نشریه الکترونیکی شناسه

ISSN: 2538-5534​

خاطرات

گذشته، چراغ راه آینده است

لیلی وکیلی

این روی سکه، آن روی سکه

  این روی سکه، آن روی سکه 1   لیلی وکیلی کارشناس ارشد مدیریت اطلاعات دانشگاه شهید بهشتی، مسئول اجرایی کتابخانه‌­های مجتمع بیمارستانی امام خمینی تهران   این روی سکه نوشته اول: کرونا و کتابخانه عشق چون می­گذرد غمی نیست خبر از چین آمد که ویروسی در راه آلوده کردن جهان است. فقط می­‌خواندم و

ادامه مطلب »
Garivani

خاطرات صددرصد واقعی یک کتابدار پسا برگه‌دانی

خاطرات صددرصد واقعی یک کتابدار پسا برگه‌دانی   خاطره اول امروز کل شیفتم را از اول تا آخر وقت، فقط به کسانی که در بازگشت کتاب تأخیر دارند زنگ زدم. هزار و دویست و چهل و سه کتاب با تاخیر داشتیم. اول وقت که شروع کردم به زنگ زدن، خیلی مؤدب و با احترام سلام

ادامه مطلب »
Pazooki

اخراجی‌ها

اخراجی‌ها ظهر داغ تابستان، عرق‌ریزی و دویدن برای رسیدن به محل کار و شلوغی و ترافیک اطراف کتابخانه، به اندازۀ کافی خُلقم را تنگ کرده بود. هنوز پایم را داخل کتابخانه نگذاشته، به سمت آبدارخانه دویدم تا مگر جرعه آبی آرامم کند. آب را که لاجرعه سر می‌کشم، تازه ملتفت اطراف می‌شوم؛ صدای غضب‌آلود مسئول

ادامه مطلب »
pazooki issu01

توپ و توت

توپ و توت چندی قبل نهاد کتابخانه‌های عمومی تعدادی بادکنک که آرم نهاد روی آن‌ها درج‌شده را به کتابخانه‌ها فرستاد. بهانه خوبی بود تا بچه‌هایی که همراه پدر و مادرشان به کتابخانه می‌آیند را سرگرم کنیم. هرچند گاه دردسرهای خودش را دارد… خانم جوانی همراه با پسربچۀ کوچکش وارد کتابخانه شد. توجهم بیشتر جلب شد

ادامه مطلب »
Fattah 01i issu07

منضبط و سختگیر، اما انعطاف پذیر و مهربان

منضبط و سختگیر، اما انعطاف پذیر و مهربان سال 1362 از دانشگاه تهران به دانشگاه فردوسی مشهد منتقل شدم. با توجه به علاقه‌ام به فعالیت‌های علمی، به‌ویژه در قلمرو سازمان‌دهی اطلاعات، تلاش می‌کردم پویا باشم و آثاری را برای استفاده دیگران تولید کنم. در آن سال‌ها، هنوز دانشی تخصصی کسب نکرده بودم که بروندادش را

ادامه مطلب »
pazooki issu01

آقای 23

آقای 23 دم دمای غروب است که مرد جوانی وارد کتابخانه می‌شود و به سمت میز کتابدار می‌آید. ظاهری آراسته و لبخندی بر گوشۀ لب دارد که او را متشخص‌تر نشان می‌دهد. می‌گوید: «می‌خواستم عضو کتابخانه شوم». نگاهی به ساعت می‌اندازم چیزی تا اتمام مدت زمان کاری نمانده اما به خودم می‌گویم اضافه شدن یک

ادامه مطلب »
pazooki issu01

دوچرخه های طلایی

دوچرخه های طلایی صبح اول وقت در حال ورود اطلاعات اعضای کتابخانه بودم که آقای جاافتاده‌ای وارد کتابخانه شد. او را نمی‌شناختم اما از سلام و علیک گرمی که کرد مشخص بود که از مشتریان کتابخانه است. سراغ مسئول کتابخانه را گرفت. گفتم برای کاری رفته‌اند بیرون. پرسید: شما تازه به این کتابخانه آمده‌اید؟ من

ادامه مطلب »
pazooki issu01

کتـابدارتِـراپی

کتـابدارتِـراپی «در میان اعضاء کتابخانه افرادی پیدا می‌شوند که رو‌به‌رو شدن با آنها برای کتابدار یک فرصت خاص است. باید قدر این فرصت‌ها که خیلی راهگشا و کار راه‌انداز است را دانست». این جملات را بارها از همکار باسابقه‌مان شنیده بودم و منِ کم‌سابقه مترصد فرصتی بودم که یکی از این فرصت‌ها را در ازای

ادامه مطلب »
sadeghi issu03

چشمهایش!

چشمهایش! هفته‌های اولی بود که بعد از 4 سال کار در یک کتابخانه تخصصی با مراجعان محدود، وارد مجموعه کتابخانه دانشگاهی شده بودم. آن هم دانشکده ریاضی که همیشه از درسش و اسمش وحشت و نفرت داشتم! گرچه رسماً استخدام شده بودم، اما زیاد خوشحال نبودم چون همه چیز برایم گنگ و مبهم بود و

ادامه مطلب »
pazook1i issu08

یک جرعه کتاب (خاطره)

یک جرعه کتاب (خاطره) دقایق پایانی ساعت کار کتابخانه در غروبی سرد و زمستانی است. آسمان به قرمزی می زند و برف سنگینی می‌بارد. از آن هواها که بیش از هر چیز ترس و تنهایی را القاء می‌کند. سرمای سوزناکی از درز پنجره داخل می‌شود. جز برفی انبوه و مه غلیظی که به قرمزی می

ادامه مطلب »