گپ و گفت با کتابدار کولبر: تجربه ترویج کتابخوانی در اجتماع

 

گپ و گفت با کتابدار کولبر: تجربه ترویج کتابخوانی در اجتماع

تاریخ مصاحبه:  13/11/1398

مکان مصاحبه: کتابخانه مرکزی مشهد

مصاحبه‌کننده: دکتر محمد زره‌ساز

پیاده‌ساز: اسراء زره‌ساز

سید احمد حسینی از جمله نیروهای علاقه‌مندی است که دل را به دریا زده و تحفه‌های فرهنگی خود را با کوله‌پشتیش به میان بازاریان و کارگران برده و بدون چشمداشت مادی از آنها تقاضا می‌کند تا برای ارتقای زندگی خود مطالعه کنند. نشریه شناسه ضمن آرزوی موفقیت برای این سفیر آگاهی در اجتماع، گپ و گفت کوتاهی را با ایشان ترتیب داده است که در ادامه ارائه خواهد شد. از همه علاقه‌مندانی که تمایل دارند به این کتابدار کولبر در ارائه خدمات خالصانه‌اش کمک کنند تقاضا می‌شود از طریق ایمیل نشریه شناسه با ما در ارتباط باشند و کمک‌های خود را در اختیار ایشان قرار دهند.

 

 

دکتر زره‌ساز: ممنون می‌شوم اول خودتان را معرفی کنید و بفرمائید که چه انگیزه‌هایی باعث شد که شما به فکر این بیفتید که به سمت ترویج کتابخوانی به مردم عادی و بازاری‌ها بیفتید؟

آقای حسینی: اولاً خدمت به شما خیرمقدم می‌گویم و تشکر می‌کنم بابت این که این قضیه برای شما مهم است. واقعاً فکر نمی‌کردم این کار صدا بکند و به گوش شما که تهران هستید، برسد. من سید احمد حسینی هستم، 31 سال دارم و نزدیک به یک سال است که با نهاد کتابخانه‌ها فعالیت می‌کنم و تحصیلات من کارشناسی حسابداری است. این کار را من سال‌های زیادی شاید نزدیک به چهار، پنج سالی است که انجام می‌دهم، ولی در خانواده خودم و هیچ وقت به این فکر نمی‌کردم که در سطح شهر بخواهم این کار را انجام بدهم چون فکر می‌کردم که استقبال نمی‌شود. می‌گفتم با این مشکلاتی که وجود دارد اگر این کار را بکنم به من می‌گویند تو این وضعیت چه کسی کتاب می‌خواند و فکر می‌کردم که چنین اتفاقی بیفتد. زمانی که این جا (کتابخانه مرکزی مشهد) مشغول به کار شدم، یک وقت‌هایی صف می‌بستند مثلاً ساعت 8 که شروع کار ما بود، 8 و نیم دیگر ظرفیت ما پر می‌شد. بعد ذهن من یک جرقه‌ای زد که یک عده از افراد هستند که نمی‌توانند از این فضا استفاده کنند و شاید هیچ وقت نتوانند بیایند. خود من در یک دوره‌ای کاسب و مغازه‌دار بودم و یک عده‌ای را از همان زمان می‌شناختم که خیلی مایل به کتاب خواندن بودند و کتاب هم می‌خواندند، ولی وقتش را نداشتند و واقعاً هم نمی‌شد چون صبح تا شب باید مغازه باشید و یک روز هم که تعطیل باشید، ممکن است همان موقع مشتری بیاید، بعد به ذهن من رسید که چه کسی قرار است برای آن‌ها کاری بکند؟ و در ابتدا می‌خواستم جامعه هدف خود را به سمت ناوگان عمومی مثلاً اتوبوسرانی، تاکسیرانی ببرم و شاید یک مقدار نماد بهتری از شهر خود داشته باشم. تاکسی فرودگاه، تاکسی ترمینال و حتی کسبه فرودگاه یا ترمینال، شخصی که به مشهد به عنوان یک شهر توریستی می‌آید شاید من و خیلی‌ها را نبیند، در درجه اول راننده تاکسی را می‌بیند یا کاسب آن اطراف را ببیند. ولی ظرفیت من محدود بود، نمی‌توانستم چنین کاری بکنم. یک مقدار این قضیه سخت بود و از طرفی هم فکر می‌کردم حتماً همه ارگان‌ها و همه سازمان‌های دولتی ما یک واحد فرهنگی دارند، حالا بعضی‌ها کم‌تر به فکر هستند و بعضی‌ها بیشتر ولی به هر حال هست، یک جایی بابت فعالیت‌های فرهنگی به آن‌ها داده می‌شود و قطعاً تاکسیرانی و اتوبوسرانی هم به یک جایی وصل است و آن جا هم یک واحد فرهنگی دارد. و تنها جایی که شاید برای کسی مهم نباشد، کسبه بازار هستند، در صورتی که بیشتر از همه با جامعه تعامل دارند. شاید بشود گفت یک‌سری بداخلاقی‌های اجتماعی، شاید آن کاسب می‌تواند پدر باشد، همسر باشد و به ذهن من رسید که این کار را شروع بکنم و یک‌سری کتاب خود من داشتم و یک‌سری کتاب هم از دوستان گرفتم، از خانواده و اقوام گرفتم، حدوداً چهل، پنجاه تا کتاب شد و داخل کوله گذاشتم و از خانه بیرون آمدم و خیلی با این سؤال مواجه می‌شدم که چه می‌کنم. مردم هم مشکوک می‌شدند که چرا حالا باید کتاب بخوانیم و به شما چه می‌رسد؟ یا از کدام نهاد آمده‌اید و قضیه چه هست؟ ولی بعد از مدتی وقتی دیدند که هیچ هزینه‌ای قرار نیست دریافت بشود و قرار نیست کتاب را جایی تحویل بدهند و یا از یک جایی بگیرند، صرفاً فقط باید کتاب را بخوانند و خود همین قضیه باعث شد حتی یک عده به خاطر رودروایسی کتاب را بگیرند و به آن‌ها می‌گفتم شما قرار نیست پولی بدهید، قرار نیست جایی بروید و قرار نیست جایی کتاب را پس بدهید، فقط باید کتاب را بخوانید و همه بهانه‌ها را از آن‌ها گرفتم.

DSC 2596

دکتر زره‌ساز: این کار را از کجا شروع کردید؟

آقای حسینی: من الان چون در محله قاسم‌آباد مشهد سکونت دارم از این محله شروع کردم برای این که به من نزدیک‌تر باشد، چون کار در این کتابخانه هم یک مقدار سنگین است، شاید هر روز فرصت نکنم و خسته باشم نتوانم بروم، باید به گونه‌ای باشد که نزدیک باشد و فرقی هم نمی‌کند من می‌خواهم یک تعدادی کتاب بخوانند حالا این جا باشد یا یک جای دیگر و از سمت خانه شروع کردم و ابتدا پاساژ ابریشم بلوار حجاب قاسم‌آباد رفتم. شاید همان روز اول یک چهار، پنج نفری پای کار آمدند و کتاب را گرفتند و یک عده‌ای خود من هم متوجه می‌شدم شاید از روی رودروایسی این کار می‌کردند که مثلاً حالا این آدم این کار را دارد می‌کند، بگذار یک کتاب از او بگیریم…

دکتر زره‌ساز: شرایط شما برای کتاب دادن به این افراد چه بود؟

آقای حسینی: شرایط فقط این که کاسب باشند تا بتوانم کتاب را از آن‌ها پس بگیرم…

دکتر زره‌ساز: بعد چگونه این کتاب‌ها را عرضه می‌کردید؟

آقای حسینی: این کتاب‌ها داخل کوله بود و از کوله بیرون می‌آوردم و یکی، یکی به آن‌ها نشان می‌دادم و از قبل هم از آن‌ها می‌پرسیدم که به چه زمینه‌ای علاقه‌مند هستند؟

دکتر زره‌ساز: در چه زمینه‌هایی کتاب داشتید؟

آقای حسینی: چیزی نداشتم که بخواهم کتاب‌هایم را انتخاب بکنم، مثلاً چند تا روانشناسی بردارم و غیره، قاطی‌وپاطی داشتم، چند تا رمان داشتم، کتاب مذهبی زیاد داشتم و متاسفانه کتاب‌های مذهبی ما یک‌مقدار کم پسندیده می‌شود. افرادی که خیلی کم‌تر با این زمینه آشنا هستند، کم‌تر در همین مورد کتاب می‌خوانند و…

دکتر زره‌ساز: شاید به خاطر کیفیت پایین کتاب‌ها است.

آقای حسینی: شاید، ولی در عین حال افرادی بودند که نمی‌دانستند و در این زمینه هیچ اطلاعی نداشتند و آن کتابی هم که در این زمینه بود را هم حاضر نبود ندکه مطالعه بکنند.

دکتر زره‌ساز: بعد کتاب‌ها را که به آن‌ها عرضه می‌کردید، به آن‌ها می‌گفتید که می‌توانند امانت ببرند؟

آقای حسینی: بله، بعد آن‌ها می‌پرسیدند که این کتاب چگونه است، پولی …

دکتر زره‌ساز: رایگان بود یا هزینه دریافت می‌کردید؟

آقای حسینی: رایگان بود. حالا یک چند نفری گفتند که شما در این یک ماه دارید برای ما کتاب می‌آورید، این مثلاً پنج هزار تومان یا ده هزار تومان را می‌دهم. ولی من چون از هیچ کس پول نگرفته بودم و نمی‌خواستم این قضیه پولی باشد، چون فکر می‌کردم اگر پولی باشد، قطعاً یک عده کم می‌شوند، ریزش خواهم داشت و ارزشی هم نداشت که بخواهم به خاطر ده هزار تومان و هر قیمتی بخواهم این کار را بکنم و می‌گفتم که این کار رایگان است و فقط صرفاً برای این که شما کتاب بخوانید و واقعاً اول افرادی بودند که شاید از روی رودروایسی این کار را قبول کردند ولی الان…

دکتر زره‌ساز: امانت تا چه مدت بود؟

آقای حسینی: معمولاً یک هفته تا ده روز

دکتر زره‌ساز: بعد از ده روز خود شما مراجعه می‌کردید و کتاب را می‌گرفتید؟

آقای حسینی: بله خود من می‌رفتم کتاب را پس بگیرم ولی گاهی اوقات طرف می‌گفت من این کتاب را تا این جا خواندم و دوباره تمدید می‌کردم، مهم این بود که کتاب را بخواند. حالا خیلی برای من فرق نمی‌کرد که کتاب را از آن‌ها بگیرم، مهم این بود که بخوانند.

دکتر زره‌ساز: آیا برخورد بدی هم با شما داشتند؟

آقای حسینی: حالا اصرار این که حتماً باید کتاب را بخوانید، به من می‌گفتند که آقا برو به فکر نان باش، این دوره کتاب خواندن چه فایده‌ای دارد و بروید بالاتر را درست بکنید، چرا ما فقط کتاب بخوانیم و گاهی می‌شد که یک ساعت شاید بیشتر صحبت می‌کردیم که خود ما باید به فکر خودمان باشیم.

دکتر زره‌ساز: در مراجعاتت، معرفی از کتابخانه‌های عمومی هم داشتید یا مثلاً اگر کسی اطلاعات بیشتری در مورد کتاب‌ها می‌خواست؟

آقای حسینی: بله، یکی از کارها همین بود چون من خیلی از کتاب‌ها را نداشتم و خیلی از افراد کتابخوان هم خیلی مواقع به پست من می‌خوردند که اسم یک کتاب را می‌آوردند و به من می‌گفتند که این کتاب را دارید؟ وقتی دست من خالی بود نمی‌توانستم. وقتی چند تا کتاب جدید و خوب داشتم، خیلی بهتر بود یا افراد کتابخوانی بودند که می‌گفتند این کتاب را می‌خواهیم این کتاب را دارید؟ نام کتاب را یادداشت می‌کردم و از کتابخانه امانت می‌گرفتم و به آن‌ها می‌دادم و دوباره پس می‌گرفتم.

دکتر زره‌ساز: کسی هم عضو کتابخانه شد؟

آقای حسینی: من اطلاعی ندارم.

دکتر زره‌ساز: چند وقت است که این کار را انجام دادید؟

آقای حسینی: گفتم به صورت این که در خیابان بیایم و یا الان بخواهم رسانه‌ای بکنم، خیلی اتفاقی شد، ولی از برج پنج امسال شروع کردم.

دکتر زره‌ساز: کار شما زمانی رسانه‌ای شد که آقای امیر شهلا از فعالان فرهنگی شهر مشهد در اینستگرام پست گذاشت و شما را معرفی کرد. چه شد که آقای شهلا شما را ملاقات کردند؟ خود شما تقاضا داشتید یا خود ایشان شما را دید؟

آقای حسینی: من حقیقتاً از ایشان پرسیدم که من دارم همچین کاری را انجام می‌دهم به نظر شما چه کاری انجام بدهم که این کار را توسعه بدهم که بعد ایشان گفت که با هم قرار بگذاریم و همدیگر را ببینیم و صحبت بکنیم و ماجراهای بعد که تعریف کرد.

دکتر زره‌ساز: حالا بعد از این که این پست را گذاشتند یک‌سری قول‌هایی برای کمک به شما زیر آن پست مطرح شد. موردی بوده که به نتیجه رسیده باشد؟

آقای حسینی: تا الان نه…

دکتر زره‌ساز: بعضی‌ها گفتند کتاب‌های کتابخانه خود را می‌دهیم…

آقای حسینی: بعضی‌ها گفتند لیست به ما بدهید، من به آن‌ها لیست دادم، ولی تا الان اتفاقی نیفتاده است. یک بنده خدایی به من گفتند در یکی از روستاهای تربت‌جام یک کتابخانه‌ای را خودشان با کمک خیرین روستا راه‌اندازی کرده بودند و نمی‌دانستند که باید چه کار بکنند، به لحاظ مادی مشکلی نداشتند ولی واقعاً نمی‌دانستند که باید چه کار بکنند؟ و حتی نمی‌دانستند که نهادی هست و می‌توانند از آن‌ها کمک بگیرند و از من کمک خواستند و من هم آن‌ها را معرفی کردم به …

دکتر زره‌ساز: حالا ما برخی از ویزیتورهای کتاب را هم داریم که از این روش برای فروش کتاب استفاده می‌کنند، ولی کاری که شما انجام دادید ترویج مطالعه و ترویج خواندن بدون چشمداشت مادی است که این کار با ارزش است. به خاطر استفاده از کوله‌پشتی اصطلاح کتابدار کولبر هم برای شما استفاده شده است. برای تکثیر امثال شما در کل ایران چه پیشنهاداتی دارید؟ چون خود شما برانگیخته بودید و براساس انگیزه‌های شخصی خود این کار را کردید، خیلی از افراد ممکن است داوطلب این نوع کارها باشند ولی نمی‌دانند باید چه کنند. ما خیلی نیروهای جهادی در مکان‌های مختلف داریم، افرادی می‌توانند داوطلب باشند و به نظر شما چگونه می‌توان این روحیه را ترویج داد؟

آقای حسینی: من اخیرا یک کاری دارم انجام می‌دهم و این یکی دیگر از اهداف من است و یک مقداری از کار را شروع کردم، یک مقدار سخت است ولی ان‌شاءالله راه آن را پیدا می‌کنم. دوست دارم به کارگرهای ساختمانی هم کتاب بدهم. همیشه در مسیر از سر گذر که رد می‌شوم، دیدم که کارگرها یک ساعت، دو ساعت نشستند و گفتم که چه قدر خوب است که این افراد ساماندهی بشوند و این کار قطعاً دست من نیست، ولی تنها کاری که می‌توانم انجام بدهم این است که حداقل شاید از میان آن‌ها حداقل دو نفر بخواهند که کتاب بخوانند. همین جمعه گذشته یک‌سری به این افراد زدم و چون جای این افراد همیشه ثابت نیست و من اگر بخواهم کتاب را از آن‌ها پس بگیرم، ممکن  است که کتاب‌ها برود و دیگر به من برنگرددو از این لحاظ یک مقدار مشکل است. ولی به فکر خود من رسید که از میان خودشان یک رابط برای خودم پیدا بکنم و با آن‌ها صحبت بکنم و این اتفاق افتاد. ولی هنوز با هم کار نکردیم تا مثلاً افراد دیگری را جذب بکند به خود ایشان کتاب دادم و زمانی که رفتند آن‌ها هم مثل بقیه و خیلی بیشتر مشکوک بودند که نکند من از آن‌ها پولی بخواهم یا کارت ملی بخواهم. واقعاً به من شک داشتند و برای من عجیب است که من که نه هیبت خاصی دارم و چیز خاصی هم نگفتم و چرا این‌قدر مشکوک هستند. ولی یک مقدار که صحبت کردیم به آن‌ها گفتم که من هم مثل شما کارگر هستم و مثل خود شما هستم و واقعاً باید از یک جایی شروع بکنیم. اگر ما خودمان کتاب نخوانیم، به هر حال گذشته ما از یک سنی گذشتیم ولی بچه‌های ما قطعاً یک چشم به هم بزنیم بزرگ می‌شوند و چه قدر خوب شما که پدرش هستید، کتابخوان باشید. آن‌ها هم از مشکلات خود گفتند که ما سخت‌مان است، خسته و کوفته کتاب بخوانیم ولی در عین حال یکی، دو نفر هم پیدا شدند که کنجکاو شدند که حالا قضیه چیست؟ پولی که بابت این کار نمی‌گیرید باید کتاب را بخریم؟ به آن‌ها گفتم نه فقط قرار است که کتاب را بخوانید.

دکتر زره‌ساز: من فکر می‌کنم این روحیه شما ستودنی است و باید آن را ترویج داد. ضمن این که این کار شما زمانی خوب می‌تواند مؤثر باشد که شما یک لیست بلند از کتاب‌های مناسب و جذاب بتوانید تهیه بکنید، چون همه کتاب‌ها واقعاً مناسب نیستند و این را برای جامعه، جامعه‌ای که بازاری هستند، کارگر هستند، بالاخره با جوامع مختلفی سروکار دارید، بتوانید عرضه کنید که این کار شما بتواند مثمرثمرتر باشد. در این زمینه کتابدارهای کتابخانه عمومی و حتی انجمن کتابداری می‌تواند به شما کمک کنند. یعنی افرادی که علاقه‌مند هستند به این نوع کارهای داوطلبانه در جامعه، این لیست‌ها را داشته باشند. ضمن این که مؤسسات خیریه، کتابفروشی‌ها و ناشران خیر کمک کنند و کتاب‌هایشان را رایگان در اختیار شما قرار بدهند که شما در همین کوله خود کتاب‌های متنوعی داشته باشید. ضمن این که هر بار که شما می‌روید بتوانید کتاب‌ها را تغییر بدهید، یعنی یک تنوعی در داشته‌هایتان داشته باشید و کم‌کم زمینه ارتباط خود کسبه حتی با کتابخانه‌های عمومی را فراهم کنید و آن‌ها را با کتابخانه آشتی بدهید. ولی امثال شما باید در جامعه زیاد شوند. مطمئناً خود شما هم در زندگی شخصی‌تان مثل بقیه افراد مشکلات مالی و اقتصادی دارید، ولی این کاری که دارید انجام می‌دهید نشان می‌دهد که برای بقیه افراد این می‌تواند یک بهانه باشد، یعنی اگر کسی بخواهد اقدام بکند می‌تواند. من واقعاً از شما متشکر هستم و یکی از اهدافی که من امروز آمدم این بود که حضوری از شما بابت این حرکت زیبایتان تشکر بکنم و این مصاحبه بهانه‌ای برای آشنایی با شما و تشکر از شما بابت این کار خوبتان بود و امیدوار هستم که این مسیر را پیش بروید و ان‌شاء‌الله بتوانید یک صفحه اینستاگرام هم ایجاد بکنید و از فعالیت‌های خود عکس بگیرید و در صفحه بگذارید، این کار خوب است.

آقای حسینی: چند روزی است صفحه‌ای به نام کولبر فرهنگی درست کردیم، ولی شاید بیشتر اعضای ما خانم باشند و خانم‌ها بیشتر کتابخوان هستند، در جامعه هدف من یا در اعضای من جاهایی که می‌گردم، خانم‌ها بیشتر استقبال می‌کنند و یک چیزی هم که ناگفته ماند به خاطر این که بازخوردی از این حرکت بگیرم و این که ببینم آیا این کتاب واقعاً خوانده می‌شود؟ و این که مثلاً برخی از جاها که من می‌رفتم یک‌سری کتاب هم اهداء می‌کردند همین افراد یک یا دو کتاب در خانه داشتند و من نمی‌دانستم که این کتاب‌ها چه هست و می‌خواستم به شما پرزنت کنم، کتاب به شما معرفی کنم، از من می‌پرسیدند که این کتاب چه هست، این کتاب خوب است؟ وقت بگذارم بخواهم بخوانم خوب است و واقعاً نمی‌دانستم چه پاسخی بدهم، این فکر به ذهن من رسید که یک برگه‌ای در آخر کتاب بچسبانم و کسی که این کتاب را می‌خواند یک چند خط برای من بنویسد که این کتابی که خوانده است، خوب بود؟ در چه زمینه‌ای بود؟

دکتر زره‌ساز: این نوشته‌ها را دارید؟

آقای حسینی: بله عکس‌ها را در اینستاگرام هم گذاشتم و گاهی طرف کتاب را خوانده است رمان عشقی بوده یا یک کتاب شعر بوده، خودش یک چیزی نوشته حالا یک دلنوشته یا احساس خودش را از آن ماجرا نوشته است و بعضی وقت‌ها انتقاد یا پیشنهاد است. مثلاً یکی به من گفت که من چهار سال که کتاب نخواندم و از چهار سال پیش تا الان هیچ کتابی نخوانده بودم و شما که آمدید این راه باز شد و من دوباره شروع به کتاب خواندن کردم. یک موضوع دیگری هم که بود من می‌خواستم افرادی که در این پاساژ هستند و کتاب می‌خوانند این‌ها یک مقدار با هم آشنا بشوند، خودشان نمی‌دانستند که در همین پاساژ کار می‌کنند، یکی طبقه بالا است، یکی چهار مغازه آن طرف‌تر است و همه این‌ها عضو یک کتابخانه هستند و همدیگر را شاید نمی‌شناختند. از خودشان پرسیدم که اگر ما بخواهیم یک جلسه‌ای، یک نشستی با همدیگر بگذاریم و با هم آشنا بشویم و نشست کتابخوانی داشته باشیم، به نظر شما شدنی است؟ مایل به این کار هستید؟ خیلی استقبال کردند و گفتند که خوب است. با هیأت‌مدیره همان پاساژ هماهنگ کردیم و آن‌ها هم استقبال کردند و در نمازخانه پاساژ یک وقتی به ما دادند و یک نشست کتاب کوچکی هم برگزار کردیم و دقیقاً مثل کتابخانه، نفری یک کتاب که در همان هفته خوانده بودند را معرفی کردند و برای من خیلی جالب بود که شاید یک خانمی که همسن‌وسال مادر من بود، سواد آن چنانی هم نداشت و فروشنده هم بود در آن نشست شرکت کرده بود و مهم‌تر از همه این که کاسب هستند و کاسب از همه چیز مهم‌تر برای او این است که مغازه‌اش باز باشد و الان مغازه‌اش را بسته است و این جا نشسته دارد کتاب معرفی می‌کند. این خیلی مهم است و برای من هم خیلی مهم بود که زمان این جلسه خیلی کوتاه باشد تا سریع‌تر به مغازه خود بروند چون اگر دو تا مشتری به آن‌ها می‌گفت من آمدم و شما نبودید، دفعه بعد در جلسه شرکت نمی‌کردند و قرار شد دفعه بعد یک وقتی بگذاریم که وقت کاری آن‌ها نباشد و یا کم‌تر کار داشته باشند.

دکتر زره‌ساز: ان‌شاءالله موفق باشید. من از طرف انجمن کتابداری و اطلاع‌رسانی ایران از شما بابت این حرکت ارزشمند اجتماعی‌تان تشکر می‌کنم.

آقای حسینی: سپاسگزارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *