نشریه الکترونیکی شناسه

ISSN: 2538-5534​

مانایی اطلاعاتی به مثابه اهدای کالبد

او می‌دانست که پایان نزدیک است. جسمش دیگر رمقی نداشت، اما ذهنش هنوز روشن بود؛ سرشار از سال‌ها پژوهش، تجربه و رؤیای تداوم علم. در واپسین روزهای بیماری، پیش از آنکه توان از او گرفته شود، تصمیمی گرفت که مرز میان فناپذیری انسان و جاودانگی دانش را درنوردد.

در آزمایشگاهی ساکت، روبه‌روی سامانه‌ای ایستاد که آن را «پروژه‌ی تداوم» نامید؛ سامانه‌ای که می‌توانست جوهر آگاهی انسان را در پیوندی از ماده، داده و معنا حفظ کند. او گفت: آگاهی نباید با من بمیرد. باید پیکرم، سوخت دانایی شود.

فرایند آغاز شد.

ذرات بدنش در نور حل شدند، به انرژی و سپس به سیلابی از داده بدل گشتند. انرژی زیسته‌اش در شبکه‌ای از نور و محاسبه جاری شد. دیگر انسانی در یک مکان نبود؛ جریان شد، حافظه شد، دانایی شد.

از آن پس، هرگاه سامانه‌ای خطا را تصحیح می‌کرد یا الگوریتمی مسیر تازه‌ای می‌آموخت، گویی نفَس او در مدارها جریان داشت.

بر لوح کنار آن سامانه نوشته‌اند: او برای پیشرفت علم، نور شد.

این داستان الهام‌گرفته از انسانی است که با آگاهی و عشق به علم، پیکر خود را برای پژوهش‌های پزشکی و آموزش وقف کرد؛ پدری که نخستین آموزگار نظم، دانایی و کتابداری برای فرزندش بود. او باور داشت که دانش باید ادامه یابد، حتی اگر جسم از میان برود.

این، والاترین جلوه‌ی مانایی اطلاعات است جایی که انسان، فناپذیری خویش را به تداوم معنا بدل می‌کند تا علم و امید زنده بمانند.

این داستان اقتباسی است از روایت فیلم لوسیساخته‌ی لوک بسون (2014) با بازی اسکارلت جوهانسون (1)

در این فیلم، دختری آمریکایی به نام لوسی در تایوان به ‌ناچار حامل ماده‌ای مخدر و مصنوعی می‌شود که بر اثر سانحه، وارد بدن و جریان خونش می‌گردد. این اتفاق توانایی‌های ذهنی او را به طرز خارق‌العاده‌ای افزایش می‌دهد تا جایی که به آستانه‌ی بهره‌برداری کامل از ظرفیت مغزش می‌رسد.

در واپسین لحظات زندگی، با درک نزدیکی مرگ، تصمیم می‌گیرد آگاهی و قدرت خود را برای پیشبرد علم در اختیار دانشمندان بگذارد. در روندی نمادین، بدن او به ماده‌ای سیاه و سپس به ابررایانه‌ای عظیم تبدیل می‌شود که دانش و آگاهی‌اش را در خود حفظ می‌کند.

در پایان فیلم، او در فضا زمان ناپدید می‌شود و تنها پیامی برجا می‌گذارد:

من همه‌جا هستم. (1)

داستان حاضر نیز بازتابی انسانی از همان مفهوم است:

این بار نه در قالب خیال علمی، بلکه در واقعیتی مقدس از اهدای کالبد برای علم فداکاری پدری که با آگاهی و عشق، جسم خود را در خدمت دانش و آینده‌ی بشر قرار داد.

یادداشت‌هایی بعدها از او پیدا شد که نشان می‌داد برای تصمیم‌گیری آگاهانه، اطلاعات پزشکان چندین مرکز مرتبط را به شرح زیر تلخیص، ترکیب و ثبت کرده است.

” اهدای پیکر به مراکز علمی (مانند دانشکده‌های پزشکی) برای مقاصد آموزشی و تحقیقاتی یک سنت قدیمی و بسیار حیاتی در پیشرفت پزشکی است. این کار به محققان اجازه می‌دهد تا:

•آناتومی انسان را مطالعه کنند: دانشجویان پزشکی آناتومی را به طور عملی یاد می‌گیرند.

• روش‌های جراحی را توسعه دهند: جراحان می‌توانند تکنیک‌های جدید را بدون ریسک برای بیماران تمرین کنند.

• در مورد بیماری‌ها تحقیق کنند: بررسی علل، پیشرفت و درمان بیماری‌ها بر روی بافت‌های انسانی واقعی تمرین کنند. اینجا یک سر آدمک متفکر نقاشی کرده بود… و ادامه داده بود…

اما بزرگ‌ترین همگرایی بین اهدای کالبد و معرفت دیجیتالی در دنیای واقعی در حوزه مدل‌سازی فیزیکی دقیق رخ می‌دهد. جایی که پیکر اهدایی به عنوان “منبع داده اصلی” عمل می‌کند. از این کالبدها، اسکن‌های با وضوح بالا گرفته می‌شود و سپس به مجموعه‌های عظیمی از داده‌های عددی تبدیل می‌شوند.

با استفاده از این داده‌ها، محققان به کمک هوش مصنوعی و یادگیری ماشینی، یک کپی مجازی و دقیق (دوقلوهای دیجیتالی) از یک عضو یا سیستم بیولوژیکی مثلاً قلب، ریه یا حتی کل بدن می‌سازند و در نتیجه پزشکان می‌توانند داروها، دوزهای مختلف، یا مداخلات جراحی را بر روی دوقلوی دیجیتالی پیکر اهدایی امتحان کنند تا ببینند بهترین نتیجه بدون هیچ ریسکی برای بیمار زنده چیست. همچنین این مدل‌ها امکان تحقیق در مورد نحوه پیشرفت بیماری‌ها در شرایط کنترل‌شده مجازی را فراهم می‌کنند.” تصویری از آدمکی شاد و خندان کشیده بود… از اینجا به بعد یادداشت با رنگ دیگری نوشته شده بود….”البته در افق چشم‌انداز پژوهش‌های سلامت کشور ما هنوز فضای رشد و توسعه بسیار دارد… وقفه‌ای اینجا در نوشتنش ایجاد شده بود شاید پرسش و پاسخی… اما دوقلوی دیجیتال چیست؟ پلی است بین دنیای فیزیکی و دنیای مجازی که به ما امکان می‌دهد عملکرد ارگان‌های زیستی بدن را مشاهده، درک، پیش‌بینی و بهینه‌سازی کنیم.”

در چندین صفحه بعدی با نظم و دقتی کتابدارانه لیستی از جستجوهایی که در مورد اهدای کالبد با دستانی کم رمق بدخط و پرشتاب اما ذهنی روشن حتی در پایگاه‌های اطلاعاتی کرده بود چشم‌های خواننده را بارانی می‌کرد…گزیده‌ای از آنچه در ادامه نوشته بود…

” اگر به پیشینه تمایل افراد جامعه برای اهدای کالبد به منظور تحقیقات علمی نگاهی بیاندازیم، مستندات نسبتاً اندکی حتی در میان کادر درمان وجود دارد که خود نیاز به آموزش و فرهنگ‌سازی جامعه در سطح ملی و فراملی را ضروری می‌سازد.

دو مقاله به عنوان نمونه ذکر می‌شود:

در پژوهشی در دنیای واقعی در سال 2025 بیش از 98 درصد دانشجویان رشته بهداشت یک دانشگاه دولتی در برزیل در استفاده از اجساد برای اهداف تحقیقاتی اتفاق نظر داشتند و بیش از 38 درصد اذعان کردند که تمایل دارند کالبد خود را اهداء کنند.(2)

در حالی که در پژوهشی دیگر در سال 2016 از دانشجویان پزشکی دانشگاه‌های علوم پزشکی ایران و کاشان 77 درصد از پاسخ‌دهندگان اهدای جسد برای پیشبرد اهداف و تحقیقات علمی را ضروری دانستند؛ ولی فقط 25 درصد برای اهدای کالبد خود موافقت کردند و 24 درصد نیز خواستار فرهنگ‌سازی و آموزش تاب‌آوری جامعه از طریق رسانه‌های جمعی شدند. (3)

چند صفحه بعدی سفید گذاشته شده بودند گویی وقتی برای تمام‌ کردنش نبوده است…

اینکه فردی در مداری معرفتی داوطلبانه با علم به وضع موجود کشور با پیشرفت‌های فناوری‌های سلامت در آینده پس از خود سازگار شود و تصمیم بگیرد پیکر خود را برای پیشبرد علم به اشتراک بگذارد و اهداء کند، ارزشمندترین نوع مانایی اطلاعاتی به مثابه اهدای کالبد است.

 

 

منابع:

 

1.https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%84%D9%88%D8%B3%DB%8C_(%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85_

%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B4)

2. Perspective of a Group of Students on Voluntary Body Donation for academic and Scientific Purposes in Pernambuco, Brazil. Journal of Morphological Sciences 42:46-53. August 2025

3. Cultural Acceptability and Personal Willingness of Iranian Students Toward Cadaveric Donation.” Anatomical Sciences Education · August 2016.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *