هرگونه شباهت با وقایع و اسامی عمدی است !
در فرودگاه جناب استاد مُفَخَّم، همو که در فنون سخنگشایی دکترای افتخاری دارد، دهان مبارک را گشودند:
سعادتی است که منِ کمترین مُتَصاغِر در معیت شما استاد مُعَظَّم جهت حمله و محاربهٔ رسالهای حقیر عازم جابلقا هستیم!
استاد مُفَخَّم آنچنان با ادبِ بلیغ، واژگان کریمانه و عبارات متواضعانهای زبان به سخن گشاده بود که متدرجاً اضطرابم فزون شد؛ تو گویی قصد داشت نسخهٔ موازیام را به منصه ظهور برساند. نمیدانم چرا مصر بود چون من کلمات غریب بلغورنماید ؛ پنداری قاموس عربی–فارسی–پشتون–اردو را یکجا قورت داده، اما فی الحال در منزل هضم گیر کرده است!
هنوز ماتحت طیاره از زمین برنخاسته بود، که علیالدوام در مذمت رسالهٔ مادَرْمُرده داد سخن راند وگفت: این وَجیزه ارزش یک مشق اکابِر را ندارد. من هم که دل خوشی از این رساله نداشتم در ذهنم به دانشجوی بیچاره میگفتم :
بخت برگشته! تو را چه تقصیر که گیر ما دو نفرافتادهای؟
اندکی بعد با چشمانی گرسنه، تو گویی قرنهاست چیزی نخورده، جویا شد که:
از این مُخَدَّره میتوان درخواست اضافه داشت؟
عرض کردم: بستگی به درخواستتان دارد.
فرمود: مربوط به اَطعِمه و اَشرِبَه است.
گفتم: بلامانع است. بفرمایید.
و ناگاه قحطسالِ نهم هجری در وجود ایشان حلول کرد! مخدرهٔ مهماندار ، از هر اطعمه و اشربه، دو واحد تقدیم نمود.و جناب استاد مُفَخَّم همه را بیهیچ تعارف راهی بطن مبارک کردند. من برای نخستین بار شاهد مسابقهٔ ابتلاع سریع مواد خوراکی شدم!
بالمال بخت یار شد و. ایشان که کنار پنجره نشسته بود، با دهانی همچنان مشغول، اعلام کردند:
به مطار جابلقا نزدیک شدیم و عنقریب در پوهنتون آنجا خواهیم بود.
چند لحظه طول کشید تا دیلماج مغزم فعال شود و بفهمم مطار همان فرودگاه است و پوهنتون همان دانشگاه است؛. گویا ایشان در کار ساخت زبان بینسیارهای بودند!
ورود به پوهنتون جابلقا
اتاق فراخی برای دفاع و حمله تدارک دیده بودند. دانشجوی مدافع، همچون گوسفندی که موعد ذبحش رسیده باشد، در آغوش مادر کز کرده بود. تو گویی نجواکنان میگوید : مامان… من همین الان از دکترا انصراف میدم، بریم خونه…
هیأت حمله (هیأت داوران و ناظران)، بر سریرهایی در ارتفاع نیممتری بالاتر از دیگر حاضران نشسته بودند؛ پنداری تله کینتیکی در کار باشد!
جلسه را با تعارفات کامل و شامل اِستاذ مُعِزّ راهنما آغازشد وداوران را مخاطب قرار داد و گفت :اینان فرشتگانی هستند در قالب بشر ظاهر شده ، ایثار آنان چنان شامل حال ما کمترینها شده که رنج سفر را برخود روا داشته و… داشت احساس فرشتگی به من دست میداد که خوشبختانه از دانشجو خواسته شد که ارائه خود را شروع کند.
عنوان رساله:
بررسی میزان تأثیر کتابخانههای عمومی جابلقا بر توسعهٔ آبزیان دریاچهٔ ارومیه!
روش تحقیق:
پیمایش تحلیلی با پرسشنامهٔ محققساخته، باروایی و پایایی بالای ۱۰۰؛ یعنی از بُعد واقعیت عبور کرده و وارد ملکوت شده! برای اندازهگیری پایایی و روایی به جای روش ضعیف و منسوخ گرونباخ از روش مدرن کودر-ریچاردسون استفاده شده است .
چکیده:
عملیات ایثارگرانهٔ کارکنان کتابخانهٔ جابلقا باعث افزایش ۳۷.۵ درصدی ماهیان و ۴۰ درصدی پلانکتونها شده است.
پیشنهاد مبتنی بر پژوهش:
اگر پایداری و تاب آوری کتابخانهها استمرار یابد، این افزایش به ۱۰۰ درصد خواهد رسید!
یعنی کتابداران جابلقا نهتنها کتاب امانت میدهند، بلکه با انرژی مثبتی که از خود ساطع میکنند موجب تکثیر آبزیان نیز میشوند.
زمان حمله
استاد محترم راهنما از داوران خارجی خواستند تا نظررنجه بفرمایند. مصر شدم که نخست جناب استاد مُفَخَّم افاضه نمایند. در این فکر بودم که الحال دانشجوی بختبرگشته با شنیدن افاضات جناب مُفَخَّم انفاکتوس میکند که ناگهان ایشان با چهرهای نورانی فرمودند:
تبریک به استادان راهنما و مشاور، تبریک به پوهنتون جابلقا، تبریک به مادر و پدر دانشجو و تبریک به دانشجو که چنین اثر بدیعی را خلق کرده است! اَحوَط آن است که از این رساله مقالههایی تدوین و در سطح جهان منتشر شود تا مِلَل راقیه هم از این نعمت برخوردار شوند.
داشتم پیش خود رَبِّ زِدْنِی تَحَیُّراً میخواندم که بیانات ایشان تمام شد…
با این بیانات در عالم جابلسا در خلسهای شبیه خلسههای ناشی ازمصرف مواد سایکو اکتیو فرو رفته بودم و توان سخن نداشتم .به داور سوم متوسل شدم تا اظهار نظر کنند.
از دانشجو پرسید که ارتباط بین کتابخانه و ماهیان چگونه برقرار شده است؟ آیا ماهیها عضو کتابخانه شدهاند؟ اصولاً مگر دریاچه ارومیه ماهی دارد؟ مگر دریاچه ارومیه خشک نشده است؟ من اطلاع دارم که تکمیل کننده این پرسشنامه کتابداران نبوده اند و…
دانشجو که به خس خس افتاده و چون من دچارتحیر شده بود، ملتمسانه راهنما و مشاور و مادر را مینگریست !
ناگهان جناب مشاورهمچون غیث هاتل سخنانش را در اهمیت این تحقیق آغاز و ضمن سپاس از استاد طیاره نشین، در رد ایرادهای داور دوم و در دفاع از دانشجو فرمودند: کلا این تحقیق با روش ژول ورنی در عالم مجاز و متاورس رخ داده است!
استاد مُعِزّ راهنما هم که تا آن موقع با غیظ به صحنه مینگریست به سخن درآمد: در این گروه سعی کرده ایم تحقیقات را براساس حرکت جوهری ملاصدرا پیش ببریم. واضح تر بگویم مانند دکارت وفرانسیس بیکن حرکت کرده ایم . آن دو فلسفه را از حالت اسکولاستیک -مدرسی محض یا مدرسهای – که مسیحیت تا هزار و ششصد سال با آن دست و پنجه نرم میکرد، با حالت جدیدی به نام راسیونالیسم یا همان اصالت عقل عوض کردند و این، بنیانگذار تمامی پیشرفتهای غرب در زمینههای مختلف بود. ما هم در کشور پایه گذار پژوهشهای نوینی شده ایم که حاصلش را نسل بتا به بعد میتواند درک کند!
دانشجو که حالا وارد فاز امید شده بود گفت:
قرار است با عنایت کریمانه استاد راهنما پژوهش بعدی را با عنوان ” تأثیر کتابهای صوتی بر رشد فکهای دریای مازندران ” انجام دهم.
داشتم قیافه فکهای خزری را در حال استماع کتاب تجسم میکردم و تردید داشتم که :
“در شهر نی سواران باید سوار نی شد ” و یا “در شهر خرسواران باید سوار خر شد” که ناگاه نظر من را جویا شدند:
عرض کردم من از این همه نواوری و ابداع ممتنع دچار حبس عقل شدهام .من که باشم که مقابل این همه ابداع بایستم . رسالهای بس شگفتانگیز است !
رساله با نمرهٔ عالی تصویب شد، و همه در معیت استاد مُفَخَّم دوباره راهی اکل اطعمه و اشربه شدیم؛ چون استاد راهنما هم مانند استاد مفخم عقیده داشت پژوهش بدون تغذیهٔ مناسب و مالیه متناسب، مصداق حرکت جوهریِ ناقص است!

3 پاسخ
سلام به آقا میرزا
طنز گزنده زیبایی است . میخواستم بگویم جانا حرف دل ما را می زنی !!!!!!!!!!!!
آی خندیدم. دقیقا صحنه ای بود که در جلسه دفاع دوستم اتفاق افتاد. هیچکس حرف دیگر را نمی فهمید. همه در خلسه بودند . متشکرم شادم کردید.
لطفا مقداری درباره وضعیت وحشتناک تدریس بعضی دروس بنویسید که در حال کشیدن عکس مارند ! شاید دادرسی پیدا شود