نشریه الکترونیکی شناسه

ISSN: 2538-5534​

درنگی بر تاریخ شفاهی کتابخانه مرکزی دانشگاه شهید بهشتی، به بهانه درگذشت یک کتابدار پیشکسوت

 

 

صبح سه شنبه شش آبان ۱۴۰۴ تازه به دانشگاه رسیده بودم و می خواستم کارهای روزمره را شروع کنم. پیام رسانم را باز کردم که پیامهای رسیده را بخوانم. خبری مرا مبهوت کرد. آقای رستم نصوری کتابدار پیشکسوت دانشگاه شهید بهشتی در سن ۸۶ سالگی درگذشت. چندی پیش به دلیل بیماری در یکی از بیمارستانهای تهران بستری بود ولی انگار دیگر پزشکان از بهبودی ایشان قطع امید کرده بودند و بعد هم که آسمانی و ابدی شد. من که می خواستم مطلبی را در خصوص تاریخ شفاهی کتابخانه مرکزی دانشگاه شهید بهشتی تهیه کنم، درگذشت این کتابدار حرفه ای و پیشکسوت، سبب شد تا گفته های او را درباره کتابخانه مرکزی دانشگاه شهید بهشتی بیاورم. این گفته ها مربوط به جلسه هفته کتاب است که در ۲۲ آبان ۱۴۰۲ در کتابخانه مرکزی دانشگاه بیان کرده بود و در آن جلسه ابراز خوشحالی کرده بود که بعد از سالها انتظار بالاخره این دانشگاه هم گروه کتابداری دایر کرد. آنچه به طور مختصر از نظر شما می گذرد بخشی از صحبتهای مرحوم رستم نصوری است که در آن جلسه مطرح کرد و خانم آیدا جاسمی، دانش آموخته کارشناسی ارشد علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه شهید بهشتی به عنوان بخشی از پروژه تاریخ شفاهی کتابخانه مرکزی دانشگاه شهید بهشتی ضبط و پیاده کرده است. به هرحال باید در نظر داشت که یکی از مزایای مهمی که بررسی تاریخ یک نهاد دارد این است که چون توسعه کمی و کیفی آن در طول زمان مشخص می‌شود ،در نتیجه سهم مشارکت هر شخص و میزان تلاش و سودی که برای آن ارگان داشته است،مشخص می‌گردد و می‌تواند سبب برنامه‌ریزی بهتر برای آینده مطلوب شود. دانشگاه شهید بهشتی که تا سال ۱۳۶۲ دانشگاه ملی ایران بود و بخشی از بودجه آن از طریق پرداخت شهریه توسط دانشجویان تامین می‌شد و فکر تاسیس به سال ۱۲۹۰ برمی‌گردد و برای اولین بار در برج عقرب ۱۳۳۴ قمری به موجب حکم نمره ۵۷۸۲ وزارت معارف امتیاز افتتاح مدرسه دانشگاه ملی به مدیریت حاج میر سید علی به ابوالحسن خان شریف مستخدم اداره نقلیه داده می‌شود. بدین ترتیب دانشگاه شهید بهشتی با نام سابق دانشگاه ملی ایران از نیمه دوم مهرماه سال ۱۳۳۹ در یک ساختمان ۵ طبقه استیجاری در نزدیکی دوراهی یوسف آباد فعالیت آموزشی‌اش را آغاز می‌کند و در نیمه بهمن ماه همان سال مراسم رسمی افتتاح دانشگاه برگزار می‌شود. کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه شهیدبهشتی قدمتی هم اندازه با قدمت دانشگاه یعنی ازسال ۱۳۹۹شمسی دارد. کتابخانه دانشگاه ابتدا واقع در دوراهی یوسف آباد نزدیک به مطهری که الان تبدیل به بانک پاسارگاد شده است زیر آن کتابخانه دانشگاه بوده است که قبلاً فقط ۵۰ الی ۶۰ جلد کتاب در آن وجود داشت و من شروع به مرتب کردن و چیدن آنها در قفس شده بودم. یکی از کارهایی که دکتر شیخ الاسلام(رییس وقت دانشگاه) کردند، نامه به تمامی دانشگاه‌های آمریکا نوشته و از آنها درخواست کمک کتاب کردند و آنها نیز یک سری کتاب‌های انگلیسی را به کتابخانه فرستادند . دکتر شیخ الاسلام بسیار مدیر و مدبر بود و کتابخانه مدیون ایشان است. با تدبیر ایشان از استادان دانشگاه خواسته شد کتاب های خود را به کتابخانه بیاورند و اهدا کنند. به این ترتیب دانشگاه خیلی سریع صاحب کتابخانه شد. یک کتابخانه در ایران بود که مرحوم خانم خورشید مفتاح در کتابخانه آبراهام لینکلن خیابان صبای شمالی الان که فوق دیپلم کتابداری بودند و من از آنها راهنمایی‌های زیادی گرفتم که از طریق این راهنمایی‌ها به چینش منظم کتابخانه پرداختم. یکی از اساس کار این بود که ما باید این کتاب‌ها را کاتالوگ می‌کردیم، ولی منبعی نداشتیم. وزارت علوم و مرکز اسناد هم هنوز باز نشده بود و رشته ارشد کتابداری وجود نداشت ،خانم شکرانی نیز کتابخانه بانک بودند و خودمان کتاب‌ها را تقسیم کردیم که معماری یک طرف و اقتصاد در طرف دیگر زیرا؛ غیر از این دو حوزه کتاب‌های دیگری از حوزه‌های دیگر وجود نداشت.


ایام گذشت تا کم کم خانم جهان آرا بورس گرفتند و به دانشگاه دیگری رفتند و آنجا فوق لیسانس کتابداری را گرفته و برگشتند، ولی به شرکت ملی نفت رفتند. و بعد از ایشان خانم راد،که بسیار خانم خوش برخورد و قدردانی بودند، به من گفتند تا به کتابخانه بیایم. کم کم بحث شد که نیروهای دیگری هم به کتابخانه بیایند. رییس دانشگاه موافقت نکرد و گفت آقای نصوری برای همه کارها کافیست. خانمی به اسم الوین وارتا که بازنشسته کتابخانه مرکزی نیویورک بودند معترض شدند و گفتند: آقای نصوری کتاب تحویل بگیرد؟ کتاب امانت دهد؟و یاکارهای دیگری انجام دهند؟ به هرحال ایشان نتوانست بماند و رفت. متاسفانه چون فقط بنده در کتابخانه تنها کار می‌کردم، اگر اتفاقی رخ می‌داد وقتی که من می‌رفتم کتابخانه تعطیل می‌شد و این باعث به وجود آمدن اعتراضاتی شد که گفتند که نباید کتابخانه‌ها را تعطیل کنید. کتابخانه از دوراهی یوسف آباد در سال ۱۳۴۳ به دانشکده معماری آمدیم. مشکلات بسیار زیاد بود. نبود برق، زیر نور شمع کتابها را فهرست کردن، دور از دسترس وسایل نقلیه عمومی بودن از جمله چالشهایی بود که ما داشتیم و من گاهی ده شب به منزل می رفتم. بنده چون مسلط به همه این کارها بودم کارها را به تنهایی انجام دادم. کم کم خانم سپهری نیز، لیسانس کتابداری و حقوق داشتند، هم به ما پیوستند. او زمانی شاگرد خودم بود و الان عضو هییت علمی شده بود. ولی بنده هنوز کارمند یعنی کتابدار مانده بودم ولی ۱۵ شغل در دانشگاه را داشتم ،و اما با حفظ سمت کتابدار بودم. سال ۱۳۴۳ خانم سپهری نتوانستند ادامه دهند، بعد خانم قلعه بری آمدند ؛که باایشان ۲۰ سال همکار بودیم. وی تحصیلات آکادمیک نداشت، اما نفوذ ایشان خیلی زیاد بود و تسلط کامل به فرانسه و ترکیه و انگلیسی داشتند. تا اینکه در دانشکده معماری دیگر کمبود جا بود و ما دانشکده دندانپزشکی روبروی کتابخانه مرکزی فعلی منتقل شدیم. خوشبختانه معاونین و روسای بعدی دانشگاه با کتاب و کتابخانه دوست بودند و در زمان دکتر بینا که ،ایشان دکترای تاریخ داشتند، و دکتر رضوانی که مدیر کل آنها بودند که من شاگرد دکتر رضوانی بودم و استاد تاریخ بود ما اینجا نفوذ پیدا کردیم. همزمان با ما، کتابخانه دانشگاه تهران نیز ساخته می‌شد. ساختمان فعلی کتابخانه مرکزی دانشگاه در حال ساخت بود. من روی تیر آهن می رفتم و جوشکاری هم می کردم! تااینکه کم کم ساختمان تمام شد، آن راتجهیز و آماده ارایه خدمات کردیم و پنج نفررا بعنوان کارمند استخدام کردیم؛ فوق لیسانس‌ها آماده نبودند که رییس کتابخانه و کتابدار شوند ،زیرا تعداد فوق لیسانس در ایران، از تعداد انگشتان دست بیشتر نبود. کتابخانه دیگر فعال شده بود و به صورت روتین کار می کرد. تا اینکه در سال ۱۳۵۶ برای ادامه تحصیل به امریکا رفتم. استادم در آنجا از من پرسید چند سال است کتابدار هستی؟ گفتم ۱۵ سال. گفت چه چیزی می خواهی یادبگیری؟! همه چیز را بلدی! به هرحال دوره کتابداری را در آنجا دیدم و به ایران برگشتم. کتابدارهای زیادی را تربیت کردم که بعدا به عنوان معاون یا مدیران کتابخانه فعالیت کردند که سرمایه ای برای دانشگاه شدند. مثل خانم ها شیردل، اسلامیه، صالحی و تفکری. ما تلاش زیادی کردیم که در دانشگاه شهید بهشتی گروه کتابداری دایر کنیم ولی موافقت نمی شد. ولی الان خوشحالم که به آرزوی خود رسیده ام و این گروه در این دانشگاه دایر شده است….
در اینجا دیگر زمان تقدیر از کتابداران برگزیده برای هفته کتاب بود و آقای نصوری صحبتهای خود را به پایان رساند.
روحش شاد و یادش گرامی

یک پاسخ

پاسخ دادن به فاطمه لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *