تأملی بر کارکرد مجلات علمی در رشته؛ آب بی فلسفه می خوریم و توت بی دانش می چینیم!
نخستین پژواک «علم برای علم» از جانب پوزیتیویستهایی چون آگوست کنت [2] برآمد و بعدها زمینهای شد؛ برای طرح آرمانهایی چون «هنر برای هنر» و «ادبیات برای ادبیات» (اندیشه، 1387، ص. 110). اما حتی همان زمانی که «علم برای علم» از سوی علمگرایانی چون آگوست کنت تبیین میشد، مراد آن نبود که علم صرفاً کار بست روشهای علمی در قالبهای از پیش تعریفشده، صرفنظر از نتایج آن است؛ و یا اینکه علم و علمگرایی نوعی فعالیت صد درصد انتزاعی و منقطع از عالم واقع و حتی فراتر از آن، تفنّنی است. مراد از طرح «علم برای علم» توسط برخی از فلاسفه در قرن نوزدهم، دعوت به «فهم مسئله» و در درجۀ بعد «حل مسئله» صرفاً در چارچوب و فضای علم و به دور از مداخلات غیرعلمی چون جزماندیشیهای فلسفی و تعصبات دینی بهجامانده از قرون وسطا در اروپا بوده است. لذا از این منظر، علم برای علم میگوید که مسایل علمی میبایست فقط در چارچوبهای علمی، فهم و حلوفصل شوند. روشن است که مسئلۀ این نوشتار مجمل، نقد و رد یا تأیید این نظر نیست؛ بلکه اشاره به موضع جامعۀ روزگار ما در باب علم و انتشار علم است.
در لابهلای اخبار روزانه به طور عام و در ادبیات رشته به تناسب پژوهشهای علم سنجی به طور خاص هر از چند گاهی اخبار خوشی از حضور ایران در جمع بیست کشور اول دنیا در تولید علم (بخوانید انتشار نوع خاصی از مقالات علمی) و حفظ رتبۀ نخست تولید علم در منطقۀ خاورمیانه (بخوانید انتشار نوع خاصی از مقالات علمی) منتشر میشود. بیگمان اینها اخبار خوبی است که تا چند دهۀ قبل برای ایرانیان دستنیافتنی مینمود. اما این همۀ ماجرا نیست. ایران در حالی در خاورمیانه در چند سال اخیر مستمراً رتبۀ نخست در انتشار مقالات علمی را به خود اختصاص داده که به گفتۀ رییس انجمن بهرهوری ایران طبق آخرین آمار، از میان 25 کشور منطقه، از نظر شاخص بهرهوري نيروي كار و سرمايه به ترتيب در رده و 22 قرار دارد. دلیل اینکه از میان دهها شاخص پایش مختلفی که وجود دارد، نگارنده بر شاخص بهرهوری تأکید دارد آن است که بر خلاف پندار برخی افراد، بهره مختصّ پایش فرآیندها و امور در صنایع نیست؛ بلکه بهرهوری در سطح ملی، برآیند تفکر، ابداعات و نوآوری افراد در همه سطوح است (ویکیپدیا، 1392). حال، حلقههای مفقوده در این میان (از یک سو، ترک تازی در تولید و انتشار علم و از دیگر سو نوعی عقبماندگی محسوس در برآیند تفکر، ابداعات و نوآوری سطح ملی) هر چه باشد، یک امر حتمی است و آن اینکه «علم برای علم» در کشور ما نه در قرائت پوزیتیویستی آن که به معنای «انتشار علم برای انتشار علم» بی آنکه لزوماً به فهم مسئله و در درجۀ بعد به حل مسئله بینجامد، با شدت و حدت دنبال میشود. این نوشتار صرفاً میخواهد زمینۀ بازاندیشی و تأمل دربارۀ یکی از حلقههای مفقوده را که میتواند و باید در اصلاح این وضع موثر باشد، یعنی مجلات علمی به طور عام و مجلات علمی در رشته به طور خاص، فراهم سازد.
مجلات علمی با حوزۀ موضوعی و تخصصی مشخص، یکی از دستاوردهای مهم قرن نوزدهم محسوب میشوند (فتاحی، 1385، ص. 23؛ دیانی، 1377، ص. 57). لذا پیدایش مجلات موضوعی و تخصصی علمی مقارن است با دورانی که علمگرایی در غرب اوج گرفته بود. اهمیت کارکرد این دست از رسانهها از آن زمان تا کنون و به رغم تحولات بسیار و از جمله پدیداری انواع ابزارهای فناوری نوظهور، کمتر که نشده، رو به فزونی است؛ به طوری که گفته میشود تا آیندۀ پیشبینی پذیر، مجلات علمی همچنان جزو کانالهای اصلی و معتبر در ارتباطات و مراودات علمی باقی خواهند ماند (هرد [[3، 2000، ص. 1283). چنین اهمیتی ما را وامیدارد که در آسیبشناسی «انتشار علم برای انتشار علم» در کشور، از کنار نقش مجلات علمی کشور در پیدایی و تعمیق این شرایط، بیتفاوت نگذریم. چرا که اگر پذیرفتهایم که در مراودات، مناسبات و در یک کلام چرخۀ علم، مجلات علمی نقش موثری دارند، نمیتوان نقش مجلات علمی کشور را در وضع و فضای علمی موجود در کشور (که یکی از مهمترین مشخصههای آن، انتشار علم برای انتشار علم است) نادیده انگاشت. کمترین سطح این مسئله آن است که انتشار علم برای انتشار علم، دست کم تا آنجایی که به انتشار مقالات در مجلات داخلی مربوط میشود، از معبر مجلات علمی کشور میگذرد. نکات زیر گرچه به تناسب وابستگی نویسنده به علم اطلاعات و دانش شناسی و متأثر از تجربۀ هفت سالۀ او در انتشار، داوری و ویراستاری علمی و ادبی در چند مجلۀ تخصصی این رشته، مستقیماً دربارۀ مجلات علمی در رشتۀ علم اطلاعات و دانش شناسی است؛ لیکن از جهاتی ممکن است دربارۀ مجلات علمی به معنای عام آن در کشورمان صادق باشد. گذشته از این، تجربۀ کم مایه و اندک علمی نویسنده ممکن است گاه به ناپخته گوییها و بیمبالاتیهای تفسیری در این نوشتار انجامیده باشد که امیدوارم در بازخوردی که از خوانندگان ارجمند گرفته میشود در نهایت، به تعدیل این نوشتار بینجامد.
1. عارضهای که در نگاه نخست به مجلات علمی رشته خود را نشان میدهد آن است که علم اطلاعات و دانش شناسی به رغم گذشت حدود نیمقرن تجربۀ آموزش دانشگاهی در کشور هنوز صاحب یک مجلۀ علمی موضوع محور نیست [4]. آیا پس از گذشت نیمقرن تجربۀ دانشگاهی، رشته به آن فربهی و بلوغ فکری در یک یا چند حوزه نظیر سازماندهی اطلاعات و دانش، اطلاع سنجی و علم سنجی، مدیریت اطلاعاتودانش، سواد اطلاعاتی، خدمات اطلاعرسانی، اطلاعیابی و رفتارشناسی اطلاعاتی و … دست نیافته است که همچنان مجلات علمی ما حالت جُنگواره و کشکولوار داشته و از هر دری در آن سخنی گفته میشود و مقالهای داوری و نشر مییابد. آیا این امر به نوعی سطحینگری و سطحی کاری در رشته دامن نمیزند؟ چنین کل گرایی در زمانۀ ما که عصر تخصص گرایی و تعمیق حوزههای علمی است تنها در یک صورت منطقی مینماید و آن اینکه مجلات کل گرا، با ترفندهایی همچون سیاستهای انتشاراتی مدون و اعلامشده، انتشار مقالات بینرشتهای را برانگزیزانند. در این حالت، انتشار مجلاتی با عناوینی چون «اطلاعات و ارتباطات»، «اطلاعات و سیبرنتیک» و.. به رغم نگاه کل گرایانه از توجیه فلسفی و کارکردی برخوردارند. شکی نیست که مجلات موضوعی به سبب آنکه به طور معمول از سردبیر، هیئت تحریریه و داورانی برخوردارند که همگی در آن زمینۀ موضوعی صاحبنظرند یا به تدریج در فرآیند انتشار شمارههای پیاپی به جبر شرایط به نوعی متخصص و صاحبنظر میشوند، مجال کمتری برای انتشار مقالات سطحی و باکیفیت پایین باقی میگذارند و بدین گونه بهسان یک صافی، مانع انتشار بخشی از مقالات بیاثر یا کم اثر میشوند. به عکس، فقدان این دست از مجلات موضوع محور و تداوم حیات مجلات علمی جُنگواره در رشته سبب پیدایی یک دور باطل شده است. به نحوی که تداوم حیات اینگونه مجلات جُنگواره، هم خود محصول نظام آموزشی کل گرای فعلی – بخوانید سطحینگر – در کشور است و هم تشدیدکننده و تداوم بخش این وضعیت است. لذا نباید از نظر دور داشت که این کل گرایی – نه از نوع مدرن آن که در تحقیقات بینرشتهای بروز میکند که از نوع سنتی آن که نقطۀ مقابل تخصص گرایی و تعمیق در فهم و حل مسائل پیچیده است – در مجلات علمی، بازتابی از شرایط موجود در نظام آموزش عالی کشور به ویژه در رشتههای جوان و عدم تخصص گرایی اعضای هیئتعلمی، و در نتیجه، عدم گرایش تخصصی در اعضای هیئت تحریریه مجلات است. فتاحی (1383) دراینباره این پرسش را مطرح میسازد که «به راستي چه عواملي باعث پراكنده كاري در توليد علم و گسيختگي موضوعي و تخصصي در مقالات و كتابهاي تأليفي و ترجمهاي در ايران شده است؟ آيا تعداد كم اعضاي هيات علمي در هر گروه آموزشي و در عين حال نياز فزاينده به آموزش، تأليف و ترجمه در همة زمينههاي وابسته موجب بروز اين وضعيت گشته است؟ يا آن كه نظام آموزشي ما همچنان كلي گرا و غيرتخصصي است»؟ گویا تصمیم و گرایش وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در سالهای اخیر برای نشر مجلات علمی موضوع محور برای فائق آمدن بر چنین چالشی بوده است. نگارنده با وجود آنکه معتقد است که پختگی و تعمیق رویکردهای علمی و پژوهشی امری نیست که با بخشنامههای وزارتی محقق شود؛ بلکه نیازمند اصلاحات ساختاری در ابعادی چون آموزش، انتشارات و از همه مهمتر سیاستگذاریهای علمی (آموزشی و پژوهشی) در سطح ملی است [5]؛ این امیدواری را نیز محفوظ میدارد که به دلایل پیش گفته، نضجگیری مجلات تخصصی و موضوع محور ممکن است به انتشار مقالات اثربخش تر بینجامد.
2. ممکن است برخی بر این نوشتار خرده گیرند که در چرخۀ تولید و انتشار علم و به طور مشخص، مقالات علمی، مجلات علمی فقط یک واسطه و کانال ارتباطیاند و نه بیشتر. اتفاقا همین طرز فکر بازدارنده – در کنار سایر مشکلات و معضلات ساختاری و فرهنگی و … – یکی از موانع نقش آفرینی موثر و بایستۀ مجلات در توزیع و نشر بهتر و باکیفیتتر علم میباشد. خطاست اگر بیندیشیم که مجلات صرفا واسطههای نشر علمیاند و تنها وظیفۀ آنان دریافت مقالات واصله، داوری، ویراستاری و در نهایت رتبهبندی کیفی و دستچین کردن آنها برای انتشار است. اگر این گونه است، به همین نسبت هم دانشورزان و اطلاعرسانان صرفا واسطههای اطلاعاتی و دانشیاند که بدون هیچ نقش اضافه و خلاقانهای، اطلاعات را دست به دست از ناشر به مصرفکننده نهایی میرسانند. حال آنکه همواره در فرآیندهای اطلاعاتی، واسطهها نه تنها نقش صافی و انتخاب گر را در انتقال پیام دارند که گاه خود در روند خلق – و نه صرفاً انتقال – پیام دخیل اند[6]. یک نقش مجلات به عنوان واسطه در چرخۀ نشر مقالات و متون علمی همانی است که در بند پیشین به آن اشاره شد: حرکت به سمت تخصص گرایی و موضوع محوری در همۀ ابعاد نشر یک مقالۀ علمی. نقش مهمتر از آن به سردبیر و هیأت تحریریه یک مجلۀ علمی باز میگردد که میبایست با پایش مستمر فضای نظری و عملی رشته، جامعۀ حرفه ای، نیازها، اقتضائات و شرایط روز جامعه و …، مسائل پیش پای جامعه به طور عام و جامعۀ حرفه ای به طور خاص را احصاء کند و در فراخوانهای عمومی اعلام نماید؛ تا از این طریق، اولویت انتشار به مقالاتی اختصاص یابد که به فهم و حل این مسایل میپردازند. به دلایل مختلف معتقدم که این کار از عهدۀ مجلات تخصصیِ موضوع محور بیشتر ساخته است؛ از جمله اینکه مساله محوری مبتنی بر یک زمینۀ موضوعی مشخص یا روابط میان رشته ای در چند زمینۀ موضوعی نزدیک به هم است؛ و نیز اینکه حصول و فهم مساله – به ویژه مسایل چندوجهی و پیچیده – نیازمند انسجام و سابقۀ فکری قوی در یک زمینۀ موضوعی مشخص یا چند زمینۀ موضوعی نزدیک به هم است. گواه این امر هم انتشار گاه به گاه برخی ویژه نامهها در مجلات رشته است. یک دلیل اینکه چرا انتشار ویژه نامهها در مجلات رشته که میتوانند در دراز مدت به سمت مساله محوری حرکت کنند، گاهبهگاهی است و نه یک حرکت معمول همیشگی به فقدان هیات تحریریههایی در این مجلات باز میگردد که همۀ اعضای آن دارای علایق و خبرگی پژوهشی یکسانی نیستند. در نتیجه، امکان انتشار همیشگی شمارههای مساله محور و یا دست کم مضمون محور[7] در این مجلات نیست. این خود مجالی دیگر برای انتشار مقالات کم اثرتر میگشاید. چرا که مجلات موضوعیِ مسأله محور از دو جهت مانند صافی و پالونه[8] میتوانند از انتشار مقالات کم اثرتر – به لحاظ عملی و یا نظری – پیشگیری کنند. این دست از مجلات نه تنها به سبب تخصصی بودنشان، منطقا قابلیّت آن را دارند که فرآیند داوری و آماده سازی مقالات را به شکل تخصصیتری محقق سازند؛ که به سبب تخصص و اشراف بیشتری که منطقا هیات تحریریه و داوران این مجلات دارند، با سیاستگزاریهای شفاف و عمومی، میتوانند زمینۀ طرح مسائل مبتلا به مهمتری را فراهم ساخته و در نتیجه، از این طریق مقالات اثربخش تری را منتشر کنند؛ مقالاتی که از مسایل واقعی و نه از نوعی مساله تراشی و یا تفنن مساله ای برانگیخته شدهاند.
3. به خلاف نکات پیش گفته، شواهد دال بر آن است که نه تنها رشته تا کنون از مجلات موضوعی خاص بیبهره بوده و به تبع آن، انتشار مجلات مسئله محور هم – صرفنظر از انتشار گاه به گاه برخی ویژهنامهها – در رشته محقق نشده، که فراتر از آن، توزیع برخی از مجلات فعلی رشته چنان است که گویی این مجلات هیچ دغدغهای برای دیده شدن، خوانده شدن و منشأ اثر شدن ندارند! این دست مجلات خود مثل اعلای «انتشار علم برای انتشار علم» هستند. بی آنکه اشارهای شود، در میان مجلات رشته، مواردی وجود دارند که نه دارای وبگاه هستند و نه تهیۀ شمارههای چاپی آنها برای همگان – حتی گاه برای کتابخانهها و مراکز اطلاعرسانی – به سادگی میسر است. در مواجهه با این وضع چه قضاوتی جز این میتوان داشت که گویی در نظر این مجلات، «انتشار علم برای انتشار علم» به خودی خود هدف بوده و تو گویی مقرر نیست که این مقالات به جامعه به طور عام و به حرفهمندان به طور خاص در فهم مسئلهای و فراتر از آن در حل مسئلهای کمک کند. به عکس، اگر این دغدغه در مجلات علمی نهادینه شود که علم و انتشار علم باید گرهی فکری و یا گرهی عملی و یا هر دو را از میان انبوه مسایل موجود بگشاید، آن گاه میتوان انتظار داشت که نه تنها مجلات علمی زمینۀ دسترسی حداکثری الکترونیکی و چاپی به محتوای پدید آمده را فراهم آورند که فراتر از آن، چه بسا مجلات علمی به این صرافت بیفتند که محتوای علمی مقالات عمدتاً کاربردیشان را خلاصه وارو به زبان ساده و همه فهم به ویژه برای حرفهمندان تجربی و با اندوختۀ آموزشی کم و یا حرفهمندان دانشآموخته ولی کمتجربه، باز نشر دهند.
4. یک معادل دیگر برای شناخت روند «انتشار علم برای انتشار علم» در ایران، عبارت «انتشار علم برای منزلت اجتماعی» است. برای یک دانشجوی جویای نام، گاه انتشار مقاله به معنای راهی برای پر کردن رزومه، و برای یک عضو هیئتعلمی گاه انتشار مقاله به معنای اندوخته سازی برای ارتقاء رتبۀ شغلی و برای یک حرفهمند و به ویژه یک مدیر اجرایی، گاه انتشار مقاله به معنای کسب حیثیت و وجهۀ حرفهای است. البته این آسیبی است که به طور عام، گریبان گیر فضای علم و علمآموزی در کشور است و البته بجاست گفته شود که تعمیم چنین نسبتی به شکل تام و تمام به همۀ افراد و دانشمندان کشور، ناروا و جاهلانه است و از این رو نگارنده جانب احتیاط را نگاه داشته و این دست آسیبها را دست کم گاه به گاه، قابل احصاء میداند. شوربختانه، در رشتۀ ما، مجلات علمی تا حد زیادی، تسلیم چنین فضایی شدهاند. شاهد مدعا هم آن که مجلات رشته یک به یک در یک دهۀ اخیر و اغلب با توجه به الزام وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، با تمام تلاش کوشیدهاند که حتماً علمی پژوهشی شوند. این امر با اشتیاق دانشگاهها برای ارتقای رتبه علمی از طریق انتشار مجلههای علمی پژوهشی، تشدید شده است. روشن است که انتشار مقاله در مجلات علمی پژوهشی [[9 برای برخی اعضای هیئتعلمی، دانشجویان و حرفهمندانی که بیشتر از آنکه دغدغۀ فهم و حل مسئله داشته باشند، دغدغۀ کسب وجهه، رتبه یا درآمد شغلی بیشتر دارند، کارسازتر است. لذا مجلات رشته یک به یک به سرعت به سمت و سوی علمی پژوهشی شدن پیش رفتند و آنهایی هم که از این قافله عقبماندهاند با جدیت در پی کسب این امتیازند. صرفنظر از اشکالات ساختاری که به این وضع دامن زده و اغلب قریب به اتفاق مجلات رشته را از شنا در مسیر عکس رودخانه بازداشته، نکتۀ جالب آن است که تا آنجایی که نگارنده میداند و سراغ دارد، هیچ نقد پرطنینی در نقد این شرایط نوشته نشده است. نقد این روند از این جهت بسیار مهم است که اگر مجلات علمی ما به انتشار علم برای انتشار علم و بدتر از آن به انتشار علم برای منزلت اجتماعی معتقد نیستند و به مقتضیات رشته، مسایل واقعی رشته و نیازهای پیش پای جامعۀ حرفهای و حرفهمندان میاندیشند، چگونه تقریباً همگی آنها با پذیرش ضوابط غیرمنطقی و ناصواب مختصّ مجلات علمی پژوهشی، یا این درجه را اخذ کرده و یا در تلاش برای اخذ آن میباشند. آیا رشته حتی به یک مجله از نوع دیگر – مثلاً علمی ترویجی، گرچه نگارنده اساساً این نوع درجهبندیها را مبهم و فرمایشی و محصول معرکۀ تولید علم برای منزلت اجتماعی میداند-، نیازمند نیست که تقریباً همۀ مجلات رشته به کمتر از علمی پژوهشی شدن راضی نمیشوند؛ حتی مجلۀ وزینی که یک دهۀ قبل، ناشر بهترین مقالات نظری و مفهومی در رشته بود. البته به این نکته هم میبایست اشاره شود که در معرکۀ انتشار علم برای منزلت اجتماعی، کثیری از دانشجویان، دانشآموختگان و اعضای هیئتعلمی هم شدیداً تمایل دارند که مقالات خود را برای مجلههای علمی پژوهشی بفرستند تا از مزایای آنها بهره ببرند. به بیان دیگر، مجلههای فاقد رتبه علمی پژوهشی به شدت با کمبود مقالههای دریافتی روبرو هستند و چه بسا این امر هم در تبدیل مجلات وزین نظری محور به مجلات علمی پژوهشی که معمولاً آکنده از پژوهشهای پوزیتیویستی [[10 است، بیاثر نبوده است. درحالیکه بسیاری از صاحبنظران بینالمللی رشته نظیر شرا [[11، باتلر [[12، ساراسویک [[13، یورلند [[14، فلوریدی [[15، کاپورو [[16، باد [[17، باکلند [[18 و … و نیز برخی صاحب نظران داخلی، همچون ابرامی، حری، فتاحی، رهادوست، آذرنگ، داورپناه، نشاط و … لازمۀ باروری و توسعۀ رشته را منوط به نشر بیشتر پژوهشها و مقالات تاریخی، نظری، فلسفی، مروری و تحلیل مفهومی میدانند و از فرط کثرت و تکرر این توصیهها نیازی به استناد آوردن نیست، همچنان مجلات علمی رشته تقلا در کسب درجهای را دارند که دست آنان را در انتشار اینگونه از مقالات میبندد. این تقلای همهجانبه را وقتی در کنار این مسئله قرار میدهیم که مجلات رشته و نیز سایر مجلات – به ویژه مجلات علوم اجتماعی و انسانی – تلاشی نیز برای اصلاح شرایط غیرمنطقی علمی پژوهشی شدن و علمی پژوهشی ماندن از خود بروز ندادهاند و یا اگر تلاشی صورت گرفته چندان انعکاس و طنینی نداشته است، لاجرم به این نتیجۀ تلخ میرسیم که مجلات علمی ما در برابر معرکۀ انتشار علم برای انتشار علم و چه بسا انتشار علم برای منزلت اجتماعی دست تسلیم بالابردهاند.
خلاصۀ نکات پیش گفته آن است که در کنار دهها علت ساختاری، فرهنگی، تاریخی و … دیگر که در حکم زنجیرههای مفقودهای هستند که به شکاف میان علم تا عمل و شکاف میان علم تا مسایل و تنگناهای واقعی و مبتلا به جامعه دامن زدهاند، نمیتوان مجلات علمی را از این وضع نامناسب، بری و مبرا دانست. مجلات علمی نمیتوانند خود را از عوارضی چون بازارگرمی و رواج شبه علم در جامعه، نافرجام ماندن پیشنهادهای نتایج پژوهشها، عدم به دست دادن انسجام فکری و منظومههای فکری در علوم – به ویژه در علوم انسانیواجتماعی که بیشتر بدان نیاز است –، غریبگی جامعه و دانشگاه نسبت به هم و دهها عارضۀ دیگری که گریبان گیر فضای علمی کشور است، برکنار بدانند. به طور خاص، در علم اطلاعات و دانش شناسی، درحالیکه منطقاً انتظار آن میرود که با نضجگیری مجلات موضوع محور و مسئله محور به تدریج این رشته بر پایۀ سنت دانشگاهی نیمقرن اخیرش در کشور رو به بلوغ و پختگی فکری، نظری و عملی گذارد، به واسطۀ دلایلی چند از جمله فقدان راهبرد مشخص در انتشار مجلات علمی رشته و دامن زدن به فضای علم برای علم و انتشار علم برای انتشار علم، همچنان روند پختگی نظری، پژوهشی و نیز حرفهای اش به کندی پیش میرود. در این شرایط از یک سو مجلات علمی در غیاب یک راهبرد کلی درون رشته ای و میان رشته ای، صرفا از میان مقالات واصله، اقدام به دستچین و انتشار میکنند؛ و از دیگر سو، برخی پژوهشگران رشته نیز گاه منتزع از مسایل واقعی فکری و عملی رشته، به پر کردن رزومهها سرگرماند. بلوغ رشته در این فضا مانند دیگر علوم اجتماعی و انسانی در کشور با دشواری فراوانی روبروست و رشته (و مجلات رشته) در این شرایط به قول سهراب سپهری، همچنان در عوالم ناپختگی، آب بی فلسفه می خورد و توت بی دانش میچیند [[19.
منابع
اندیشه، علی (1387).” از علم برای علم تا دین برای دین: پوزیتیویسم چه میگوید؟”، کتاب ماه علوم اجتماعی، 7 (115): ص. 109- 114.
دیانی، محمدحسین (1377). مجموعه سازی و فراهم آوری در کتابخانهها. اهواز: دانشگاه شهید چمران.
سایت انجمن بهرهوری ایران (1391). “رتبه پايين ايران در خاورميانه از نظر بهرهوري” قابلدسترس در: http://www.irpa.ir/social/news.aspx?nid=5014
فتاحی، رحمت الله (1389). “جای خالی نوآوری: چالش جدی در پژوهشهای ما”، پژوهشنامه پردازش و مدیریت اطلاعات، 25 (4): ص 569.
فتاحی، رحمتالله (1385). مديريت نشريههاي ادواري: جنبههای نظری و کاربردی گزینش، فراهم آوری، سازماندهی و ارائه خدمات ادواریها. تهران: دبيزش.
فتاحی، رحمتالله (1383).” تخصص گرایی در حرفه”، فصلنامه کتابداری و اطلاعرسانی، 7(4)، قابلدسترس در:
http://www.aqlibrary.ir/index.php?module=TWArticles&file=index&func=view_pubarticles&did=37&pid=10
ویکیپدیا (1392).”بهرهوری”، قابلدسترس در:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%87%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%D9%88%D8%B1%DB%8C
Hurd, J. M. (2000). “The transformation of scientific communication: A model for 2020”, Journal of the American Society for Information Science, 51(14): PP. 1279-1283.
Morrison, A. (2008). “Gatekeepers of knowledge within industrial districts: who they are, how they interact”, Regional Studies, 42(6): PP. 817-835.
یادداشتها
[2] Auguste Comte
[3] Hurd
[4]. تنها استثنائی که نگارنده به خاطر میآورد، فصلنامۀ اطلاع شناسی بود که آن هم از وقتی که به جرگۀ طالبان درجۀ علمی پژوهشی پیوست، به جبر شرایط غیرمنطقی علمی پژوهشی شدن تن در داد و از آن خصلت موضوع محوری (حوزۀ مطالعات اطلاع شناسی و مباحث نظری و فلسفی رشته) فاصله گرفت.
[5]. سخن فتاحی (1389، ص. 569) بازتابی از چنین دغدغهای است. وی مینویسد که «بدون تردید، با تخصصی شدن حوزه موضوعی مجلههای علمی پژوهشی و تاکید کمیسیون مجلههای علمی کشور به تعیین گرایش های تخصصی برای هر مجله، ضرورت توجه به انتخاب مقاله های نو و ارزشمند بیش از پیش آشکار می شود. در این راستا، استادان و دانشجویان تحصیلات تکمیلی باید به طور جدی رویکردی را برای انتخاب موضوع پژوهش و نشر مقاله علمی برگزینند که نوآوری را به منزله یک اصل در اولویت قرار دهد». پیداست که تا این نوآوری به نحو طبیعی و خود به خودی در اثنای آموزش و پرورش نخبگان و دانشجویان کشور متبلور نشود، حتی انتشار مجلاتی که در نام و عنوان، موضوع محورند به تنهایی حلال مشکلات نیست. لیکن میتوان این امید را داشت که حرکت به سمت مجلات موضوع محور در آینده، زمینۀ لازم را برای شکوفایی قابلیتهای نوآور و خلاق در رشتهها از جمله در علم اطلاعات و دانش شناسی، فراهم کند.
[6]. به عنوان نمونه نگاه کنید به:
Andrea Morrison (2008). “Gatekeepers of knowledge within industrial districts: who they are, how they interact”, Regional Studies, 42(6): PP. 817-835.
[7]Thematic
[8]Filter
[9]. این درجهبندیها هم در نوع خود زینت مجلس – بخوانید معرکه – انتشار علم برای منزلت اجتماعی در کشور است و چنین خلاقیت بیسابقهای دست کم به این نحو در هیچ کجای دنیا سابقه ندارد.
[10]. ذکر این نکته ضروری است که آنچه مورد نقد است عدم توازن میان نیازها و اقتضائات رشته و حرفه و تحقیقات منتشره است؛ وگرنه علم اطلاعات و دانش شناسی نظیر همۀ علوم و حرفهها هم به پژوهشهای نظری و کیفی و هم به پژوهشهای کمی گرایانه و عمل گرایانه نیازمند است.
[11] Shera
[12] Butler
[13] Saracevic
[14] Hjorland
[15]Floridi
[16] kapuro
[17][Budd
[18]Buckland
[19]. سهراب سپهری (1363). ” صدای پای آب” در: هشت کتاب. تهران: کتابخانه طهوری، ص. 275.