
از مطار تا متاورس
اندر حکایت سفر استاد مفخم و آمیرزا به پوهنتون جابلقا برای داوری دراسه مدى تأثیر المکتبات العامه فی جابلقا على تنمیه الأحیاء المائیه فی بحیره أوروومیه
« آمیرزهادی»
لبخند، جدیترین راه برای دیدن جهان است

اندر حکایت سفر استاد مفخم و آمیرزا به پوهنتون جابلقا برای داوری دراسه مدى تأثیر المکتبات العامه فی جابلقا على تنمیه الأحیاء المائیه فی بحیره أوروومیه
« آمیرزهادی»

این هفته کتابخانه جابلقا وارد «جنگ روانی» شد! کتابدارها به جای دیرکرد جزوه، حالا با دُژاطلاعات و کژاطلاعات میجنگن. دیجیتال سلطنه با دستگاه دُژسنج تمام اخبار را رصد میکند…نتیجه؟ مراجعان کم شدند، فرهنگستان مشغول واژهسازی شد و کتابدارها فهمیدن که مقابله با شایعه، از جنگ با دیرکرد کتاب هم پیچیدهتره!

این یادداشت طنز، تاب آوری دیجیتال را از زاویه کاربر خسته اما زرنگ روایت میکند؛ از خبر فوری تا نظرات طلایی و آپدیت اجباری، نشان میدهد چطور حقیقت در صف وای فای عقب میافتد و شایعه با پهنای باند وی آی پی رد میشود. بخش «ده فرمان» با قوانین کوتاه و تیز، مهارت بقا در میان نوتیفیکیشن و نیم حقیقت را شرح میدهد و در پایان دعوت میکند برای چند لحظه گوشی را سایلنت کنیم و واقعا نفس بکشیم.

کتابخوانی و تورم تورم رفته بالا از سر و کول حسابی گنده گشته همچو یک غول در این وضعیت پیچیده چسبد کتابی؟! نههههه عزیزم! اندکی پول ****** بخوان گرچه نداری شغل و خانه و در جیبت شپش ها کرده لانه بخوان هرگز مشو غمگین از آن فرد که گوید سرخوشی یا که دیوانه ****** آن

مدیر «مدیر» بر وزن «مْنیر» شخص قدر قدرتی را گویند که زمام امور را به دست با کفایت و یا بیکفایتش بخشند تا با امداد از نیروی عقل و تجربت آن را به سر منزل مقصود رهنمون گردد. اقوال متعددی حول و حوش وجه تسمیه «مدیر» در افواه عامه متداول است، با این حال «علامه

شوک آنکه با پنبه سرت را میزند شوک میدهـد و آنکه با خنده «نه» پاسخ میدهد، شوک میدهد آن کسی که با وجـود ادعــای زیرکــــی می سُرد هر جا که پایش مینهد، شوک میدهد فرد زنداری که دارد قرض و وام بیحساب در پــی یک عشق دیـگر میدود، شوک میدهد تنبلــی که

طنز: نامه سه داور به سردبیر برای یک مقاله! یکی از دانشجویان بختبرگشته پس از بیست و هفت هشت سال عمر بیعزت و بدون داشتن هیچ نوع شغل و همسر چه از نوع دایم و چه از نوع موقت! حال به مرحلهای رسیده که برای دفاع از پایاننامه مقطع کارشناسی ارشد نیاز مبرم به پذیرش

ما در برابر دیگران چه کم داریم؟ واقعیتش ما دیگر حالمان بهم خورد از بس ضجه و ناله و بی اعتمادی در این جماعت کتابداران و کتابگذاران دیدیم! مدام گله و شکایت از خدا و خلقش که وای چرا ما هل داده شده ایم در این رشته؟ چرا این درسها را می خوانیم؟ چرا کار گیرمان

گلایه های کتاب نمی دونم که کتاب چرا غریبه همه جا ندیده حیوونی انگاری به جز جور و جفا شب پیش اومده بود تو خوابم و ضجه می زد توی ناله هاش می گفت نکن تو هم منو رها هوو از بس که برام پیدا شده ذله شدم همه انگاری شدن یک باره بی مهر

پیرِ ما و مدیریت دانش * نقل است که پیرمان از گذری میگذشت. مسکینی را دید که با خدای خود میگفت: “بارالها! بر دادهها و ندادههایت شکر”! پیر بر آن مسکین خرده گرفت که “ای مسکین این دعای تو مبنای نظری درستی ندارد.” مسکین مضطرب شد و گفت: “یا پیر! من بیچاره را به دعای

گفتگو با یک دانشآموخته رشته علم اطلاعات و دانششناسی با الهام از قطعه” هوشیار و مست” شاهکار بانو پروین اعتصامی دوستی در ره مرا دید و گریبانم گرفت * گفتمش ای دوست این پیراهن است افسار نیست گفت آخر گشته ام بیکار در این رشته ام * گفتمش جرمم چه باشد کز برایت

فواید مشارکت فعال در همایشهای انجمن “همایش گرد” در کتاب خود با عنوان “الهمایشهای سمینهاری” و در فصل “فیالانجمن الکتابگذاری” چنین مینگارد: “سنوات مدیدی است که الاحقر در محافل و همایشهای انجمن کتابگذاری شرف حضور دارم ولی در احسنالحال به غیر از پاکتی ساندیس و دانهای کیک، اطعمه و اشربه دندانگیر دیگری نصیبم نشده است”.

منزلت (شعر طنز) رشته خـود را هویدا کن کمال ایـن است و بـس ضعف را در خویش پیدا کن کـمال ایـن است و بـس چون بشد پـرسش ز نــام رشتهات ای نــازنین نــام آنــرا زود افـشـا کــن کـمال ایـن است و بـس گرچه نــام رشته تــا حــد زیـادی نــارساست نارسایی را تــو امـحـا کــن کـمال

حال خواندن لحظهای گوشـی نمیافتد زمین از دســت من چونکه در وایــبر و یا لایــنم و یا گوگــل پــــلاس! یــا که باشــم در تلــگرام و اینســتا دایــمـاً در پی چک کردن عکس و مُـد و شـکل و لـبــــاس! یـا که دارم صـد پـیام از جـی اِفـانِ دلـبــرم یـا کـه

جنون کتابخوانی از قدیم و ندیم گفته اند دیوانگی هم برای خودش عالمی دارد. آن هم چه عالمی؟ دبش!… دیوانه شو تا جهان به کامت بشود انس و پری و حور غلامت بشود

افسوس کتابخانه ها کم شده اند (طنازی های خوشحال) امیرحسین خوش حال شاعر خوشذوق و طنزپرداز مشهدی تقاضای دستاندرکاران شناسه را برای ارسال چند اثر طنازانه با محبت پذیرفتند. در زیر، رزومه کوتاهی از فعالیتها و تألیفات ادبی ایشان تقدیم میشود: ـ دبیر بخش شعر ماهنامهی « طنز و کاریکاتور بچهمشد » ـ همکاری

دوای درد نادانی (شعر طنز) شعرهای طنز کتابگذار اعظم از زبان یک مایهدار: من از بس مایهدارم غم ندارم و از بس تاجرم همدم ندارم نمیخوانم کتاب از بس گشادم که از بس عاقلم، مخ کم ندارم