کرونانگاری
دکتر محسن حاجی زینالعابدینی
(عضو هئیت علمی گروه علم اطلاعات و دانششناسی دانشگاه شهید بهشتی؛ رایانامه: zabedini@gmail.com)
هیچ نوشته ای را نمی توان جدا از بافت و محیطی که در آن شکل گرفته و به قلم در آمده است تصور کرد. چرا که نگارنده هر سطری، آدمیزادی است با هزار و یک ماجرای پیدا و پنهان در جسم و جانش که به سرانگشتان قلم سرازیر می شود. هر متن به رشته تحریر درآمده، دو مفهوم را در خود دارد. یکی صورت ظاهر متن است که در قالب کلمه ها و جمله ها، مفهومی که مد نظر نگارنده بوده است را منتقل می کند. یک صورت باطن هم در متن مستتر است که از حوزه عمل کلمه ها و جمله ها دور مانده و به این سادگی قابل لمس و درک نیست. اگر بخواهیم این خاصیت متن را به چیزی تشبیه کنیم میتوان مثال انسان را برای آن به کار برد. انسان تشکیل شده از اندام فیزیکی و روحی غیرفیزیکی است. آنچه در متن دیده می شود همان ظاهر قابل رویت متن است و آنچه که در پشت آن پنهان است، مانند روح متن را احاطه کرده که اگر چه دیده نمی شود اما وجود و حضور دارد.
پرسش این است که این روح از کجا می آید؟ روح پنهان یک متن یا نوشته، برآمده از تمامی اتفاقات و رویدادهای محیطی و پیرامونی نگارنده آن است. زمان، مکان، وضعیت فیزیکی، وضعیت فیزیولوزیکی، آدمهای اطراف، احساسات و همه آنچه که یک انسان همواره با آنها درگیر است به اضافه خوانده ها و تجربه ها و شنیده ها و دیده های نویسنده، دست به دست هم می دهند و درست در لحظه نگارش، غلبه آنها است که روح پنهان یک متن را شکل می دهند. مثلا نویسنده ای که به تازگی خبر مرگ عزیزی را شنیده یا شکستی را تجربه کرده به این سادگی نمی تواند متنی طنز بنویسد؛ اگر هم بنویسد ناخودآگاه طنز سیاه می شود. یا کسی که سرمست از پیروزی یا خبری خوش است، اگر بخواهد سوگنامه بنویسد، سوگخند می نگارد. یکی از این حالهای خوب و بد است که در هنگام نگارش کلمات روی صفحه غالب شده و دست نویسنده را به آن سو می چرخاند.
تجربه های زیادی هم در این زمینه وجود دارد که غلبه یک یا چند مولفه در آثاری از نویسندگان دیده می شود. مثلا در دهه شصت در مورد اشعار یک شاعر انقلابی می گفتند که اشعارش اسهال خونی دارد، چرا که در هر بیت آن یک خون به کار رفته. یا در نوشته های هاروکی موراکامی (نویسنده ژاپنی کافکا در کرانه و…) گفته می شود که کتابخانهنگاری می کند از بس که در آثارش کتاب و کتابخانه حضور دائمی دارند.
شاید برای خیلی ها پیش آمده باشد که بعضی از نوشته های افرادی را می خوانند و احساس می کنند که متنی ساده است اما جذبه و روحی دارد که نمی شود از آن گذشت. این روح از کجا می آید؟ خیلی از آنها برآمده از فضا و زمان و محیط پیرامونی است که متن در آن شکل گرفته است. مثلا روایتگری که از کنار یک آتش فشان می نویسد یا گزارشگری که در سنگری در خط مقدم یک جبهه جنگ پناه گرفته و روایتش را نوشته است، روحی زنده در متن دمیده که نه می شود آن را جدا کرد و نه می شود درمتن دیگری جای داد. به همین خاطر نوشتن خاصیت “درزمانی” دارد که رنگ و بو و جان متن را شکل می دهد.
این همه مقدمه را گفتم که بگویم حال این روزهای ما، حال همان روایتگر ترسیده و ژولیده ای است که در جان پناهی تنگ و تاریک در خط مقدم جای گرفته و زیر نور کم جان منورهای دشمن دارد گزارشش را می نگارد. ما، در میانه میدان کارزاری تاریخی برای ابنا بشر به سر می بریم. شاید نزدیکترین اتفاقی که این چنین جهانی، خانمانسوز موزی و نامردانه در تجربیات بشر مدرن ثبت شده، تجربه جنگ جهانی باشد که سالها از آن گذشته و نسل حاضر در جنگ تقریبا منقرض شده است. طاعون، وبا، سیاه زخم، آتشفشان، زلزله و … همه دنیای محدودی را تحت تاثیر قرار داده اند. هیچ کدامشان این شخصیت تاریخی که به سراغ کشورهای پیشرفته و مقامات برود حتی پدر و مادر را از فرزندانش بترساند، نداشته اند. به تعبیری این جنگ جهانی سوم است که بدون شلیک گلوله اتفاق افتاده است و هنوز برای قضاوت در مورد تبعات، برندگان و بازندگان آن زود است. اما قطعا دنیا را به یک خانه تکانی همگانی واداشت. حال آدمهایی که کرونا را درک کرده اند با آدمهایی که آن را ندیده باشند قابل قیاسس نیست. آدمهای پساکرونا و پیشاکرونائیان قطعا متفاوت خواهند بود.
نمی شود این روزها قلم به دست گرفت و سایه شوم کرونا را در تک تک واژه ها ندید. این همان حال و روح بافتمدارانه پیرامونی است که صحبتش رفت. به همین خاطر لازم است که هر کسی در هر موقعیتی که هست، این حال و روح را وصف کند. نوشته ای که در دل کرونا نوشته شود با کسی که دو سال دیگر به عنوان پژوهشگر یا روایتگر بخواهد از آن بنویسد متفاوت خواهد بود. این نوشته ها، در سالها و قرنهای بعدی، حکم یک تکه ناخن یا اسکلت یا کاسه غذای فسیل شده را برای آیندگان خواهند داشت که از لابه لای آن هزار و یک روایت مغفول مانده را کشف می کنند. چنانکه الان دیرین شناسان به دنبال یک تکه سرگین و فضله دایناسورها و تیرسها تمام دنیا را با کفگیر و فرچه ظریف زیر و رو می کنند و گزارشهای باستان شناسی نشان می دهد هرگاه چنین ماده پستی را یافته اند، با چه عزت و احترامی همچون جواهری گرانبها آن را بسته بندی و ضدعفونی کرده و تحویل آزمایشگاه های مجهز و پیشرفته دیرین شناسی داده اند تا نوری بر زاویه ای تاریک از زندگی بشر بیافکنند.
قطعا فیلم، موسیقی، نقاشی، مجسمه یا نوشته ای که در دوران کرونا تولید شود، یک وجه متمایز روحی خواهد داشت که در هیچ دوره دیگری قابل تکرار و مشاهده و لمس نخواهد بود.
پس چه خوب است که یکی از مهمترین قطعات اوقات قرنطینه اجباری خانگی برای مقابله با کرونا را به نگاشتن اختصاص بدهیم. ولو اینکه این نوشته ها روزنگاری های ساده و اتفاقات پیش پا افتاده اطراف باشد، ده سال دیگر که به سراغ آنها برویم باورمان نمی شود که ما در چنین حال و هوایی سیر می کرده ایم و رفتن به پارک و مرکز خرید و … جزء آمال و آرزوهایمان بوده است.