سواد اطلاعاتی، در سادهترین تعریف، مهارت «استفاده از اطلاعاتِ درست» و «استفادهٔ درست از اطلاعات» است. تفکر انتقادی نیز در تعریفی ساده، مهارت «درستْ اندیشیدن» و «شناخت اندیشهٔ درست» است. سواد اطلاعاتی در هر دو جنبهٔ خود، با مهارت تفکر انتقادی پیوند و ارتباطی استوار دارد. زیرا استفاده از اطلاعاتِ درست، مستلزم شناخت اندیشهٔ درست، و استفادهٔ درست از اطلاعات، در گرو درستْ اندیشیدن است. بنابراین، نوعی یگانگی و آمیختگی میان سواد اطلاعاتی و تفکر انتقادی برقرار است؛ و این پیوند و آمیختگی، میتواند بر سه فرایند آموزش، یادگیری، و استفاده از مهارت سواد اطلاعاتی تأثیری شگرف بگذارد. در عصر رسانه و محتوا، که از هر سو در محاصرهٔ انواع رسانهها و در معرض بارش محتوا و اطلاعات گوناگونیم، دستیابی به محتوا و اطلاعاتِ درست جز با تفکر نقادانه یا سنجشگرانهاندیشی، امکانپذیر نیست. به همین دلیل، تفکر نقّادانه یکی از بنیادیترین شاخصها و مولفههای سواد اطلاعاتی شناخته میشود و آموختن سواد اطلاعاتی، بدون فراگیریِ مهارت تفکر انتقادی، ناقص و نارسا خواهد بود.
سواد اطلاعاتی، پنج مولفه بنیادی دارد (میرحسینی و شعبانی ۱۳۹۳): ۱. تشخیص نیاز اطلاعاتی؛ یعنی تعیین ماهیت و گسترهٔ اطلاعات مورد نیاز؛ ۲. جستوجو، شناسایی، و دستیابی به اطلاعات مورد نیاز؛ ۳. ارزیابی و اعتبارسنجیِ اطلاعات بهدستآمده؛ یعنی گزینش مناسبترین اطلاعات؛ ۴. استفادهٔ درست و موثر از اطلاعات معتبر بهدستآمده؛ ۵. آگاهی از اصول اخلاقی و موازین حقوقیِ استفاده از اطلاعات. هدف سواد اطلاعاتی، همانطور که پیش از این گفته شد، استفاده از اطلاعات درست و استفادهٔ درست از اطلاعات است و در میان این پنج مولفه، مولفهٔ سوم، یعنی «ارزیابی و اعتبارسنجیِ اطلاعات بهدستآمده» تأثیری حیاتی بر نتیجه و هدف نهایی میگذارد و نسبت به دیگر مولفهها از اهمیت بیشتری برخوردار است. همچنین مولفهٔ سوم، سواد اطلاعاتی را با مهارت تفکر انتقادی پیوند میزند و زمینهٔ آمیزش آن دو را فراهم میآورد. 
تفکر انتقادی، شیوهای از اندیشیدن دربارهٔ هر موضوع، محتوا، یا مسیله است و سنجهها و معیارهایی برای اندیشیدن پیشنهاد میکند که رعایت آنها، کیفیت اندیشیدنِ افراد را افزایش میدهد (حجتی و خسروانی، ۱۳۹۳). از سوی دیگر، تفکر انتقادی یک فرایند است و چهار مرحلهٔ اصلی دارد (سلطانالقرایی و سلیماننژاد ۱۳۸۷): ۱. تعریف و طبقهبندیِ موضوع، محتوا، یا مسیله؛ ۲. پرسیدن سوالهای مناسب دربارهٔ موضوع، محتوا، یا مسیله، و تلاش برای دستیابی به پاسخ مناسب؛ ۳. بررسی و مقایسهٔ منبع یا منابعِ محتوای ارایهشده؛ ۴. قضاوت، نتیجهگیری و حل مسیله بر پایهٔ اطلاعات درست و معتبر. تفکر انتقادی، نوعی تفکر فعالانه در برابر تفکر منفعلانه است. در تفکر منفعلانه، فرد فقط به دریافت اطلاعات و اندیشهها بسنده میکند و دربارهٔ اعتبار و درستی آنها هرگز به ارزیابی و قضاوت نمینشیند؛ اما در تفکر فعالانه، فرد پیش از هر چیز به بررسی، ارزیابی و سنجش اطلاعات، محتوا، و اندیشههای عرضه شده میپردازد و با طی کردن فرایند تفکر انتقادی، دربارهٔ آن اندیشهها یا اطلاعات قضاوت میکند، به اطلاعات و اندیشهٔ درست دست مییابد، و در پایان، بر اساس آن بهدرستی تصمیم میگیرد و مسیله را حل میکند.
ما انسانها در رویارویی با اطلاعات و اندیشههایی که بر ما عرضه میشود، دو نوع واکنش متفاوت ممکن است نشان دهیم؛ بر همین اساس، پژوهشگرانِ حوزهٔ اندیشهپژوهی، بهطور کلی دو نوع روش تفکر را معرفی کردهاند: روش اسفنجی و روش غربالی. روش تفکر اسفنجی، مبتنی بر جذب و دریافت اطلاعات است. یعنی شبیه همان واکنشی که اسفنج نسبت به آب نشان میدهد. این روش، بسیار متداول است و مزیتها و کاستیهایی دارد. نخستین مزیت روش تفکر اسفنجی این است که ما هرچه اطلاعات بیشتری جذب کنیم، مواد اولیهٔ بیشتری برای اندیشیدن به مسایل پیچیدهتر خواهیم داشت. دیگر مزیت تفکر اسفنجی این است که به فعالیت و تلاش چندانی نیاز ندارد و معمولا سریع و آسان صورت میپذیرد؛ بهویژه اگر اطلاعات و اندیشهها بهصورت واضح، شفاف و جذاب ارایه شده باشند. مهمترین فعالیت در تفکر اسفنجی، تمرکز بر اطلاعات و استفاده از حافظه است. شیوهٔ تفکر اسفنجی، کاستی و عیب بزرگی نیز دارد: با این روش تفکر، اطلاعات و اندیشهها بدون هیچگونه ارزیابی و سنجشی جذب میشوند و واکنش فرد در برابر اندیشهها و اطلاعاتِ ارایهشده، واکنشی منفعلانه خواهد بود. شیوهٔ تفکر غربالی، مکملِ شیوهٔ تفکر اسفنجی است و کاستی و عیب آن را برطرف میکند (براون و ام. کیلی ۱۳۹۴).
روش تفکر غربالی، روشی فعالانه و مبتنی بر تعامل است؛ یعنی فرد با استفاده از این روش تفکر، به غربالگری اطلاعات و اندیشهها میپردازد و آگاهانه انتخاب میکند که کدام مطالب را جذب کند و از کدامیک چشم بپوشد. او با نگرشی پرسشگرانه، اطلاعات و اندیشههای عرضهشده را به چالش میکشد و به سنجش و ارزیابی آنها میپردازد و اطلاعات و اندیشههای درست را شناسایی میکند. همانقدر که در روش تفکر اسفنجی، جذب و دریافت اطلاعات اهمیت دارد، در روش تفکر غربالی، بر بدهبستان فکریِ فعالانه با اطلاعات، هنگام دستیابی به آنها تأکید میشود. پس این دو روش، مکمل یکدیگرند؛ یکی منجر به جذب اطلاعات میشود و دیگری اطلاعات سَره را از ناسَره جدا میکند و ذهن را از اطلاعات و اندیشههای نادرست در امان نگه میدارد. با این همه، روش تفکر غربالی، چیزی جز تفکر انتقادی نیست و همین شیوهٔ تفکر، نقطهٔ پیوند و وجه اشتراک دو مقولهٔ سواد اطلاعاتی و تفکر انتقادی به شمار میآید و موجب آمیختگی این دو با یکدیگر میشود.
سواد اطلاعاتی و تفکر انتقادی، هر دو در ساحت اطلاعات، اندیشهها، و مسیلهها جریان مییابند و به کار میروند. یکی از مهمترین مولفههای سواد اطلاعاتی، ارزیابی و اعتبارسنجیِ اطلاعات گردآوریشده است؛ یعنی غربالگریِ یافتهها بر اساس چارچوب تفکر انتقادی، و سنجشِ اعتبار اطلاعات با رویکرد پرسشگرانه و نقّادانه. و اینجاست که سواد اطلاعاتی و تفکر انتقادی با هم در میآمیزند. بر اساس معیارهای سواد اطلاعاتی، هنگامی که فرد، ماهیت و گسترهٔ اطلاعات مورد نیاز خود را مشخص کرد و مجموعهای از اطلاعات مرتبط را گردآوری نمود، برای ارزیابی اطلاعات گردآوریشده، مجموعهای از فعالیتها را انجام میدهد؛ نخست به طبقهبندیِ اطلاعات میپردازد و در گام دوم، برای دستیابی به مناسبترین اطلاعات، با طرح پرسشهای بنیادی، ارزش و اعتبار اطلاعات موجود را بررسی میکند؛ سپس منبع یا منابع اطلاعات را شناسایی و اعتبار منابع را مشخص میکند. و در پایان، با دستیابی به مناسبترین اطلاعات، آنها را برای استفادهٔ موثر به کار میگیرد.
سواد اطلاعاتی و تفکر انتقادی، از جنبهٔ دیگری نیز با یکدیگر آمیختگی و ارتباط دارند. تفکر انتقادی، بر نتیجه و خروجیِ سواد اطلاعاتی نیز اثر میگذارد. اگر سواد اطلاعاتی را یک فرایند در نظر بگیریم، نقطهٔ پایان آن، استفاده موثر از اطلاعات است. استفاده از اطلاعات، در بیشتر مواقع به خلق اثر جدید منجر میشود. رعایت اصول و چارچوب تفکر انتقادی در فرایند تولید اثر جدید، اتقان و اعتبار آن را تضمین میکند. زیرا کسی که مهارت تفکر انتقادی را بهخوبی فراگرفته است، نهتنها اندیشهها و اطلاعات تولیدشده توسط دیگران را ارزیابی و اعتبارسنجی میکند، بلکه خود نیز هنگام تولید اطلاعات و اثر جدید، رویکرد پرسشگرانه دارد و بر اساس روش تفکر غربالگری عمل میکند و اثری را پدید میآورد که از غربال تفکر انتقادی، به سلامت بگذرد و مورد قبول و تأیید مخاطبان قرار گیرد.
نتیجهای که از پذیرفتن آمیختگیِ سواد اطلاعاتی و تفکر انتقادی به دست میآید این است که در سه فرایند آموزش، یادگیری، و استفاده از مهارت سواد اطلاعاتی، باید ارتباط نزدیک و تنگاتنگ این دو را در نظر گرفت و با تکیه بر وجوه اشتراک آنها، بر غنای این سه فرایند افزود. مهارت تفکر انتقادی را میتوان پایه و پشتیبان سواد اطلاعاتی به حساب آورد و بر همین اساس، شایسته است آموزش مهارت تفکر انتقادی، پیشنیاز آموزش سواد اطلاعاتی در نظر گرفته شود. افراد پس از فراگرفتن اصول و چارچوب مهارت تفکر انتقادی، مفهوم سواد اطلاعاتی را بهتر درک میکنند و آموزههای آن را بهتر فرا میگیرند؛ و سرانجام این که افراد هنگام استفاده از مهارت سواد اطلاعاتی، اگر از پیوند استوار آن با تفکر انتقادی آگاه باشند، گامهای پنجگانهٔ سواد اطلاعاتی را کامیابانهتر برخواهند داشت.
منابع
براون، ام.نیل و ام. کیلی، استوارت (۱۳۹۴). «راهنمای تفکر انتقادی: پرسیدن سوالهای بهجا». ترجمهٔ کورش کامیاب. تهران: انتشارات مینوی خرد.
حجتی، سیدمحمدعلی و محمدمهدی خسروانی (۱۳۹۳). «تفکر نقادانه؛ تحلیل و نقد تعریفها». فلسفه و کلام اسلامی. سال ۴۷ شمارهٔ ۲. ص ۱۸۳ـ۲۰۲.
سلطانالقرایی، خلیل و سلیماننژاد، اکبر (۱۳۸۷). «تفکر انتقادی و ضرورت آموزش آن در کلاس درس». دوفصلنامهٔ تربیت اسلامی. سال ۳ شمارهٔ ۶، ص ۱۸۱ـ۱۹۵.
میرحسینی، زهره و شعبانی، احمد (۱۳۹۳). «مبانی و روشهای آموزش سواد اطلاعاتی». تهران: سمت.
