ما در برابر دیگران چه کم داریم؟
واقعیتش ما دیگر حالمان بهم خورد از بس ضجه و ناله و بی اعتمادی در این جماعت کتابداران و کتابگذاران دیدیم! مدام گله و شکایت از خدا و خلقش که وای چرا ما هل داده شده ایم در این رشته؟ چرا این درسها را می خوانیم؟ چرا کار گیرمان نمی آید؟ چرا محیط کارمان بدینگونه است؟ چرا خلق الله اینگونه به ما نگاه می کنند؟ چرا ته جیبمان سوراخ است؟ و هزاران چرای دیگر… خواستیم برای یک بار هم شده این موضوع را در این نوشته حلاجی کنیم و ببینم که ما در برابر دیگران چه کم داریم که اینگونه می نالیم و زمین و زمان را به بدگمانی خود آلوده کرده ایم؟! برای این منظور و برای اینکه ذهن دانشجویان جدیدالورود نیز با موضوع آشنا شود، مهم ترین گلایه های مطرح شده توسط این جماعت مطرح و به آنها پاسخ داده می شود:
*عنوان رشته
یکی از مهم ترین گلایه های همیشگی دانشجویان و حرفه مندان راجع به “عنوان رشته” بوده بدانگونه که هرساله؛ همایش ها، سمینهارها، میزگردها و جلسه های پرسش و پاسخ فراوانی برای بررسی این موضوع تشکیل می شد که وای عنوان رشته چه بی کلاس و ناروزآمد است و از این نوع گلایه ها…! خوشبختانه با همت اساتید و بویژه ابرمرد این رشته عنوان سرانجام تغییر کرد و از این پس دیگر این نوع از گلایه ها محلی از اِعراب ندارد! اما واقعیتش آن است که دلمان حقیقتا برای آن همه بحث ها، قال و قیل ها و از همه مهم تر سمینهارها! واقعا تنگ می شود. هرچند عده ای گویا برای رفع این دلتنگیمان اقدام کرده و تلاش دارند که بحث ها و سمینهارهای منظمی را برای مخالفت با تغییر عنوان رشته برگزار کنند! بهرحال خدمت دوستان جدیدالورود! عرض می کنم که خوشبختانه دیگر از این به بعد شما کتابدار یا کتابگذار نیستید بلکه یک اطلاعاتی! باکلاس خواهید بود زیرا از این پس در رشته علم اطلاعات و دانش شناسی و نه کتابداری بی کلاس تحصیل می کنید. یک توصیه هم به فارغ التحصیلان و قدیمی تر ها دارم که بروند مدارک تحصیلی خود را به وزارت علوم عودت دهند و خواستار تغییر نام رشته مندرج در مدارک خود شوند. بدین ترتیب احتمال دارد گره بخت مجردهایشان به ناگاه باز شود و البته این نگرانی هم وجود دارد که این تغییر عنوان، زمینه را برای تجدید فراش متاهل ها هم فراهم سازد؛ بدانگونه که این افراد هوس کنند با عنوان باکلاس اطلاعاتی همسر قبلی و ناروزآمد خود را کنار گذاشته و همسر باکلاس تری بگیرند!
* محتوای رشته
یک ضرب المثل قدیمی وجود دارد که می گوید: “خوشی زیر دل فلانی زده است!” حال این ضرب المثل واقعا برای جماعت اطلاعاتی جدید و کتابدار قدیم صدق می کند که در محیط دانشگاه یک سری دروس آسان و سبک را می گذرانند و اوقات خویش را به خوشی و خرمی صرف می کنند و چون خوب حال و حول خویش را به جا می آورند آرزو می نمایند که ای کاش ما هم مانند دانشجویان پزشکی و یا مهندسی پوستمان را می کندند و کلی محفوظات و معلومات با خود و بی خود در مغزمان می چپاندند! پاسخ ما به این گروه آن است که بروید خدایتان را هزاران بار شکر کنید و تلاش داشته باشید از اوقات فراغت خود در دانشگاه به نحو احسن بهره ببرید و به همان مطالعات شب امتحانی کفایت کنید!
* بیکاری پس از فارغ التحصیلی
این گلایه هم در حال حاضر بسیار شنیده می شود که دانشجویان معتقدند سرنوشت محتومشان پس از فارغ التحصیلی بیکاری است. خدمت این گروه نیز عارضم که خون شما رنگین تر از پزشکان و مهندسان و سایر اقشار تحصیل کرده که نیست! بروید ببینید چند پزشک بیکار داریم که روزانه خود و خانواده اش را فقط معاینه می کند تا آموخته هایش را فراموش نکند و یا بروید مهندسان بیکاری را بشمارید که صبح تا شب خیابان ها را به رایگان متر می کنند تا شاید بتوانند از علم خود بدین طریق بهره ببرند و ان را به فراموشی نسپارند!
*محیط کسل کننده کتابخانه ها
برخی از افراد از محیط کار بویژه فضا و شرایط کار در کتابخانه ها گلایه دارند و از آن می نالند! این افراد نیز به نظرمان مصداق همان ضرب المثل فوق الذکر هستند که خوشی زیر دلشان را زده است! اگر در این رابطه شکی دارید سری به محیط های دیگر کاری بزنید! برای مثال یک شب به اورژانس یک بیمارستان بروید و تا صبح شاهد مناظر و حوادثی که در آنجا رخ می دهد باشید! از یک طرف می بینید که بیماری بر روی یک تخت در حال جان دادن است و در همان زمان بر روی تخت دیگری خون از پای مصدومی به شدت فواره می زند! و داد و هوار سایر بیماران و همراهان فضای کرکننده و وحشتناکی- وحشتناک تر از هر فیلم وحشتناک آمریکایی- پدید آورده است. و یا به یک پروژه ساختمانی سری بزنید و ببینید که چگونه در آنجا مهندسان محترم در خاک و خُل غلت می زنند! حال شما در یک محیط کاملا بهداشتی ، استریلیزه، باکلاس، فرهیخته پرور و ساکت کار می کنید و گله و شکایت هم دارید؟ خداوکیلی ظلم است…
* درآمد کم
راجع به درآمد کم هم خدمتتان عرض کنم که در این دوره و زمانه شما هر چقدر هم درآمد داشته باشید باز هم هشتتان گرو نهتان است و البته از قدیم و ندیم هم گفته اند که هر چه بامت بیش برف تر بیشتر! پس انسان بهتر است در زندگی خود سیاستِ قناعت را پیشه کند و گرنه کم کم در دام زیاده خواهی، سودجویی و به احتمال زیاد اختلاس و چوبه دار و اینگونه موارد می افتد و سرنوشتش دیگر با کرام الکاتبین خواهد بود.
به هرحال در این نوشته تلاش شد تا عرض شود که نه تنها ما نسبت به دیگران چیزی کم نداریم بلکه نعمت ها و مزایای فراوانی در رشته و حرفه مان وجود دارد که باید شکرگزار همیشگی آنها باشیم