گپوگفت با سرکار خانم دکتر نظری در رابطه با ظرفیتها و قابلیتهای سواد اطلاعاتی و آموزش آن در جامعه
مصاحبهکنندگان: دکتر محمد زرهساز- دکتر رضا رجبعلی بگلو
پیادهساز: اسراء زرهساز
ویراستار: آرزو کرباسی
تاریخ انجام مصاحبه: 27 تیرماه 1396
زرهساز: سپاسگزارم از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید. در ابتدا من توضیح مختصری ارائه میدهم که چرا این شماره به سواد اطلاعاتی اختصاص یافت. بسیاری از دوستان باور داشتند که این موضوع ممکن است نخنما باشد، اما برخلاف آنها، ما بر این باوریم که سواد اطلاعاتی، مزیت رقابتی رشته ما نسبت به سایر رشتههاست. متاسفانه برخلاف تصور کلی پژوهشها و مطالعات راهبردی چندانی در حوزه سواد اطلاعاتی صورت نپذیرفته است و هنوز نتوانستهایم از قابلیتهای این مفهوم برای ارتقاء و توانمندسازی اعضای جامعه بهره ببریم. به همین دلیل در فراخوانی که ارائه کردیم، تمرکز اصلی ما بیشتر بر روی جامعه، آموزشوپرورش و آموزش عالی است.
در این راستا، با چندتن از متخصصان این حوزه و صاحبنظران گفتوگو کردهایم. شما نیز جزء افراد صاحبنظر هستید. برای نمونه، بحث توانمندسازی، ایدهای است که شما مطرح کردهاید و این بهانهای بود که با شما مفصلتر صحبت کنیم. پرسش نخست من این است، بهتازگی در آموزشوپرورش کتابی در حوزه سواد رسانهای منتشر شده است که برای دوره دوم متوسطه، جایگاه خودش را پیدا کرده است. اما بهتازگی برپایه بررسی متون مختلف و آخرین گزارشهای منتشرشده ازسوی یونسکو، میبینم سواد اطلاعاتی به گونهای حذف شده است. به عنوان اولین پرسش، به نظر شما دلیل این قضیه چیست؟ باتوجه به اینکه در دنیایی هستیم که فناوریهای اطلاعاتی و بحث دولت الکترونیکی مطرح است و باید این مفهوم بیش از پیش بر زبانها جاری شود، چگونه میتوانیم این قضیه را توجیه کنیم؟
نظری: درست است. سپاسگزارم که این فرصت را در اختیار من قرار دادید تا بتوانم بخشی از دانش تجربی خود را با شما به اشتراک بگذارم. به باور من شاید مهمترین دلیلش تأثیرپذیری است که فناوری روی ابعاد مختلف زندگی گذاشته. اطلاعات روی یک رسانه سوار است. وقتی از منظر رسانهای یا فناورانه به اطلاعات نگاه میکنیم بعد رسانهای یا محملی که اطلاعات بر آن سوار است پررنگتر میشود تا خود اطلاعات. و از آنجایی که بعد رسانه و محمل اطلاعاتی، درمقایسه با اطلاعات، تأثیرپذیری بیشتری از فناوری دارد، افراد گمان میکنند که با یادگیری صرف چگونگی استفاده از محملها و کانالهای مختلف اطلاعاتی (مانند شبکههای اجتماعی و رسانههای اجتماعی) میتوانند از این رسانهها استفاده کنند. این در حالی است که خود اطلاعات و مضامین و شکلهای اطلاعات هم تغییر کردهاند و برای بهرهگیری از اطلاعات باید با انواع مضامین و مصادیق اطلاعات آشنا شد. بنابراین بهباور من شاید دلیل اصلی این گرایش ناعادلانه به فناوری این است که بُعد فناوری و سختافزار بر نرمافزار و مغزافزار غالب شده و کسی نتوانسته است بهخوبی توجیه کند که اینها وسیلهای برای قرارگرفتن اطلاعات بر آنها هستند نه خود اطلاعات. درواقع این اطلاعات است که تغییر نهایی را ایجاد میکند نه صرفا فناوری یا رسانه یا محملی که اطلاعات بر آن قرار گرفته.
از طرفی تقدیر زمانیکه شکل محملهای اطلاعاتی تغییر پیدا میکند، بهطور قطع بر رفتاراطلاعاتی، شیوۀ جستجو، بازیابی و مدیریت اطلاعات تأثیر میگذارند. بهباور من، نکتۀ خیلی مهم و شاید وظیفه و رسالت ما این باشد که بگوییم هدف رسانه و فناوری کمک به دسترسپذیری و استفادهپذیری اطلاعات است. بنابراین ما باید روی خود عنصر اطلاعات هم کار کنیم و شاید به همین دلیل است که سواد رسانهای و چیزهایی که بهعنوان سواد اطلاعاتی از آن یاد میکنیم نتوانستهاند تغییر محسوسی در جامعه و رفتار اطلاعاتی افراد ایجاد کنند. چرا؟ به دلیل اینکه درک ما از اطلاعات بسیار محدود است و فکر میکنیم، اطلاعات مطالب مکتوب و نوشته شده در کتابها، نشریات و بانکهای اطلاعات هستند. و شاید هیچگاه فکر نکنیم که انسان، خودش یک منبع زنده اطلاعات است. یا یک سازمان با تجربههایی که همراه خود دارد، منابع زنده اطلاعات هستند. علائمی که در خیابان میبینیم اطلاعات هستند. بنابراین بهباور من، اگر ما بخواهیم به استفادهپذیرسازی تمام این رسانهها و فناوریها کمک کنیم، نخست، باید روی سواد اطلاعاتی و درک افراد از خود مفهوم اطلاعات کار کنیم. اینکه اطلاعات چیست، در زندگی روزمره مضامین و مصادیق اطلاعات چه چیزهایی هستند و اینکه چگونه داشتن سواد رسانهای یا سواد فناوری به استفادهپذیری اطلاعات کمک میکنند.
زرهساز: درواقع به نوعی به پرسش دیگر من هم پرداختید که ما سواد اطلاعاتی را مفهومی دارای ارزشافزوده میدانیم و به گفتۀ شما اطلاعات دارای ارزش میشود. حال با توجه به شرایط و محیط پیچیده فعلی که از فناوریها تأثیر پذیرفته است، به نوعی سواد اطلاعاتی را چگونه میشود تئوریزه و این قابلیت را به جامعه معرفی کرد؟
نظری: بله. ببینید اتفاقاً ما در محیطهایی که که به لحاظ فناورانه زیاد تغییر میکنند و زیاد تحت تأثیر فناوری قرار میگیرند بیش از هر زمان دیگری به سواد اطلاعاتی نیاز داریم. چرا؟ به دلیل اینکه در چنین محیطهایی شما هر لحظه، برای نمونه طی دو ماه آینده ممکن است به یک توانمندی جدید نیاز داشته باشید که تاکنون مدرسه، دانشگاه و کلاسهای آموزشی دربارۀ آنها فکر نکردهاند. مثلا بهطور ناگهانی وب3 وارد میشود و اگر شما سواد استفاده از وب 3 را نداشته باشید، نمیتوانید از اطلاعاتی که از طریق این رسانه عرضه میشود استفاده کنید. در این موقعیت است که مفهوم و توانمندیهای سواد اطلاعاتی به فرد کمک میکند تا بتواند از لحاظ تفکر، پیشرو شود و برپایۀ این تفکر بگوید که اگر من بخواهم در چنین محیطی توانمند و ورزیده عمل کنم، به چه مهارتهایی نیاز دارم، نه اینکه تنها، به چه اطلاعاتی نیاز دارم!
از سوی دیگر، همانطور که میدانید منابع یادگیری فراوان هستند و بیش از هر زمان دیگری در دسترساند؛ یعنی اگر فرد بتواند تشخیص دهد نیازهای یادگیریاش چیست، و با انواع منابع و ابزارهای اطلاعات آشنا باشد، میتواند به این منابع دست پیدا کند و با استفاده از این منابع سواد رسانهای، سواد اینترنتی، سواد رایانهای، سواد کار با ایمیل، سواد کار با گوگل، سواد بصری و انواع سوادهای موردنیازش را افزایش دهد. بنابراین بهدلیل اینکه اتفاقاً در چنین محیطهایی تغییر زیاد و شتابان است و نیازهای یادگیری افراد متنوع، نه کتابدار، نه دانشگاه، نه مدرسه هیچکدام نمیتوانند با این چنین نیازهای متغیر و متنوعی همپا شوند. بنابراین اگر فردی قصد دارد در چنین محیطهای پویایی عالی عمل کند باید سواد اطلاعاتی را به عنوان یک توانمندساز فرابگیرد. در چنین شرایطی سواد اطلاعاتی به فرد این نوع فکر کردن را یاد میدهد که در هر موقعیتی از خود بپرسد من در این موقعیت به چه مهارتها و دانشی نیاز دارم. در واقع بحث خودتوانمندسازی از همینجا آغاز میشود و فرد یاد میگیرد در هر موقعیتی به خودتوانمندسازی و افزایش دانش و مهارتهای خود فکر کند. همچنین نیاز به خودتوانمندسازی در محیطهای در حال تغییر که متأثّر از فناوری و رسانهها هستند، بیش از هر زمان دیگری موردنیاز است.
بگلو: تصور من این است که یک بازگشتی هم داشته باشیم به این بحث که چرا فناوری یا رسانهای که مدنظر ما است، به خودِ مفهوم، محتوا چنبره زده است. شاید آن تحت تأثیر ایدۀ مکلوهان[1] که درواقع «رسانه خود پیام است» باشد. یعنی زمانیکه از رسانه صحبت میکنیم، خود رسانه را پیام میدانیم و پیام را به خودِ رسانه تغییر میدهیم. این امر سبب میشود که برداشت ما از آن پیام یا دیدگاه ما نسبت به سواد اطلاعاتی، محتوا یا اطلاعات به خود رسانه هم انتقال یابد. حتی گمان میکنم غالببودن این قضیه بر سواد اطلاعاتی هم تأثیر گذاشته است؛ یعنی سواد اطلاعاتی نتوانسته خودش را از چنبرۀ «رسانه همان پیام است» خارج کند و تأثیرش را بر دیدگاههای دیگر گذاشته است.
زرهساز: من فکر میکنم نگارش کتاب درسی سواد اطلاعاتی بر نگارش کتاب سواد رسانهای مقدم است. برپایۀ همین تعاریفی که شما میفرمایید؛ یعنی نخست باید بحث نرم، به گفتۀ شما خودِ اطلاعات شناخته شود و سپس محملها، ابزارها و… .
نظری: به باور من هنوز هم ما باید به عقبتر برگردیم. نخست باید حس نیاز به یادگیری و دانستن را در افراد ایجاد کنیم؛ اینکه فرد کمبود چیزی از جنس دانش و مهارت و حتی بینش را احساس کند. مشکل کنونی جامعه ما این است که فکر میکنیم همه چیز را میدانیم. به عنوان مثال، میخواهیم ماشین بخریم فکر میکنیم میدانیم؛ میخواهیم خانه بخریم، فکر میکنیم میدانیم؛ میخواهیم کتاب بنویسیم فکر میکنیم میدانیم. اگر واقعاً کسی بخواهد وارد بحث خودتوانمندسازی شود و در حوزۀ دلخواهش عالی عمل کند، نخستین گام، رساندن فرد به مرحلهای است که بتواند تشخیص دهد در موقعیت فعلیاش، چیزهایی وجود دارد که نمیداند و باید یاد بگیرد. پس پرسش اول این است: چگونه میتوانیم نیاز به سواد اطلاعاتی را در افراد ایجاد کنیم؟ اگر ما بتوانیم این نیاز را ایجاد کنیم بسیاری از معضلاتی که در آموزش و پرورش و آموزش عالی داریم، برطرف خواهند شد.
مطلبی در لینکدین[2] میخواندم که عکس مرحوم پروفسور مریم میرزاخانی را گذاشته بودند و میگفتند ایشان همکلاسی ما بوده و همیشه پدر و مادرمان ما را سرزنش میکردند که تو باید همانند او بشوی و این مقایسهها باعث شد که ما همیشه احساس سرخوردگی کنیم. به باور من در این شرایط است که باید سواد اطلاعاتی وارد شود تا متفاوت فکر کردن درباره مفهوم موفقیت و رها شدن از مسیرهای کلیشهای رسیدن به موفقیت به خانوادهها آموزش داده شود. اینها کارکردهای سواد اطلاعاتی است که میتوانند به افراد کمک کنند که از جعبه بسته تفکراتشان راجع به تعریف و مصادیق موفقیت بیرون بیایند و نسبت به گزینههایی فکر کنند که وجود دارند اما از تیررس آنها نامرئی ماندهاند. تا زمانیکه ما براساس پیشدانستههای محدود و موروثیمان به موفقیت و راههای موفق شدن فکر کنیم از بهترین گزینهها محروم میمانیم.
بنابراین نخستین کارکرد سواد اطلاعاتی، ایجاد نیاز به یادگیری در افراد است یادگیری از جنس بینش نو، دانش نو و مهارت نو؛ ایجاد حس نیاز به خودتوانمندسازی، ایجاد حس اینکه برخی چیزها وجود دارد که من نمیدانم و باید بیاموزم تا بتوانم درست انتخاب کنم، هوشمندانه تصمیم بگیرم و عالی عمل کنم. اگر من در زندگیام موفق و شاد نیستم، نظام آموزشی، دولت، جامعه و خانواده مقصر نیستند، بلکه خودم مقصرم چون دانستنیهایی از جنس بینش، دانش یا مهارت وجود دارد که از آنها بیبهرهام. به باور من اصلیترین رسالت سواد اطلاعاتی همین است؛ اینکه این مدل فکرکردن را به افراد آموزش بدهد. اگر اینگونه اندیشیدن در افراد نهادینه شد؛ مهارتآموزی آسان و قطعا تأثیرگذار است. در این صورت کشور و همه دنیا پر میشود از انسانهای راضی و مفید.
زرهساز: خوب اکنون بحث را به جای خوبی رساندید، چون همین احساس نیاز، نخست یا در خانواده است یا در آموزشوپرورش. هنگامیکه نظام آموزشی ما کتابمحور است؛ من این بحث را در مصاحبهای که در مورد ضعف کتابخانههای آموزشی بود، مطرح کردم. نظام آموزشی ما کتابمحور و معلممحور است؛ یعنی معلم هر آنچه که میگوید، من باید همان را پس بدهم و مسئلهمحور نیست! اگر نظام آموزشی ما مسئلهمحور بود؛ یعنی مسئلهها و دغدغهها مطرح میشد و سپس ذهن دانشآموزان به کنجکاوی واداشته میشد آنها به سراغ منابع میرفتند. بالاخره به گفتۀ شما مسئله یا دغدغهای در ذهنشان برای دانستن به وجود میآمد. در آن هنگام میشد به بحث سواد اطلاعاتی در نظام آموزشوپرورش امیدوار بود. به باور من بحث کتابخانۀ آموزشگاهی بحث اصلی نیست. فقدان کتابخانه آموزشگاهی پیامدِ سبک آموزشیِ شکستخورده است. اگر سبک آموزشی ما درست بود، کتابخانه آموزشگاهی در دل آموزشوپرورش شکل میگرفت و کارکرد خودش را پیدا میکرد. من وبسایت و کارهای شما را دنبال کردم، شما روی بحث خودتوانمندسازی حرفهای به شکل نظاممندی تمرکز کردهاید. بهطور اساسی، شما بر این باور هستید که آموزشوپرورش با نظام کنونی میتواند افراد را خودتوانمندساز پرورش دهد؟
نظری: شما دورۀ خود ما را به یادآورید، دورهای که ما درس میخواندیم. بهباور من اگر بخواهیم مصادیق تفکر خلاق و خلاقیت را درنظر بگیریم، در حال حاضر آموزشوپرورش از لحاظ محتوا پیشرفتهای خوبی داشته است. مشکل اصلی ما در پداگوژی[3] یا شیوۀ آموزشی است. عنصری که به باور من وجود ندارد و اگر وارد شود بسیاری از مسائل را میتواند حل کند «آموزش چرایی» به آدمهاست؛ آموزش فکر کردن درباره چرایی و کارکرد دانش و همه چیزهایی است که میآموزیم. یعنی شما کتابهای درسی را داری، کتابخانه هم داری، منابع دیگر هم وجود دارد. هیچگاه مانند زمان حال، تا این اندازه منابع اطلاعاتی وجود نداشته و تا این لحظه که ما داریم صحبت میکنیم تلاش نشده که تفکر خلاق به دانشآموزان آموزش داده شود. من الان دانشجوی دکترا دارم که سواد اطلاعاتی را در مدارس مطالعه میکنند و میبینیم که تمام مصادیق سواد اطلاعاتی به لحاظ مهارتی به نوعی در مدارس آموزش داده میشوند. اما این شیوۀ آموزشی است که میتواند مشوق این تفکر باشد که من باید خودم بیاموزم و اینکه چگونه بیاموزم. به باور من آموزشوپرورش باید تمرکزش بر آموزش چرایی باشد؛ اینکه چرا آمدی درس بخوانی؟ یادگیری علوم در زندگی واقعی تو چه فوایدی دارد؟ اگر میخواهی بعد از تحصیل خانهدار شوی درس علوم به چه دردت میخورد؟ اگر میخواهی پزشک شوی چطور؟ چرا باید تاریخ میخوانی؟ بدینترتیب، آنقدر مدارس و آموزش مولد میشوند که اصلاً باورتان نمیشود. چون به ازای هر چرایی که شما در ذهن آدم ایجاد میکنید برای شما محتوای جدید و روش جدید فکر کردن و خلق کردن تولید میکنند که شما به عنوان معلم ممکن است قبلا به فکرتان خطور نکرده باشد. با آموزش چرایی دانشآموز فکر میکند که من اگر درس بخوانم، ریاضی بخوانم و میتوانم این شغلها را هم داشته باشم. و این شغلها، شغلهایی است که شاید مدرسه و محیط کار اصلا به آنها فکر نکرده باشد.
به هر حال، انسانها خلاق هستند به شرطی که مدرسه و معلم به آنها چرایی و چگونه فکر کردن درباره چیستی و چرایی پدیدهها را آموزش بدهند. برای نمونه من بهعنوان معلم تاریخ باید بدانم اگر کسی درس تاریخ خواند چگونه میتواند در زندگی واقعیاش موفق شود، یک نفر دوست دارد شاغل شود و دیگری دوست دارد خانهدار و صرفا مادر باسوادی شود که در تربیت فرزندش مؤثر باشد. منِ معلم باید قبل از هر چیز به انواع و اقسام سناریوها فکر کرده باشم که اگر شما آمدی و در کلاس من نشستی و درس تاریخ خواندی و پس از آن خواستی خانهدار شوی و قصد ادامه تحصیل نداشتی، چه گزینهها و شغلهایی مناسبت هست و چگونه میتوانی از درس تاریخ در سناریو زندگی واقعی استفاده کنی. اگر میخواهی کار کنی چه مسیرهای شغلی برایت وجود دارد؟
بهطور کلی سه مسیر شغلی یعنی آموزشی، پژوهشی و اجرایی وجود دارد که هر فرد در هر رشتهای میتواند برای کار کردن انتخاب کند. شما تنها اگر این الگوی مسیریابی شغلی را به افراد بدهید خواهید دید چقدر میتوانند متنوع فکر کنند و بالاخره با یکی از این مسیرها ارتباط بگیرند. بعد احتمالا به شما میگویند چه جالب نمیدانستم میتوانم در این رشته این شغل را داشته باشم! الان که با این گزینهها آشنا شده قطعا انتخاب و مسیر شغلی متفاوتی خواهد داشت که با سلیقه و علائقش جور هستند. بنابراین به نظر من عنصری که حذف شده و نبودِ آن در آموزشوپرورش و آموزش عالی احساس میشود، شیوۀ آموزشی است نه محتوا و سرفصل درسها.
بهباور من ما در کپیبرداری و ترجمه عملکرد خوبی داریم و در ایران به مطالب دست اول ترجمهای زیادی دسترسی داریم. به همین دلیل ما نه کمبود محتوا داریم و نه سرفصلهای آموزشیمان کهنه هستند. مشکل اصلی ما، شیوۀ آموزشی است و اگر ما میخواهیم شیوۀ آموزشی را تغییر دهیم باید روی معلمها، مدیران مدراس و طرز فکر آنها به آموزش کار کنیم. چون طرز فکر غالب در هر موسسه یا سازمانی بر رفتار و عملکرد تمام کارکنان آن موسسه تأثیر میگذارد. باید یک تغییر بینشی در اینها ایجاد کنیم، و به شیوه آموزش چرایی را به آنها آموزش دهیم. سپس خواهند توانست چرایی را آموزش دهند و به جای نشان دادن یک مسیر مشخص، چگونه فکر کردن به علائق شخصی و چگونه بهرهبرداری کردن از آموختههایشان را به دانشآموزان آموزش دهند. این چیزی است که باید در رأس مأموریتهای آموزش و پرورش و آموزش عالی قرار بگیرد.
بگلو: اکنون با این تفسیر اگر ما محتوای اطلاعاتی مناسبی داشتیم، درواقع این ایده را تأیید میکنیم که به آموزش سواد اطلاعاتی نیاز نداریم!
نظری: خوب تا شما آموزش سواد اطلاعاتی را چگونه تعریف کنید. برپایۀ تعریفی که ما تاکنون به توافق رسیدیم اتفاقاً شروع همه اینها به نوعی با سواد اطلاعاتی است. سواد اطلاعاتی به مفهوم اینکه به او بیاموزیم چگونه بپرسد و چگونه فکر کند؛ یعنی به باور من، سواد اطلاعاتی نخستین مهارتی است که در افراد، خوب فکر کردن و خوب پرسیدن را پرورش میدهد (تفکر انتقادی). در واقع توانمندی تشخیص نیاز به اطلاعات به عنوان اولین مهارت سواد اطلاعاتی فرد را به یک نیاز میرساند و او را متوجه میکند که اصلا مسئله و نیازش چیست؛ اینکه فرد از خود بپرسد نقطه ایدهآلم چه میتواند باشد و تا رسیدن به این نقطه چه (دانش، مهارت، بینش) کم دارم؟ نه اینکه تا رسیدن به نقطه ایدهآلم دیگران باید برای من چه بکنند. شاید بتوان تفکر خلاق را بهعنوان خوب پرسیدن و خوب فکر کردن تعریف کرد. شما اگر خوب فکر کردن را به آدمها آموزش دادید، بهازای هر آدمی که به او فکر کردن آموزش دادید برای شما محتوا و طرز فکر جدید خلق میکند. این یعنی جامعه مولد؛ جامعه دانشی، اقتصاد دانشی.
زرهساز: نکتهای که من از صحبتهای شما دریافت کردم این است که شما به یک نوع سطحبندی در آموزش سواد اطلاعاتی باور دارید. شما حتی بحث آموزش مدیران و معلمان را مطرح کردید. یعنی ما تا مدیران و معلمان، یعنی آموزشگرانمان را نتوانیم تربیت کنیم از دانشآموزان چه انتظاری داریم. بهطور کلی به نظر میرسد در رابطه با سطحبندی در آموزش سواد اطلاعاتی، در سطوح آموزشی چه آموزشوپرورش و چه آموزش عالی یک نوع سردرگمی وجود دارد. به گفتۀ شما کارهای زیادی انجام شده است. برای نمونه سبک آموزشی را از نظر کیفیت و کمیت تغییر میدهند، اما آموزش سواد اطلاعاتی به شکل یک بسته سطحبندی شده برای یک سازمان مهمی همچون آموزش و پرورش یا دانشگاهها طراحی نشده است. این ضعف و خلأ را ناشی از چه چیزی میدانید؟
نظری: ببینید این یک تغییر است آن هم یک تغییر بنیادی. و قبول کنید که تغییر کار زمانبر و دشواری است. و برای ایجاد تغییر اصولی باید قدمهای اصولی برداشت. برای این کار باید درک درستی از این داشته باشیم که اصولا پذیرش یک چیز نو چگونه اتفاق میافتد؟ و برای پاسخ به این پرسش میتوانیم از اصول و نظریههای رشتههای مختلف ایده قرض بگیریم.
به عنوان مثال در بازاریابی گفته میشود برای اینکه افراد را ترغیب به خرید کنید روی گروهی از افراد تمرکز کنید که پیشرو هستند و چشم بسته کالای شما را میخرند، چون میخواهند اولین کسی باشند که آن محصول را مالک شدهاند. از طرفی عده زیادی هستند که تا از کیفیت کالا مطمئن نشوند و نظر استفادهکنندگان را نبینند خریدی انجام نمیدهند.
با الهام از این اصل بازاریابی، به نظر من مدلی که میتواند برای ایجاد تغییر در نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی کار کند این است که سعی کنیم پیشروها و رفتار و موفقیت پیشروها را مدلسازی و ترویج کنیم.
برای این کار باید سراغ بهترینهایی که بلندپرواز هستند و خواهان تغییرند برویم و از آنها بخواهیم شیوه آموزششان را با جزئیات دقیق بیان کنند و این جزئیات را به دقت ثبت و مدلسازی کنیم. یعنی شیوه دقیق انجام کاری که از نظر دیگران نشدنی است یا دیگران آن را بلد نیستند را مستند و مدلسازی کنیم و نتایج آن را هم بیاوریم تا دیگران بتوانند در شرایط مشابه و با دنبال کردن قدمهای مشابه به همان نتیجه برسند. البته برای استخراج چنین تجربیاتی، تکنیکهای خاص پرسیدن و تحلیل و دستهبندی باید استفاده شود و بعد از مدلسازی باید این تجارب مستندسازی شده در پلتفورم مناسبی منتشر و ترویج شوند. من بخشی از این کار را در مرکز تحقیقات معلمان اصفهان با برترینهای رشته زیستشناسی عضو بنیاد نخبگان که در دورۀ دبیرستان آموزش میدهند، انجام دادم که برایشان بسیار جالب و جذاب بود.
به نظرم ما الگوهای موفق بسیار زیادی در عرصه آموزش داریم ولی در مدلسازی و مهمتر از آن در ترویج و نشر موثر این الگوها اصلا درخور عمل نکردهایم. متاسفانه برای نمونه ببینید ما واقعاً پلتفرمهایی که بتوانند مدلهای موفقمان را منتشر کنند، نداریم. ما در ایران در هر زمینهای مدلهای موفق فراوانی برای کتابدارها داریم که اگر بتوانیم تجربیاتشان را اصولی مستند کنیم میتوانند مسیر تغییر و تحول را برای دیگر کتابدارها هموار کنند. من در این زمینه کار کردم و در کارگاههای مستندسازی تجربه از نزدیک خلاقیتهای کتابدارها را در بکارگیری روشهای جدید شنیدهام و به آنها روشهای علمی و حرفهای مستندسازی تجربه را آموزش دادهام. شما میتوانید این نمونهها را منتشر کنید تا دیگران هم باور کنند که تجربههای نانوشتهشان ارزشمند است و میشود دربارۀ حرفۀ کتابداری به گونۀ دیگری فکر کرد؛ اینکه کتابداری چیزی فراتر از کار در کتابخانه یا نشستن پشت میز امانت است.
به باور من حلقه مفقوده، نداشتن همین مدلهای موفق است و دوم، نداشتن پلتفورمی مناسب برای نشر این مدلهاست؛ پلتفورمی که به شنیده شدن صدای این موفقیتها کمک کند. درواقع با نداشتن این دو، این طرز فکر و انرژی منفی که: ما نمیتوانیم! غالب میشود. درحالیکه به اعتقاد من میتوانیم چون توانستهایم و نشان دادهایم که میتوانیم (اشاره به الگوهای موفق) اما صدای آنها ضعیف است و درخور شنیده نمیشوند به دلایلی که خدمتتان توضیح دادم.
بهنظرم شبکههای اجتماعی که وجود دارند واقعاً پلتفرمهای خوبی هستند برای اینکه بهسادگی و بهصورت تصویری بگویید ما مدرسه الف بودیم و چرایی را اینگونه آموزش دادیم! اگر هر معلم مصداق گونه تجربه آموزشیاش را توضیح دهد که چگونه چرایی را در دروس مختلف مانند تاریخ، ریاضی، فارسی، زیست، علوم و علوم اجتماعی آموزش داده است ما به بانکی از تجربههای زیسته و ارزشمند معلمان موفق دسترسی خواهیم داشت. این اطلاعات و تجربیات را میتوان مدلسازی کرد و از طریق امکانات همین شبکههای اجتماعی در اختیار سایر معلمها گذاشت. برای نمونه به فردی که معلم درس علوم اجتماعی هست میتواند بگوید این کار را انجام بده تا دانشآموزت هم خلاق شود و هم مولد؛ یعنی هم راهش را درست انتخاب کند و با انگیزه درس بخواند و هم محتوای نو تولید کند.
بهباور من وظیفۀ استاد این نیست که به دانشجو کتاب و جزوه معرفی کند. من هیچگاه به دانشجویانم کتاب یا جزوه معرفی نکردهام. به سبکی آموزش میدهم که تا سالها محتوای آموزشی دست اول و به روز دارم و از محتوایی که دانشجو تولید کرده هم استفاده کنم. انشالله در یک فرصت مناسب، درباره شیوه آموزشم خدمت شما توضیحاتی خواهم داد.
بهباور من هر انسانی منحصر به فرد است، کافی است که شما به او چگونه فکر کردن و خوب پرسیدن را بیاموزید، سپس خواهید دید چیزهایی تولید میکند که باورتان نمیشود. درواقع این گامِ نخست است که لازمهاش این است چگونگی خودتوانمندسازی را به معلمها آموزش دهیم.
شما اگر تنها خواستن را در آدمها ایجاد کنید و آنها را به وجد بیاوریدکه بگویند وای چقدر عالی! کافی نیست. خواستن کافی نیست! شما باید توانستن را در آدمها ایجاد کنید تا تغییر اتفاق بیافتد و بعد از اینکه تغییر ایجاد شد، اگر میخواهید تغییر در سطح کلان اتفاق بیفتد، باید نتایج تغییر را از طریق شبکههای اجتماعی و پلتفرمهای ساده مدلسازی و منتشر کنید.
این کار هم باید با رویکرد برنده – برنده انجام شود. یعنی اینگونه نباشد که ما سه نفر اینجا نشستیم و چیزی را متوجه شدیم، سپس به گردآوری تجربهها میپردازیم و یک پلتفرم ایجاد کنیم و پس از آن مثلاً یک سایت اشتراکی درست کنیم که افراد برای ورود به سایت باید حق اشتراک بپردازند. نه، اینطور نیست! به باور من تمام افرادی که در تولید محتوا مشارکت داشتند به نوعی مالکِ این محتوا هستند. مثلاً میگوییم آقا شما (به عنوان معلم درس علوم اجتماعی) اسم و شماره تلفنت را بگذار، تا دیگران براساس محتوایی که تولید کردهای یا تجربهای که ثبت کردهای به عنوان مشاور تخصصی این حوزه شناخته شوی و سایر معلمان علوم اجتماعی با شما تماس بگیرند. درواقع اگر محتوا عالی باشد؛ یعنی محتوایی که از تجربه آدمهای موفق بدست آید، بهباور من دستاولترین محتوایی است که میتواند خریده شود. در جاییکه ما محتوای اصیل نداریم و بیشترِ محتوای موجود ترجمهای است، این روش (روش ثبت و نشر تجربه) برای ایجاد انگیزه و تغییر مناسب است. اما اگر بخواهیم به مدلهای پیچیده فکر کنیم باید از بالا به پایین آغاز کنیم؛ یعنی نخست باید وزیر را متقاعد کنیم و پس از آن بهترتیب سراغ معاون، مدیران مدارس، معلمان و در انتها دانشآموزان برویم که این کار زمانبر و در کوتاهمدت ناشدنی است.
بگلو: برپایۀ تجربهای که شما در اصفهان کسب کردید، فکر میکنید در این حلقه کدامیک از ابعاد آن، هدف قرار گرفته است؛ یعنی کدام قسمت از این زنجیره مدنظر شما است و گمان میکنید با آن میتوان کل نظام را تحت تأثیر قرار داد؟
نظری: بله البته اگر بلندمدت کار شود. من تنها یک جلسه به روش آموزش مولد یا مولدسازی آموزشهای مدرسهای را به معلمان آموزش دادم. قطعاً برای جواب گرفتن حداقل به شش ماه آموزش و کوچینگ[4] نیاز است. یعنی شما به فرد یاد میدهید و چون او فکر میکند یاد گرفته است آن کار را انجام میدهد اما وقتی میخواهد آموختههایش را پیاده کند متوجه میشود که نمیتواند. چرا؟ چون یادگیری با گوش دادن اتفاق نمیافتد با انجام دادن و اشتباه کردن و دوباره انجام دادن اتفاق میافتد. بهطور قطع شما با یک جلسه آموزش، نمیتوانید فرد را توانمند کنید. توانمندسازی یک فرایند تدریجی است که با انجامدادن، رخ میدهد. انجام دادن همراه با کوچینگ؛ یعنی فرد تاتی تاتی راه برود و شما هم دستش را بگیرید!
زرهساز: به نظرم اینجاست که ضرورت بحث خودتوانمندسازی و آموزش سواد اطلاعاتی در همه رشتههای دانشگاهی از جمله در دورههای آموزشی تربیت معلم مطرح میشود. در دانشگاهها درسهایی همچون آمار و روش تحقیق داریم که در اغلب رشتههای دانشگاهی در قالب چند واحد و در مقاطع مختلف تدریس میشوند. نیاز به سواد اطلاعاتی نیز همچون این نوع از درسها کاملا احساس میشود.
نظری: ببینید ما افراد یا نهادهایی هستیم که میخواهیم آن نیاز را ایجاد کنیم. درواقع به یک کمپین[5] و یک حرکت نیاز داریم. مثلاً من خودم وارد تربیت معلم، دانشگاه فرهنگیان و مرکز تحقیقات معلمان شدم و از نزدیک با بافت آموزش آشنا شدم، با چند معلم درباره شیوه تدریس و چالشهای تدریسشان گفتوگو کردم تا متوجه بشوم نیازهای دانشی و مهارتی آنها چیست. سعی کردم وارد بافت واقعی فعالیتهای روزانه معلمها شوم و همچنین آموزشهایی را که دریافت میکنند را شناسایی کنم و با مقایسه این دو، شکاف دانشی و مهارتی موجود را کشف کنم یعنی فاصله بین چیزی که انتظار میرود یک معلم بداند تا – به عنوان مثال- بتواند خوب فکر کردن و خوب پرسیدن را به دانشآموزان آموزش دهد با آن چیزهایی که به او در دانشگاه یا در دورههای ضمن خدمت آموزش داده میشود. ببینید مثلاً وقتی شما میخواهید تربیت معلم بروی و آنجا تدریس کنی به این چیزها نیاز داری، اما اینها چیزهایی هستند که در دورههای ای سی تی[6] به آنها آموزش میدهند.
زرهساز: آموزش مستمر هم دارند.
نظری: آفرین، بله که دورههای ضمن خدمت نیز گفته میشود که در این دورهها این موارد آموزش داده میشود، درحالیکه در حقیقت یک معلم به مهارتهای دیگری نیاز دارد. وقتی این مهارتها مطرح میشوند همه نیاز به این مهارتها را تأیید میکنند و میگویند دقیقاً همینطور است. بعد از آنها میپرسم اگر مهارت دیگری وجود دارد بگویید بنویسم؛ البته با چند معلمی که برتر و دغدغهمند هستند، صحبت کردم. اینها چند اسلاید اول است که در واقع نشان میدهد من دغدغه و نیاز آنها را متوجه شدهام. میگویم بسیارخوب، اگر این دغدغۀ شما است، راهحل آن چیست؟ بعد سواد اطلاعاتی را به آن ربط میدهم. بعد میگویند: این چه چیز جالبی است، آن را ما میخواهیم!
حالا ببینید اگر شما بخواهید تغییر ایجاد کنید، دو مدل وجود دارد. الان من در این مرحله و در این محیطی که دارم با شما صحبت میکنم به روش دوم رسیدم. روش اول این است که شما بهدنبال همان حلقههای گمشده بروید و به وزیر، معاون و… از آنها بخواهید تغییر در نظام آموزش و پرورش ایجاد کنند. این روش عالی اما زمانبر است. روش دوم این است که شما روی کاربر نهایی کار کنید. در این سناریو، کاربر نهایی همان معلم است. اینکه مثلا بگویی اگر بخواهی معروف و پولدار شوی، من به تو یاد میدهم چه کاری انجام دهی. فایده تمرکز بر کاربر نهایی این است که فرد میگوید من اگر دو تومان خرج کنم در مقابل بیست تومن به درآمدم افزوده میشود پس میصرفد که تغییر کنم و این مهارت جدید (مثلا خودتوانمندسازی) را بیاموزم. زمانیکه شما از پایین تغییر ایجاد کردید؛ یعنی ایجاد تغییر در دانشآموز، دانشجو و معلم میتوانید به ایجاد تغییرات کلانتر و حرکت جمعی در جامعه امیدوار باشید.
زرهساز: یعنی فرد باید مزیت تغییر را درک کند و مزیت مادی یکی از مزیتها است.
نظری: بله میفهمد و اتفاقی که رخ میدهد، تغییر انتظارات او است. وقتی انتظار تغییر پیدا کرد وزیر نمیتواند سر جایش بنشیند. انتظاری که شما از پایین ایجاد کردید، دیگر در بالا نمیتواند یکجا بنشیند و ادامه دهد و میگوید ببخشید من الان فهمیدم حقم چیست و تو باید این را به من یاد میدادی و یاد ندادی. بیشتر تکنیک آموزشی من به همین روال است؛ یعنی من آگاهی را در سطح پایین که کاربر نهایی است ایجاد میکنم، سپس در کاربر نهایی، انتظاراتی که حق اوست ایجاد میشود و کیفیت خواستههایش از کلاس و استاد افزایش مییابد.
بگلو: خودش باید یک تغییر ایجاد کند.
نظری: بله و بهطور قطع اگر درست اجرا بشود.
زرهساز: این نکته بسیار مهمی است و تعداد زیادی از فارغالتحصیلهایمان میگویند پیشزمینه کاری وجود ندارد. ما هرگز در بعضی از حوزهها وارد نشدهایم. یکی از این حوزهها، بحث تجاریسازی سواد اطلاعاتی است که واقعاً زمینه خوبی برای درآمدزایی دارد. تجربه شخصی که من در برخورد با دانشجویان دکتری رشتههای مختلف دانشگاه فردوسی داشتم این بود که آنها و اساتیدشان باور داشتند که از سطح سواد اطلاعاتی بالایی برخوردار هستند، اما زمانیکه با تکنیکها و شگردهای حاصل از سواد اطلاعاتی به آنها نشان میدادیم که منابع فراوانی در راستای پایاننامه آنها وجود دارد که تا کنون ندیدهاند، آنگاه متوجه میشدند که مهارت سواد اطلاعاتیشان بدانگونه که فکر میکنند عالی نیست! این امر نشاندهندۀ نبود متخصصانی است که راهها و مسیرها را نشان دهند. خوب زمانیکه کسی نیست که راه را نشان دهد، افراد به همان شیوۀ کاری خودشان، کار را پیش میبرند که فاقد کیفیت لازم است و به گفتۀ شما حتی به برداشتهای اقتصادی هم نمیرسند. بحث تجاریسازی سواد اطلاعاتی میتواند در چارچوب بحثهای مشاوره اطلاعاتی و بنگاههایی که در این زمینه ایجاد میشوند، مطرح شود. من نمیدانم در انجمن باید روی این حلقۀ گمشده کار شود یا در دانشگاهها باید دانش و توانایی در فارغالتحصیلان ما بهوجود آید که میتوانند در بخش خصوصی نیز این نقش را ایفاء کنند.
نظری: هم دانشگاه، هم انجمن و هم هر نهادی که بتواند به ترویج خودتوانمندسازی و ترویج تفکر خودتوانمندسازی کمک کند. اینکه شما در دانشگاه چگونه میتوانی به شغل دلخواهت برسی اصولا با فهم و تعیین علائق باید شروع شود که به دلیل طرز فکرمان به موفقیت و راههای موفق شدن – که پیشتر به آن اشاره کردم – در آن بسیار نقص داریم. معمولا آنچه دانشجو به عنوان شغل دلخواه از آن یاد میکند چیزی نیست که خودش واقعا به آن علاقه داشته بلکه چیزی است که خانواده و جامعه به او القا کردهاند خوب است و چیزی است که او را به اعتبار و موفقیت میرساند.
بنابراین وظیفۀ ما به عنوان متخصص سواد اطلاعاتی این است که اول دید افراد را دربارۀ چیزهایی که میتوانند انتخاب کنند وسعت بخشیم.
در بحث تجاریسازی، به باور من در هر تخصصی اگر شما بخواهی هر محصولی را بفروشی، مهمترین و حرفهایترین کار این است که احساس نیاز به محصول را در مشتری ایجاد کنی. در بحث سواد اطلاعاتی نیز که شما به بحث تجاریسازی اشاره فرمودید، اولین گامی که من، شما و دیگری که رشتهاش علم اطلاعات است باید به آن توجه کنیم، این است که احساس نیاز به سواد اطلاعاتی را در کاربر ایجاد کنیم. بنابراین برای تجاریسازی و ترویج سواد اطلاعاتی باید سعی کنیم به این پرسش پاسخ دهیم که چگونه میتوانیم نیاز به سواد اطلاعاتی را در کاربر ایجاد کنیم؟
زرهساز: با دانش و توانایی خودمان؟ ضرورت دارد که خودمان آموزش کاملی دیده باشیم.
نظری: بله اولاً ما باید خیلی فراتر از مفهوم سواد اطلاعاتی با چیستی، چرایی و چگونگی سواد اطلاعاتی در بافتهای مختلف و برای نیازهای گروههای گوناگون آشنا و مسلط باشیم. تا زمانی که درک عمیق و جامعی از مفاهیم و مصادیق واقعی سواد اطلاعاتی نداشته باشیم نمیتوانیم کار اثرگذاری انجام دهیم. شما باید مصداق را بدانید و مصداق نیاز به تجربه و مطالعه مستمر دارد.
مثلاً اگر شما بگویید کاربران من تنها متخصصان نرمافزاری هستند که کارشان برنامهنویسی است. شما باید بافت کار برنامهنویسان را خوب درک کنید تا بتوانید ارتباط برقرار کنید و نیازهای دانشی و مهارتی آنها را بشناسید و بر اساس این شناخت عمیق نسخه سواد اطلاعاتی برای نیازهای خاص آنها تجویز کنید.
من در حوزه بازاریابی و و فروش زیاد مطالعه کردم. به باورم برای شناخت بهتر مشتری و بازار هدف باید محصولت را خوب بشناسی و بدانی که محصولت چه کارکردهایی دارد و چه تغییراتی را میتواند در آدمها ایجاد کند؟ برای گروههای دیگر چطور؟ چگونه میتوانی بازارگستری کنی؟ ممکن است تا اسم سواد اطلاعاتی را بشنویم یاد کاربران کتابخانه بیافتیم. اگر کاربرهای ما کاربران سایت شیپور باشند چطور؟ مثلاً اگر کاربر من، رانندۀ تاکسی باشد، چطور؟ ببینید اینها نکاتی است که من فکر میکنم باید در آموزش به آنها توجه شود.
فرض کنید همین پرسش را در ذهن دانشجو ایجاد کنید، سپس دانشجو برای شما تولید محتوا میکند! فرض کنید شما بگویید شما در فلان حوزه تخصص یا تجربه داری، ببین چه نیازهایی را میتواند برآورده کند؟ نیازهای چه کسانی را میتواند برآورده کند؟ با چنین پرسشهایی درواقع آدمها را وارد فرایند درست فکر کردن و خوب پرسیدن میکنید. به باور من هرکس در حوزهای خیلی خوب است، برای شکوفا شدن باید به او کمک کنیم این را کشف کند و به خودباوری برسد.
بگلو: با این تفاسیر گمان میکنم که ما نخست باید روی خودِ کتابداران تمرکز کنیم.
زرهساز: البته متخصصان علم اطلاعات، چون فراتر از کتابداران هستند.
بگلو: چون اگر ما حرفهمندان بخواهیم مفهوم بهدرستی در جامعه ترویج پیدا کند لازم است که روی تمام کتابداران کار کنیم تا تحول را نه از نگاه سنتی به سواد اطلاعاتی بلکه آن را در جامعه ببینند. در نیازهایی که ممکن است در بحثهای تجاری، فنی و حتی در بافت عمومی جامعه وجود دارد. برای نمونه میتواند یک دانشآموز، یک مدرسه، یک شرکت یا یک حمل و نقل عمومی باشد. ما اگر به همین صورت بتوانیم ابعاد بازار را معرفی کنیم، عملاً میتوانیم سواد اطلاعاتی را در همین بافتهای فعلی ببینیم. من فکر میکنم منظور شما همین بود.
نظری: بله، اگر بخواهیم مفهوم سواد اطلاعاتی بهدرستی در جامعه ترویج پیدا کند لازم است که بر روی تمام کتابداران کار کنیم تا درباره نیازهای کاربران به چیزی فراتر از منابع کتابخانهای فکر کنند و بر اساس نیازهای واقعی گروههای مختلف مفهوم و شکل کتابخانهها را بازآفرینی کنند.
زرهساز: یعنی خودتوانمندسازی باید در نخست در دانشجویان ایجاد شود؟
نظری: بله نخست در دانشجوی علم اطلاعات. مثلاً در کلاسهای درسی، درسی با موضوع اینکه چگونه میتوانید خدمات اطلاعاتی طراحی کنید، تدریس میکردم. شما نگاه دانشجو را خیلی میتوانید گسترده کنید. اولین چیزی که از دانشجویان میپرسم این است که قبل از اینکه وارد رشتۀ علم اطلاعات شوید، دوست داشتید چه شغلی داشته باشید؟ یکی میگوید: مهندسی برق، یکی روانشناسی و… . بعد به آنها میگویم بسیار خب حالا به شما یاد میدهم که چگونه با تحصیل در همین رشتۀ علم اطلاعات، همان چیزی که دوست داشتی بشوی و حتی فراتر از آن. مثلاً تو به جای اینکه مهندس برق شوی میتوانی مشاورِ مهندسهای برق شوی یا به جای وکیل شدن میتوانی مشاور وکلا شوی یا به جای روانشناس شدن میتوانی مشاور روانشناسها شوی. چگونه؟! با طراحی خدمات اطلاعاتی مناسب و متناسب با نیازهای گروه موردنظر. با ایجاد این طرز فکر درباره رشته علم اطلاعات زمانیکه آنها فارغالتحصیل میشوند دیگر فکر نمیکنند که تنها میتوانند در کتابخانه کار کنند، بلکه میدانند که در بیرون از دانشگاه جای خالی و فرصت شغلی فراوان وجود دارد. درواقع استاد باید بتواند در طرز فکر دانشجو به رشته علم اطلاعات و کارکردهای آن تغییر ایجاد کند. اما بخش دیگری از دانشجویان که فارغالتحصیل شدهاند و الان کتابدار یا متخصص اطلاعات هستند آنها هم باید بازآموزی شوند به دلیل کاستیهای موجود در شیوه آموزش این رشته در ایران. .
بگلو: من بهعنوان پرسش آخر میخواهم بپرسم که اگر احیاناً در این میان، انجمن بتواند نقشی داشته باشد، آن نقش چیست؟ فرض کنید یکی از خوانندگان مطالب شناسه، در آینده بتواند در انجمن نقشی داشته باشد. انجمن چه اقداماتی میتواند در حوزه سواد اطلاعاتی انجام دهد؟
نظری: به باور من این به تعریف انجمن از خودش بستگی دارد. یکی از تعریفهایی که به هرحال انجمنها در دنیا دارند این است که بتوانند تأثیر اجتماعی داشته باشد. مثلاً ما میگوییم یکی از رسالتهای رشته علم اطلاعات ایجاد تغییر فرهنگی است؛ یعنی تغییر در سطح سواد آدمهاست تا سطح زندگی آنها ارتقاء یابد. بهباور من انجمن نیز میتواند هم از طریق آموزش و ترویج و راهاندازی کمپینها و مشارکت دادن علاقهمندان خودش را معرفی کند. انجمن نیز یک اِن جی اُ[7] است. شما میتوانید از افراد دعوت کنید. درواقع میتوانید تعریف کنید تا افراد بتوانند براساس توانمندیهایشان در سطوح مختلف وارد شویند مثلاً علاقهمندان میتوانند گروهی ایجاد کنند برای مطالعه نیازهای اطلاعاتی گروههای مختلف شاغل در مشاغل گوناگون و برپایۀ نیازها، بستههای سواد اطلاعاتی طراحی کنند و از آنها برای آموزش و ترویج خودتوانمندسازی در میان اقشار مختلف استفاده کنند. کارهای زیادی را به همین روش میتوان انجام داد، چون خودتوانمندسازی موضوعی است که برای همه اقشار جامعه میتواند مفید باشد، چرا؟ بهدلیل اینکه نهتنها در ایران بلکه در هیچجای دنیا دانشگاه و مدرسه بهتنهایی نمیتوانند آدمها را برای زندگی واقعی و محیط کار آماده کنند. مهم نیست شما چه درسی و چقدر خواندهاید! زمانیکه در سازمان ایکس مشغول به کار میشوید، آن سازمان ملزومات شغلی خاص خودش را دارد و جنس کارش با چیزی که شما بهصورت نظری در کتابها خواندهاید تفاوت دارد.
ما اگر بخواهیم در کارمان موفق شویم باید یاد بگیریم خودمان، خودمان را توانمند کنیم. هیچگاه فکر نکنیم من مدرک دکترا از دانشگاه ِام آی تی (MIT) دارم و هرجا بروم فرش قرمز برایم پهن میکنند! در بحث اینکه چگونه بعد از دانشگاه در شغل دلخواهمان کار کنیم، مهم نیست که شما چقدر درس خواندهاید، چقدر تجربه دارید و چقدر کار کردهاید. در این زمینه واقعاً در ایران مشکل جدی وجود دارد که همه وارد دانشگاه میشوند، درس میخوانند و بعد از فارغالتحصیلی میبینند کار وجود ندارد! درحالیکه دیگر اینگونه نیست هرگاه اسم کار میآید شما فکرکنید باید به شما پول بدهند تا کار کنید، خیر! شما باید پول بدهید و بروید به صورت داوطلبانه کار کنید و رزومهتان را بسازید تا بتوانید بعد از فراغت از دانشگاه در شغل موردنظرتان کار کنید که شوربختانه در ایران این اتفاق رخ نمیدهد. ما باید اینگونه فکر کنیم که اگرچه بهصورت رایگان کار کردم، اما میتوانم این کار را در رزومه خودم اضافه کنم. کارفرما اهمیت نمیدهد در ازای آن کار حقوق دریافت کردم یا خیر؛ بلکه با مشاهدۀ رزومه من، میگویند این فرد تجربه دارد پس میتواند کاری را که به او محول میکنم انجام دهد.
این یک بعد از قضیه است و بعد دیگر آن، این است که به افراد آموزش بدهیم چگونه با داشتههایشان رزومهشان را بسازند. مثلاٌ در کشوری مانند انگلیس به شما یاد میدهند چگونه از داشتههایت استفاده کنی! بهعنوان مثال، اگر شما دانشجوی ترم دوم لیسانس باشید و اصلاً فرصت کافی برای انجام کاری نداشتید، چگونه میتوانید با استناد به تکالیف درسی و ارائههای کلاسی و کنفرانسی خودتان را به عنوان یک فرد شایسته برای یک شغل معرفی کنید. بنابراین به باور من بحث خودتوانمندسازی میتواند برای همه اقشار جامعه به کار بیاید.
اگر انجمن بخواهد استراتژیک عمل کند پیشنهاد میکنم بر روی اقشاری کار کند که بیش از دیگران تأثیرگذار هستند. یعنی شما اقشاری را توانمند سازید که میتوانند به توانمندسازی افراد بیشتری از جامعه کمک کنند مانند اساتید، معلمان و کتابدارها. اما اگر بخواهیم به همه افراد کمک کنیم تا توانمند شوند، ممکن است هیچ اتفاقی رخ ندهد. درحالیکه بهباور من توانمندسازی افرادی که تأثیرگذاری بیشتری دارند، تصمیم راهبردیتری خواهد بود.
زرهساز: ضمن اینکه باید از آموزشوپرورش بخواهیم اجازه دهد که متخصصان علم اطلاعات چنین متونی را تولید کنند. حضور این متون و گنجانیدن این درسها در برنامۀ رسمی آموزشی برای بحث نظام آموزشی تأثیرگذار خواهد بود. چون همیشه کارگاههای سواد اطلاعاتی به صورت غیررسمی وجود دارد، هرچند ممکن است این کارگاهها با عناوین مختلفی برگزار شوند. در بعضی از رشتهها مانند علوم تربیتی و روانشناسی دو واحد آشنایی با کتابخانه وجود دارد که بهتازگی در بعضی از دانشگاهها عنوان آن به نام سواد اطلاعاتی تغییر یافته است. به نظر میرسد همانطور که درسهای آمار و روش تحقیق ضروری هستند، دو واحد درس سواد اطلاعاتی نیز ضروری است. البته به شرطیکه آموزش توسط متخصصان و در چارچوبهای حرفهای و تخصصی صورت پذیرد.
نظری: دقیقاً.
زرهساز: من خیلی تشکر میکنم، شما در پایان صحبتی دارید؟
نظری: ممنون از وقتی که گذاشتید. امیدوارم شناسه و انجمن بتوانند گامهای خوبی در راستای ترویج خودتوانمندسازی بردارند.
[1] . McLuhan
[2] . LinkedIn
[3] . Pedagogy
[4] . coaching
[5] . campaign
[6] . ECT (Educational Continuation training)
[7] . NGO (non-governmental organization)