گپوگفت با جناب آقای دکتر محمدصادق افراسیابی دبیر همایش بینالمللی سواد رسانهای و مسئولیت اجتماعی
مصاحبهکنندگان: دکتر محمد زرهساز- دکتر رضا رجبعلی بگلو
پیادهساز: اسراء زرهساز
ویراستار: نرگس ملکوتی
تاریخ انجام مصاحبه: 10 مردادماه 1396
زرهساز: در خدمت آقای دکتر افراسیابی هستیم. ایشان دبیر کنگره ملی سواد رسانهای و مسئولیت اجتماعی هستیم. ضمن تشکر به اطلاع میرسانم که این شماره از نشریه الکترونیکی شناسه به موضوع مهم سواداطلاعاتی اختصاص دارد. البته درباره سواداطلاعاتی متون و نوشتههای مختلفی وجود دارد ولی ما با توجه به اهمیت این بحث و ضرورت عملیاتی کردن آن به خصوص در آموزش و پرورش، آموزشعالی و در سطح اجتماع این بحث را مطرح کردیم. خوب الحمدالله ما یک تجربه درباره سوادرسانهای در جامعه داریم که آموزش و پرورش هم به آن توجه نشان داده است. از یک طرف هم این دو مفهوم با همدیگر ارتباط کاملاً نزدیکی دارند. در ابتدا درخواست میکنم که تعریفتان را از سوادرسانهای ارائه بفرمایید و در ادامه هم در رابطه با فعالیتهایی که در ایران در رابطه با ترویج سواد رسانهای انجام میشود توضیح مختصری ارائه دهید. انشاء الله که بتوان از این پیشینه برای ترویج سواد اطلاعاتی هم بهره برد.
افراسیابی: بسم الله الرحمن الرحیم. من هم از حضور شما تشکر میکنم. افتخاری که نصیب ما شد همکاری با آقای دکتر زرهساز در نخستین همایش ملی سوادرسانهای بود که قرار است امسال به شکل بینالمللی برگزار شود. واقعاً توفیقی بود که توانستیم همکاری داشته باشیم و از نظر علمی انصافاً جنابعالی یکی از چهرههای سرشناس و جوان و در عین حال پویا، کارآمد و از جمله اساتیدی هستید که در سن جوانی به توفیقات بسیار زیادی نائل شدهاید و این جای تقدیر و تشکر دارد. یکی از سیاستهایی که داریم، توجه به حوزه جوانان و جوانگرایی است و تلاش کردهایم که در دبیرخانه همایش از افراد جوانی که به هرحال در این حوزه کار کردهاند بیشتر کمک بگیریم. البته افرادی هم که پیشکسوت هستند جای خودشان را دارند که در حوزه شورای سیاستگذاری در خدمت آن بزرگواران هم هستیم. سوادرسانهای براساس تعریفی که واکینهام دارد، به دانش، مهارتها و تواناییهایی اشاره میکند که برای استفاده و تفسیر رسانهها موردنیاز است. خوب این را میدانید که اولینبار مارشال مک لوهان در کتاب «درک رسانه» که این کتاب در سال 1377 در ایران ترجمه شده این واژه را به کار میبرد و مینویسد: زمانی که دهکده جهانی تحقق پیدا کند لازم است انسان به سواد جدیدی به نام سوادرسانهای دست یابد. خوب من اگر بخواهم تعریف کنم براساس تعاریف مختلفی که در حوزه سوادرسانهای دیدم، این تعریف را ارائه میدهم:
«سوادرسانهای دانش و مهارت استفاده از رسانههای جمعی با هدف تحقق رژیم مصرف، تأمین تفکر انتقادی نسبت به قالب و محتوای رسانهها، برخورداری از قدرت تجزیه و تحلیل رسانه و پیامهای رسانهای، گسترش اخلاق حرفهای در بالاترین سطح و بالاترین حد سوادرسانهای و در نهایت تولید محتوای رسانهای اثربخش و در عین حال منطبقبر آن است».
ببینید این جا چند مفهوم داریم یکی بحث این که من عرض کردم تحلیل خود رسانه است. مک لوهان میگوید: «رسانه خود پیام است». خوب ما باید به تحلیل خود رسانه هم دست پیدا کنیم غیراز پیامی که ما از رسانه دریافت میکنیم. یعنی هر رسانه چه اقتضائاتی همراه خود دارد. نخست خود رسانه را به صورت مستقل و بعد پیام را میتوانیم تحلیل کنیم. یکی از اهداف سوادرسانهای باید گسترش اخلاق حرفهای باشد. در این تعریفی که من ارائه دادم در حوزه دستاندرکاران رسانههای جمعی، اخلاق حرفهای باید وجود داشته باشد. تولید محتوای رسانهای باید اثربخش و در عین حال منطبق بر حقیقت هم باشد. اینکه میگوییم حقیقت، شما میبینید الان جز دین مبین اسلام به خیلی از مکاتب که نگاه میکنیم اصلاً میگویند حقی وجود ندارد. این که من گفتم کاملاً یک تعریف بومی است. خوب حقیقت را برمبنای اداری و دینی دارید میبیند، خوب این یک نگاه دینی است به حوزه سوادرسانهای. والا میگویند که شما در جهان با واقعیتها رو به رو هستید و حقیقتی وجود ندارد. امروز یکی از گفتمانهایی که در جامعه ما هست همین است که حقیقت دستنیافتنی است، حقیقتی وجود ندارد، ما واقعیتها را داریم؛ اما این نگاه دینی نیست. در نگاه دینی یک حقیقتی وجود دارد و معرفتشناسی دینی میگوید با تجربهای که از شیوههای معرفتشناسی به دست میآورید و فلسفهای که از شیوههای معرفتشناسی کسب میکنید و همچنین از طریق شهود، شما میتوانید حقیقت را شهود کنید. این مفاهیم، مفاهیمی است که ریشه در نگاه دینی دارد و این تعریفی که من عرض کردم یک تعریف بومیاست.
بگلو: من از مک لوهان شروع کنم و بر آن نگاهی که ممکن است باعث شده باشد که در اسناد مهمی مثل سند یونسکو یا در واقع فعالیتهای یونسکو کمتر به جنبههای سواداطلاعاتی توجه شود و بیشتر به سوادرسانهای پرداخته شود، میخواهم تمرکز داشته باشم. من احساس میکنم ایده اصلی مک لوهان «رسانه خود پیام است» باعث شده که ما محتوا را به خود رسانه تغییر دهیم و رسانهشناسی را جایگزین آن پیام کنیم. آن چیزی که ما در سواداطلاعاتی بیشتر به آن توجه میکنیم خود پیام یا خود محتواست و اینکه اگر دانشی برای ارزیابی خود پیام داشته باشیم، میتوانیم محتوا را ارزیابی کنیم و آنگاه میتوانیم صحت و سقمش را درک کنیم و میزان پیوندش با نیاز را بسنجیم. اینها عملاً کارکردهای سواداطلاعاتی هستند. احساس میکنم که این نگاه تغییرگرایانه به رسانه از دیدگاه مک لوهانی باعث شده که نگاهمان به سواداطلاعاتی کمرنگ شود و خواستم ببینم نظر جنابعالی در این باره چیست؟
افراسیابی: ببینید من فکر میکنم که ما به سه سواد در جامعهای که زندگی میکنیم نیاز داریم. سوادرسانهای لایه اول است. امروزه همه مردم با رسانهها سروکار دارند و ممکن است مردم همه با حوزه اطلاعات سروکار نداشته باشند. مثلا خانم خانهدار دنبال اطلاعات نیست. فرض کنید خانمی که خانهدار است در حین انجام کارهای خانهاش تلویزیون روشن است. این خانم در معرض پیامهای رسانهای است. لذا سوادرسانهای برای همه جامعه نیاز است و مخاطبش عموم مردم جامعه هستند و این همان لایه اول است. یک لایه جلوتر کسانی که به هرحال شاغلند قرار دارند، کسانی که کار تخصصی میکنند، کسانی که دانشگاهی و دانشجو هستند، کسانی که دانشآموز هستند، محصلند و هر فردی که به نوعی با اطلاعات سروکار دارد، آنها به سواداطلاعاتی نیاز دارند. یعنی ما سوادرسانهای را داریم که سواد عمومی است و سواداطلاعاتی که سوادی مورد نیاز برای اکثریت مردم است اما شاید به آن مفهوم، عموم را به صورت کامل پوشش ندهد. خوب سواداطلاعاتی چه فرقی با سوادرسانهای دارد؟ سوادرسانهای بیشتر ناظر به رسانه است و پیامهای رسانهای که تعریفش را عرض کردم؛ اما سواداطلاعاتی به معنای توانایی تشخیص نیازاطلاعاتی، جایابی، ارزیابی و استفاده مؤثر و اخلاقی از اطلاعات است؛ که البته نقطه اشتراکش با سوادرسانهای این است: داشتن مهارت تفکر انتقادی و قدرت تجزیه و تحلیل به عنوان زیربنای سواداطلاعاتی که یک نقش مهم و اساسی در فراگیری سواداطلاعاتی دارد. ببینید ما برای اینکه سواداطلاعاتی در جامعه گسترش پیدا کند باید مهارتهای جستجو، قضاوت، تحلیل، ترکیب و تولید و اشتراک اطلاعات را به اعضای جامعه امروزی آموزش دهیم. از آنجا که در یک جامعه شبکهای زندگی میکنیم واقعاً سواداطلاعاتی اهمیت خودش را دارد و جایگاه خودش را بیش از گذشته مشخص میکند. چراکه امروزه واقعاً دیگر مثل آن مثالی که من زدم نیست. خیلی وقتها حتی آن خانم خانهدار هم از طریق این فضای مجازی و شبکههای اجتماعی درگیر اطلاعات مفید و غیرمفید است و اگه نتواند سواداطلاعاتی خودش را بالا ببرد، نمیتواند تشخیص بدهد چه اطلاعاتی برایش مفید و چه اطلاعاتی غیرمفید هستند. شما میبینید این فرد وقتش از دست رفته است و اطلاعاتی که بهدست آورده اصلاً به درد هیچ جای زندگیاش نمیخورد. اعضای فعال جامعه اطلاعاتی کسانی هستند که منفعل نیستند، فعال هستند. کسانی هستند که مهارتهای جستجو، قضاوت، تجزیه و تحلیل، ترکیب و تولید و اشتراکگذاری اطلاعات را داشته باشند. این افراد هستند که میتوانند به طور مؤثر در تصمیمگیریهاي و حتی در جهتگیریهای زندگی روزمره از اطلاعات استفاده کنند. فرد باسواداطلاعاتی هم اولاً توانایی تعیین ماهیت و وسعت اطلاعات خودش را دارد، میداند که به چه اطلاعاتی نیاز دارد و به چه میزان به اطلاعات نیاز دارد. توانایی دستیابی به اطلاعات موردنیاز خودش را دارد و دنبال اطلاعاتی میرود که بتواند به صورت مؤثر و کارآمد در سبک زندگی به کار ببرد. توانایی ارزیابی نقادانه منابع و اطلاعات بازیابی شده را دارد، میتواند راجع به اطلاعات قضاوت کند، قدرت تجزیه و تحلیل دارد، دارای تفکر انتقادی است و هر اطلاعاتی که به او داده شد را قبول نمیکند، حتی منابع اطلاعاتی را نقد میکند و این دیدگاه نقادانه را دارد که این اطلاعاتی که گرفتهام منبعش کجاست؟ آیا موثق است یا غیرموثق…
زرهساز: از این جهت شبیه به سوادرسانهای است…
افراسیابی: بله دقیقاً شما در بحث رسانهها یک خبر را یک رسانه ممکن است اعلام کند. ولی در اطلاعات حتماً مهم است منبع کجاست؟ چهکسی این حرف را زد؟ آیا یک شخص یا اصلاً یک فرد که در شبکههای اجتماعی است قابل اعتماد است؟ الان ما در شبکههای اجتماعی داریم که مثلاً یک آقا با خانم راجع به مسائل روانشناسی صحبت میکند یا درباره مسائل مختلف صحبت میکند. آیا تخصص این فرد آن چیزی است که معرفی میکند؟ اطلاعات این فرد را من نباید قبول کنم. اول باید ببینم این فرد متخصص است یا خیر. فرد باید توانایی تطبیق اطلاعاتی که انتخاب میکند با اطلاعات قبلیش را داشته باشد. مثلاً من یک سری اطلاعات از قبل دارم باید بتوانم اطلاعات جدید را با آن تطبیق دهم و در کنار هم بگذارم. این جا به شکلی هم وارد فضای مدیریت دانش میشویم. سواداطلاعاتی یعنی بتوانم اطلاعات را کنار هم بگذارم و دانش خودم را گسترش دهم و یک دانش جدید تولید کنم و اطلاعات جدید و اطلاعات قدیم را کنار هم بگذارم و در حوزه دانش از آن استفاده کنم. یک فرد باسواد اطلاعاتی باید توانایی استفاده مؤثر از اطلاعات برای انجام هدف خاص را داشته باشد. همچنین این فرد باید با مباحث حقوقی، اجتماعی، فرهنگی مرتبط با کاربرد فناوری و ارتباطات آشنایی کافی داشته باشد؛ اما غیر از بحث سواداطلاعاتی من میخواهم یک چرخه در حوزه سواداطلاعاتی مطرح کنم. فردی که در حوزه سواداطلاعاتی باسواد تلقی میشود چگونه عمل میکند؟ من معتقدم این فرد در چهار مرحله عمل میکند، یکی این که اولاً به سراغ اطلاعات نمیرود مگر اینکه احساس نیاز کند؛ یعنی اولین شاخصه فعالیت فرد باسواداطلاعاتی، اگر بخواهیم در یک نگاه اجمالی توضیح دهم، این است که به سراغ اطلاعات نمیرود مگر اینکه احساس نیاز پیدا کند. پس اول از همه باید احساس نیاز به اطلاعات وجود داشته باشد. وقتی فرد نیاز ندارد، نباید برود سراغ مثلاً این سایت یا آن سایت برای این که تحت تاثیر بمباران اطلاعاتی قرار میگیرد. دوم این که باید اطلاعات مورد نیاز خودش را پیدا کند. بداند چگونه اطلاعات را پیدا کند. مهارتهای جستوجو الان خیلی مهم هستند. مثلاً خیلی از مردم ما یک وقتهایی میخواهند سرچ کنند میروند فقط در گوگل سرچ میکنند. در صورتی که مطالب گوگل خیلی جنبه علمی ندارند و همین وبلاگها و چیزهایی که در وب عادی تولید میشود، در دسترس مردم قرار میگیرند. کسی که میخواهد اطلاعات مورد نیاز خودش را پیدا کند، باید بداند در کدام پایگاه، درکدام مثلاً پورتال علمی، درکدام پورتال دانشگاهی میتواند به اطلاعات دسترسی پیدا کند. درواقع باید این را بداند که در کجا به هر اطلاعاتی دسترسی پیدا کند و اطلاعات مورد نیاز خودش را بیابد. بعد بتواند اطلاعاتی که به دست آمده را ارزیابی کند. ببیند این اطلاعات چه قدر منطبق با اطلاعات و دانش قبلیاش است و چهقدر میتواند صحت و سقمش را بررسی کند. نهایتاً آخرین مهارت و شاخصی که فرد باید داشته باشد تا باسواد اطلاعاتی تلقی شود این است که اطلاعات را به شیوه مناسب به کار گیرد. این مهارت خیلی مهم است. من اطلاعات را پیدا کردم، اطلاعات مناسب را هم پیدا کردم، ارزیابی هم کردم، در نهایت باید اینها را به شیوه مناسب بکار بگیرم. اگر دانشجو هستم اینها را در یک قالب مناسبی استفاده کنم مثلاً منجر به تولید علم و دانش شود، منجر به تولید مقالات جدید شود. اگر دانشآموز هستم به شکل دیگر، اگر که مثلاً فرض کنید افرادی هستند در حوزههای شغلی خودشان نیاز به اطلاعات دارند، اینها باید بتوانند اطلاعات را دقیقاً در شغل خودشان بکار گیرند. یکی از مباحثی که ما در ایران در حوزه سواداطلاعاتی غفلت کردیم دانش ضمنی افراد و دانش سازمانی است. ما باید به این سمت حرکت کنیم. مگر چند درصد مردم امروز در حوزه دانشگاهی هستند؟ آنهایی که کارشان دانشگاهی است، تدریس میکنند، پژوهش میکنند، چند درصد عموم مردم را تشکیل میدهند؟ عموم مردم که آکادمیک نیستند، دانشگاهی نیستند، آنها به چه اطلاعاتی نیاز دارند، اطلاعاتی که در زندگی و شغلشان کاربردش را ببینند، آنها نیاز به اطلاعات کاربردی دارند. در این عرصه باید حتماً نظام آموزشی ما تجدیدنظر کند. ما اطلاعاتی را در نظام آموزشی به افراد میدهیم که بعداً به درد کار و زندگی افراد نمیخورد. یکی از دوستان که در استرالیا دکتری گرفت میگفت در آنجا افرادی علوم نظری میخوانند که واقعاً عاشق علوم نظری هستند. باقی مردم جامعه میروند مرتبط با شغل خودشان درس میخوانند؛ یعنی فرد میداند مثلاً من شغلم میخواهد این باشد مرتبط با آن کاری که برای خودش در نظر میگیرد، میرود علوم کاربردی میخواند و در زندگی و کار نشان میدهد. نظام آموزشی ما از منظر اطلاعاتی خودش باسواد نیست؛ یعنی به افراد چیزی را نمیدهد که به آن نیاز دارند. خیلی از اطلاعات را نظام آموزشی به ما تحمیل میکند، به من، به شما، به دیگران که خیلی از این اطلاعات هیچ وقت استفاده نمیکنیم. یعنی خود نظام آموزشی ما از این نظر یک مقدار سواداطلاعاتیش پایین است باید خود نظام و خود نظام هم باسواد شود. باید خودش بداند مثلاً این فرد قرار است از چه نقطهای به چه نقطهای برسد و من قرار است چه اطلاعاتی به او بدهم. باید به شعور و درک فرد از طریق آموزش سواداطلاعاتی احترام بگذاریم. امروز یک دانشجو باسواد از نظر اطلاعاتی میداند که من به این اطلاعات نیاز دارم و به آن اطلاعات نیاز ندارم. حالا نظام آموزشی ما نمیپذیرد، چین فردی را اصلاً تحمل میکند یا نه اصلاً ما را طرد میکند، میگوید، تو باید اینها را بخوانی. اگر نمیخواهی دانشگاه را رها کن یا تحصیل را رها کن. یعنی ما چهطور با نخبگان رفتار میکنیم؟ ما چهطور با افراد باسواد از نظر اطلاعاتی برخورد میکنیم؟ جز این است که واقعاً این افراد سرخورده میشوند و بعد از یک مدت احساس میکنند که مجبورند مثل همه یک راهی را بروند و آن فرد توانایی و استعداد خودش را کنار میگذارد و خودش را با شرایط موجود وفق میدهد و نهایتاً هم میگوییم چرا خلاقیت نیست؟ چرا نوآوری نیست؟ چرا تولیدعلم نیست؟ به این دلیل که افرادی که باسوادتر و نخبهتر هستند، معمولاً در نظام آموزشی موجود ما سرکوب میشوند.
زرهساز: به نکته خوبی رسیدیم. آقای دکتر فرمودید که این نظام آموزشی ما الان واقعاً قابلیت پروراندن فرد باسواداطلاعاتی از نظر ایدهآل را ندارد؛ چون سواداطلاعاتی بالاخره یک مفهوم نسبی است و هرکدام از ما بالاخره یک درصدی از سطح سواد اطلاعاتی را داریم، همانطور که سواد معمولی نیز به همینگونه است. الان در نظام آموزش و پرورش مدام میبینیم که تغییرات مختلفی رخ میدهد. مثلاً نظام جدید آموزشی، نظام ترمی-واحدی، نظام سالی-واحدی و بعد باز نظام جدیدتر ولی تغییری از منظر تغییر سبک آموزش و ترویج توانمندسازی از طریق ارائه آموزشهایی همچون آموزش سواداطلاعاتی نمیبینیم. خواستم نظر شما را بدانم که واقعاً باید در آموزش و پرورش همیشه این تغییرات اغلب ظاهری و شکلی صرفا رخ بدهد یا نیازمند تغییرات عمیقتری هستیم؟
افراسیابی: بله ببینید اصلاً واقعا نظام آموزشی همانطور که جنابعالی فرمودید فقط شکلش را دارد تغییر میدهد. اصلاً محتوایش را تغییر نداده است. واقعاً با گوشت و پوست خودم این موضوع احساس کردهام. مثلاً در دانشگاه بعضی از دروس را به خاطر علاقه شخصی خودم میدانستم و مسلط بودم. حالا مگر میتوانستم مثلاً سر کلاس این درس نروم؟ خوب یعنی اینکه اگر من در یک حوزه اطلاعات دارم، باید دانشگاه این نظام را برای من فراهم کند که من اطلاعات دیگری را تکمیل کنم. از فرصت درس و فرصت دانشگاه استفاده کنم و اطلاعات خودم را تکمیل کنم. بتوانم دانش جدیدی تولید کنم. در آموزش و پرورش هم همین مسئله است، فرض کنید یک دانشآموز قبل از مدرسه یا در طول مدرسه درسی را بیشتر مطالعه کرده است آیا نظام به او این اجازه را میدهد که او رشد کند. حالا به همین دلیل زمانی که من سر یک کلاس تدریس میکنم به دانشجوی خودم میگویم اگر حالا این درسها را یاد دارید، خواندهاید یا به هر دلیل، از نظر من ایرادی ندارد شما میتوانید بیایید امتحان را بدهید و بروید.
زرهساز: چه استاد خوبی هستید (خنده)
افراسیابی: نه واقعاً من فکر نمیکنم باید مجبور کنیم. آقای زرهساز اتفاقاً بعضی از دانشجوها که سر کلاس من نیامدهاند، بهتر از همه امتحان دادهاند. من مواردی دیدهام فردی که سرکلاس نیامده است پاسخهایی که به سوالات داده است از آن کسی که در تمام جلسات حاضر بوده، قویتر بوده است. این چیزی بوده که به چشم خودم دیدم. حالا یا خودش مطالعه مستقل کرده یا همان منبع درسی را بهتر از سایرین خوانده است و بهتر از آنها یادگرفته است. ما باید کاری کنیم که قدرت تجزیه و تحلیل افراد بالا برود. نظام امروز آموزش ما کاملاً در تعارض با سوادرسانهای و سواداطلاعاتی است و حتی من میخواهم عرض کنم ما یک سوادی هم داریم به نام سواد دیجیتالی که این نظام با سواد دیجیتالی هم در تعارض است. ببینید ما به یقین مشکلمان این است. فکر میکنید آموزههایی را که در آموزش و پرورش و در دانشگاه به فرد یاد میدهیم اگر فرد همان آموزهها و نه چیز دیگری را بخواهد در کلاس یا در دانشگاه اجرا کند و بکار ببرد، چه اتفاقی میافتد؟ همان را ما سرکوب میکنیم. مثلاً ما از اهمیت گفتوگو در حوزههای جامعهشناسی و ارتباطات صحبت میکنیم. از اهمیت عقلانیت ارتباطی هابرماس صحبت میکنیم. خوب ما این را صحبت میکنیم، حالا فردی این را جدی بگیرد در کلاس درس. فرض کنید که بخواهد با استادش یک مقدار راحت صحبت کند، صمیمی صحبت کند، یعنی باب گفتوگو را باز کند و احساس کند که میشود با یک استاد خیلی صمیمی شد، حرفها را زد، بحثها را بیان کرد. گفتوگو شکل بگیرد و از گفتوگو برسیم به این که چه مسیری را باید پیش برد و یا به چه شیوه کلاس را اداره کرد. استاد سریعاً جبهه میگیرد. این موردی بود که دیدهام. اینکه میگویم برای خود من هم پیش آمده است. حالا این را میخواهم عرض کنم که فاز اجرایی از این بدتر است. خیلی بدتر یعنی در حوزه اجرایی واقعاً اگر یک نفر بگوید آقا من در حوزه مدیریت منابع انسانی و یا ارتباطات درس خواندهام و این کار شما علمی نیست و شما باید نظام اجراییتان را تغییر دهید؛ خیلی وقتها مدیر اجرایی این رویکرد را تحمل نمیکند و میگوید نه من بهتر از شما میدانم. ببینید این یک نکته است. در یکی از جلسات بسیار مهم کارگروهی که در یکی از نهادهای بسیار مهم جلساتش تشکیل میشد، بحث امنیت فضای مجازی بود. در آنجا ما وارد بحث امنیت اجتماعی یا امنیت عمومی شدیم. فکر میکنم امنیت عمومی بود. من تعاریفی که در کتابها و مقالات در جهان راجع به امنیت عمومی وجود دارد را مطالعه کردم و با مطالعه به جلسه رفتم. متوجه شدم همه دوستان حاضر در جلسه نگاهی که به مفهوم امنیت عمومی داشتند امنیتی کردن بیشتر فضای جامعه اطلاعاتی بود. من گفتم این نیست اتفاقاً امنیت عمومی یعنی این که به فرد امنیتی بدهیم که راحت باشد، ذهنش آسوده باشد، یعنی نگران نباشد. تمام اعضا و دوستان در جلسه گفتند آقای افراسیابی شما خیلی دانشگاه را جدی نگیرید و تعریف جدیدی ابداع کردند، تعریف جدیدی که در آن کارگروه باید مورد تصویب قرار میگرفت و در هیچ کتابی و هیچ سندی وجود نداشت. ببینید این نمونهها و واقعیتهایی است که من دیدهام. میخواهم عرض کنم که آیا این نظام اصلاً اجازه میدهد یه فرد باسواد شود. خوب دانشآموز، دانشجو فرض کنید اصلاً سواداطلاعاتی را یاد گرفت، وقتی با این برخوردها از سمت اساتید خودش، از سمت نظام اجرایی و از سمت خانواده مواجه میشود، دچار یک تناقض میشود. میگوید آقا من به چیزهایی که یاد گرفتهام عمل میکنم چرا نظام اینطور واکنش نشان میدهد. خوب قطعاً مشخص است که او سواداطلاعاتی و سوادرسانهای را اگر یاد بگیرد فقط حفظ کرده و به کار نخواهد گرفت. چون او احساس میکند که اگر به کار بگیرم اصلاً منافعم به خطر میافتد. در جمعهای مختلف مجبور است که همراهی بکند. شما ببینید مثلا در خانواده، فرد باسواداطلاعاتی تصمیم میگیرد راجع به مسائلی صحبت کند. این جرم نیست اما به او به عنوان یک فرد نگاه میکنند که عجیب و غریب است؛ بنابراین میخواهم عرض کنم مشکل اصلی ما در حوزه فرهنگ است. فرهنگ، جامعه، ساختار اجتماعی و آموزشی ما طوری طراحی شده که عرصه را تنگ میکند. یعنی به فرد اجازه نمیدهد به معنای واقعی باسواد و متبحر باشد و با تخصص و مهارت عمل کند. فرد نهایتاً آموزههایش را به یک سری آموزههای ذهنی تقلیل میدهد. شما ببینید ما در روانشناسی به دنبال تغییر نگرش در رفتار هستیم. جامعه اجازه نمیدهد آن چیزی که من یاد گرفتهام و به باور تبدیل شده و احساس مثبتی هم نسبت به آن دارم را تغییر دهم و در نگرش و رفتارم تغییر ایجاد کنم. شما به آن میگویید ترکیب باورها، احساسات و آمادگی عکسالعمل. رفتار یعنی شما از مرحله آمادگی میگذرید، شما رفتار را انجام میدهید، عمل را انجام میدهید تا مرحله آمادگی؛ اما نهایتاً ما بگونهای عمل میکنیم که اگر فرد به مرحله خودشکوفایی رسیده باشد برای انجام یک رفتار همیشه آمادگی دارد ولی هیچوقت عمل را انجام نمیدهد، یعنی هیچ وقت به رفتار تبدیل نمیشود و این مشکلاتی است که در جامعه وجود دارد. خیلی از مسائل و مشکلات اجتماعی که ما امروز داریم ناشی از همین است. نظام آموزشی خودش اجازه نمیدهد. مثلاً یکی از حوزههابی که من در آن کار پژوهشی انجام میدهم بحث قاچاق است. چرا قاچاق وجود دارد؟ قاچاق وجود دارد به این دلیل که نظام آموزشی و نظام فرهنگی ما جوری عمل نکرده که فرد این جرئت را پیدا کند که نگرشش به رفتار تغییر پیدا کند. نهایتاً در این حد میماند که قاچاق کالا چیز بدی است. در حوزه مواد مخدر قبحش بهتر فهمیده شد و فرهنگش بهتر جا افتاد. تازه آن هم مدام به جلو میآییم و به عقب برمیگردیم. در یک دوره در حوزه مواد مخدر، این مسئله یک پدیده قوی تلقی میشود. دوباره در برهه دیگری مثلاً دو، سه سال بعد به حالت اول برمیگردد و کلاس تلقی میشود. یعنی در حوزه مواد مخدر هم که توانستهایم مبارزه کنیم هم نتوانستیم این فرهنگ را به یک فرهنگ غالب و مسلط و پایدار تبدیل کنیم. البته مسلط شده ولی پایدار نبوده است. شما ببینید در یک برههای مثلاً سیگار یک امر قبیح تلقی میشود و سیگار کشیدن یا استفاده از دخانیات مضرات زیادی دارد. در یک دوره دیگر میبینید که فضای اجتماعی، شبکههای اجتماعی، شبکههای جوانان و شبکههای ماهوارهای دوباره به این سمت حرکت میکنند که سیگار و دخانیات ارزش تلقی میشود. این فضایی است که دائما درگیرش هستیم و ناشی از همین نظام آموزشی و فرهنگی ماست که نیاز به یک تجدیدنظر کلی دارد. در حوزه فرهنگ هم ما دچار این آسیب هستیم. یعنی در حوزه فرهنگ هم ما دچار کارهای مقطعی هستیم. مثلا اگر همایش سوادرسانهای اجرا میشود این همایش باید دنبال کارهای بادوام باشد یا دنبال آموزش باشد، کارگاههای آموزشی داشته باشد، پرورش نخبگان داشته باشد و ما به این سمت رفتیم؛ یعنی سعی کردیم دبیرخانه همایش را به عنوان یک دبیرخانهای که صرفاً همایش برگزار میکند، تعریف نکنیم. همین بسته تصویری که در ابتدای جلسه تقدیمتان کردم شامل فیلمهای حدود هفت کارگاهی است که در طول مدت همایش برگزار کردیم با عنوان بررسی تجربههای موفق در حوزه سواد رسانهای. امسال میخواهیم تجربههای ناموفق را هم بررسی کنیم.
تجربههای موفق ایدههایی بودند که به ثروت تبدیل شدهاند، حالا ما میخواهیم بگوییم عکسش هم وجود دارد. کسانی هستند که خانه و پولشان را از دست دادهاند اما شکست خوردهاند. یعنی حواست باشد که با چه شاخصها و معیارهایی باید جلو بروی که شکست نخوری. گاهی در فضای مجازی یک سری تجربه موفق را برجسته میکنیم. فرد حس میکند خوب من میروم این کار را انجام میدهم. میرود و شکست میخورد. اگر این مسائل را به او نگوییم آن دانش به شکل مؤثری انتقال پیدا نکرده است. ترکیبی از کارها شامل کارهای پژوهشی، آموزشی و فرهنگسازی نیاز است و اگر ما مثلاً اکتفا کنیم به یک کتاب آموزشی سوادرسانهای و بگوییم خیلی خوب ما تکلیفمان را انجام دادهایم شکست خوردهایم. باید ببینیم که آیا به سواداطلاعاتی نیز پرداخته شده است؟ سواد دیجیتالی چطور؟ اتفاقاً آن چیزی که مورد تأکید مقام معظم رهبری است سواد مجازی یا دیجیتالی است. خوب ما اکتفا کردهایم به یک حد خیلی پایین سوادرسانهای که فقط عموم مردم نیاز دارند و سراغ سواداطلاعاتی که یک پله به نظر من بالاتر است و سواد مجازی که باز یک پله بالاتر است نرفتهایم. اینگونه است که نقص کار مشخص میشود.
بگلو: من از صحبتهای شما استفاده کردم. این نکتهای که فرمودید درباره آموزش و پرورش و کتابی که در حوزه سوادرسانهای منتشر شده و اینکه ضرورت دارد ما از سوادرسانهای برویم به سمت سواداطلاعاتی و بعد سوادهای دیگر چون تعداد سوادهایی که وجود دارد، بسیار زیاد است. اینها مجموعهای را تشکیل میدهند که احساس میشود گاهی اوقات نقاط تمایز و اشتراکشان محل بحث است و منطقی هم است. چون از رویکردهای مختلف و متفاوت به این قضیه نگاه میکنند؛ اما اینکه آیا ما در آموزش و پرورش نیاز داریم که کتابهایی در حوزه سواداطلاعاتی و سایر سوادها منتشر شود؟ من کتاب سوادرسانهای را تورق کردم و دیدم بسیاری از مثالهایی که میزند دقیقاً سواداطلاعاتی است. انگار سوادرسانهای یک پوششی بوده برای این که بخواهند سواداطلاعاتی را از ابتدا در ذهن دانشآموز حک کنند یا جا بیاندازند. من احساس میکنم چنین نیازی در آموزش و پرورش وجود دارد. ما در دانشگاه هم این قضیه را داریم یعنی خیلی از دانشجوها ممکن است سال تا سال یا حتی تا تمام شدن دوره تحصیلی اصلاً به کتابخانه مراجعه نکنند، یا دوره آموزش سواداطلاعاتی را نبینند، و نمیدانند چگونه از منابع اطلاعاتی باید استفاده کنند. نظر شما در این زمینه چیست؟ آموزش و پرورش چه کارهایی میتواند انجام دهد؟ یا دانشگاهها چه کارهایی میتوانند انجام دهند؟
افراسیابی: عرض کردم دیگر. به هرحال طبق آن بحث قبلی که داشتیم سواداطلاعاتی به صورت مجزا و سواد دیجیتالی، مجازی و بصری هرحال به نظر میرسد مهارتهایی باشند که در دل مهارتهای دیگر استفاده میشوند. یعنی اگر فرد دارای سواد بصری باشد در سوادرسانهای کاربرد دارد، در سواد مجازی هم کاربرد دارد، در سواداطلاعاتی هم کاربرد دارد؛ اما این سه سوادی که عرض کردیم یعنی سوادرسانهای، سواداطلاعاتی و سواد دیجیتالی یا مجازی از جمله سوادهای بااهمیت و ضروری هستند که حتماً باید امروز فردی که در جامعه ایران زندگی میکند با آنها آشنا شود. ما باید از پیشدبستانی شروع کنیم. ما در پیشدبستانی باید حداقل مفاهیم کلی را به فرد ارائه دهیم، به این شکل که قدرت تفکر انتقادی فرد را با روش تربیت خلاقانه کودک افزایش بدهیم. سعی کنیم او را با حل مسئله و قدرت تجزیه و تحلیل آشنا کنیم؛ یعنی به سراغ مهارتها برویم. اتفاقاً در سن پیشدبستان و سن پایینتر ما باید نگاه مهارتی داشته باشیم. یعنی کودک در اینجا شاید از نظر ذهنی خیلی نخواهد یا نتواند مفاهیم نظری را یاد بگیرد اما قدرتش در یادگیری مهارتهای عملی خیلی بیشتر است و اتفاقاً کودک در این سن علاقهمند است. شما ببینید بچهای که کوچیکتر است، معمولاً رفتارهای پدر و مادر را دوست دارد تقلید کند. دوست دارد اتفاقاً مهارتآموزی کند و نیاز هم داریم که این کار را انجام دهد چون کودک در معرض انیمیشنها است، در معرض بازیهای رایانهای است، در معرض خیلی از مسائل است و ما باید حتماً رژیم مصرف را به کودک یاد بدهیم و اتفاقاً باید یاد بدهیم که اگر مثلا یک بازی رایانهای مناسب سنش نیست نباید آن بازی را انجام دهد. یا اگر یک فیلمی مناسب سنش نیست نباید آن را ببیند. باید مفهوم رژیم مصرف را آموزش بدهیم؛ یعنی مهارتها، تفکر انتقادی و قدرت تجزیه و تحلیل را باید به کودک آموزش دهیم. هرچه سن بالاتر میرود میتوانیم او را با مفاهیم انتزاعیتر و پیچیدهتر آشنا کنیم. یعنی ما باید یک برنامه کامل در حوزه سوادهای رسانهای، اطلاعاتی و دیجیتالی برای دانشآموزان داشته باشیم. معلمان نیز باید خودشان آموزش ببینند. معلمانی به من مراجعه کردهاند که قرار بوده تدریس سوادرسانهای را برعهده بگیرند و اذعان کردهاند که ما اصلاً نمیدانیم سوادرسانهای یعنی چه؟ این درس را به ما دادهاند و ما ماندهایم چگونه آن را آموزش دهیم. معلم آموزش داده نشده و میخواهد درسی را بدهد که اصلاً با مفهوم آن آشنا نیست. با مفهوم سواداطلاعاتی آشنا نیست. همین امروز من به شما قول میدهم خیلی از افراد هستند که تفاوت بین سوادرسانهای، سواداطلاعاتی و سواد دیجیتالی را نمیدانند و اینها را از یک جنس میدانند و این اصلاً خوب نیست.
زرهساز: این افراد از مدیرانمان هم هستند، از مدیران و تصمیمگیرندگان!
افراسیابی: بله بههرحال ببینید در کتاب سوادرسانهای گاهی مصداقهایی از جنس سواداطلاعاتی آمده است. میخواهم عرض کنم که ممکن است که برخی از مؤلفین این کتابها خودشان هم این تفاوت را متوجه نباشند که سوادرسانهای، سواداطلاعاتی و سواد دیجیتالی با هم فرق میکنند و باید ریشهیابی کرد که چرا؟
در حوزه دانشگاهی هم همینطور ما باید این مفاهیم را آموزش بدهیم و آموزش کاربردی هم بدهیم. صرفاً آموزش نظری کفایت نمیکند. فرد باید به شکل کارگاهی با مهارتها آشنا شود؛ یعنی کسی که دانشجو است باید مثلا با این موتورها و شیوههای جستوجو سروکله بزند تا یاد بگیرد. دانشجو نیاز دارد تا سواداطلاعاتی خود را افزایش دهد و آَشنا شود که اطلاعات موردنیاز خود را چگونه بیابد. در حال حاضر، چند درصد از دانشجویان ما با پایگاههای اطلاعاتی علمی جهان مثل پروکوئست یا ابسکو آشنا هستند. دانشجوی ما درگوکل سرچ میکند و حتی در خود گوگل بخش علمیش را نمیشناسد. خیلی وقتها مقالههایی که میآورد اصلاً علمی نیست، ارزش علمی ندارد؛ یعنی میخواهم بگویم ما دانشجویانی را دیدهام که نحوه کار کردن با قابلیت جستجوی پیشرفته گوگل را هم بلد نیستند. اینها ناشی از فقدان مهارت است. مهارت پایه را هم حتی ندارد. الان همه مردم میروند یک سایتی به نام گوگل. خوب این اصلاً مهارت نشد. اتفاقاً درپژوهشی مشخص شده که نمره سواد مجازی مردم ما 12 از 100 است. 12 از 100 خیلی پایین است. به همین دلیل که خیلی از مهارتها را نمیدانند. ما هم نقد میکنیم. اما چه اقدام عملیاتیای برای گسترش سواد مجازی، سوادرسانهای و سواداطلاعاتی می شود انجام داد؟ واقعاً به نظر من یک کتاب کفایت نمیکند، باید یک حرکت هماهنگ شکل بگیرد. این کارها هم نیازمند قانونگذاری، برنامهریزی و سیاستگذاری فرهنگی است. باید در شورای عالی انقلاب فرهنگی راجع به این موارد تصمیمهای قاطعی گرفته شود و همه دستگاهها خصوصاً آموزش و پرورش و وزارت علوم در یک مدت معین مکلف بشوند که عقبماندگیها را جبران کنند. همچنین وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، صدا و سیما و سازمان تبلیغات اسلامی در حوزه فرهنگ عمومی کار کنند. امروزه در شورای عالی فضای مجازی یک سری مباحثی مطرح شده که هنوز به نتیجه نرسیده است. اعم از این که شبکه اجتماعی تکلیفش چه شود؟ خوب از چهارسال قبل تا کنون بحثی که در حوزه شبکههای اجتماعی مطرح شد نهایتاً به این مصوبه رسید که مثلاً وزارت دولتی از شبکههای اجتماعی خارج استفاده نکنند و البته یک سری مصوبات دیگر؛ اما این مصوبات چند درصد قابل اجراست و چند درصد اجرا میشود. من فکر میکنم با توجه به رویکرد دولت تدبیر و امید ما باید به این سمت حرکت کنیم که در شورای عالی مجازی و شورای عالی انقلاب فرهنگی متناسب با رویکرد دولت مصوباتی داشته باشیم که اجرایی شوند. مصوبهای که در دولت تدبیر و امید با توجه به رویکرد دولت قابلیت اجرا دارد نظام جامع سواد رسانهای، سواد اطلاعاتی و سواد مجازی است. این دولت نه تنها هیچ مشکلی با افزایش سواد رسانهای، اطلاعاتی و مجازی ندارد بلکه تکلیف و وظیفه خودش میداند که این سوادها را افزایش بدهد؛ بنابراین نهاد قانونگذار ما به جای این که بیاید دست و پای دولت را ببندد که نه دولت بتواند کار خودش را کند و نه نتیجهای حاصل شود بیاید آن جایی که یک حرکت در دولت مورد پذیرش است را تقویت کند. من پیشنهادی که برای حل مسئله دارم این است که در زمینه سیاستگذاری فرهنگی اقداماتی صورت بپذیرد زیرا ما در اجرا مشکل خاصی نداریم. شورای عالی فضای مجازی و شورای عالی انقلاب فرهنگی به جای طرح کردن مباحثی که میتواند چالش برانگیز باشند اقدام به سیاستگذاری فرهنگی در این زمینه کنند.
زرهساز: آقای دکتر عنوان همایشتان را سوادرسانهای و مسئولیت اجتماعی گذاشتهاید. خودتان پستهای مدیریتی مختلفی تاکنون داشتهاید ولی به این برداشت رسیدید که باید فارغ از مسئولیتهای رسمی، یک جنبش و پویشی در جامعه متخصصان این حوزه پدید بیاید. توفیق داشتم از نزدیک در جریان برخی از فعالیتهای شما باشم. شاهد بودم که شما چه تلاشهایی داشتید تا این پویش در جامعه متخصصان سوادرسانهای به صورت غیررسمی و به شکل مطالبه از نهادهای مسئول دربیاید. تلاش کردید تا از طریق صدا و سیما و اقدامهای دیگر این مطالبه را به گوش مدیران برسانید و بحث سوادرسانهای را جزء مسئولیتهای اجتماعی ما معرفی کنید. در حال حاضر به نظرم سواداطلاعاتی هم تعهدی برای داشتن یک زندگی بهتر است. چون ممکن است فردی سواداطلاعاتی نداشته باشد و اقدام به تخریب پلهایی کند که خیلی راحت با داشتن سواداطلاعاتی بتوان از تخریب آنها پیشگیری کرد. الان بحث بیکاری، بحث فقر و خیلی از این موارد ممکن است ریشه در نداشتن توانایی و فقدان مهارتهای سواداطلاعاتی باشد. افرادی میشناسیم که از طریق همین مدیریت کانالهای تلگرامی و برخورداری از سواداطلاعاتی، سواد دیجیتالی و سواد رسانهای از درآمد قابل توجهی برخوردار هستند. با این حال، در جامعه ما واقعاً چهقدر این تواناییها و مهارتها وجود دارد. شما راهحلهای سازمانی و دولتی را فرمودید که باید سیاستگذاریهای مختلف به ویژه در حوزه فرهنگی انجام شود، اما پیشنهاد شما برای طرح این موضوع به عنوان یک مطالبه اجتماعی چیست؟
افراسیابی: ببینید طبیعتاً من فکر میکنم ما نیازمند شکلگیری یک نهضت اجتماعی هستیم، یعنی ما باید گفتمانسازی کنیم، مطالبهگری کنیم در حوزه سوادرسانهای، سواداطلاعاتی و سواد دیجیتالی از مسئولین بخواهیم وخودمان دنبالش برویم چون ادبیات و منابعش موجود است. لذا در همین راستا ما انجمن سوادرسانهای ایران را تشکیل دادیم به عنوان یک نهاد مردمی که بتواند مطالبهگری و گفتمانسازی را پیگیری کند؛ اما باید حتماً به حوزه سواداطلاعاتی بیش از گذشته توجه کنیم و من حتماً این پیشنهاد را خواهم داشت که در همایش دوم یکی از مهارتهای اساسی ما بحث خانواده و مصرف رسانهای و اطلاعاتی باشد. واژه اطلاعاتی باید افزوده شود. همینطور میتوانیم عنوان انجمن سوادرسانهای ایران را به انجمن سوادرسانهای و اطلاعاتی ایران تغییر بدهیم. خود من هم به مرور زمان که در این همایش فعالیت کردم به خلاءهای موجود در حوزه سواداطلاعاتی پی بردهام و متوجه شدهام که ما در این حوزه یک خلاء بزرگی داریم و متأسفانه خود ما هم غفلت کردهایم و عمدتاً بر حوزه سوادرسانهای تمرکز داشتهایم. تلاش میکنیم که امسال و در همایش دوم به سواداطلاعاتی اهمیت بیشتری دهیم. در خصوص سوال جنابعالی واقعاً تلاش داریم که فعالان اجتماعی و مردمی را بشناسیم و با همدیگر در حوزه سوادرسانهای و سواد اطلاعاتی کارهایی را تألیف کنیم …
بگلو: حتی اگر بشود انجمن کتابداری و اطلاع رسانی ایران را هم به نوعی در این فرایند درگیر کرد نویدبخش شکلگیری کارهای مشترکی میتواند باشد.
افراسیابی: اتفاقاً این پیشنهاد بسیار عالی است چون ما الان با انجمن مدیریت دانش ایران یک تفاهمنامهای امضاء کردهایم که یک سری کارهای مشترک انجام بدهیم. این آمادگی را هم داریم که با انجمن کتابداری و اطلاع رسانی ایران هم تفاهمنامهای داشته باشیم. به نظر من این سه گروه اگر کنار هم باشند موفق خواهند بود. این سه انجمن میتوانند با همدیگر یک هلدینگ فرهنگی، اجتماعی و علمی را تشکیل بدهند و بتوانند تبادلات علمی و پژوهشی با هم داشته باشند. فکر میکنم این سه انجمن اگر کنار هم قرار بگیرند آن مطالبهگری اجتماعی هم جهش پیدا خواهد کرد. چون امروزه متأسفانه برخی از افراد با یک نگاه صرفاً تجاری وارد حوزههای سوادهای رسانهای، اطلاعاتی و مجازی شدهاند. خیلی اوقات نگاه تجاری کاملاً مسلط میشود بر نگاه فرهنگی و اجتماعی و بعضی وقتها اصل هدف فراموش میشود که ما میخواهیم واقعاً سوادهای رسانهای، اطلاعاتی و مجازی جامعه را افزایش بدهیم. با توجه به این آسیب قطعاً لازم است این سه انجمن با یکدیگر همکاری کنند چون انجمنها نگاه تجاری کمتری دارند و دنبال کارهای علمی و مردمی هستند تا نگاه تجاری.
زرهساز: البته تا کنون در حوزه علم اطلاعات و دانششناسی فعالیتهای زیادی در رابطه با سواداطلاعاتی انجام شده است. از تدوین متون علمی مختلف، برگزاری همایشها و کارگاههای آموزشی متنوع گرفته تا اختصاص پنل ویژه به این موضوع در کنگره سالانه متخصصان علم اطلاعات در انجمن کتابداری و اطلاعرسانی ایران. پنل سواداطلاعاتی همیشه فعال بوده و امسال هم اتفاقاً این پنل توسط خانم دکتر آخشیک و دوستان فعال در حوزه سواداطلاعاتی اداره خواهد شد. از شما بزرگوران دعوت میکنیم که در این پنل حضور پیدا کنید و همین حضور باعث افزایش همکاریها در این زمینه در سطح ملی خواهد شد.
افراسیابی: کاملا آمادگی تعامل با انجمن کتابداری و اطلاعرسانی ایران را داریم. امسال نمایشگاه رسانههای دیجیتال را در پاییز درپیش داریم. من پیشنهادم این است که حتماً هم تفاهمنامه ای با خود مرکز رسانه دیجیتال منعقد شود و شما میتوانید حتی در نمایشگاه رسانههای دیجیتال یک غرفهای داشته باشید و انجمن دستاوردهای خودش را ارائه دهد. امسال برنامهریزی کردیم یک بخش با عنوان فرهنگسازی سوادهای رسانهای و اطلاعاتی و خانواده داشته باشیم. این بخش را با همین هدف راهاندازی میکنیم که فعالان این حوزه بیایند و کارگاههای آموزشی مختلف برگزار شود. این آمادگی وجود دارد که به منظور ترویج سواد اطلاعاتی، این فضا به صورت رایگان در اختیار شما قرار بگیرد.
زرهساز: با تشکر مجدد از حضرتعالی بابت فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.