گامی کوچک برای موفقیت: از پذیرش در دانشگاه تا همکاری با شناسه

گامی کوچک برای موفقیت: از پذیرش در دانشگاه تا همکاری با شناسه

زمانی که در دانشگاه در رشته کتابداری و اطلاع‌رسانی پذیرش شدم، بر خلاف برخی افراد، از قبول شدنم در این رشته بسیار خرسند بودم. شاید نباید زیاد اغراق کنم که خانواده، بسیار موافق ادامه تحصیل در این رشته بودند؛ زیرا دو نفر از بستگان ما کتابدار بودند و به خاطر تحصیل در این رشته شرایط خوبی (مانند جایگاه اجتماعی، شغل و مهارت مناسب) داشتند. شناخت عمیق و عجین شده‌ای از کتابداری داشتم و این باعث شد مصصم‌تر در این رشته قدم بگذارم. برای اطرافیانم (دوستانم) بسیار جای سؤال بود، که چرا زمان انتخاب رشته دانشگاه اولین کد رشته انتخابی من مربوط به رشته کتابداری و اطلاع‌رسانی بوده است، اما باید این علاقه (به قول برخی از دوستانم، افراطی) را در کودکیم و به خصوص در دوران نوجوانی-دورانی که بُن‌مایه فکری و ذهنی من در حال شکل گرفتن بود- جستجو کرد. نا گفته نماند، من این علاقه را به هیچ وجه افراطی نمی‌دانم و برای آن دلایل بسیاری دارم. با این‌حال، به نظرم می‌توان برخی از مواردی که در یافتن راه‌های موفقیت در رشته‌ تأثیرگذار بودند را به شرح زیر بیان کنم:

1. والدین

 

زمانی که شش سال داشتم کتابخانه شخصی و کوچکی در کنار کمد اسباب‌بازی‌های کودکانه‌ام داشتم که والدینم آن را برایم ساخته بودند. البته پدر و مادرهم از جوانی علاقه زیادی به کتاب داشتند. مادرم زمانی که دختر نوجوانی بود در برهه‌ای زندگی می‌کرد که دسترسی به کتاب و وسایل خواندنی برایش بسیار دشوار بود؛ اما از پول هفتگی که پدربزرگم برای خرید تنقلات مدرسه -از جمله خرید یک کاسه آب آلو از امیرعباس خان مغازه‌دار- به او می‌داد رمانها و مجلات مورد علاقه خود را می‌خرید؛ به طوری که مجموعه‌ای از مجلات قدیمی و کتاب‌های دهه 50 را برای خود جمع‌آوری کرده است. این قضیه را خودش بعدها به من گفت. پدرم نیز همین طور؛ او نیز کتاب‌های مناسب و مفید فامیل که نیازی به آنها نداشتند و روزنامه‌های مختلفی که به آن‌ها علاقه داشت را به طور مرتب جمع‌آوری می‌کرد و می‌خواند. خلاصه پدر و مادرم به نحوی خود با کتاب و مطالعه عجین شده بودند و ریشه‌های این علاقه داشتن به کتاب و مطالعه در ذهن کودکشان جوانه زده بود.

2. مطالعه مؤثر

با شرایطی که از خانواده‌ام بیان کردم، از همان سنین به کتاب عشق می‌ورزیدم؛ برخلاف سایر دوستانم و بچه‌های فامیل از عروسک و اسباب‌بازی دلِ خوشی نداشتم. حتی زمانی که مهمان به خانه ما می‌آمد و از بختِ بدِ من، فرزندان بسیار شیطانی هم داشتند ترس تمام وجودم را می‌گرفت.در این مواقع، همیشه از مادرم خواهش می‌کردم که درِ قفسه‌های کتاب من را با چسب‌های پهن و هر چیزی که باعث شود کسی کتاب‌هایم را جابه‌جا نکند، محکم کند و بگذارد که هرچه اسباب‌بازی دارم در جلو دید آنها باشد که به کتاب‌هایم آسیبی نرسد. در کودکی با نحوه چیدمان کتاب آشنا بودم کتاب‌های داستان من به صورت بسیار مرتب و به ترتیب علاقه و حتی زمان خرید مرتب شده بود و در قفسه چیده شده بود (قفسه کتابم 5 طبقه داشت، که طبقه اول آن کتابهایی بود که بسیار می‌خواندم، قفسه دوم کتاب‌هایی بود که از دیگران هدیه می‌گرفتم و …)، حتی کتاب داستان‌های من نایلون کشیده شده بود و روی صفحه اول هر کتابی، پدرم تاریخ خرید آن‌ها را نوشته بودند. من به قدری به کتاب عشق می‌ورزیدیم که تمام خانواده به این موضوع پی برده بودند به گونه‌ای که در هر مناسبتی هدیه من کتاب‌های مختلف در طرحها و اندازه‌های گوناگون بود. تعداد کتاب‌های من قبل از آنکه به کلاس اول بروم بیش از 300 عنوان بود. خلاصه روح من از کودکی با کتاب آمیخته شده بود. بنابراین آشنایی من با دنیای کتاب و کتابداری در کودکی ریشه داشت.

3. ایمان به صرف فعل خواستن

از دوران کودکی که بگذریم زمینه‌های تثبیت اصول این رشته در ذهن من، به مطالعه کتاب “راز”[1] و عقیده به این جمله که “به هر چه علاقه داشته باشید به آن می‌رسید” باز می‌گردد. یادم هست که مشاور درسی دبیرستانم در پایه سوم می‌گفت: “به هر چیزی که فکر کنید به آن خواهید رسید” و در پی رسیدن به خواسته‌تان، “علاقه و تلاش” نقش مهمی دارد. می‌گفت: همیشه به هرچه که می‌خواهید به آن برسید فکر کنید و حتی آن را روی کاغذ در مقابل دیدتان قرار دهید”. من در کنار برنامه هفتگی درسی خود و نقاشی‌هایی که در کلاس هنر کشیده بودم با خط بزرگ عجیب و غریب خود نام “رشته کتابداری” را نوشتم و بر روی دیوار چسباندم!.

در آن دوران همکلاسی‌های من که سودای پزشک شدن و رشته‌های به قول خودشان با کلاس و دهان پر کن را در ذهنشان می‌پروراندند، من به چیزی فراتر از این‌ها فکر می‌کردم. من به چگونگی تحصیل در رشته کتابداری می‌اندیشیدم. حتی در کتابخانه مدرسه‌مان، ساعات زنگ تفریح را در اتاق کوچکی که کتاب‌ها روی هم ریخته شده بود سپری می‌کردم. دانش‌آموزان گاهی برای یافتن سؤالات امتحانی و حل تکالیف درسی به آن اتاق که وضعیت مناسبی هم نداشت، می‌آمدند. ماندن در لابه‌لای قفسه‌های اندک کتابخانه مدرسه برایم بسیار دلنشین بود. بعد از تمام کش و قوس‌های فراوان، زمان انتخاب رشته کنکور دانشگاه شد، و تصمیم خودم را گرفتم. اولویت اول: انتخاب رشته کتابداری و اطلاع‌رسانی … .چیزی که باعث شوک همه شد … . برخی‌ها این انتخاب رشته را به خاطر درج کدهای اشتباه می‌دانستند و برخی دیگر، به خاطر لج‌بازی.اما خودم که میدانستم، دلیل انتخابم “علاقه به رشته” بود.

4. استادانم

بنابراین من در این رشته پذیرش شدم و بر خلاف دیدگاه بسیاری از دوستان و آشنایان، با علاقه به این رشته وارد شدم. ترم یک و دو کارشناسی بود که متوجه شدم این رشته فراتر از چیزی است که ظاهرش و یا نامش نشان می‌دهد؛ می‌توان در این رشته شگفتی‌آفرینی کرد-به شرط اینکه خودمان بخواهیم و به این رشته علاقه داشته باشیم-.در مقطع کارشناسی در دانشگاه بین‌المللی امام رضا (ع) با استادانی ارزشمند آشنا شدم، استادانی که به نظرم الگوهای خوبی از موفقیت بودند.

اولین معلم ارزشمندی که سخنان بکر و تازه‌اش در دانشجویان ایجاد انگیزه مینمود، دکتر غلامرضا قلندریان سردبیر سابق روزنامه وزین قدس (خراسان)[2] بود. دیدگاه‌هایی که ایشان داشتند باعث شد پیوند بدیعی بین حوزه کتابداری و دنیای نشریات و ارتباطات داشته باشم. کلاس‌های درسی این استاد بزرگوار سرشار از مفاهیم جدیدی بود که هر دانشجوی بی‌علاقه‌ای را علاقمند و به جستجو وامی‌داشت. اولین مأموریت کلاسی ایشان این بود که هر هفته که با ایشان کلاس داریم اخبار جدید را در زمینه‌های مورد علاقه خود بیاوریم، بخوانیم و سپس تحلیل کنیم. این در ذهن من به این معنی بود که کتابداری رشته به‌روز -و به قول نسل کنونی آپدیتی- است؛ مبحثی که لازمه عصر کنونی است. ارائه‌های کلاسی که به هر کدام از دانشجویان محول می‌شد فراتر از رشته و محیط کلاس بود، این‌ها گوشه‌ای از خوش فکری ایشان در خلال تدریس زیبایشان بود. ترم یک و دو به همین منوال و با شور و شوقی فراوان سپری شد.

ترم سوم نقطه شروع فعالیتهای بیشتری برایم بود. در کلاس آیین نگارش تصمیم گرفتم در کنار خواندن مفاهیم نظری نگارش، مقاله‌نویسی و گزارش‌نویسی از حد کلاس فراتر باشم و اولین مقاله علمی پژوهشی خود را با کمک و راهنمایی استاد خلاق و روشن‌فکر خود دکتر حسن بهزادی بنویسم. طبق عادت هر مقاله، منابع مختلف را گردآوری کردم و بعد از تدوین چارچوب مورد نظر و مراحل مختلف، پرسشنامه موردِ نظر طراحی و آماده شد، جامعه پژوهش من دانشجویان کارشناسی ارشد دانشگاه بین‌المللی امام رضا (ع) و دانشگاه فردوسی مشهد بود. پرسشنامه‌ها را به راحتی در دانشگاه خود توزیع کردم و پس از آن نوبت به دانشگاه فردوسی رسید. پس از مکاتبات اداری و بروکراسی‌ها معمول، زمان شروع توزیع پرسشنامه در دانشگاه فردوسی رسید. برای توزیع ابزار پژوهش در دانشگاه فردوسی به کلاس‌های 218-217-216 راهنمایی شدم. به انتخاب خودم کلاس 218 را انتخاب کردم. اصلاً باورم نمی‌شد استاد مهربان و با معرفتی که همیشه از معرفت و حس مسئولیت و علاقه به رشته سخن می‌گفت درِ کلاس را باز کرد. ایشان کسی جز دکتر رحمت‌الله فتاحی استاد عزیز و گرامی بنده نبود. کسی که با روی باز اجازه توزیع پرسشنامه را به من داد. من از قبل ایشان را از کتاب‌ها و نوشته‌ها و مطالعه زندگی حرفه‌ای ایشان می‌شناختم. بعد از آن پی در پی و با هر بهانه‌ای! به اتاق ایشان می‌رفتم و در فعالیت‌های مختلف اظهار آمادگی می‌کردم. ایشان نیز با رویی گشاده اجازه همکاری به من دادند و زمینه همکاری من با انجمن کتابداری و اطلاع‌رسانی ایران (شاخه خراسان) فراهم شد.

5. همکاری با نشریات رشته

قضیه به آنجا ختم نشد و باز هم برای من خبرهای خوشی در راه بود. علاقه زیادی به یافتن چیزهای جدید در حوزه خود داشتم. خوب در خاطرم هست اولین شماره نشریه شناسه که با قالب ابتدایی منتشر شده بود، برای من بسیار جذاب و زیبا به نظر می‌رسید. درست به خاطر دارم در پی انتشار متن اطلاع‌رسانی تحت عنوان ” انتشار نخستین شمارۀ نشریۀ الکترونیکی «شناسه»” در سایت خبری لیزنا با مراجعه به این نشریه به آن نشریه علاقمند شدم و ایمیلی مبنی بر همکاری با نشریه به سردبیر محترم ارسال کردم. تصور می‌کردم که کسی به همکاری یک دانشجوی کارشناسی آن هم ترم سه اهمیت نمی‌دهد. اما سردبیر کنونی نشریه (آقای دکتر بگلو) در اولین ایمیل، پذیرای همکاری من با شناسه شدند. ایشان مانند معلمی علاقمند فعالیت‌های هدفمندی را از من خواستند و من نیز آنها را انجام دادم. پس از طی مراحلی مدیر اجرایی نشریه شناسه شدم. این نقطه، آغازگر راهی طولانی برای حرکتم شد.

6. حلقه دوستان و کسب تجربه از آن‌ها

در زندگی حرفه‌ای هر شخص، افراد مهمی نقش دارند که می‌توان با آنها همکاری کرد اما هنر اصلی در کنار آنها ماندن است. در زندگی حرفه‌ای من افراد زیادی نقش داشته‌اند از جمله دوست عزیزم سرکار خانم فاطمه پازوکی، که فرد قابل‌اعتمادی است و هنوز هم با ایشان همکاری می‌کنم.؛ استاد عزیزم دکتر محسن حاجی زین‌العابدینی که از راهِ دور پذیرای اندیشه‌های من هستند و همکاری با ایشان نقش مهمی در موفقیت من داشته است و همچنین سایر اساتیدم از جمله دکتر محمد زره‌ساز، دکتر ایرج رداد و سایر دوستان و اساتیدی که ویژگی‌ها، رفتار و منش آن‌ها در موفقیت دانشجویان تأثیرگذار است. همه در زندگی خود، با افراد بسیاری روب‌رو می‌شود. هر کسی دیدگاه‌ها، عقاید و عادت‌های ارزشمندی در وجودش دارد و این بستگی به خود فرد دارد که چگونه بتواند از تعامل با آنها استفاده کند. یادگیری تنها فهمیدن مفاهیم و معارفِ یک کتابِ قطور نیست، یادگیری می‌تواند ماندن در کنار افراد و کسب تجربه از آن‌ها نیز باشد.

7. به یاد خدا بودن

همیشه یادمان باشد که نقطه شروع هستی و زندگی ما کسی جزء خدای توانا نیست. اوست که صلاح کار ما را می‌داند و با توجه به ویژگی‌های درونیِ ما، بهترین مسیر ممکن را برای ما آماده می‌کند. باید همیشه به یاد او باشیم و نام اعظم او را سر رشته و سر شناسه تمام امور زندگی مان قرار دهیم. البته شایسته‌تر بود، برای نوشته نیز از ابتدا از نام و یاری او آغاز می‌کردم که آغاز و پایانی است بر همه چیز.

[1] برن، روندا. (1394). راز. مترجم نفيسه معتكف، تهران: لیوسا.

[2] روزنامه قدس، صاحب امتياز: آستان قدس رضوي (موسسه فرهنگي قدس)، محل انتشار: مشهد

عطیه باغستانی تجلی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *