نقش حرفه مندان دانش شناسی در فرآیند مدیریت دانش مورد غفلت واقع شده است: گفتگو با خانم دکتر عباسی
بگلو: در آغاز ضمن تشکر از شما بابت شرکت در این مصاحبه از شما خواهش میکنم خود را بیشتر معرفی کنید.
دکتر عباسی: به نام خدا و با سلام خدمت شما و خوانندگان عزیز نشریهتان. بنده زهره عباسی، 49 ساله و دارای سه فرزند هستم. مدرک کارشناسی خود را در رشته زبان فرانسه از دانشگاه فردوسی اخذ کردم. بعد از 5-6 سالی که از فارغ التحصیلی دوره کارشناسیم گذشت به دلیل علاقهای که از کودکی به کتاب و کتابداری داشتم و همچنین به دلیل رشد و نمو در یک خانواده فرهنگی، همیشه یکی از آرزوهایم این بود که در کتابخانه کارکنم. با وجود مشغله خانوادگی به محض شنیدن این که دانشگاه فردوسی در مقطع کارشناسی ارشد کتابداری دانشجو می پذیرد و همچنین شانس قبولی دانشجویان زبانهای خارجه نیز بالاست، تلاش کردم هر چه سریعتر جهت ادامه تحصیل در رشته کتابداری اقدام کنم.
ضمن این که یادم میآید برخی از اساتید گروه فرانسه دانشگاه فردوسی هم توصیه میکردند که در این رشته ادامه تحصیل بدهیم و معتقد بودند که شانس قبولی دانشجویان زبان فرانسه در رشته کتابداری بالاست. یکی از این اساتید آقای دکتر وثوقی بودند که در این مورد خیلی تاکید می کردند هم در مورد شانس قبولی و هم بازار کار به نسبت بهتر رشته کتابداری. بدین ترتیب موفق شدم در سال 1377 وارد مقطع کارشناسی ارشد کتابداری دانشگاه فردوسی شوم.
زرهساز: آن زمان چندمین ورودی دوره کارشناسی ارشد دانشگاه فردوسی بود؟
دکتر عباسی: ورودی دوم. نخستین ورودی در سال 1376 پذیرش شده بودند .بهدلیل آنکه سالها از دانشگاه دور بودم اصلا از پذیرش دوره اول با خبر نشدم، شانسی که آورده بودم این بود که خواهرزادهام در خوابگاه با یکی از دانشجویان کارشناسی ارشد کتابداری (سرکارخانم دکتر گلینی مقدم) هم اتاق بود و از این طریق به من اطلاع داد که این رشته را دانشگاه فردوسی آورده است و با کمک ایشان برخی منابع را از دانشکده امانت می گرفتم و موفق شدم در این دوره پذیرفته شوم. پایاننامه کارشناسی ارشدم را به راهنمایی سرکار خانم دکتر پریرخ به انجام رساندم که در آن موقع مدیر کتابخانه مرکزی بودند. با توجه به آن که آقای دکتر منصوریان که در آن زمان بخش اطلاع رسانی کتابخانه مرکزی را اداره می کردند قصد داشتند محل کار خود را تغییر دهند، خانم دکتر پریرخ به بنده پیشنهاد کردند که اگر تمایل دارم جایگزین ایشان شوم. من ضمن اینکه خیلی استقبال کردم نگران آن هم بودم که با داشتن سه فرزند، نتوانم از عهده انجام کارهای اداری به خوبی برآیم و سرکار خانم دکتر پریرخ در این زمینه حقیقتا خیلی با من راه آمدند.
زرهساز: موضوع پایاننامه کارشناسی ارشدتان چه بود؟
دکتر عباسی: بررسی ميزان رضايت شغلی کتابداران دانشگاه فردوسی مشهد و عوامل مؤثر بر آن. من همیشه در کنار کار کتابداری، یک سری مطالعات سیاسی،اجتماعی و جامعه شناسی نیز داشتم و همیشه دوست داشته و دارم که پژوهشهایم در ارتباط با انسانها باشد. در آن زمان سرکار خانم دکتر پریرخ در درس مطالعه مستقل و روش تحقیق در این مورد صحبت می کردند که کتابداران به تازگی تغییر فناوری را احساس میکنند و بعضی از آنها در برابر تغییرات مقاومت دارند. من به این نتیجه رسیده بودم که باید یک بررسی انجام شود که آیا کتابداران از اینکه این تغییرات انجام می شود رضایت دارند یا خیر و فناوری چه تاثیری بر رضایت شغلی آنها دارد. این موضوع را در درس مطالعه مستقل به سرکار خانم دکتر پریرخ پیشنهاد کردم و خانم دکتر نیز استقبال کردند و چون خود ایشان نیز در حال انجام یک طرح پژوهشی در ارتباط با کتابخانه ها بودند، پژوهش بنده مکملی برای کار پژوهشی ایشان نیز بود.
بعد از دفاع از پایاننامه و فارغ التحصیلی همانطور که گفتم در سال 1380 در کتابخانه مرکزی مشغول به کارشدم و مسئولیت بخش اطلاع رسانی را به عهده گرفتم. .سپس مسئول خدمات عمومی کتابخانه شدم. در سال 1383 هم در دوره دکتری پذیرفته شدم و در فروردین 1389 به من پیشنهاد معاونت کتابخانه را دادند و از آن زمان به بعد معاون کتابخانه مرکزی هستم.
زرهساز: پایاننامه دکتری شما درباره تاثیر فرهنگ سازمانی در پیاده سازی مدیریت دانش است. اگر ممکن است کمی در این رابطه صحبت کنید که چگونه موضوع پایاننامه به ذهنتان رسید و چگونه آن را سروسامان دادید.
دکتر عباسی: در ارتباط با پایاننامه دکتری باید خدمتتان عرض کنم که در آن زمان چالش های فراوانی را در کتابخانه به صورت عینی لمس میکردم که نیاز به پژوهش دارد. مانند کمبود منابع مالی،اعتبارات کم، تغییر کارکنان و تغییرات فناوری. من همه این چالشها را میدیدم و حس میکردم که کتابخانه گاهی اوقات با معضلاتی مواجه میشود و نیاز است تا مدیران ، راهحلهایی راداشته باشند که بتوانند با کمترین هزینه با بحرانهای درون سازمانی خود مواجه شوند. برای نمونه شاهد بودم که با بازنشسته شدن یک کارمند،کار کتابخانه به مدت 6ماه تا یک سال تا زمانیکه نفر بعدی بتواند آن تجربیات را فراگیرد، دچار اختلال میشود و یا آن کارایی و اثربخشی سابق دیگر مشاهده نمیشود.
مطالعاتی که دردوره دکتری درحوزه مدیریت کتابخانهها داشتم، من را به این نتیجه رسانده بود که بعضی از این معضلات را میتوان با مدیریت دانش که در آن زمان بحث جدیدی در کتابخانه های ایران هم بود حل کرد. از طرفی مطالعاتی دررابطه با مدیریت دانش داشتم و به این نتیجه رسیدم که مثلث مدیریت دانش شامل سه ضلع ساختار، فناوری و نیروی انسانی است. کتابخانه های دانشگاهی ایران درمورد ساختار و فناوری، مشکل زیادی ندارند. با این حال این سؤال برایم بود که این کتابخانهها چرا نمیتوانند با مسائل و مشکلات مواجه شوند و نمیتوانند استفاده بهینهای از دانش ذهنی و سرمایه انسانی که موجود در کتابخانههاست داشته باشند و تصمیم گرفتم آن را بررسی کنم. به این نتیجه رسیدم که باید در ضلع انسانی یک اشکال و اختلالی وجود داشته باشد. به همین دلیل تلاش کردم تا درمورد ضلعی که مربوط به فرهنگ است کار کنم و فرهنگ همان چیزی است که به هر سازمان شخصیت و هویت میبخشد.
من درصدد درک چیستی هویت کتابخانهها از زمان شکلگیری کتابخانههای دانشگاهی بودم و به دنبال پاسخ این سؤال بودم که آیا این هویت تاثیری در اجرای مدیریت دانش داشته است یا نه؟ به خاطر همین موضوع “تاثیر فرهنگ سازمانی بر اجرای فرایندهای مدیریت دانش ” را به عنوان موضوع پایاننامه ام انتخاب کردم.
در مصاحبه امتحان جامع دوره دکتری، به صورت خیلی خام این موضوع را مطرح کردم و آقای دکتر داورپناه مرا به چالش کشاند و به من گفت که میخواهی چه کار کنی و آیا تو میتوانی فرهنگ را تغییر دهی که قصد داری روی تاثیر فرهنگ سازمانی کار کنی؟ متوجه شدم که مسئله خیلی پیچیدهتر از آن است که فکر میکردم و واقعا تغییر امر دشواری است. به خاطر همین مطالعات وسیعی انجام دادم و از زمان مصاحبه امتحان جامع که این موضوع مطرح شد تا زمانیکه پروپوزال من تصویب شد یک سال طول کشید.
در این دوره، ابزارهای سنجش سازمانی زیادی را بررسی کردم که تعدادشان هم کم نبود و الگوهای فرهنگ سازمانی مختلفی که براساس این ابزارها شناسایی شد را نیز مورد توجه قرار دادم. درنهایت به ابزار سنجش کامرون و کوئین برای شناسایی فرهنگ سازمانی رسیدم. علت انتخاب این ابزار هم این بود که از نظر اعتبارسنجی در فرهنگ ها و زبانهای مختلف مورد استفاده قرار گرفته بود و بومیسازی هم شده بود. در سازمان های آموزشی هم از این ابزار خیلی استفاده شده بود.
از سال 1999 هم که الگوی کامرون و کوئین در سازمان های مختلف اعم از تجاری و آموزشی پیاده سازی شده بود تا سال 2006 که ویرایش آخرش ارائه شده بود فکر میکنم حدود 13-12 هزار شرکت و سازمان براساس این الگو، الگوی فرهنگیشان را شناسایی کرده بودند. این الگو چهار مدل را براساس ابزار سنجش پیشنهاد میداد: یکی از این مدلها الگوی فرهنگ گروهی است که ویژگیش برپایه محیط کار دوستانه و انعطاف پذیر است. مدل دوم،الگوی فرهنگ کارآفرین است که پویایی،ریسک پذیری و خلاقیت را در کارکنان شناسایی میکند. مدل سوم،الگوی سلسله مراتبی است که بر هماهنگی،ثبات و پیروی از مقررات در سازمان تاکید دارد. مدل چهارم الگوی فرهنگ بازاری نام دارد که مبتنی بر نتیجه و رقابت بین افراد سازمان است.
روال انجام کار پایاننامهام هم بدینگونه بود که نخست کتابخانههای مرکزی با قدمت بالای 20سال از لیست وزارت علوم شناسایی شد. توجیه انتخاب چنین کتابخانه هایی هم این بود که برای اینکه یک فرهنگی شکل گیرد باید مدت زمانی گذشته باشد تا آن فرهنگ به عنوان یک فرهنگ سازمانی حاکم بر آن کتابخانه یا سازمان شناسایی شود. در 23 کتابخانه این تست را انجام دادیم و 3 الگو راشناسایی کردیم: 1. سلسله مراتبی، 2 .گروهی، 3. بازاری. الگوی حاکم بر 2 کتابخانه، الگوی بازاری بود؛ یعنی بیشتر جوی نتیجه گرا، رقابتی و مبتنی بر عدم اعتماد داشتند. بیشتر کتابخانههای مورد بررسی نیز مبتنی بر الگوی سلسله مراتبی بودند.
برای بخش میزان اجرای مدیریت دانش هم پرسشنامه محققساخته داشتم. بدین منظور، چندین بار در دانشگاههای مختلف پیشآزمون و سپس آزمون صورت پذیرفت و مشخص شد که میزان اجرای مدیریت دانش در بیشتر دانشگاهها در حد متوسط و یا کمتر از متوسط بود. تعداد 11-10 دانشگاه هم میانگین بالای متوسط بود. چون همه دانشگاهها قابل مشاهده نبودند با استفاده از سیاهه وارسی، خوداظهاریهای کتابداران در مورد اینکه مدیریت دانش را در حد متوسط انجام می دهند را بررسی کردیم. تعدادی سوال باز هم طراحی و کدگذاری کردم و براساس آنها، 5 دانشگاه را با سیاهه وارسی مورد بازدید قرار دادم [که دانشگاه فردوسی نیز جز این 5 دانشگاه بود]و چگونگی بازدید نیز بدین گونه بود که دو ماه وبسایتهای این کتابخانهها به عنوان بستری که می تواند برای اشتراک دانش و مدیریت دانش باشد رصد شد که آیا روزآمد می شوند، آییننامه هایشان بهروز می شوند، و آیا آییننامهها و خطمشیها بر روی وبسایت قرار میگیرند، ارتباطات تعاملی دارند و بطور کلی چقدر فعال هستند؟ من به آن پنج دانشگاه رفتم و اسنادشان را بررسی کردم. میزان سمینارهایی که شرکت کرده بودند و مخازن سازمانی را در صورت وجود به صورت عینی مشاهده کردم. همچنین تا جاییکه مدیران به من امکانش را دادند از اتوماسیون اداری، گزارش ها و صورتجلسات را مشاهده کردم و بر این اساس مشخص کردم که این پنج دانشگاه تا چه میزان مدیریت دانش را اجرا کرده اند یا در این راستا گامهایی برداشته اند.
در پایان هم به این نتیجه رسیدم که بین سه الگوی فرهنگی که حاکم است و میزان اجرای مدیریت دانش آنها تفاوتی وجود ندارد. با اینحال همبستگی نشان میداد که بین فرهنگ گروهی و فرهنگ کارآفرین و میزان اجرای مدیریت دانش همبستگی مثبت وجود دارد. همچنین نتایج نشان داد که مقاومت آنهایی که سابقه کار بیشتری دارند دربرابر تغییر فناوری بیشتر است و آنهایی که سابقه کار کمتری دارند از فرهنگهای خلاق بیشتر استقبال می کنند.
بگلو: دانشگاه فردوسی هم همینطور بود؟
دکتر عباسی: بله.
بگلو: بسیار سپاسگزارم. فقط در پایاننامهتان ذکر شده بود که اصلیترین علت شکست سازمانها در پیروی از مدیریت دانش عامل فرهنگی و اجتماعی است. همانطور که خودتان فرمودید اگر سه ضلع مدیریت دانش را ساختار یا فرایند، عوامل انسانی و فناوری بدانیم، بعد فرهنگی و اجتماعی در پایاننامهتان خیلی پررنگ دیده شده است. آیا این براساس پیشینهها بوده و یا این که مشکل مربوط به سازمانها و کتابخانههای ایرانی است؟ آیا میتوانیم اهمیت بعد فرهنگی را مهمتر از دو بعد دیگر در نظر بگیریم؟
دکتر عباسی: این را در پیشینهها چه در داخل کشور و چه خارج از کشور میتوان به طور واضح دید. به نظر من مدیریت دانش کاری است که حتما باید در آن علاقهمندی باشد. برای اشتراک دانش در فرایند مدیریت دانش باید جوی مبتنی بر اعتماد و شفافیت داشته باشیم. مقالاتی که در نسل اول در رابطه با مدیریت نوشته شده بود، این نظر را داشتند که اگر رشد فناوری به اوج خود برسد تمام مشکلات حل میشود. از این رو، بعد فناوری را پیش روی همه سازمانها قرار دادند ولی باز هم اتفاق خاصی نیفتاد، به خاطر آن که در جو سازمانی آن اطمینان وجود ندارد که فرد دانش خود را در اختیار دیگران بگذارد و بداند افزایش دانش دیگران، عملکرد و کارایی وی را نیز بالا می برد. و الان دانش در واقع دیگر Knowledge is Power نیست و اشتراک دانش است که می تواند برای فرد قدرتی بیاورد. اگر این فرهنگ در سازمانها مسلط نشود و اگر فرد قلبا نخواهد که این اشتراک دانش صورت بپذیرد، این اتفاق نمیافتد. تمام تصمیمگیریها،گزینشها، روشهای حل مسئله یک فرد براساس فرهنگی است که بر فرد و سازمان حاکم شده است. بنابراین اگر این فرهنگ، فرهنگی درست باشد میتواند فرد را در راستای آن کاری که وی میخواهد پیش ببرد.
زرهساز: به نظر می رسد با توجه به جایگاه و وظایف تاریخی کتابخانهها، قدمت مدیریت دانش دراین سازمانها بیشتر از سازمانهای دیگر است. در مورد کتابخانههای دانشگاهی هم چون به نوعی مرکز ثقل و قلب دانشگاهها بهشمار میآیند انتظار می رود که بحث مدیریت دانش در این سازمانها جدیتر باشد، ولی به نظر چنین نمیآید. تمایل دارم که نظرتان را در این رابطه به عنوان یک متخصص که هم در پایاننامه دکتریتان این موضوع را دنبال کردهاید و هم پستهای مدیریتی درکتابخانههای دانشگاهی داشتهاید بدانم؟
دکتر عباسی: دانشگاهها به صورت صوری به مدیریت دانش اهمیت می دهند.
بگلو: منظورتان از صوری چیست؟
دکتر عباسی:منظورم این است که مدیریت دانشگاهها این کار را به صورت نمایشی انجام میدهند. امروزه مدیریت دانش به صورت مد روز سازمانی درآمده است. اما راجع به این که چطور می خواهند این امر را پیادهسازی کنند و یا چه کسانی را در پیادهسازی مدیریت دانش دخالت دهند بحث زیاد است. کتابداران طبیعتاً میتوانند نقش داشته باشند و ثابت کنند که کارهایی در رابطه با چگونگی اجرای مدیریت دانش بلد هستند. نکتهای دیگر در ارتباط با کتابخانههای دانشگاهی این است که آنها یک سازمان مستقل محسوب نمیشوند و وابسته به سازمان مادر هستند. من که عنصر فرهنگ را در کتابخانههای دانشگاهی بررسی کردم متوجه شدم که در حال بررسی یک خرده فرهنگ در یک سازمان بزرگ هستم. به خاطر اینکه عوامل تاثیرگذار زیادی وجود دارد. یعنی ما جزیره جدا از دانشگاه نیستیم و متاثر از کل دانشگاه هستیم. جالب توجه است که سازمان مادر یا خود دانشگاهها، یکی دو سال است که به مدیریت دانش میپردازند ولی از افرادی غیر از کتابداران استفاده می کنند.
زرهساز: به نظر شما، آیا این ناشی از ضعف خود ما کتابداران نیست؟ چنانچه میتوانستیم نتایج پایاننامههای دانشجویان را در این رابطه ملموستر کنیم و کاراییشان را نشان میدادیم، یا پایگاه هایی را که طراحی کردهایم بیشتر در راستا و معرض تصمیم گیری قرار می دادیم این حالت پدید نمیآمد. نظر شما چیست؟
دکتر عباسی: در کل نقش کتابداران در دانشگاهها کم رنگ است. به نظرم دلیل آن هم فرهنگیاست که بر خود کتابداران حاکم است که فرهنگی درون سازمانی و خانوادگی است و خیلی نمیتوانند خود را عرضه کنند. مدیریت دانش اولین بار در سازمان های تجاری که حالت رقابتی دارند، پدید آمده است. این در حالیاست که احساس رقابت در کتابخانهها بهوجود نیامده است. با اینکه مباحث تجارت و رقابت جدیدا مطرح شده که کتابخانهها و دانشگاهها هم میتوانند با هم رقابت کنند، ولی معمولا در سازمانهای آموزشی، رقابت کمتر بوده است و چون این پدیده رقابت در ارتباط با سرمایههای دانش هم نقش اساسی دارد، کتابخانهها کمتر در حوزه رقابتی خود را نشان دادهاند. مثلاً دانشگاه فردوسی خواهان پیادهسازی مدیریت دانش است. ولی این دانشگاه به جای کمکگرفتن از کتابداران، از متخصصان کامپیوتر یا مدیریت کمک گرفته است. در صورتیکه شاید کتابداران این کار را بهتر انجام دهند. بهرحال فراهم کردن بستر فناوری کار سختی نیست. برای اجرای مدیریت دانش، اینکه از آن فناوری چگونه استفاده کنیم، چگونه نظم دهیم، سازماندهی کنیم، به اشتراک بگذاریم، خیلی مهم است. در یکی دو جلسه طرح و برنامه دانشگاه فردوسی مشهد که در رابطه با مدیریت دانش بود من هم به خاطر اینکه پایاننامهام در رابطه با مدیریت دانش بوده حضور داشتم. با اینحال، برای آموزش مدیریت دانش به کارکنان دانشگاه از اساتید گروه علوم تربیتی استفاده کردند. چون مدیریت دانش از آن موضوعاتی است که همه مدعی آن هستند.
زرهساز:فکر می کنید دلیل این امر چیست؟
دکتر عباسی: معتقدم ضعف خود ما کتابداران است. شاید ما به دانش خودمان هم به صورت اطلاعات نگاه می کنیم. یعنی از همه چیز تصور اطلاعات را داریم. در صورتی که حرفه مندان رشته ما توانایی تبدیل دانش ضمنی به دانش عینی را دارند. شاید حرفه مندان ما زیادی درگیر سازماندهی و کارکردهای دانش و اطلاعات بودهاند.
بگلو: آنچه که من از فحوای کلام شما فهمیدم این است که تجربیاتی که کتابداران در کار خود بهدست میآورند و یا تخصصی که در حوزه سازماندهی و ذخیره و بازیابی اطلاعات کسب میکنند به مدیریت دانش کمک میکند. آیا موافق این جمله هستید که ما کتابداران می توانیم در اجرا و پیاده سازی نظام مدیریت دانش سهم داشته باشیم یا حداقل سهم خودمان را بشناسیم؟ همین یک مرحله رو به جلو در پیاده سازی مدیریت دانش است. آیا به نظر شما این درست است که ما می توانیم در پیاده سازی مدیریت دانش نقش پررنگی داشته باشیم یا نه؟ یا صرفا میتوانیم به عنوان نظارهگر در پیادهسازی مدیریت دانش باشیم؟
دکتر عباسی: به هرحال کتابداران هم انسانند. انسان تا دانش ضمنی خود را عینی نکند و بعد به نمایش نگذارد، دیگران نمیتوانند توانمندیهای وی را درک کنند. اجازه بدهید یک مثال عینی بزنم. دانشگاه فردوسی برای خود مخازن سازمانی تعریف میکند که این مخازن می توانند در راستای مدیریت دانش باشند. برای مثال تمام سوابق اساتید را در یک مخزن سازمانی قرار میدهند و میتوانند اساتید خود را به آسانی بشناسند و راهنمایی از متخصصین خودشان داشته باشند. اگر کتابداران بتوانند دانش خود را به مدیران دانشگاه نشان دهند، یعنی به ارزیابی این سیستمها و بیان کم و کاستیها و اشکالات آنها و بیان نکاتی برای بهبودشان بپردازند بسیار مفید خواهد بود. در این صورت، دانشگاه هم ما را باور می کند. چه بسا در چند مورد مثلا سامانه ای که برای پایاننامه های دانشگاه تهیه کرده بودند، اکنون به این نتیجه رسیدهاندکه این کار کتابداران است، چون ما کتابداران ایرادهای این سامانه را به آنها بیان کردیم. اگر فقط در یک بخش شروع به نمایهسازی کنیم و یا فقط سیستمهای کتابخانهای را ارزیابی نمائیم، خیلی نمی تواند به نمایش توانمندیهایمان کمک کند. امروزه فضا، فضایی رقابتی است. ما باید رقابت حرفه ای داشته باشتیم تا جایگاه خودمان را در سازمان مادر ارتقاء دهیم.
زرهساز:میرسیم به بحث طرح تجمیع کتابخانههای دانشگاه فردوسی که برای من به عنوان دانشجوی دانشگاه فردوسی و برای دانشجویان دیگر سوالات و ابهاماتی وجود دارد. می دانم که این طرح هم فواید و هم معایبی دارد. اگر بخواهیم این موضوع را از منظر همین بحث مدیریت دانش مطرح کنیم، سوالی که پیش میآید این است که اجرای این طرح تجمیع چه کمکی به نظام مدیریت دانش می کند؟
دکتر عباسی:من به طرح تجمیع [جدا از حاشیه هایی که دارد] از جنبه مدیریت دانش، با دیدی مثبت نگاه میکنم. من در این طرح مجری بودم و تجربهای که در این دو سه سال از امکان سنجی تجمیع کتابخانههای دانشکدهای در دل کتابخانه مرکزی تا اجرای عملی آن پیدا کردم این بود که کتابخانههای دانشگاه به عنوان یک بحث روز مطرح شدند و این حسنی بود که مسائل و چالشهای این کتابخانهها بررسی شود. نخست تلاش شد تا بابرگزاری جلسات هماندیشی با کتابداران، کارشناسان و مسئولان دانشگاه امکان سنجی لازم برای اجرای این طرح انجام شود. سپس کل منابع دانشگاه مورد بررسی و نقد قرار گرفت و فضای اختصاص داده شده به کتابخانهها بررسی شد. کارشناسان و اساتید کتابداری موافق و مخالف با این طرح با یکدیگر مناظره کردند و شرایطی فراهم شد تا افراد آن چیزی که در ذهنشان است و تجربه ای که اندوختهاند را بروز دهند و این چیزی است که ما از مدیریت دانش انتظار داریم و این یک حسن بزرگ این کار بود.
زرهساز: این فعالیتها در کجا ثبت شد؟ در صورتجلسات و …؟
دکتر عباسی:بله، صورتجلسات آن موجود است، اسلایدهایی برای هیئت رئیسه دانشگاه طراحی شد و پروندههایی حجیم اعم از پرسشنامههایی که به کتابداران و اعضای هیئت علمی عرضه شد و خوداظهاریهاو تجربیات کتابداران موجود است. به عنوان مثال زمان تصمیم گیری در مورد نیروی انسانی، به همه پرسشنامه عرضه شد و خواستیم که خود کتابداران خودشان را معرفی کنند و تجربیاتشان را بیان کنند. کاری که هیچگاه در مورد کتابداران دانشگاه فردوسی انجام نشده بود. طرح تجمیع جدای از همه حاشیههایی که داشت، نکته مثبتش این بود که دانش ضمنی افراد به نوعی استخراج شد.
بگلو:آیا طرح تجمیع، باعث بروز مشکلات فرهنگی در امر پیاده سازی مدیریت دانش در کتابخانه مرکزی و یا باعث تسهیل این امر شده است؟ به عبارتدیگر آیا طرح تجمیع در این جهت مثبت یا منفی عمل کرده است؟ یا اگر رویکرد دیگری استفاده میشد نتیجه بهتری داشت؟
دکتر عباسی: اگر از منظر نیروی انسانی که به کتابخانه مرکزی منتقل شد و این نیروها فرهنگ را نیز انتقال می دهند، نگاه کنیم، پیشبینی اولیه ما شاید منفیتر از آن چیزی بود که اکنون به صورت عینی وجود دارد. برداشت ما این بود که مقاومت خیلی بیشتر باشد و بهخاطر همین در مورد اینکه چه افرادی به کتابخانه مرکزی منتقل شوند[ براساس فرم ها و علاقه مندی های بیان شده آنها] حساسیت داشتیم. به نظرم کتابدارانی که به کتابخانه مرکزی آمدهاند، از آمدنشان ضرر نمیکنند و فضای بهتری برایشان فراهم است و به سمت رشد فردی خود و بعد رشد سازمان در حرکت هستند.
بگلو: یعنی ارزیابی شما از اجرای این طرح در توسعه فرهنگی مدیریت دانش مثبت بوده است؟
دکتر عباسی:بله مثبت بوده است. دلیل من هم آن است که با اجرای این طرح تجمیع چون سازمان بزرگ تر شده و نیاز ها نیز به دنبال آن بیشتر شده باید فرایندهایی که در کتابخانه مرکزی تا الان بوده بازمهندسی شوند. فرایندهایی را که تعریف کرده بودیم، آییننامهها، مقررات و خطمشیها نیاز به بازنگری دارند که این فرایندها به دنبال خود کار فکری و سرمایه انسانی میخواهد. ما در چارت سازمانی جدیدی که تعریف کردهایم مدیریت دانش را گنجاندهایم و دفتر طرح و برنامه دانشگاه که مسئول ساختار سازمانی است پذیرفت که کتابداران میتوانند کار مدیریت دانش را انجام دهند و تشکیلات خاصی در این زمینه داشته باشند. در سایر حوزهها مانند علمسنجی نیز مدعی شدیم که می توانیم دفتر علمسنجی داشته باشیم و خودمان کارهای علمسنجی را انجام دهیم. در کار علمسنجی هم مانند مدیریت دانش، افرادی غیر از کتابداران این کار را در بیشتر دانشگاه ها انجام میدهند و کتابداران دخالت زیادی در این امر ندارند. شاید در ساختار قبلی این کارها را آن گونه که می خواستیم نمیتوانستیم انجام دهیم.
زرهساز:شما معتقد هستید که با تجمیع کتابخانهها، سیستم کتابخانههای دانشگاه فردوسی در یک سطح بالاتری به بهبودسازی مدیریت دانش در سازمان مادر کمک می کند؟ البته اعتقاد شخصی من این است که کتابخانههای دانشکدهای به حضور دانشجویان گرم بود و امیدوارم که این جداسازی که انجام شد و این سیستم متمرکز باعث بی تفاوتی دانشجویان نسبت به سیستم کتابخانه نشود.
دکتر عباسی: البته این را عرض کنم که گزارشها این را نشان می دهد که نتایج اولیه اجرای این طرح خیلی منفی نیست.گزارش هایی در مورد میزان مراجعه دانشجویان دانشکدههایی که کتابهایشان به کتابخانه مرکزی منتقل شده و الان کتابخانه ای ندارند، انجام شد. مقایسهای آماری بین میزان رخداد امانت دانشجویان، زمانی که کتابخانه دانشکدهای داشتند و وضعیت کنونی که فقط باید به کتابخانه مرکزی مراجعه کنند انجام شد. نتایج یک درصدی کاهش را نشان داد اما این درصد کاهش درصد ناچیزی است.
زرهساز: آیا امیدوارکننده است؟
دکتر عباسی: بله، به عنوان مثال آمار امانت مجموعه دانشکده اقتصاد در کتابخانه مرکزی 16% کاهش داشته است. مجموعه دانشکده اقتصاد از زمان آماده سازی کتابها تا چیده شدن آنها در قفسههای کتابخانه مرکزی حدودا یک ماه به طول انجامید و در این مدت دانشجویان از کتابها محروم بودند که این طبیعتا بر آمار تاثیرگذار بوده است.
زرهساز: در پایان اگر صحبتی یا نکتهای دارید بفرمایید.
دکتر عباسی:من فقط میخواهم به کتابداران بگویم که در ارتباط با مدیریت دانش چون رقبای زیادی وجود دارد، شما هم وسط میدان باشید. این طور نباشد که ما بیرون از گود باشیم و بگوییم همه کار بلدیم! اینگونه نباشد که فقط نظارهگر باشیم و از کار بقیه ایراد بگیریم. من همیشه جملهای را از قول نویسندهای در آفریقای جنوبی که در ارتباط با مدیریت دانش فعالیت های زیادی داشته است را نقل میکنم و این جمله را در پایاننامهام نیز درج کردهام. ایشان می گوید: این که آیا مدیریت دانش توصیفگر خوبی است که ما مقالهها را تحت این توصیفگر نمایه کنیم؟ یا موضوع خوبی است که به کتابها این موضوع را بدهیم؟ شما این را رها کنید، شما بیایید وسطِ بحث مدیریت دانش و مدیریت دانش را انجام دهید. در غیر این صورت گله ای هم از رقبا نداشته باشید.