ترویج خواندن برای کودکان وجه تمایز ماست!
سرکار خانم «لیلا کفاشزاده» کارمند رسمی «پژوهشگاه میراث فرهنگی» و دانشآموخته رشته مرمت آثار تاریخی است که از سال 1372 به بعد، به مدت 23 سال در این پژوهشگاه مشغول به کار است. تقریباً از سال 85 به موضوع کودک و میراث فرهنگی روی آورده و از همان سال، عضو شورای کتاب کودک شده است. به باور او، عضویت در شورای کتاب کودک باعث شد تا به کاربر روی موضوع کودک در میراث فرهنگی علاقهمند شود. او خود را یکی از کسانی معرفی میکند که کارش را خیلی دوست دارد و به نظر میرسد یکی از دلایل موفقیت او نیز همین علاقهمندی است. در این ویژهنامه (خواندن) از شناسه به سراغ او رفتیم. مصاحبه زیر را که در زمینه “ترویج کودکان به خواندن” در تاریخ 26/02/1395 در پژوهشگاه میراث فرهنگی انجامشده است در ادامه میخوانیم:
*بگلو- لطفاً خودتان را معرفی بفرمایید و از پیشینه و حوزه فعالیتتان در زمینه کودک و کتابخوانی بگویید.
اگر توضیح کوتاهی از خودم ارائه کنم باید بگویم، میراث فرهنگی را خیلی به شکل تعصبی دنبال میکنم. چون در پژوهشگاه میراث فرهنگی مشغول فعالیت هستم اتفاقاً مشکلات را بیشتر از دیگران تشخیص میدادم. من همیشه غصه میخوردم که چرا (در این حوزه) اینهمه مشکل وجود دارد! چرا باوجود داشتن زمینههای مختلف میراث فرهنگی از میراث ناملموس، میراث ملموس، بنای تاریخی، آثار طبیعی، اشیاء منحصربهفرد (لابد میدانید که در تمام موزههای دنیا، یکی از بهترین بخشهای آثار ملل گوناگون، بخشهای مربوط به ایران است) وقتی ما اینهمه ثروت در حوزه میراث فرهنگی داریم ولی وضع میراث فرهنگی بهطورکلی خیلی خوب نیست؛ چرا مردم اینقدر (با موزهها) بیگانه هستند. از طرفی عضو شورای کتاب بودن و شاگرد خانم توران میرهادی بودن بهطورکلی این را به من یاد داد که اگر میخواهیم کشوری توسعهیافته داشته باشیم اگر میخواهیم به صلح برسیم و به هر ثروتی برسیم، بهتر است روی بچهها سرمایهگذاری کنیم. چون درونمایه هر فرد از دوران کودکی او شکل میگیرد و بعد آینده آن کشور را میسازد. این دو جریان (1) تعصب من به میراث فرهنگی، و 2) آن رازی که من در شورا پیدا کردم که بسیار مهم است پایهگذاری فکری ما روی کودکان چه شکلی باشد) با همدیگر گره خورد و این موضوع را به وجود آورد که ما در میراث فرهنگی یکبخشی به نام میراث فرهنگی و کودک داشته باشیم. آن موقع، کمکم بعضی از سازمانها این کار را انجام داده بودند؛ مثلاً وزارت نیرو باشخصیتی به نام عمو برقی یا «بابا برقی» و سازمان آب، شخصیتی به نام «قطره» طراحی کرده بودند.
پلیس هم تازه شروع کرده بود «همیار پلیس» را برای بچهها طراحی کرده بود و تکبهتک، مدرسه به مدرسه حکم همیار پلیس به بچهها میداد؛ با حکمی به این شکل که: «بدینوسیله شما همیار پلیس محسوب میشوید!» با سه الی چهار قانون خیلی ساده بچهها را آشنا کرد. از همان کلاس اول! خیلی این جالب است! یعنی الگوی خوبی بود. من به این قضیه بهصورت کاملاً اتفاقی توجه کردم. چون دختر خودم یک روز از مدرسه آمد و باافتخار و همراه باکارت همیار پلیس گفت: «مامان من دیگر همیار پلیس شدم!». من فکر کردم چه ابتکار جالبی! واقعاً بارکالله به ذهنی که این را طراحی کرده … . چرا ما در میراث فرهنگی این کار را انجام ندهیم؟!
البته خیلی طول کشید تا این قضیه برای ما هم جا بیفتد. نمیخواهم کسی را مقصر بدانم اما همه جای دنیا بهطورکلی مطالعات کودکی یا اهمیت دادن به کودک علم نویی است. حالا در ایران یک کم این کار کم اتفاق میافتد. اگرچه ما ازنظر پیشینه تاریخی در ایران نگاه کنیم کودک یک جایگاه بالایی در کشور ما داشت؛ در دوران قرونوسطی کودک در اروپا حتی بعضی وقتها یک موجود شیطانی معرفی میشد اما در ایران هرگز به آن شکل نبود. ولی متأسفانه خیلی هم مطالعات کودک رخ نداد و خیلی کار پژوهشی در این زمینه انجام نشد. انگار ماجرای کودکی در ایران کمی مغفول باقی ماند. برای همین میگویم کار آسانی نبود راه انداختن موضوع کودکی در سازمان میراث فرهنگی. ولی بهطورکلی همیشه در هر نهضتی، آدمی که بخواهد کاری انجام بدهد چند نفر یار پیدا میکند که مثل خودش فکر میکنند؛ آنها به کمک آدم میآیند و یکراههایی پیدا میشود یک نجاتهایی پیش میآید. ما نیز آرامآرام برای اولین بار در پژوهشکده حفاظت و مرمت با کمک همکارانمان کارگاه «میراث و کودک» و «حفاظت و کودک» را راهاندازی کردیم؛ با سه کارگاه سفال، کاغذ و پارچه.
ما یک مجموعه بازی طراحی کردیم و مدارس را دعوت کردیم آنها در این کارگاه شرکت کردند. برای اولین بار با اصول و کارهای اولیه حفاظت از آثار تاریخی با این سه جنس آشنا شدند که خیلی هم بازخورد خوبی داشت. این شد اولین کار ما. آرامآرام در مناسبتهای مختلف مثل روز جهانی کودک و روز جهانی موزهها ما سعی کردیم برنامههای ویژهای داشته باشیم. تا اینکه تقریباً در سال 90 با تغییر ریاستهای سازمان و … اولین بار در کاخ گلستان دفتر کودک و نوجوان رسماً شکل گرفت و سازمان، در دوره کوتاهی که آقای نجفی رئیس سازمان میراث فرهنگی شدند (چون نورخانتر وزیر آموزشوپرورش بودند) هنوز نیامده بخش کودک در سازمان به وجود آوردند؛ چون کاملاً اشراف داشتند به موضوع کودک و این امر بسیار مهم بود. و بهموازات آن ما در پژوهشگاه بخش کودک را به وجود آوردیم. نمیتوانم بگویم خیلی خوب پیش رفت ولی بالاخره آن تابوی ورود «کودک به سازمان ممنوع» را از بین بردیم. باز ما توانستیم فعالیتهای بیشتری انجام دهیم شکل رسمیتری به آن بدهیم. اسم دفتر کودک و نوجوان رسماً سر زبانها افتاد و کمکم با کمک دوستداران میراث فرهنگی (آنجا مدیران خیلی خوبی داشتیم مثل آقای واعظ [معز] و آقای بهشتی) که شخصاً موضوع را حمایت کردند، اتفاقهای خوبی افتاد. حضور این افراد خیلی کمک بزرگی بود واقعاً ما (اگر بخواهیم از سال 85 تا 95 حساب کنیم) پیشرفتی که در 5 سال دوم (سالهای 90 تا 95) و کمکی که در این سالها ارائه شد (و کمتر در پنج سال اول یعنی 85 تا 90 کمک انجام میگرفت) بسیار تأثیرگذار بود. یعنی نقش افراد تأثیرگذار در سازمانها در شکلگیری این مسائل بسیار مهم است. واقعاً مدیران سازمانها باید توجیه باشند برای یک هدفی و به کارشناسشان کمک کنند. بههرحال این صحبتهایی که مطرح شد پیشینهای بسیار خلاصه از این کارها برای کودک بود.
*بگلو- بسیار عالی! سؤال بهظاهر ساده اما همیشگی والدین این است که «چگونه کودکم را به کتاب خواندن علاقهمند کنم»؟ با شنیدن این پرسش چه چیزی به ذهنتان خطور میکند؟ و چه پاسخی برای آن دارید؟
خانم کفاشزاده- یک پاسخ خیلی واضح و مبرهن! و آن اینکه اگر میخواهیم هر فعلی را کودکمان انجام بدهد باید خودمان آن را انجام بدهیم … . خیلی جواب واضح و مبرهن است و جواب دیگری هم ندارد! واقعاً شما نمیتوانید کاری را که شما خودتان انجام نمیدهید اصرار کنید که بچهتان انجام دهد. وقتی شما خودتان به آن کار ایمان ندارید و بچه عملاً دارد میبیند این اتفاق را در محیط خانه یا محیط مدرسه، معلم هرچقدر اصرار کند که سعدی بخوانید حافظ بخوانید ولی خودش یک کلمه از آنها را اشاره نکند، هرگز بچه دنبال آن نمیرود یا پدر و مادر هرچقدر بگویند که چرا یک رمان نمیخوانی ولی خودشان یک کتاب رمان کوتاه همدستشان نگیرند، اتفاقی رخ نمیدهد. البته استثناء هم پیش میآید. ولی خیلی بعید است که آن بچه کتابخوان شود. به نظر من یکی از مبرهنترین راهحلها این است که از خودمان شروع کنیم و خودمان ببینیم که چطور میتوانیم کتابخوان شویم، کتابخوان باشیم و بعد بهطور غیرمستقیم آن بچه اصلاً کتاب خواندن را یاد میگیرد. “کتاب خواندن امری خارجی نیست” و در خانواده، کتاب خواندن یک امر بدیهی است. کسی به بچه میگوید که مثلاً صبحانه بخور یا غذا بخور، چون بچه گرسنه است غذا را میخورد. وقتی در خانهای فرهنگ مطالعه وجود داشته باشد اصلاً بچه این را امری خارجی نمیبیند امری بدیهی میبیند و اول و آخر به سراغش میآید.
اینکه اولازهمه باید خودمان کتابخوان باشیم اولین چیزی است که به ذهنم میرسد. اگر خودمان کتابخوان نیستیم کار خیلی سختی را در پیش داریم که بچهمان را کتابخوان کنیم.
*بگلو- گرچه شکلگیری عادت و علاقهمندی کودک به کتاب و مطالعه در خانواده شکل میگیرد اما بههرحال، برنامههای ملی در این رابطه نیز نقش دارد. لطفاً دیدگاه خود را پیرامون فعالیتهای ترویج خواندن (برای کودکان) در ایران بفرمایید.
خانم کفاشزاده- در حقیقت من برنامه ملی سراغ ندارم! شاید من نمیدانم و قطعاً نباید بگویم نه ولی من چون خودم یک مروّج خواندن هستم و این موضوع دغدغه خودم است اگر بود من حتماً رصد میکردم و میدیدم. یک مثالی برایتان میزنم: دو سال است که در هفته میراث فرهنگی شهر پر از بیلبوردهای آثار تاریخی میشود. پارسال شد امسال هم قرار است بشود. من همین امروز صبح داشتم میدیدم که چند تا از بیلبوردها هستند که آثار مربوط به موزههای ایران را در ابعاد بزرگ در خیابان معرفی میکند. حالا این اتفاق چه طور افتاده است نمیدانم. اینکه مدیر شهرداری با چه کسی آشناییت داشته و یا خودش توجیه بوده که در اینیک هفته یعنی هفته میراث فرهنگی از این کارها انجام بدهد، نمیدانم. البته انتقادهایی به زیرنویسهای ریز آن داشتیم که و در حین رانندگی حواس افراد را پرت میکرد. حالا شما چقدر میآمدید تنهایی در میراث فرهنگی داد میزدید که موزههای ما پر از اشیاء قدیمی هستند! چه کسی اصلاً میدانست چه اشیائی وجود دارد.
اما وقتی شهرداری به قول شما در حد ملی به کمک این نهضت میآید، این کار خیلی جالبتر میشود. الآن دومین سال است (که اتفاق میافتد، اما) فکر کنید اگر این ده سال مداوم ادامه پیدا کند مردم عادت میکنند و دنبالش میروند. برای همین این خیلی مهم است که به قول شما یک طرح ملی به کمک خواندن بیاید. ما هیچوقت نمیبینیم که در شهر فقط یکبار اردیبهشت اعلام میکنند که نمایشگاههای بینالمللی کتاب مصلی، شهر آفتاب یا فلان جا در حال برگزاری است؛ همین! خیلی کم و بیاثر یکی دو سال است که درباره خواندن میبینم که کار میشود؛ تنها جملههایی میبینم، جمله! آنهم نه بارنگ قشنگ نه با طرح قشنگ که: “کتاب بخوانیم”. یکچیزهایی میبینیم نه که اصلاً نباشد ولی واقعاً تأثیرگذار نیست. ما اگر کتابخوان هستیم که میخوانیم آنهم که نمیخواند با اینیک کلمه: “کتاب بخوانیم” که کتابخوان نمیشود! اینهمه ما در کشور خودمان کتاب داریم، شخصیت داریم، اسطوره داریم؛ تازه ترجمههای خوب هم خوب هستند. اینکه من اصلاً مخالف ترجمه نیستم ولی حتی اگر بخواهیم با تعصب نگاه کنیم آثار خودمان را ببینیم، واقعاً آثار خوب کم نداریم؛ یعنی حتی در جهان اسطوره و ایران و مصر است که البته چین و آمریکای لاتین هم دارند اما باور کنید این کشورها ده تا هم نمیشوند! “ما جزء نادر فرهنگهایی هستیم که اسطورههای قوی داریم”. یک کار ملی میتواند اینها را تبدیل کند به شخصیت میتواند اینها را تبدیل کند به تصویر … . میتواند از اینها استفادههای مختلفی بکند. اینهمه شهربازی هست یا در فروشگاههای بزرگ طبقه بازی هست شما یک نماد ایرانی البته ایرانی که نه! یک نماد ادبیاتی میبینید؟! “پیپی جوراب بلنده”! اصلاً شخصیتهای خارجی! نمیبینید! واقعاً نمیبینید! از همینجاها، جاهایی که برای بچهها جالب است و جذاب است باید شروع کرد و همه باید دستبهدست هم بدهند. مثل بیلبوردهای شهری … . اگر شهرداری نمیخواست این اتفاق نمیافتاد. هرچقدر که ما عاشق میراث فرهنگی بودیم عاشق موزهها بودیم، نمیتوانستیم این صحنه را به وجود بیاوریم. باید یک صحنههای ملی اینجوری به کمک بیایند. من سراغ ندارم! فعالیتهای ملی برای کتاب خواندن سراغ ندارم!
البته میدانم فعالیتهای نهاد را میدانم یکی دو سال است که خیلی خوب کار میکند. آموزشهای خوبی به کتابدارها میدهند در جریانش هستم، ولی به نظر من هنوز از دایره خودشان به دایره ملت و عوام راه پیدا نکردهاند. البته این را هم بگویم حکم ندهم و رأی ندهم. شاید من کم رصدشان کردهام ولی آن چیزی که میدانید صدایی که (بروندادی) از مردم درمیآید خروجی کار است. تیراژهای 150، تیراژهای 500 تا برای کتاب این یعنی فاجعه دیگر!
*بگلو- در ابتدای سخنانتان مطرح کردید که اولویت با والدین است اول باید از خودشان شروع کنند بعد به کودک برسیم الآن چه برنامهای پیشنهاد میدهید برای اینکه این فرهنگ شکسته شود؟ چه چیزی میتوانید بهعنوان یک برنامه بهعنوان یک ایده پیشنهاد بدهید برای این امر؟
خانم کفاشزاده- ما در شورای کتاب کودک یک برنامههایی برای ترویج داریم. نمیدانم که شما میدانید یا خیر. مؤسسه تاریخ ادبیات کودکان بخش بزرگی برای ترویج خواندن و مطالعات کودک دارد. چون همه باهم همکاری داریم و در ارتباط با کارهای هم هستیم طرح “با من بخوان” در این مؤسسه در واقع به مربیان به نوعی آموزش میدهد. این خیلی مهم است. این همان است که من میگویم مربی اول باید یاد بگیرد، بعد باید بتواند به یک تعدادی از بچهها که جامعه در واقع مخاطبش هستند انتقال بدهد. این طرحها خیلی خوب هستند، اما اینکه ما خودمان هم در سازمانهای میراث فرهنگی در قالب طراحی و حتی از پارسال اجرای چنین دورههای آموزشی هستیم که نحوه قصهگویی، کتابخوانی (البته با محوریت میراث فرهنگی) را به مردم یاد بدهیم. خیلی دوست دارم که به موزهدارها یاد بدهیم. یکی از مخاطبین تأثیرگذار ما موزهدارها هستند. بچهها به شکل کلان به موزه میآیند یکی از جاهایی که آموزشوپرورش اجازه بازدید میدهد، موزهها هستند. جای امنی است جای مطمئنی است، دولتی است. آموزشوپرورش در هرجایی نمیتواند بچهها را ببرد ولی موزهها مجوز دارند. هم در جهت میراث فرهنگی و هم در راستای کتابخوانی، خیلی کتابها، قصهها و مواد خواندنی داریم که میتواند در خدمت میراث فرهنگی قرار بگیرد. در روز از 1000 نفر در فصل پرکار تا 300 نفر دانشآموز از این موزهها دیدن میکنند.
اگر ما بتوانیم موزهدارهایمان را پرورش بدهیم که از این فرصت طلایی استفاده کنند. فرصتی طلایی که دارد همینطور از دست میرود! میدانید چقدر میتوانند تأثیر بگذارند! اینها مثل یک راز میماند که ما فهمیدیم و داریم مجموعهای از دورههای آموزشی طراحی میکنیم برای موزهدارها برای راهنمایان موزه برای مربیان کودک حتی برای قصهگوها که آنها را سوق دهیم بهطرف متون کهن. سوق بدهیم به میراث ادبیمان که از اینها استفاده کنند و حتی همین الآن من و همکارم داشتیم برنامهریزی میکردیم که پا را فراتر از حوزه تخصصی بگذاریم و روی مربیان مهدکودک سرمایهگذاری کنیم. یعنی از پایینترین سنی که میشود بچه را با کتاب آشنا کرد که انشالله در برنامهمان است.
*بگلو- این مواردی را که اشاره کردید من احساسم این است که بیشتر گرایش دارد به جنبههای زیرسازی ترویج خواندن آیا برنامههای ذوقانگیزی را هم میتوانید پیشنهاد بدهید؟ نمونهاش شما فرمودید مثلاً فروشگاهها، شهربازیها خب عملاً خیلی تأثیر دارند در ترویج خواندن مواردی اینچنین را میتوانید پیشنهاد بدهید چیزهایی شبیه به این کارهایی که مثلاً ….
خانم کفاشزاده- خیلی داشتیم خیلی خیلی داشتیم یعنی البته ما یک جامعه کوچکی هستیم نمیتوانیم واقعاً تأثیر خیلی سریع و بزرگی روی 70 میلیون بگذاریم. شاید طول بکشد. این نکته را هم بگویم. کارهای فرهنگی دیربازده است یکی از اشکالاتی که وجود دارد این است که انتظار دارند با یک چوب جادو و با یک سِحر به آن نتیجه مطلوب برسیم. واقعاً کار فرهنگی دیر جواب میدهد دقیقاً مثل بذر است، آب بپاشید، زمستان، تابستان … تا … ثمر بدهد. شما نمیتوانید کار فرهنگی را سریع با عوض کردن کتاب درسی با عوض کردن سیستم آموزشی یکدفعه متحول کنید! نمیشود باید آرام باحوصله به موضوع اجازه رشد دهیم و به موضوع بپردازیم. اجازه بدهیم موضوع خودش بزرگ شود. و آنکه گفتید کار جذاب …باید اشارهکنم که ما در ابعاد خرد نه در ابعاد ملی کارگاههایی را داشتیم، آموزشهایی را دادیم از روشهای فوقالعاده خلاق و جذاب برای اینکه شما از یک جسم مردهای که در ویترین است، چطور به آن روح بدهید و برای آن قصه بسازید تا خود ادبیات. مثلاً حتی الآن ما در حال برگزاری کارگاه اسطوره هستیم که مثلاً گرشاسب یک اسطوره و پهلوان نامدار است که دلاوریها کرده. متون اصلی آن در بعضی از کتابها وجود دارد که خیلی واضح و مشخص نیست. بازنویسی خیلی خوبی همروی گرشاسب به آن صورت انجامنشده ولی ما الآن داریم کارگاهی را برگزار میکنیم که یاد بدهیم چطور شما بیایید این شکلِ حتی یک مقدار خشنِ اسطوره را تبدیل کنید به مواد دوستداشتنی به مواد تأثیرگذار به مواد قابللمس. شکل خام اسطوره و یا ادبیات کهن خیلی قابللمس نیستند. اینیک واقعیت است. هیچ کجا نیستند! نه اینکه در ایران و نه در هیچ جای دیگر دنیا. مثلاً وقتی هالیوود میآید روی اساطیر یونانی سرمایهگذاری میکند آثار طنز را وارد میکند، تبلِت را وارد میکند، از مواد امروزی علائقی که بچههای امروزی دارند وارد میکند تا شما میآیید مثلاً آشیل را میتوانید یک شخصیت دوستداشتنی برای خودتان داشته باشید. هرکول میشود مثلاً دوستتان! عروسکش را میخرید، ملحفهتان را هرکول میکنید! چرا؟! چرا بتمن میشود یکچیز عجیب غریب و یکچیز تخیلی و فانتزی که کودک شما ترجیح میدهید روی بَتمن بخوابد؟ چرا اینقدر با آن احساس نزدیکی میکند؟ چون بَتمن را از آن فوق اسطوره آوردهاند، پایین و همسطح بچه کردهاند و بچه میتواند خودش را با آن همزادپنداری کند و دوست دارد تخت او تخت بتمن باشد. یعنی هرگز ما این کار را انجام ندادهایم. حالا ما نمیگوییم حتماً به اسطورههایمان بپردازیم. ما اینهمه قصههای عامیانه شیرین داریم؛ ما اینهمه قهرمان داریم؛ شکلهای مختلفی را داریم که با شکلهای تغییریافتهاش تبدیلشدهاند به کارتونهای خارجی که ما همانها را ایرانیاش کنیم.
*بگلو- شاید بهتر است بگوییم تا حالا نکردهایم!
خانم کفاشزاده- نکردهایم! بچهها این قصههای عامیانه را اصلاً نمیشناسند مثلاً کلیلهودمنه چقدر شیرین است. پر از موجودات حیوانی است. خیلی شیرین است. یک کارتونی است که داستان یک طوطی در برزیل است: “ریو[1]” چقدر جذاب است باور کنید کلیلهودمنه به همان جذابیت است ولی خب کار نکردیم.
*بگلو- من حتی شنیدم که برخی از این موزهها جنبههای بصریسازی[2]را به کار میبرند. اشکال هولوگرامی آن را درمیآورند از دل آن اشیائی که باستانی هستند را به نمایش میگذارند.
خانم کفاشزاده- حالا این را هم بگویم که این حقش پایمال نشود. موزه علوم که در خیابان سی تیر هست، خیلی خوب در این زمینه کارکرده است. حتماً به آنجا یک سری بزنید. مثلاً یک فضایی را دارد که غنیسازی اورانیوم را خیلی بهصورت سادهسازی پیاده کردهاند. یعنی یک راکتور کوچک مدلش را گذاشتهاند چون ماجرای انرژی هستهای این روزها باب است و این روزها همه بچهها میشنوند. اما اینکه چه جوری اصلاً این یعنی چه، کیک زرد چیست، انرژی هستهای چیست، اورانیوم چیست در ایستگاههای مختلف تبلتهای مختلف کار گذاشتهاند که شما ایستگاه اول نماد یا شکل آن را میزنید آن تبلت قصهاش را برای شما تعریف میکند. حتی فضای داخل اتاق هم خیلی فضای جذاب و فنی است. خب خیلی تأثیر خوبی میگذارد روی بچهها. موزه علوم این فعالیت را انجام داده و واقعاً قابلتقدیر است. یا مثلاً گالری دارد که از مورس تا موبایل خیلی قشنگ است آن پیشینه را میگوید. گذشته را به امروز وصل میکند موزه ملک مثلاً یک ایستگاه ثابت قصهگویی بنام باغ قصهها دارد که آن را فضاسازی کرده است. مثلاً بخش قصه را دائمی کرده برای خودشان کار میکنند.
*بگلو- اینکه پژوهشگاه میراث فرهنگی چه فعالیتها یا چه برنامههایی داشته اشاراتی داشتید. در صورت امکان، یک دستهبندی کلی ارائه بدهید که در مورد ترویج خواندن چه مباحثی را میتواند داشته باشد؟ مثلاً برای اینکه کودک را به مطالعه و خواندن علاقهمند کند چه برنامههایی را در دستور کاردارید؟
خانم کفاشزاده- ببینید! به نظر من کتاب یک ابزار اولیه است. شاید من یک شورایی هستم این را میگویم، یا شاید چون خودم مروج کتاب هستم، نمیدانم! ولی به نظر من بدون کتاب و قصه نمیشود. اصلاً هر چیزی در زندگی قصه لازم دارد. جز این است؟! واقعاً قصه لازم دارد. شما وقتی جایی از زندگیتان جالب میشود که قصه دار میشود. ابتدا یک اوج یک فرود و یک پایان برای آن میگذارید. مثلاً یک سفر، یک ازدواج خوب، یک بچهدار شدنِ با برنامه. وقتی قصه دارد آن برهه از زندگی شما جالب میشود. پس نمیتوانیم نقش قصهها را اصلاً نادیده بگیریم. از طرفی چرا از آن استفاده نکنیم؟ برای همین ما در اینکه فرمودید یک برنامه دستهبندی کنم و به شما بگویم. ما اول چند دسته برنامه داریم یکی برنامههای پژوهشی داریم، پژوهشی انجام میدهیم که اینها تبدیل به آثار نوشتنی و کتاب خواهد شد. یک سری برنامههای آموزشی داریم که همانطور که گفتم از مخاطبهای مختلف که هم مخاطب تخصصی داریم و هم مخاطب عام و مردم و کلیه علاقهمندان. از آنها میخواهیم اینها را بمباران اطلاعات کنیم. بعد یک برنامه سومی هم داریم که خود کودکان را مستقیم هدف قرار میدهیم.
البته چون من خودم اعتقاددارم که بیشتر روی کارهای زیرساختی کارکنیم تا کارهای اجرایی و نمایشی یعنی این را اجازه بدهیم آنهایی که ما میپرورانیم انجام بدهند. اما در سال، هفته کودک هفته، میراث فرهنگی، هفته پژوهش، یلدا و نوروز ما برنامههای اجرایی ما خودمان مستقیم با بچهها داریم و اینیک جور نمونه است. ما گزارش آن را تهیه میکنیم؛ روی فضاهای مجازی، روی درگاه پژوهشگاه ارائه میکنیم که برای دیگران الگویی شود که اگر دوست دارند این کار را انجام بدهند. مثلاً طرحهایی مثل “هفت موزه، هفت قصه” داشتیم که ما در هفته کتاب و کتابخوانی اجرا میکنیم. دقیقاً همینکه شما الآن میگویید یکی از طرحهایی که ارتباط مستقیم با کتابخوانی داشت این طرح است. آمدیم “قصه مهمانهای ناخوانده” را در هفت موزه اجرا کردیم، ولی با هفت روش. مثلاً ما در موزه پست کبوتر به قصهمان اضافه کردیم؛ کبوتر نامهبر که قصه اصلی نداشت. ما آن مفهوم پست را با کبوتر نامهبر به بچهها یاد میدهیم. قصه مهمانهای ناخوانده هم کتابش چاپشده و هم یک نسخه قدیمی که سینهبهسینه تا اینجا آمده رسیده است. مثلاً در موزه صلح آمدیم مفهوم دوستی بین آنهایی که داشت دعوایشان میشد برای بچهها پررنگ میکردیم. یا همینطور مثلاً در موزههای مختلف از زوایای مختلف که به آن موزه مربوط بود به این قصه پرداختیم.
یک طرح دیگری به نام “پنج گنج” داشتیم. آنجا آمدیم هم از پنج گنج نظامی استفاده کردیم آنها را در 5 موزه اجرا کردیم. این بار هم آمدیم قصههایمان را متفاوت کردیم. مثلاً در رضا عباسی ما یک مینیاتور فوقالعاده زیبا از لحظه به دنیا آمدن رستم داریم که ما به این عمل میگوییم سزارین که من هم با تعصب نام آنها میگذاریم “رستمهایی”. چون سزار هم همانطور به دنیا آمده که رستم به دنیا آمده؛ ولی ما نگفتیم رستمزایی آنها گفتند سزارین. ما هم سزار را قبول کردیم! حال این تعصب شخصی من است. ولی وقتی ما میآییم پای آن مینیاتور قصه به دنیا آمدن رستم را تعریف میکنیم، خیلی جالب میشود. یکبار ما رفتیم موزه علوم پزشکی. “قصه زال” را تعریف کردیم. کودکی که بیمار بود اما قهرمان شد. این فوقالعاده بود و تأثیرش بینظیر بود. اینکه شما میتوانید از یک مریضی به یک اسطوره برسید و معرفی کردیم که همان بیماری آلبینیسم است. خب این خیلی جالب است که ما آمدیم از عناصر خواندن استفاده کردیم. حالا بماند که از روشهای مختلف استفاده کردیم و اینکه چقدر متنوع بود از کتابهای پارچهای استفاده کردیم.
اصلاً ما برای قصههایمان پرده طراحی کردیم. همان کار نقالی را احیاء کردیم بهنوعی برای بچهها آن قصه را قابللمس کردیم. ما کلاً اعتقاد داریم که دورهای که قصهگو تعریف کند و بچه بشنود گذشته است به آن میگوییم قصهگویی تعاملی و خود بچه در قصه حضور دارند. حتی بعضی وقتها ما به بچهها میگوییم اگر شما بودید اینجای قصه را چهکار میکردید؟ بچهها به شکلهای خودشان قصه را ادامه میدهند. حالا اینها نمونههای بود که اشاره کردم. مثلاً امسال برای هفته میراث فرهنگی ما کودکان در باغ کتیبهها را در کاخ نیاوران داریم. سیاهچادر عشایری داریم، یک قصه بختیاری تعریف میکنیم بالباس بختیاری؛ قصه گویمان میرود کوشک احمدشاهی با روبندی قاجاری قصه قاجاری تعریف میکند و ازآنجا میرویم به باغ کتیبهها میرویم بهطرف داستانهای اساطیری و چون کتیبهها بیشتر کتیبههای دوره اورارتویی و هخامنشی، مولاژ کتیبههای ایرانی را آنجا گذاشتهاند. یک سفر گردشگری را داریم که در کاخ نیاوران از دورههای مختلف بالباس مختلف با قصه مختلف بچهها آشنا میشوند و کاخ نیاوران را میبینند. اینیک بازدید هدفمند میشود که توسط خانم حریریان انجام میشود.
*بگلو- مهمترین اصول برای تدوین و طرحریزی برنامههای ترویج خواندن برای کودکان را چه چیزهایی میدانید؟ آیا این اصول بوم وابستهاند یا اجرای طرحهای سایر کشورها (مانند بوک استارت در انگلستان، همیاران خواندن در اتریش، قطبنمای خواندن در آلمان و مانند آنها) در کشورمان کفایت میکند؟
خانم کفاشزاده- من با هر دو حالت موافق هستم من اصولاً آدم سختگیری نیستم. من میگویم که اگر یکراهی خوب است، خوب است! نمیشود با تعصب بگویی که نه، چون اصلاً نباید نگاهی به آنطرف (کشورهای دیگر دنیا) داشته باشم! ولی نه اینکه عیناً بعضی از طرحها بدون اینکه ذرهای تغییر کند لازم است در کشور اجرا شود. اصلاً هم جواب نمیدهد با این هم مخالف هستم. اولاً که ما ثروت ادبی فراوانی داریم. باور کنید این را بدون تعصب میگویم، واقعاً بینیاز هستیم؛ ولی خب لازم است بگویم خلاقیتمان کم است. در همهچیز خلاقیتمان کم است. حتی در آشپزی سعی میکنیم همان فرمول هزار سال پیش را اجرا کنیم. میشود تغییر داد؛ میشود نگاه را تازه کرد. در بحث خلاقیت خیلی میشود تأکید کرد و متأسفانه نظام آموزشوپرورش از همان دوران کودکی (دورانی که گفتم یک راز است یک گنج است) خلاقیت را در بچهها میکشد. بچهها اجازه ندارند که خودشان باشند! باید با یک سیستم یک دستِ مربع یا مستطیل خودشان را هماهنگ کنند. این آسیب بزرگی است. همین میشود که ما بعداً یا میشویم یک مبلغ یا هیچ کاری نمیکنیم. ولی خب فعلاً که نمیتوانیم این را خیلی تغییر بدهیم. اما مثلاً “روز جهانی کتابهای خوراکی” چون همزمان میشود با ایام تعطیلات نوروزی ما، مناسبتی است که نمیتوانیم اینجا جشن بگیریم. آمدیم این را تبدیل کردیم به هفته کتاب و کتابخوانی در آبان و یک جشنواره کتابهای خوراکی، با همکاری گروه ترویج کتابخوانی شورا این کار را انجام دادیم. خب در دنیا تجربههای مختلف آن بود که کیکهای مختلف درست میکردند از کتابهای معروف دنیا که کودک و نوجوان دوست داشتند. خیلی طرحهای جالبی بود
ما کار خیلی بامزهای کردیم. آمدیم با کتابی بهنام “نقطه”را با کوفتهتبریزی درست کردیم. ببینید با رنگ و بوی ایرانی! یا یک نفر مثلاً یککاسه بزرگ سمنو درست کرده بود و روی آن تصویر “درخت بخشنده” سیلوراستاین[3] را با پستهو بادام کشیده. اینها همه عناصر ایرانی است جزء مواد غذای ایرانی است و همینجا شکلهای مختلف دارد. همین مهمانهای ناخوانده مثلاً با کوکو سبزی درستشده بود یک مزرعهای شده بود حیوانها شده بودند بههرحال فستیوال جالبی بود. خانه کتابدار این را همراه با مروجان شورای کتاب برگزار کرده بود. خبرش را هم گذاشتیم. خیلی هم خوب بود.
حتی چند تا از کتابخانهها تماس گرفتند که میتوانید این طرح را برای ما هم اجرا کنید بههرحال جالب بود. برای اولین بار من رفتم در اینترنت دیدم چند جای دیگر هم فستیوال کتابهای خوراکی را درجاهای دیگر غیر از تهران برگزار کردند. الآن نهاد عمومی کتابخانهها میتوانند این ایده را برای سایر جاها نیز اعلام کند. درست که ایده آن ایده ما نبود ولی میتوانیم این را بومیسازی کنیم؛ خیلی جذاب است. از همان مدل طرحهایی که شما میگویید جذاب است. در مدارس میتوانند حتی بچهها خودشان اجرا کنند. یک مدیری که به خواندن علاقهمند باشد میتواند این کار را در مدرسه راه بیندازد؛ کافی است یک معلمی خودش عاشق خواندن باشد. کدام بچهای را سراغ دارید که از این فستیوال جذاب استقبال نکند؟ اینها موردهایی است که میشود اجرا کرد. ولی الآن مثلاً این طرح “با من بخوان” موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات طرحی فوقالعاده است. چه خوب میشد که دولت یا نظام آموزشوپرورش از این طرح حمایت میکرد و آن را در برنامههای خودش وارد میکرد؟! وقتی یک عده آمدهاند این را نوشتهاند، طراحی کردهاند و در دنیا ایران را باافتخار کردند، خب چرا استفاده نکنیم؟ طرح با من بخوان برنده جایزه آساهی ژاپن شد که یکی از مهمترین جایزههای ترویج خواندن در دنیاست. این کاملاً بومی است در خراسان در حال اجرا است؛ همهچیز آن ایرانی است. بهشدت یک طرح مستقل است چراکه نه؟! این طرحها میتواند خیلی زیاد شوند و کاملاً بینیاز شویم. ولی اگر هم طرحی موفق است من استقبال میکنم که این طرح را بیاییم و تبدیل کنیم بهطرف خودمان نه اینکه بدون هیچ تغییری اجرایش کنیم.
*بگلو- طرح “با من بخوان” چه مؤلفهای داشته که توانسته اینقدر مورد استقبال قرار بگیرد؟
خانم کفاشزاده- ببینید اولاً که کتابهای بسیار خوب انتخاب میشود؛. هم آقای محمدی و هم خانم قائنی که پژوهشگران بسیار توانمند حوزه ادبیات کودک هستند. این خیلی مهم است که کتاب خوب انتخاب شود. این بزرگواران و همه اهالی شورا معتقدند کتاب کودک باید باکیفیت باشد.. کتاب کودک و هم کیفیت فونت، تصویر، ورق و جنس کتاب باید عالی باشد. نباید خانوادهها بروند در روزنامهفروشی و کتاب 1000 تومانی بگیرند! چون کتاب هزارتومانی مجبور است بیکیفیت باشد. همانطور که برای غذای کودک انرژی میگذاریم برای لباسهای یکوجبی کودک هزینه آنچنانی میکنیم، برای کتاب خوب هم باید هزینه آنچنانی بکنیم. “با من بخوان” از بهترین کتابهای ادبیات کودک استفاده کرده است. یکی از مهمترین مؤلفههایی که به کار گرفتهشده است این بود که در زمینه کتابها بهترینها بودهاند. دوم اینکه یک عده آدم فوقالعاده آگاه و مسلط در حوزه ادبیات کودک نشستند و دستنامههای “با من بخوان” را نوشتند. این واقعاً خیلی مهم است کسی این کار را انجام دهد که مسلط به ادبیات کودک است. اینها کتابهای خوبی بودند ولی این طرح معتقد است که کافی نیست شما باید یک فعالیت اضافه روی کتاب بگذارید تا آن کتاب را جذابتر کند مثل بازی، مثل درست کردن یک ماسک یا هر چیز دیگری. یعنی آنها به خود کتاب بسنده نکردند. با این فعالیت گذاشتند روی کتاب؛ آن کتاب را خواندنیتر، ملموستر کردند و واقعاً وارد یک زندگی کردند. وقتی بچهای مینشیند مثلاً شخصیتی برای این کتاب را میسازد، مگر تا آخر عمر یادش میرود؟ واقعاً یادش نمیرود! اینیک فعالیت میشود تبدیل میشود به یک خاطره یعنی آن کتاب را بخشی از وجود خودش میکند. به نظر من رازش در این نکتهها بوده که توانسته بود اینقدر موفق باشد.
*بگلو- اگر انتخاب منبع مناسب را در کنار فرد مناسب که اشراف دارد به موضوع ادبیات کودک به موضوع خواندن ویژگیهای شخصیتی کودک برای خواندن اینها را اگر کنار هم قرار بدهیم احساس میکنم یک مثلثی نیاز است سومی نمیتواند یک برنامه باشد یک برنامه بلندمدت باشد من احساس میکنم که این برنامهها صرفاً در تهران متمرکزشده است آیا چنین چیزی است یا نیست؟
خانم کفاشزاده- بله دقیقاً اینطور است! ولی خب من میدانم که در اهواز جشنواره مادران قصهگو برگزار شد. این خودش خیلی اتفاق خوبی بود. حتی دو سه سال پیش شهرداری در تهران برگزار کرد خیلی خروجیهای خوبی داد. خیلی از قصهگوهای خوب ما مال مادران قصهگو است. مادر قصهگو بوده آمده که در آن طرح و قصهگو شده ما از مادران داریم استفاده میکنیم. خیلی خوب است درست میگویید شما متأسفانه بیشتر تمرکز آن در تهران است ولی در شهرستان هم هست کمتر از تهران. موضوع دیگر اینکه موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات سالهاست حدود 15 سال است) که دارند مطالعات کودک انجام میدهند. یعنی تمام ابعاد زندگی کودک ایرانی را دارند بررسی میکنند و خروجی آن کتاب دهجلدی تاریخ ادبیات است. اگرچه اسم آن تاریخ ادبیات است ولی به ادبیات تنها اکتفا نکرده است. بیشتر جنبههای زندگی کودک، در دورههای مختلف تاریخی اشارهشده است. کتاب خوب، روش خوب، تسلط به ادبیات و تسلط به کودک! اینکه شما کودک را بشناسید کودک ایرانی را بشناسید. مثل مطالعات کودک چه آدابورسومی هست، برای کودک در چه شهرهایی پسرزایی بیشتر مهم است؛ کدام شهر فرزند کمتر فرزند بیشتر تمام آدابورسومی که حتی برمیگردد به مردمشناسی ما. وقتی شما این را خوب بخوانی و بشناسی یعنی کودک یعنی مخاطبت را خوب شناختی وقتی مخاطب شناسیات بالا برود حتماً میتوانی طرح موفقتری بدهی. اگر برنامه هم در کنار آن بیاید این مثلث را میکند مربع و ایستایی و مقاومت بیشتری را به آن میدهد.
*بگلو- بهعنوان آخرین سؤال! به نظر شما آنکسی که مطالعه کتاب را برای کودک ترویج میکند حالا چه فرد حقیقی باشد چه حقوقی. چه ما آدمها را پرورش بدهیم چه به سمت ترویج خواندن پیش برویم، چه اینکه موسسههایی را طراحی کنیم که در کنار شورای کتاب کودک یا پژوهشگاه میراث فرهنگی یا نهادهایی مثل نهاد کتابخانه عمومی به فعالیت بپردازد؛ درواقع این نهادها و افراد باید چه ویژگیهایی داشته باشند. آن ویژگیها را اشاره کردید اینکه افراد آگاه باشند بههرحال مطالعه داشته باشند آیا ویژگی دیگری هم نیاز است در کنار این باشد؟
خانم کفاشزاده- معمولاً اگر در تاریخ هم بخوانی در موفقیتهای بزرگ، بنز، تویوتا، اپل، پشت همه اینها چه کسی بوده علاوه بر اینکه تخصص داشته و … کسی بوده که عاشقانه کارش را دوست داشته به کارش ایمان داشته از شکست نترسیده و ادامه داده اینکه درواقع پشت این نهضت ایمان وجود داشته باشد هم خیلی مهم است. در کنار تخصص در کنار آموزش در کنار گسترش آن طرح یعنی باید یک شخصی باشد که واقعاً حتی من میگویم که شخص نه نهاد شخصی باشد که به این کار ایمان داشته باشد. آن ایمان داشتن از تمام جنبهها به این کار کمک میکند بهعنوانمثال عشق خانم میر هادی و گروهشان به ادبیات و کودکان باعث شده است که در این کشور با تاریخی پرفرازونشیب نهادی 53 سال برپا باشد و به فعالیتش ادامه دهد. آنهم یکنهاد غیردولتی.
بگلو- در کنار خانم نوشآفرین انصاری.
خانم کفاشزاده- بله همینطوره و بعد آدمهایی به ایشان پیوستند. ولی ما میگوییم ایمان این زن به این موضوع خیلی مهم بوده؛ در کنار سواد ایشان در کنار اینکه پیداکرده یارانشان ولی واقعیت این است که به کارشان ایمان داشته است. این نظر شخصی من است، شاید یک مقدار متعصبانه باشد به نظر من پشت همهکارهای بزرگ یک عشق خوابیده و خسته نشدن و ادامه دادن این مهم است که شما ادامه بدهید خیلی وقتها آدم خسته میشود خیلی وقتها ناملایمات پیش میآید همکاری نمیشود بیپولی پیش میآید دیگر بودجه نیست همه اینها هست. نهاد کتابخانههای عمومی یک دورهای با عنوان “مدرسه تابستانی خواندن” گذاشته بود. از همه کتابدارهای کشور آمده بودند. خیلی این اتفاق خوبی بود. صحبتی که میشد این بود که میگفتند واقعاً حتی برای آبسردکن به ما پول نمیدادند. میدانم! برای ما هم شده این روزها را تجربه کردهایم ولی آن ایمان به کاری که من میگویم باعث میشود صبوری کنیم. تا این دوره بیپولی و یا دورهای که مدیر همراه نداریم طی شود. اغلب رها میشود کارها یا مثلاً چون شرایط مساعد نیست آن کار رها میشود. وقتی شرایط مساعد نیست کار سختتر است. قبول دارم؛ ولی اگر آن ایمان باشد آن عشق باشد…. میتوان ادامه داد. باید خودتان شروع کنید. اولش هم گفتم، مادر و پدر باید کتاب بخوانند تا بچه کتابخوان شود. شما اگر میخواهید بچهتان راستگو باشد چهکاری باید انجام دهید؟ باید راستگو باشید. شما نمیتوانید دروغ بگویید بعد بچهتان که دروغ گفت او را بزنید! شما باید اول راستگو باشید تا او راستگو باشد. در این کار هم همینطور است شما باید ایمان داشته باشید تا مدیر گروه را همراهی کند. تا بودجه را بتوانید جذب کنید و درواقع در آن راه باشید، مسیر را طی کنید و کنار نکشید. عقب نمانید و حوصله داشته باشید. زمان برای کارهای زیرساختی و فرهنگی عنصر مهمی است.
*بگلو- ما در مورد نشریه خودمان (شناسه) هم تقریباً همچنین تجربهای را داشتیم با تمام مؤلفههای محنتزا و بهقولمعروف جلوگیری کننده و مانع. ما تلاشمان را کردیم حداقل برای خودمان این را دیدیم. اما اینکه نهادهایی مثل نهاد کتابخانه عمومی چه اقدامهایی را لازم دارد برای اینکه ترویج کتاب را انجام دهد.
خانم کفاشزاده- بله اشاره خوبی کردید! ببینید من اول از خودمان میگویم که بعداً خداینکرده توهین به کسی نشود. موزههای ما مردهاند! اینیک واقعیت است من خودم یک آدم عاشق میراث فرهنگی و عاشق اشیاء تاریخی هستم. من هر موزهای بروم لذت میبرم ولی متأسفانه اینکه موزههای ما فضای جذابی ندارند، حرف صحیحی است. اگر در یک روز جمعه به یک جوان و یا اگر به یک خانواده بگویید بچهها برویم: 1) سینما 2) شهربازی یا 3) موزه، چه کسی موزه را انتخاب میکنند؟ اینیک واقعیت تلخی است که من خودم آن را قبول دارم. کتابخانهها هم همینطور هستند. کتابخانهها مردهاند اصلاً فضایشان جذاب نیست مثلاً کتابخانه نزدیک ما همینطور است. اینقدر افراد در آن بیحوصله هستند … . عموماً شاید کتابدار حقوقش کم است میدانم همه ما کارمند هستیم ولی خب یک کتابدار باید عاشق کتاب باشد! بله او هم زندگی دارد خرج دارد. همه اینها قبول! ولی خب میتوانست شغل دیگری را انتخاب کند، برود بورس چرا آمده کتابدار شده است؟ به نظر من از خودمان انتقاد کنیم یک موزهدار باید عاشق موزه باشد. باید حوصله اربابرجوع را داشته باشد. باید جواب سؤالهای بیربط بازدیدکنندگان را بدهد. برای چه آمدهای در اینجا کار میکنی؟ پس اگر حوصله نداری اگر خستهای اگر مدیریت برایت شیفت گذاشته باید تحملکنی بههرحال انتخاب خودت بوده. باید حوصله جایگاهت را داشته باشی در کتابخانهها هم همینطور است. کتابخانهها فضای مردهای دارند واقعاً جذاب نیستند. بچهها ممکن است فقط در دوره نوجوانی بروند درس بخوانند چون ساکت است. واقعاً شما چه کتابخانهای را میتوانید پیدا کنید که تا وقتی وارد آن میشوید با خودتان بگویید واااای چه فضایی … . رنگ، رنگ! کتابخانهها، رنگ ندارند! کتابخانهها نهفقط برای کودک و نوجوان آدمهای بزرگسال هم نیاز به رنگ دارند. حتماً در فیلمهای خارجی دیدید که کتابدارها البته بعضیهاشون بعضی وقتها همه عصبانی هستند یک کتابدار مهربان و خندهرو کاری میکند که بچه دهساله باشد میگوید برویم پیش آن خانم کتابدار مهربان. جز این است؟ اول از خودمان نقد کنم، این فضا نه در موزهها است نه در کتابخانهها. اینیک واقعیت است هر دو فضاهای مردهای هستند. باید فضاهای زندهای شوند بعد آن کتابدار دغدغه شخصیاش شود جذب کتابخوان؛ نه اینکه دغدغه سازمانیاش باشد! اگر من موزهدارم خودم بهتنهایی عاشق این باشم که مردم را به موزه بکشم موفق میشوم و اگرنه معلوم است که سازمان مثل یک موزه آرزویش این است که بازدید از موزه زیاد شود؛ درآمدزایی شود موزههای ما رونق بگیرد ولی تا منِ موزهدار نخواهم این اتفاق رخ نمیدهد.
*بگلو- یعنی درواقع با این توجیه ما میگوییم بیشتر اشکال از طبقه کارشناسی است تا سطوح بالا؟
خانم کفاشزاده- هر دو تا! میخواهم بگویم هیچکدام بهتنهایی نمیتوانند موفق باشند. کارشناس میتواند موفقتر از حتی سطوح بالا باشد؛ اگر بخواهد! چون وقتی شما یک مدتی یک طرح خوب رو کنید وقتی مدیر شما ببیند که بههرحال این به کتابخانه شما رونق میدهد اولش ممکن است یک مقدار مقاومت کند، ولی کوتاه میآید. خب چه چیزی بهتر از اینکه یک کارشناس علاقهمند در حوزهاش ببیند بدش که نمیآید.
*بگلو- خیلی ممنون من پرسشهایم تمام شد! اگر احیاناً جمعبندی یا نکتهای و یا مسئلهای است که میخواهید مطرح کنید، خوشحال میشوم.
خانم کفاشزاده- نکته خاصی که نه، اما خیلی خوشحال هستم که به این موضوع توجه میشود. این موضوع دغدغه همه ماست و اینکه باید به کمک هم بیاییم آدمهای علاقهمند مهم است که شما کجا کار میکنید. من کجا کار میکنم. باید همدیگر را پیدا کنید به همدیگر موقعیتها را مثل یک فوتبال خوب پاس دهیم و همدیگر را پوشش دهیم. بهنظر من این خیلی میتواند کمک کند خیلی هم میتواند به هم بیربط باشیم ما میراث فرهنگی با نهاد عمومی کتابخانهها یا کتابخانه با مثلاً یک دبیرستان. باید یاران خودمان را پیدا کنیم. کسانی که شخصاً به این موضوع علاقهمند هستند. نباید منتظر سیاستهای کلان باشیم. این تجربه من است. واقعاً نباید بنشینیم یک روزی یک مدیریت آرمانی بیاید و یک فرش قرمزی برای کتاب پهن کند. خودمان دستبهکار شویم همدیگر را پیدا کنیم و موقعیتها را به هم پاس دهیم.
*بگلو- ممنون از استعارهای که مطرح کردید. من خودم یکترم فقط درس ادبیات کودک را در رشته خودمان (علم اطلاعات و دانششناسی) درس دادم. خیلی خاطره پررنگی نداشتم ولی این مصاحبه بر روی من خیلی تأثیر داشت. امیدوارم که این فعالیتهایی که شما انجام دادهاید و این عشقی که شما از آن صحبت کردید که به نظر من مؤلفه اصلی رشد بنای ترویج خواندن است، شکل بگیرد و در ما تقویت شود. من هم حداقل بهعنوان فردی که علاقهمند هستم به این موضوع دورادور فقط فعالیتها را رصد میکنم.
خانم کفاشزاده- همین را میگفتم. شما اصلاً لازم نیست خودتان مروج کتاب کودک باشید شما در جایگاهی قرار دارید که یک نشریه دارید به ما آن پاس دادید. همین است! شما به ما مروجان کودک یک موقعیت میدهید. نمیخواهد شما از فردا بروید مروج کتاب کودک شوید. اینکه شما میتوانید برای ما یک موقعیت فراهم کنید خودش یک کمک بزرگی است.
*بگلو- ما در این نشریه در این ویژهنامه (خواندن) تلاشمان این است که از ابعاد مختلف به موضوع خواندن نگاه کنیم و حتی اگر لازم شد این موضوع را از بعضی زوایا تا انتها واکاوی کنیم. یعنی ابعاد وسیعی از آن را مورد واکاوی قرار بدهیم. شاید لازم شد جلسات متعدد و ادامهدار در همین موضوع تشکیل بدهیم. مثلاً خواندن در فضای مجازی را بهصورت یک کلیت، کار کردیم. خواندن در فضای مجازی را از ابعاد جامعهشناختی و مرتبط با رشته کتابداری بررسی کردیم. در جلسات بعدی تلاشمان این است که برویم روی حوزه “شناختی” و “عصبشناختی” و “فلسفه خواندن” آن را پیگیری کنیم. تلاش میکنیم تا این ویژهنامه را نبندیم. سعی میکنیم این ویژهنامه را تا جایی که ممکن است پیش ببریم. اگر دیدیم حرف دیگری نداریم، میرویم به یک موضوع دیگر میپردازیم.
*با تشکر از دکتر سمیه سادات آخشیک استادیار علم اطلاعات و دانششناسی دانشگاه خوارزمی برای طراحی پرسشها و جناب آقای دکتر رضا رجبعلی بگلو استادیار و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران برای انجام مصاحبه
[1]Rio
[2]Visulization
[3]Silverstein