وقتی صحبت از کتاب و کتابخوانی میشود، اغلب امری ارزشی، باکلاس، سطح بالا، و حتی مقدس به ذهن خطور میکند. این نوع نگرش ممکن است به خاطر آموختههای مدرسهای، آموزههای دینی، یا ارزشگذاریهای اجتماعی به ذهن برسد. اینکه ریشۀ چنین ارزشیابی از کجاست، در جای خود اهمیت دارد اما در اینجا نوع نگرش عموم مردم به کتابخوانی است که مورد توجه است. حتی کسانی هم که میگویند “اصلاً حوصلهاش را ندارم یک صفحه کتاب بخوانم” اغلب با حسرت از ناتوانی خود در کتابخوانی صحبت میکنند و چنین چیزی یعنی کتابنخوانی را مایۀ مباهات نمیدانند و آن را امری نسبتاً قبیح میشمارند؛ پس وقتی به کتاب و مطالعه میرسیم با موضوعی ارزشمند در سطح جامعه مواجهیم که در کنار امور اخلاقی و ارزشیِ دیگر جامعه نظیر صداقت، شرافت، آزادگی، درستکاری، ظلمستیزی و غیره قرار میگیرد. یعنی ماهیت کتاب و کتابخوانی بهگونهای است که در ذات خود امری شریف و خواستنی از سوی مردم قلمداد میشود.
طبیعی است وقتی موضوعی مثل کتابخوانی واجد مؤلفههای اخلاقی و نیکی شناخته میشود، هر رخداد یا موضوعِ مرتبط و پیرامون آن نیز کمابیش از چنین شخصیت و وضعیتی برخوردار میشود. کتابخوانان اغلب انسانهایی با شخصیت، مؤدب، فکور، و منطقی شناخته میشوند. ناشران و کتابفروشان را شاغلان امور فرهنگی و انسانی قلمداد میکنند. نویسندگان را انسانهایی مولد شعور و اندیشه و راهبر جوامع تلقی میکنند؛ و این قضاوتها همه از ذات نیکخواه و نیکساز کتاب بر میآید.
یکی از امور مرتبط با کتاب که از گذشته های دور و از زمان اختراع کتاب وجود داشته اما در سالهای اخیر نقش و جایگاه پررنگتری یافته، “ترویج کتابخوانی” است. کتاب هم مانند هر کالای دیگر بشری در هیاهوی پیچیدگیهای اجتماع و سلطۀ فناوری به تولید انبوه و تنوعی هزار رنگ و نوع دست یافته است؛ چنین تکثری ناخودآگاه در دام هرزگی نامخواهان و ننگپذیران میافتد و ناگزیر کتابهای زرد و بیکیفیت هم تولید میشود. از سوی دیگر، تنوع و کثرت کتابهای غیرزرد و نیک و ارزشمند هم بسیار زیاد بوده و هر متخصصی حتی نمیتواند به دقت و اطمینان از کیفیت و جزئیات کتابهای منتشره در علم خود مطلع شود. به همین خاطر گروهها و افرادی با عنوان “مروجان کتابخوانی” شکل گرفتهاند که وظیفۀ آنها تشویق و ترغیب افراد، فارغ از سن و موقعیت، به کتابخوانی است. مروجان میکوشند نیازها، ذائقهها، و علاقهمندیهای افراد را در حوزۀ کتاب و مطالعه کشف کنند و با شناسایی و رصدِ دقیق کتابها و منابع خواندنیِ مناسب، حلقههای واسط کتابها و افراد باشند؛ آنها میکوشند شعار “کتاب مناسب برای افراد مناسب در زمان مناسب” را جامۀ عمل بپوشانند. میشود گفت آنها متخصصان مشاورۀ کتابی و اطلاعاتی هستند. این گروه از افراد یا از نظر تخصصی در حوزۀ کتابداری و تعلیم و تربیت درس خواندهاند و در زمینۀ کتاب فعالیت حرفهای و تخصصی دارند یا اینکه به صورت تجربی و بیشتر از روی علاقه جذب حوزۀ کتاب و ترویج خواندن شده و زندگی خود را به این مسیر هدایت کردهاند. ناگفته نماند هر کسی در هر مقام و موقعیت و تخصصی میتواند مروج کتاب باشد چرا که هیچ انسان، گروه، و فرقهای را نمیتوان تصور کرد که بتواند بدون کتاب زندگی کند. اگر هم زندگی کند دچار سوء تغذیۀ اطلاعاتی و دانشی است و باید در مورد کیفیت زندگی او تردید کرد. مثل کسی که دچار سوء تغذیه جسمی است و بدن او از فقر مواد غذایی رنج میبرد و سلامتی او به خطر میافتد، ذهن بیکتاب هم در معرض خطر بیماریهای کمفکری و سستذهنی است.
همانگونه که در مقدمۀ مفصل بالا ذکر شد، کتاب امری است ارزشی، مطلوب و حتی مقدس و افرادی که با آن مرتبط هستند، نظیر مروجان کتاب، نویسندگان، کتابداران، کتابفروشان، ناشران، و غیره هم عموماً در ذهن مردم در طیف افراد مقبول و خوب طبقهبندی میشوند. چرا چنین برداشتی از کتاب و مرتبطین با آن در جامعه شکل گرفته است؟ این پرسش میتواند پاسخهای متنوعی داشته باشد اما آنچه در اینجا بیشتر به کار ما میآید این است که کتاب ذاتی خیراندیش و سعادتخواه داشته و در ضمیر ناخودآگاه جامعه واسطهای برای رسیدن به شخصیت مطلوب و آرمانی انسانی تلقی میشود. به همین خاطر ضروری است افراد و گروههایی که در زمینۀ ترویج کتاب و کتابخوانی فعالیت میکنند و قرار است مروج و مبلّغ این مادۀ اولیۀ ارزشمند باشند، هم خود واجد اخلاقیاتی درخور و برآمده از کتاب باشند و هم در کاری که میکنند همواره معیارهای اخلاقی را مدنظر قرار بدهند؛ چرا که کتاب در طول تاریخ به عنوان داعیهدار سعادت بشری و نیکخواه نوع آن شناخته شده است. ممکن است کتابهای مضر، نامربوط یا بیکیفیتی هم دیده شود اما باور کنیم که حتی نویسندگان این کتابها هم خودشان را ناجی بشر میشمارند و فکر میکنند انسانها با فکر و راهحلهای آنها به سعادت خواهند رسید. یعنی ذات کتاب طوری است که حتی نویسندگانی که ممکن است از نظر جامعه یا گروههایی از افراد، نویسندگان ظاله و فاسد شناخته شوند نیز اگر در باب قصد و نیت خودشان مورد پرسش قرار بگیرند، به ضرس قاطع نخواهند گفت که من این کتاب را برای گمراهی و به سیاهی کشاندن مردمان نوشتهام. هر چند که قضاوت و ارزشگذاری یک جامعه یا گروه ممکن است بسته به شرایط سیاسی، اجتماعی و فکری جامعه تغییر کند و میشود گفت همواره نسبی است؛ ممکن است مسألهای در یک جامعه ضدارزش تلقی شود اما در جامعۀ دیگری جایگاه ارزشی والایی پیدا کند. با این حال و علیرغم تناقض زیاد در سلیقه و فکر افراد و جوامع، کتاب همواره طرف اخلاق، نیکی و راستی ایستاده و به آنها متصف شده و میشود.
آنچه از گفتههای بالا بر میآید این است که وقتی با پدیدهای اخلاقمحور چون کتاب و موضوعی اندیشهورزانه چون ترویج کتابخوانی سروکار داریم، لازم است که هماهنگ با این ذات نیکخواه عمل کرده و در ترویج کتابخوانی همواره اخلاقیات سرلوحۀ فکر و عمل ما باشد؛ چرا که اگر در کاری چون ترویج کتابخوانی به دور از اخلاقیات و تفکرات انسانی فکر و عمل کنیم، تناقضی آشکار بین موضوع و عمل پدید میآید و طبیعتاً کسی امر متناقض را نمیپسندد و آن را طرد میکند. در رویارویی با ترویج کتابخوانی و برخورد با مروج آن، مخاطب میاندیشد که یک مروج، مثل هر صنعتگر و هنرمند دیگری، لاجرم باید مصالح اولیۀ کار خود یعنی کتاب را به درستی شناخته باشد و در موضوع کتابخوانی، شناخت مصالح اولیه یعنی خواندن کتابها و تسلط به موضوعات برای معرفی و ترویج آنها.
بازهم با پیشفرض دیگری در ذهن آدمها مواجه میشویم که از صغری و کبرایی ساده، یک نتیجۀ منطقی به دست میآید و اگر چیزی متناقض یا متقابل آن باشد، به هیچ وجه پیام او را نخواهد پذیرفت. این پیشفرض منطقی در حوزۀ کتاب و کتابخوانی به این صورت است که:
- مروجان کتابخوانی، کتابهایی که ترویج میکنند را میخوانند.
- کتابها همواره مطالبی درست دارند که به سعادت آدم کمک میکنند.
- نتیجه: مروجان کتابخوانی تحت تأثیر اخلاقیات موجود در کتابها، آدمهای اخلاقی هستند و با ترویج کتاب برای سعادت انسانها تلاش میکنند.