گزیده و گذرا از مدیریت دانش
مدیریت دانش را میتوان حوزهای موضوعی دانست که به رشته علم اطلاعات و دانششناسی ارتباط دارد. یکی از اهداف نگارش این گزیده نیز همین است که در قالب سه بخش نگاشته شده است. تلاش شده است آنچه را که در ادامه بصورت مجمل میآید، بنابر اقتضای فضای مجازی بهصورت موجز آورده شود. بدیهی است که هر بند از این نوشتار، در جای خود مستعدّ بسط و تفصیل است که مجال دیگری را میطلبد. با اینحال تلاش شده است در بخش نخست به تشریح گوناگونی رویکردهای مختلف به مدیریت دانش پرداخته و ارتباط مدیریت دانش و مدیریت اطلاعات در بخش دوم روشنتر شود و در پایان نیز دیدگاه رشته علم اطلاعات و دانششناسی نسبت به مدیریت دانش در برابر سایر رشتهها مورد توجه قرار میگیرد.
1.گوناگونی رویکردهای گوناگون به مدیریت دانش را چگونه توجیه کنیم؟
بسیار گفته و نوشته شده که مدیریت دانش یک قلمرو مطالعاتی میانرشتهای است[2]. طبیعی است که در هر قلمرو میانرشتهای، مواضع نظری، سنّتهای پژوهشی، عقبهها و گفتمانهای فلسفی، رویکردهای نظری و عملی متفاوتی وجود دارد. نویسنده با توجّه به تجربۀ حضور در کارگروههای نظارتی و اجرایی در چندین پروژۀ پیادهسازی مدیریت دانش[3]، به عینه دریافته است که این گوناگونی نظری و عملی افراد حاضر در کارگروهها که عمدتاً به رشتههایی چون فناوری اطلاعات، مدیریت، مهندسی صنایع، علوم شناختی و علوم اطلاعات و دانششناسی وابستگی داشتهاند (به نمودار 1 بنگرید)، چگونه پیشبرد کار را با اختلال و دشواری روبرو ساخته است. این گوناگونی، گاهی کار را به انکار مواضع یکدیگر میکشاند و برخی نیز آشکارا و تمامیّت خواهانه، مواضع دیگر رشتهها در باب مدیریت دانش را بر نمیتافتند. اگر نیک بنگریم، همین نزاع بر سر مالکیّت این قلمرو جذّاب میان وابستگان به رشتهها و حرفههای گوناگون، در همایشها و نیز در لابلای متون تخصّصی موجود هم به چشم میخورد.
نمودار شماره 1: ماهیت میانرشتهای مدیریت دانش ( Dalkir, 2005, 8)
نکتهای که کمتر به آن توجه میشود این است که این حوزه، به همان دلایلی که عنوان یک قلمرو مطالعاتی میانرشتهای را بر پیشانی دارد، به همۀ این مواضع و رویکردهای گونهگون نیازمند است. اگر بپذیریم که – نظیر هر قلمرو ذاتاً میانرشتهای دیگر- ماهیّت چندوجهی و پیچیدۀ دانش و مدیریت دانش به گونهای است که رشتههای کلاسیک و سنّتی محصور در مرز رشتهها، هر یک به تنهایی از عهده وارسی نظری و عملی آن ناتوان هستند، بنابراین شرایط موضوعی این حوزه، از آن یک قلمرو میانرشتهای ساخته است؛ پس لاجرم باید پذیرفت که همۀ این رویکردها و گفتمانهای متنوّعی که هریک وابستگیهایی به سرچشمۀ رشته خود دارند، رویکردها و گفتمانهای رقیب نیستند و قرار نیست که یکی بر دیگری تفوق یابد؛ بلکه اینها رویکردها و گفتمانهای مکمّلی هستند که به سبب میانرشتهای بودن حوزه، هر یک وجهی از وجوه کار را بر عهده دارند. برای نمونه رویکرد علوم شناختی بیشتر متمرکز بر چگونگی تغییر فرهنگ سازمانی از حبس دانش به میل به اشتراکگذاری دانش است[4]. رویکرد حوزۀ مدیریت نیز بیشتر مبتنی بر کاربست تجربه و دانش سازمانی در جهت پایدار نگاه داشتن موقعیّت سازمان در شرایط بازار است و تمرکز مهندسی صنایع همچون مدیریت بر دستیابی به مزیّت رقابتی پایدار و ایجاد ارزش افزودۀ اقتصادی ناشی از کاربست مدیریت دانش تأکید دارد[5]. تمرکز علم اطلاعات و دانششناسی نیز فارغ از اینکه سازمان مورد نظر، رویکردی انتفاعی دارد یا غیرانتفاعی، سودآوری اقتصادی مورد انتظار است یا بدنبال ارزشآفرینی اجتماعی، فرهنگی و … است، کارکرد مدیریت دانش را میتوان در جهت تسهیل دسترسی به اطلاعات و دانش در سازمانها، گروهها، جوامع، محیطهای تجاری، علمی و مانند آن در زمان مورد نیاز دانست[6].
منطق میانرشتهای حکم میکند که فهم ما از مدیریت دانش از رهگذر همگرایی و تعامل همۀ رویکردهای موجود به دست آید. بنابراین، انتظار از قلمها، ذهنها و زبانهایی که خود را به حوزۀ بین رشتهای مدیریت دانش متعلّق میدانند، این است که به جای اصرار بر فضای تخصّصگرایی پیشین که قایل به خطکشی، تقطیع دانش و معرفت، و مالکیّت موضوعی محصور در مرزهای درون رشتهای است، به منطق میانرشتهای بودن اقتدا کنند که اعتقاد به ماهیّت کلگرایانه و نه منقطع دانش دارد. این منطق، گوناگونی رویکردهای مکمّل – و نه رقیب – را فرصتی برای فهم عمیقتر موضوعات پیچیدۀ چندوجهی امروزی میداند. چنین نگاهی که برخاسته از تفکّر سیستمی است، رواداری میانرشتهای را به جای تعصّب درون رشتهای ترویج میکند و همۀ این گونهگونی رویکردها را با لحاظ وجوب نقد علمی، محترم و فراتر از آن، لازم میشمرد.
2. ارتباط بین مدیریت دانش و مدیریت اطلاعات چیست؟
همانطور که گفته شد مدیریت دانش حوزهای میانرشتهای است و به نظر میرسد که از امتزاج زمینههای «دانش»، «مدیریت منابع سازمانی» و نیز «فضای کسب و کار» با تأکید بر محیطهای سازمانی و بازار پدید آمده[7] و بنابراین با رشتهها و گرایشهای موضوعی بسیاری ارتباط مییابد. علم اطلاعات و دانششناسی هم به سبب آنکه خود را متعلّق به دنیای اطلاعات و دانش میداند و هم به دلیل آنکه در حال تبدیل شدن از یک حوزۀ اطلاعاتمحور به یک قلمرو دانشمحور است[8]، بر همین اساس با حوزۀ مدیریت دانش از جهات گوناگون ارتباطاتی دارد. از این بین، به ویژه میان جنبۀ مدیریتی و سازمانی علم اطلاعات یعنی مدیریت اطلاعات و مدیریت دانش مقایسههایی صورت میگیرد. اقبال به حوزۀ مدیریت دانش در محیطهای سازمانی و نیز مجلات علمی، برخی از صاحبان اندیشه و قلم را که همچنان گرفتار در بند تعصّبهای درونرشتهای هستند، بر آن داشته که دعوی زوال زمانۀ مدیریت اطلاعات کنند و چنین وانمود کنند که مدیریت دانش به عنوان یک پارادایم و الگوی جایگزین، به جای مدیریت اطلاعات بر نشسته است. این امر دست کم ناشی از دو موضوع است:
نخست همان چیزی است که در بند پیشین مورد اشاره قرار گرفت. این دیدگاه بیشتر ناشی از تمامیّت خواهی رشتهای است که از ذهن و قلمهایی برمیخیزد که هنوز فضای میانرشتهای را فهم نکردهاند. مدیریت اطلاعات، در کنار دیگر رشتهها، گفتمان و رویکردی به مدیریت دانش دارد که نه رقیب دیگر رویکردها بلکه در حکم مکمّلی برای آنهاست.
دومین دلیل، تفاوت در خاستگاههای مدیریت اطلاعات و مدیریت دانش است. خاستگاه پیدایش مدیریت دانش، «فضای کسب و کار» با تأکید بر محیط های سازمانی و بازار است و میبایست در همین فضا فهم شود. حال آنکه خاستگاه پیدایش «مدیریت اطلاعات» نه بازار و محیطهای سازمانی که بیشتر فضای ارتباطات علمی[9] بوده است؛ گرچه بعدها پای این حوزه هم به محیطهای سازمانی[10] – و نخست در صنایع و شرکتهای چندملیّتی – کشیده شد. چنین تفاوت در خاستگاه (اعم از تفاوت در خاستگاههای نظری، آموزشی، پژوهشی و عملی، و به تبع آن، تفاوت در جهانبینیها، زبان، الگوهای علمی و …) در دو سوی مدیریت دانش و مدیریت اطلاعات، گاه طرفین را متوّهم میسازد که واقعاً شکافی پرناشدنی و عمیق میان نگرشها و گرایشهای فکری و عملی آنان وجود دارد. به ویژه اینکه اغلب نادیدهانگاری یا فهم نابجای «هرم مفهومی داده- اطلاع- دانش- خرد» در نزد برخی نظریهپردازان حوزۀ مدیریت دانش منجر به باروری این باور شده که اساساً میان دو حوزۀ مدیریت دانش و مدیریت اطلاعات، هیچ ربط سازمان یافتۀ نظری و عملی وثیقی وجود ندارد. حال آنکه به نظر نویسنده، این تفاوتها، چندان هم عمیق و غیرقابل توافق نیست. نخست اینکه هم دستمایۀ مدیریت اطلاعات و مدیریت دانش، آن چیزی است که در طیّ فرآیندهای اطلاعاتی و دانشی، بهطور مستمر در حال بدل شدن به یکدیگر است (مدل مدیریت دانش نوناکو[11] به خوبی این تبدیل و تبدّلات را تفصیل کرده است) و همانطور که مرز قاطع و همهپسندی میان اطلاعات و دانش وجود ندارد، مرز قاطعی نیز میان مدیریت اطلاعات و مدیریت دانش وجود ندارد و این دو در هم آمیختگی و روابط چندسویۀ وسیعی دارند. از این گذشته، به نظر نویسنده، پیوندگاه دو حوزۀ «مدیریت دانش» و «مدیریت اطلاعات»، مفهوم «سیستمهای یکپارچۀ اطلاعات سازمانی» و بستر آن «چرخۀ اطلاعات سازمانی» است. اگر بپذیریم که مدیریت اطلاعات عهدهدار کوتاهکردن، بهینهسازی و کارآمد کردن مسیر اطلاعات از تولید تا مصرف است و اگر بپذیریم که مدیریت دانش در درجۀ اول، به عنوان راهکاری برای مستندسازی تجربیّات کارکنان و تسهیل در به اشتراکگذاری دانش میان آنان، عهدهدار کوتاه کردن، بهینه کردن و کارآ کردن مسیر دانش است، بنابراین، بناچار باید پذیرفت که مدیریت اطلاعات و مدیریت دانش در دو مسیر رفت و برگشتی، در مجموع چرخۀ اطلاعات سازمانی را میسازند (نگاه کنید به نمودار شماره 2). دربارۀ مسیر دانش باید اضافه کرد که تولید دانش از مصرف اطلاعات آغاز میشود چرا که دانش از خلاء فراهم نمیآید و مبتنی بر زمینههای پیشین اطلاعات است و به بازتولید اطلاعات ختم میشود. همین است که دانش بیان میشود، ثبت میشود و به عینیّت در میآید، دوباره به اطلاعات تبدیل میشود. در واقع تولید دانش عینی با بازتولید اطلاعات همزمان است. بنابراین «سیستمهای یکپارچۀ اطلاعات سازمانی» که مبتنی بر «چرخۀ اطلاعات سازمانی» هستند، هم به مدیریت اطلاعات و هم به مدیریت دانش به عنوان مکمّلهایی برای ساماندهی فرآیندهای اطلاعاتی و دانشی سازمان نیازمندند. به عنوان مثال، اگر مدیریت اطلاعات بهینه در سازمان وجود نداشته باشد و به عبارت دیگر، اگر اطلاعات تخصّصی، شغلی و سازمانی مورد نیاز کارکنان بهصورت سازمان یافته در دسترس آنان نباشد، چگونه میتوان انتظار داشت باروری فکری و تولید دانش را در میان آنان صورت پذیرد. مگر نه این است که هر دانشافزایی به زمینههایی نیازمند است که دسترسی و مصرف اطلاعات یکی از مهمترین آنهاست. گذشته از این، تجربیّات مستند شده و دانش ثبت شدۀ کارکنان (دانشِ به اطلاعات بدل شده) محتاج اعمال مدیریت برای سازماندهی و دسترسپذیری برای استفادۀ بهینه در آینده است که این خود بار دیگر، بر این دلالت دارد که سازمانها برای تکمیل مدیریت دانش به مدیریت اطلاعات نیاز دارند. بدین معنا، سازمانها هم در زمینههای مربوط به خلق دانش و هم در زمینههای مربوط به ثبت دانش به مدیریت اطلاعات نیازمند هستند. از سوی دیگر، مدیریت اطلاعات هم دیگر به تنهایی پاسخگو نیست. صرف هزینههای هنگفت در سازمانها برای فراهمآوری و سازماندهی منابع اطلاعاتی، بدون اینکه به استخراج و ثبت دانش حاصل از مصرف این اطلاعات بینجامد (مدیریت دانش)، هزینه- سودمندی سرمایهگذاری اطلاعاتی سازمان را زیر سؤال میبرد.
شکل شمارۀ 1- مدلي فرضي از چرخة اطلاعات سازمانی
3. تفاوت اساسی رویکرد علم اطلاعات و دانش شناسی به مدیریت دانش در قیاس با دیگر رویکردها در چیست؟
همانگونه که گفته شد رویکردها و گفتمانهای مکمّل در حیطۀ مدیریت دانش، هر یک به سبب میانرشتهای بودن حوزه، وجهی از وجوه کار را بر عهده دارند و به عبارت دیگر، هر یک به سبب پشت گرمی به سرچشمههای رشتهای خود، مزیّتهای نسبی را در کنه خود دارند. حال پرسش اینجاست که مزیّت نگاه و رویکرد علم اطلاعات به مدیریت دانش در چیست؟ اگر این پرسش به درستی مطرح شده و به دقّت پاسخ داده شود، میتوان انتظار داشت که فلسفۀ دست اندر کار بودن علم اطلاعات و دانش شناسی در مدیریت دانش به درستی تبیین گردیده و در مواجهه با دیگر رشتههای مدّعی به کار آید. این نوشتار مجمل، صرفاً میتواند فتح بابی در این باره باشد. نویسنده برای راهگشایی بحث در آتیه، صرفاً به دو جنبه از اختصاصات رویکرد رشته به مدیریت دانش می پردازد به این امید که تفصیل و تشریح بیشتر در نوشتههای دیگر پی گرفته شود.
نخست اینکه، در بیشتر رویکردها به مدیریت دانش، بحث از چگونگی استخراج دانش، مستندسازی و به اشتراکگذاری دانش آغاز میشود. گویی که خلق و پیدایش دانش افراد یک مفروض از پیش انگاشته است. کنکاش بیشتر و عمیقتر دربارۀ زمینههای خلق دانش که به زمینه های پیشین فرد باز میگردد، بیش از همه مرتبط با علم اطلاعات و البته علوم شناختی است. پاسخ به این پرسش بنیادین که اساساً خلق دانش چگونه صورت میگیرد را میبایست در دو حیطۀ علوم شناختی – به سبب مطالعه دربارۀ خلاقیّت، فرآیندهای ذهنی و شناختی، یادگیری و مباحثی از این دست – و علم اطلاعات – به سبب مطالعه دربارۀ نیازهای اطلاعاتی و رفتارهای اطلاعیابی افراد، دسترسپذیری و سازماندهی اطلاعات، روشهای اشاعۀ اطلاعات و مباحثی از این دست – جستجو کرد. حوزۀ مدیریت دانش به علم اطلاعات و مدیریت اطلاعات از این حیث نیازمند است که منطقاً نظریهها، مدلها و چارچوبهای نظری و عملی علم اطلاعات، در جستجوی شرایط و محیط اطلاعاتی است که در آن خلق دانش، سهلتر و محتملتر است. لذا رویکرد حاکم بر علم اطلاعات و نیز علوم شناختی به خلاف رویکرد حاکم بر حوزههای فناوری اطلاعات یا مهندسی صنایع، خلق دانش را مفروضی از پیش انگاشته نمیداند و بنا به اقتضائات رشتهای نسبت به آن، صاحبِ نظر و پیشینه است.
دوم اینکه، همان طور که پیشتر گفته شد، تمرکز علم اطلاعات و دانششناسی بر مدیریت دانش عبارت است از تسهیل دسترسی به اطلاعات و دانش در سازمانها، گروهها، جوامع، محیطهای تجاری، علمی و مانند آن، در زمان مورد نیاز است[12]. بنابراین، علم اطلاعات و دانششناسی نه مدیریت دانش را چون مهندسی صنایع، تنها در سنجش هزینه سودمندی در بستر سازمانهای تجاری و انتفاعی میبیند؛ نه چون حوزۀ مدیریت آن را منحصر به محیطهای سازمانی میداند و نه چون حیطۀ فناوری اطلاعات، آن را در محیطهای مجازی و نرمافزاری خلاصه میسازد. علم اطلاعات به سبب نگاهی که به حیطۀ مدیریت دانش دارد –نگاهی بسط یافته که فراتر از نوع سازمان و محیطهای سازمانی، حتّی گروهها، جوامع، محیطهای تجاری، و به خصوص علمی و … را در بر میگیرد- میتواند در بسط حیطۀ نظری و عملی حوزۀ مدیریت دانش راهگشا باشد و از این حیث به باروری بیشتر نظری و عملی قلمرو مدیریت دانش، فایده رساند.
فرجام سخن در سه سخن منتخب از متن!
الف) رویکردها و گفتمانهای متنوّع در حیطۀ مدیریت دانش که هر یک وابستگیهایی به سرچشمۀ رشتهای خود دارند، رویکردها و گفتمانهای رقیب نیستند و قرار نیست که یکی بر دیگری توّفق یابد، بلکه اینها رویکردها و گفتمانهای مکمّلی هستند که به سبب بین رشتهای بودن حوزه، هر یک وجهی از وجوه کار را بر عهده دارند.
ب) دستمایۀ مدیریت اطلاعات و مدیریت دانش آن چیزی است که در طیّ فرآیندهای اطلاعاتی و دانشی، بهطور مستمر در حال تبدیل به یکدیگر هستند (مدل مدیریت دانش نوناکو به خوبی این تبدیل و تبدّلات را تفصیل کرده است) و همان طور که مرز قاطع و همهپسندی میان اطلاعات و دانش وجود ندارد مرز قاطعی نیز میان مدیریت اطلاعات و مدیریت دانش وجود ندارد و این دو در هم آمیختگی و روابط چند سویۀ وسیعی دارند.
ج) پاسخ به این پرسش بنیادین که اساساً خلق دانش چگونه صورت میگیرد را میبایست در دو حیطۀ علوم شناختی و علم اطلاعات جستجو کرد. حوزۀ مدیریت دانش به علم اطلاعات و مدیریت اطلاعات از این حیث نیازمند است که منطقاً نظریهها، مدلها و چارچوبهای نظری و عملی علم اطلاعات، در جستجوی شرایط و محیط اطلاعاتی است که در آن، خلق دانش، سهلتر و محتملتر است. بنابراین رویکرد حاکم بر علم اطلاعات – و نیز علوم شناختی – بر خلاف رویکرد حاکم بر حوزههای فناوری اطلاعات یا مهندسی صنایع، خلق دانش را مفروضی از پیش انگاشته نمیداند و بنا بر اقتضائات رشتهای نسبت به آن، صاحبِ نظر و پیشینه است.
منابع:
بیرگر یورلند (1381). بنیادهای فلسفی، نظری و عملی علم کتابداری و اطلاعرسانی. ترجمۀ عبدالحسین آذرنگ. در: مبانی، تاریخچه و فلسفۀ علم اطلاعرسانی: گزیدۀ مقالات. به کوشش علیرضا بهمنآبادی. تهران: کتابخانه ملّی جمهوری اسلامی ایران، ص. 1- 48.
جودیت الکین؛ درک لاو (1381). مدیریت اطلاعات. ترجمه زهرا حداد، ملیحه خوش تراش سندی. تهران: سرا.
ریسمانباف، امیر (1390). جنبش دکومانتاسیون: گم شده در هیاهوی فناوری. مجلۀ مطالعات ایرانی کتابداری و اطلاعرسانی، شمارۀ 86.
وینسور، دونالد ای. (1999). ریشههای صنعتی علم اطلاعرسانی. ترجمۀ کاظم حافظیان رضوی. در: عليرضا بهمنآبادي (1381). مباني، تاريخچه و فلسفه علم اطلاعرساني: گزيده مقالات. تهران: كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران، ص. 311- 316.
Chaim Zins (2006).” Redefining information science: from “information science” to “knowledge science””, Journal of Documentation, 62 (4): PP. 447-461. Dalkir, Kimiz (2005). Knowledge Management in Theory and Practice. Amsterdam: Elsevier.
Gloet, Marianne & Mike Berrell (2003).” The dual paradigm nature of knowledge management: Implications for achieving quality outcomes in human resource management”, journal of knowledge management, 7 (1): PP. 78- 89.
Hjørland, Birger (2007).” Arguments for ‘the bibliographical paradigm: Some thoughts inspired by the new English edition of the UDC “. Information Research, 12 (4) : 1- 16. http://dlist.sir.arizona.edu/2143/01/Arguments_for_the_bibliographical_paradigm.pdf
Kebede, Gashaw (2010).” Knowledge management: An information science perspective”, International Journal of Information Management, 30 (2010): PP. 416–424; P. 421.
Martha de Jager (1999).” The KMAT: benchmarking knowledge management”, Library Management, 20 (7): PP. 367-372; P. 370- 371.
[2]. به عنوان نمونه نگاه کنید به:
Gashaw Kebede (2010).” Knowledge management: An information science perspective”, International Journal of Information Management, 30 (2010): PP. 416–424; P. 417.
Josephine Chinying Lang (2001).” Managerial concerns in knowledge management”, Journal of Knowledge Management, 5 (1): PP. 43- 57; P. 47.
Shashi Prabha Singh (2007).” What are we managing –knowledge or information?”, Journal of information and knowledge management systems, 37 (2): PP. 169- 167; P. 177.
[3]. از جمله در سازمان آب و برق خوزستان؛ شرکت آب منطقه ای خراسان رضوی و مجتمع آموزشی و پژوهشی صنعت آب و برق خوزستان.
[4]. به عنوان نمونه نگاه کنید به:
Martha de Jager (1999).” The KMAT: benchmarking knowledge management”, Library Management, 20 (7): PP. 367-372; P. 370- 371.
[5]. به عنوان نمونه نگاه کنید به:
Gashaw Kebede (2010).” Knowledge management: An information science perspective”, International Journal of Information Management, 30 (2010): PP. 416–424; P. 421.
[6]. به عنوان نمونه نگاه کنید به:
Gashaw Kebede (2010).” Knowledge management: An information science perspective”, International Journal of Information Management, 30 (2010): PP. 416–424; P. 421.
[7] . به عنوان نمونه نگاه کنید به:
Marianne Gloet, Mike Berrell (2003).” The dual paradigm nature of knowledge management: Implications for achieving quality outcomes in human resource management”, journal of knowledge management, 7 (1): PP. 78- 89.
Joseph M. Firestone, Mark W. McElroy (2005).” Doing knowledge management”, The Learning Organization, 12 (2): PP. 189-212; P. 190.
[8]. به عنوان نمونه نگاه کنید به:
Chaim Zins (2006).” Redefining information science: from “information science” to “knowledge science””, Journal of Documentation, 62 (4): PP. 447-461.
[9]. از آنجا که یک باور متداول میگوید که علم اطلاعات ریشه در جنبش دکومانتاسیون دارد (نظیر یورلند، 1381، ص. 12؛ یورلند، 2007، ص. 4- 5) و تمرکز جنبش دکومانتاسیون هم به ویژه بر منابع علمی رسمی نظیر مقالات علمی بوده است (ریسمانباف، 1390، ص. 52)؛ لذا میتوان گفت که سنّت تمرکز بر منابع اطلاعاتی مکتوب و به ویژه متون علمی (نظیر منابع مرجع و مجلات علمی) در علم اطلاعات، میراث بر جای مانده از جنبش دکومانتاسیون است. به عنوان نمونه نگاه کنید به:
بیرگر یورلند (1381). « بنیادهای فلسفی، نظری و عملی علم کتابداری و اطلاعرسلانی». ترجمۀ عبدالحسین آذرنگ. در: مبانی، تاریخچه و فلسفۀ علم اطلاعرسانی: گزیدۀ مقالات. به کوشش علیرضا بهمن آبادی. تهران: کتابخانه ملّی جمهوری اسلامی ایران، ص. 1- 48.
ریسمانباف، امیر (1390). جنبش دکومانتاسیون: گم شده در هیاهوی فناوری. مجلۀ مطالعات ایرانی کتابداری و اطلاعرسانی، شمارۀ 86، ص. 50- 68.
Birger Hjørland (2007).” Arguments for ‘the bibliographical paradigm: Some thoughts inspired by the new English edition of the UDC “. Information Research, 12(4) : 1- 16. from: http://dlist.sir.arizona.edu/2143/01/Arguments_for_the_bibliographical_paradigm.pdf
دربارۀ نفوذ فضای آموزش رسمی دانشگاهی و پژوهشی بر مباحث مدیریت اطلاعات، نیز نگاه کنید به:
جودیت الکین؛ درک لاو (1381). مدیریت اطلاعات. ترجمه زهرا حداد، ملیحه خوش تراش سندی. تهران: سرا.
[10]. به عنوان نمونه نگاه کنید به:
دونالد ای وینسور (1999). “ریشههای صنعتی علم اطلاعرسانی”، ترجمۀ کاظم حافظیان رضوی. در: عليرضا بهمنآبادي (1381). مباني، تاريخچه و فلسفه علم اطلاعرساني: گزيده مقالات. تهران: كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران، ص. 311- 316.
[11]. Nonaka
[12]. به عنوان نمونه نگاه کنید به:
Gashaw Kebede (2010).” Knowledge management: An information science perspective”, International Journal of Information Management, 30 (2010): PP. 416–424; P. 421.