مرور خاطرات مشهد با یکی از فرهیختگان علم اطلاعات و دانش‌شناسی جناب آقای سیدکاظم حافظیان رضوی

مرور خاطرات مشهد با یکی از فرهیختگان علم اطلاعات و دانش‌شناسی جناب آقای سیدکاظم حافظیان رضوی

آقای سید کاظم حافظیان رضوی نامی آشنا برای حرفه‌مندان و اهالی انجمن کتابداری و اطلاع‌رسانی ایران است. کتابداری از خطه خراسان و زاده شهر مشهد که سال‌ها به خدمت در کتابخانه‌ها، سازمان‌ها و موسسه‌هایی همانند انستیتو علوم تغذیه ای و صنایع غذایی ایران، موسسه تحقیقات واکسن و سرم سازی رازی، مرکز اطلاع رسانی و خدمات علمی جهاد سازندگی و مرکز اطلاعات و مدارک علمی کشاورزی و همچنین تدریس در دانشگاه‌های مختلف مشغول بوده است. فعالیت در کسوت کتابدار و تدریس در دانشگاه، از دغدغه او نسبت به انجمن کتابداری و اطلاع‌رسانی نکاسته و ایشان هیچگاه همراهی همیشگی‌اش را از انجمن دریغ نکرده است. به‌همین بهانه سراغ ایشان رفتیم و در گفت و گویی صمیمانه خاطرات ایشان را مرور کردیم.

زره ساز- اجازه دهید کمی به گذشته و زمانی برگردیم که در مشهد بودید. آیا از کتابخانه شریعتی که با عنوان کتابخانه فرهنگ و از قدیمی‌ترین کتابخانه‌های عمومی شهر مشهد بعد از کتابخانه آستان قدس رضوی است خاطراتی دارید؟ آیا محل سابق کتابخانه یادتان هست؟

– دقیق به خاطر نمی‌آورم. اما از زمانی که می‌دانم، کتابخانه شریعتی حدوداً بین سال‌های 1350 تا 1352 در مکان فعلی آن یعنی در میدان شهدا در کنار دبیرستان پسرانه شریعتی بوده است، که بعد از این سال من به دانشگاه رفتم. در آن زمان رئیس آن آقای شاکری بود. خانه ما در فلکه سراب بود و من به دبیرستان خسروی می‌رفتم، کنار میدان دروازه قوچان، اما خانه ما کوچه هدایت در ایستگاه سراب بود که تا کتابخانه پنج دقیقه فاصله بود.

زره ساز- برای آماده شدن برای کنکور به کتابخانه هم می‌رفتید؟

نه من از آن آدم‌هایی بودم که هیچ‌وقت برای کنکور درس نخواندم. سال چهارم دبیرستان به‌طور ناگهانی تصمیم گرفتم بروم زبان فرانسه بخوانم و در انجمن فرانسه در شهر مشهد ثبت‌نام کردم. با زبان انگلیسی میانه خوبی نداشتم و گمان می‌کردم که زبان انگلیسی را به هیچ‌وجه یاد نمی‌گیرم، چون از ابتدا با ما ببه شیوه سیار نادرستی زبان انگلیسی آموزش داده می‌شد. با خود گفتم یک زبان جدید را از پایه و از معلمان فرانسوی یاد می‌گیرم. اساتید انجمن فرانسه در مشهد از کشور فرانسه می‌آمدند.

زره ساز- انجمن فرانسه مشهد در کدام خیابان مشهد بود؟

در خیابان جم، واقع در اول خیابان دانشگاه قرار داشت. آن گونه که به خاطر می‌آورم در کلاس‌های این انجمن شرکت کردم و به کنکور رسیدم. پس از آن، در کنکور ثبت‌نام و شرکت کردم و نمره آوردم. من برای کنکور، زبان را مطالعه کردم که قبول شدم. آن زمان که من به کتابخانه می‌رفتم، نوع دسترسی به کتاب‌ها قفسه بسته بود و از سیستم برگه‌دان استفاده می‌شد. اما به ما طرز استفاده از برگه‌دان و کتابخانه را آموزش نمی‌دادند. هرکس خودش باید این مسائل را یاد می‌گرفت.

زره ساز- کتابخانه از لحاظ نیروی انسانی چگونه بود؟ کتابدار هم داشت؟

ما فقط مسئول امانت را می‌دیدیم و نمی‌دانم که در خدمات پشت پرده کتابخانه چند نفر داشتند. قطعاً این‌چنین کتابخانه‌ای، سازمان‌دهی مناسبی برای خودش داشته است. اما اینکه این سازمان‌دهی استاندارد بوده و یا از نوع سازمان‌دهی دیویی بوده و یا نه نمی‌دانم، اما صد درصد سازمان‌دهی داشته است.

من هم از کتابخانه شریعتی و هم از کتابخانه آستان قدس رضوی- به واسطه پدرم که در این کتابخانه مشغول بودند- بسیار استفاده می‌کردم. پدرم در کتابخانه آستان قدس صحاف بودند، اما پس از مدتی، از این کار بیرون آمدند و پس از آن، کارمند آستان قدس در سیستم اداری شدند. اما پدر و پدربزرگم، هر دو در کتابخانه آستان قدس صحافی می‌کردند و به احتمال بسیار زیاد این کار را برای ثواب و اجر معنوی انجام می‌دادند. پدربزرگم در راسته مسجد گوهرشاد که کاغذ به طلبه‌ها می‌فروختند، کاغذفروش و کتاب‌فروش بودند. در این کتاب فروشی، طلبه‌ها کتاب های خطی سنگی خود را برای فروش به پدربزرگم می‌داند تا برایشان بفروشند. ایشان می‌فروختند و پول آن را به طلبه‌ها می‌دادند و مقداری هم نصیب خودشان می‌شد. در کتابخانه آستان قدس هم که به صحاف نیاز داشتند، پدربزرگم برای صحافی به آن جا می‌رفتند. آقای دکتر مهدوی دامغانی مطلبی را برای کتاب حافظ اسرار از آمریکا فرستادند که در آن مطلب، به صورت مفصل درباره خانواده حافظیان نوشته‌اند. با ایشان رفت آمد خانوادگی داشتیم. من خودم اولین بار در نقدهایی که می‌نوشتم، خاطره اولین باری که پدرم مرا به کتابخانه برد را نوشته بودم. دقیق یادم نیست این مطلب کجا منتشر شده است.

زره ساز- اگر امکان دارد خاطره آن را تعریف کنید.

ماجرا از این قرار بود که در کلاس چهارم دبستان قرار بود که در مورد واقعه مسجد گوهرشاد سخنرانی کنم. معلم پرسید چه کسی حاضر است درباره این موضوع صحبت کند. من داوطلب شدم و دلیل داوطلب شدنم این بود که پدرم درباره مسجد گوهرشاد اطلاع داشت چون خودشان در آن زمان جوان بودند و در این واقعه حضور داشتند. کتابی داریم تحت عنوان حدیقه الرضویه از حسن هروی. نویسنده این کتاب تا حدود سال 1335 زنده بودند. من دست خط ایشان را دارم، چون خود ایشان کتابشان را به عموی من هدیه دادند. پدرم مرا به کتابخانه آستان قدس بردند تا جریان واقعه مسجد گوهرشاد را مکتوب بخوانم. ایشان کتاب حقیقت رضویه را از کتابخانه به خانه آوردند. در این زمان کلاس چهارم بودم. ایشان برایم تعریف می‌کردند و من نیز مانند ضبط‌ صوت گوش می‌دادم. بعد هم، همین نوشته را به کلاس بردم و اولین کنفرانس را ارائه دادم و این سرآغاز آشنائیم با کتابخانه آستان قدس رضوی بود.

زره ساز- در آن زمان محل کتابخانه آستان قدس در صحن موزه بود؟

بله زیر موزه کتابخانه بود. ساختمان خیلی زیبایی هم داشت. آن کتابخانه را رضاشاه ساخته بود. وقتی ساختمان جدید را می‌ساختند، اتفاق جالبی افتاد و آن هم این بود که در حین ساخت و ساز ناگهان یکی از سقف‌های ساختمان حرم ریزش می‌کند و تعدادی از قرآن‌های خطی و نامه‌های دوره صفوی از درون دیوار به بیرون ریخته می‌شود. از روی یادداشت‌هایی که اول قرآن‌ها بود متوجه شدند که عمر کتابخانه 200-300 سال عقب‌تر از آن تاریخی است که پیش از آن تصور می‌کردند و عمر کتابخانه 1000 سال تخمین زده شد. آقای شاکری کتابی با عنوان گنج هزارساله در این باره نوشته‌اند.

زره ساز- در آن زمان با رشته کتابداری آشنا بودید؟

بله من وقتی فهمیدم می‌خواهند در رشته کتابداری دانشجو بپذیرند، رشته دیگری را که قبول شده بودم رها کردم. ما اولین گروه دانشجویان لیسانس کتابداری دانشگاه تهران در سال 1353 بودیم.

زره ساز- رشته تحصیلی‌تان قبلا چه بود؟

جغرافیا. در دوران دبیرستان خیلی فعال بودم. روزنامه دیواری تهیه می‌کردم و دو تا کتابخانه درست کرده بودم؛ یکی برای دبیرستان خسروی و یکی برای کتابخانه دبیرستان بازرگانی. برای اولین بار مجله انجمن کتابداری را در دبیرستان خسروی دیدم، بدون اینکه بدانم کتابداری چیست و انجمن کتابداری چیست. ولی مجله آن را دیدم،حافظه خوبی داشتم و همه را در ذهنم نگه داشتم. من تاریخ ویل دورانت را نخوانده بودم، اما کامل با آن آشنا بودم، از همان دبیرستان خسروی تاریخ تمدن اسلام و عرب را می‌گرفتم زیر بغل و در خیابان همراه داشتم تا مردم بگویند این چقدر عالم است. یا یادم می آید یک روز در فلکه سعدآباد نشسته بودم. نمی‌دانم منتظر چه کسی بودم. کتاب تاریخ خط هیروگلیف را همراهم برداشته بودم تا خودنمایی کنم. اما یک چیزی که از این خودنمائی ها در آن سنین یاد گرفتم و همیشه در کلاس‌هایم به دانشجویان می‌گویم و آن این است که اگر جوانان و نوجوانان کاری را برای تظاهر و برای خودنمایی انجام می‌دهند، هیچ اشکالی ندارد. این اقتضای سن است بنابراین نباید آن‌ها را سرکوب کنیم. اگر کسی نقاشی می‌کشد، نباید او را سرکوب کنیم. باید بگوییم آفرین تو طراحی را دوست داری. نگوییم برو تو هیچی نمی‌شوی.

 در دوران دبیرستان هم از طریق دبیرانم با نویسندگان آشنا می‌شدم، مثلاً آقای حسین نجومیان، کسی بود که در سر کلاس برای ما کتاب می‌خواند، آقای احمدی دبیر ادبیات سر کلاس برای ما مدیر مدرسه آل احمد می‌خواند و آقای شریعتی.

زره ساز- همان آقای شریعتی معروف؟

نه معلم تاریخ و جغرافیا بودند. هنوز در قید حیات هستند و من چند سال پیش در نمایشگاه کتاب ایشان را ملاقات کردم. آقای شریعتی ما را به کتابخانه می‌بردند و به کارهای هنری تشویق می‌کردند. اولین فعالیت فرهنگی من تهیه روزنامه دیواری بود. همه این کارها به کتاب احتیاج داشت. من با کتاب‌های نویسندگان بسیاری آشنا بودم و با این اطلاعات وارد رشته کتابداری شدم. وقتی اعلام کردند دانشجو در رشته کتابداری می‌گیرند، من با کتاب، ناشر، نویسنده آشنا بودم. برای همین رفتم و شرکت کردم و خدا را شکر قبول شدم. خبر قبولی کنکور را روبروی باغ ملی دیدم. روزنامه را به دیواری زده بودند که الآن هم روبروی کنسولگری سفارت پاکستان است. یکی از کارهای خوب روزنامه‌فروشان آن موقع این بود که روزنامه را به دیوار با پونز می‌زدند. در آن زمان هم به صورت تصادفی دیدم بر روی دیوار روزنامه فروشی نوشته اسامی قبول‌شدگان رشته کتابداری. نامم در میان آن اسامی بود.

زره ساز- نتایج کنکور را رشته به رشته اعلام می‌کردند؟

نه. فقط اولین دوره ‌رشته کتابداری را جدای از بقیه رشته‌ها اعلام کردند.

زره ساز- شما جزء اولین دوره بودید؟

بله. ما اولین دوره کارشناسی بودیم. دوره کارشناسی ارشد از سال 1345 تاسیس شده بود. اولین دوره کارشناسی سال 1353 راه‌اندازی شد. ما موقع انقلاب فارغ التحصیل شدیم. وقتی وارد رشته کتابداری شدم برای استادانم خیلی عجیب بود که برای مطالبی که می‌نوشتم، پانویس و رفرنس می‌دادم. برایشان جالب بود که اینها را از کجا می‌دانم. تا این که یک مقاله نوشتم درباره اصول کتابداری. یادم می‌آید که در آن زمان از طرف انجمن کتابداران امریکا به کتابخانه‌های عمومی گفته شده بود که یک کتابخانه عمومی باید این ویژگی‌ها را داشته باشد. بعد آمدم آن اصول را تطبیق دادم با اتفاق‌هایی که در کتابخانه شهر خودم می‌افتاد. نوشتم و آن را برای چاپ در مجله دانشجویی دانشگاه دادم که چاپ نشد، چون کمی انتقادی بود.

 زره ساز- عنوان نشریه یادتان است؟

نه. ولی اکثراً می‌نوشتند نشریه دانشجویان دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران. ولی دانشجویان بیشتر نشریه را برای هدفهای فرهنگی و سیاسی چاپ می‌کردند. مجلات دانشجویی بیشتر برای همین کار بود.

زره ساز- از افرادی که در آن زمان هم دوره شما در دبیرستان و اهل کتاب و فرهنگ بودند می‌توانید کسی را نام ببرید؟

یکی آقای رضا کیانیان، که امروزه در هنر و سینما هستند. من و آقای کیانیان هر دو شاگرد آقای داوود کیانیان برادر ایشان بودیم. داوود کیانیان معلم هنر بودند. در دبیرستان خسروی ایشان ما را انتخاب کردند. یک گروه بودیم در تئاتری به نام پارت. ایشان بچه‌هایی را که می‌دید اهل فرهنگ و هنر هستند جدا می‌کرد. من شانس آوردم که یکی از آنان بودم.

زره ساز- شما تئاتر کار می‌کردید؟

بله با آقای رضا کیانیان تئاتر کار می‌کردیم. در کنار کار تئاتر، قصه می‌خواندیم، شعر می‌خواندیم، موسیقی خوب گوش می‌کردیم، تاریخ می‌خواندیم و جلسات فرهنگی داشتیم. آنچه در این سال‌ها به‌دست آوردم بیشتر در قبال این فعالیت‌ها بود. یکی از کارهایی که می‌کردم، شرکت در کانون بحث و انتقاد دینی بود. در جلساتی که آقای هاشمی نژاد به سؤالات جوانان جواب می‌دادند حضور داشتم. من پای تریبون سخنرانی آقای هاشمی نژاد دعا را به صورت دکلمه می‌خواندم. یک نمایش رادیویی نوشته بودم تحت عنوان جهاد با کلام. بعد خودم این نمایش‌نامه را اجرا کردم. در روزهای انقلاب این نمایش‌نامه در دست مردم می‌چرخید. برای همین ساواک ما را گرفت. در یکی از سخنرانی‌ها، آقای هاشمی نژاد مردم و طلبه‌ها را تشویق کرد تئاتر ببینند، آن هم تئاتر ما را. یک نمایش‌نامه داشتیم درباره دعای باران بود که آقای کیانیان نوشته بود. تئاتر ما تئاتر دارای محتوا و درست حسابی بود.

زره ساز- جلسات تمرین کجا بود؟

در مدرسه و یا هر جای دیگری که گیر می‌آوردیم تمرین می‌کردیم. این فعالیت‌های من با آقای رضا کیانیان بود و در دانشگاه در تهران هم با هم بودیم. بعد شاخه آقای کیانیان عوض شد. کسان دیگری هم بودند مثلا آقای محمود خافی در مشهد، آقای کلاهی اهری که شاعر هستند، آقای علی صداقتی که ایشان چند جلد کتابشان در تهران منتشر ‌شد تحت عنوان عیال خیاط و بیژن امکانیان که با او تئاتر کار می‌کردم.

 زره ساز- در همین گروه تئاتر؟

نه. ایشان در گروه دیگری بودند که در آن، آقایان انوشیروان ارجمند، مهدی صباغی و رضا صابری عضو بودند. آقای علی شکری هم که خیلی شاخص هستند و کمتر در ایران ایشان را می شناسند از بچه‌های ما بود که الآن در هالیوود برای تلویزیون امریکا فیلم می‌سازد. این گروه خیلی فعال بود. اکثر آنها هنرپیشه، نویسنده، ادیب و یا از شاعران بزرگ شدند.

در آن زمان، نقش مطالعه در تحول جامعه دانش‌آموزی و سوق دادن آنها به وادی هنر و خواندن خیلی پر رنگ بود. بهترین ابزاری هم که در اختیار قرار داشت کتاب و مجله بود. امکانات امروز زیاد شده اما عمق آن کم شده است و این بحث باید آسیب‌شناسی بشود که چرا جامعه ایران یک دوره فرهنگی طلایی داشته و استادانش دکتر باستانی پاریزی، دکتر مهدی محقق و دکتر زرین‌کوب بودند اما الان اوضاع بدین‌گونه شده است.

زره ساز- به نظر شما دلیل مهاجرت این نخبگان به خصوص از مشهد به تهران چه بوده است؟

بیشتر محیط و فضای دانشگاه تهران بوده است. البته من تا جایی که می‌دانم دانشگاه ادبیات مشهد خیلی شاخص بود. من سال دوم دانشگاه بودم که تابستان برای کارآموزی به مشهد آمدم و به دانشکده ادبیات رفتم. هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم که در آنجا گفتند باید بروی پیش رئیس دانشکده آقای دکتر غلام‌حسین یوسفی که استاد آقای دکتر حری هم بودند. من به عنوان یک دانشجو وارد اتاق رئیس دانشکده شدم و ایشان به من خیلی احترام گذاشتند و من را توجیه کردند که اگر شما می خواهید به کتابخانه بیایید، باید چه جوری باشید و چه چیزهایی را رعایت کنید. من بعداً کتاب‌های ایشان را مطالعه کردم. البته می دانید که آقای دکتر یوسفی یکی از بزرگان ادبیات هستند و از آن افرادی بودند که بیشتر عمر مدیریتی خود را در دانشکده ادبیات مشهد گذراندند. من در آنجا یک مدت پیش آقای آشفته دوره کارورزی را سپری کردم.

زره ساز- ایشان همان آقای عماد آشفته معروف بودند؟

نه ایشان از دانشجویان رشته کتابداری بودند. آشفته معروف را اگر اشتباه نکنم در قهوه‌خانه داش‌آقا در مشهد دیدم روبه روی سینما ایران که الآن نه نشانی از آن قهوه‌خانه هست و نه سینما. این قهوه‌خانه در خیابان چهارطبقه قرار داشت. این قهوه‌خانه پاتوق روشنفکران آن زمان بود. ما نوجوان بودیم و می‌رفتیم آن جا برای دیدنشان.

 زره ساز- آقای اخوان ثالث هم می‌آمدند؟

من آقای اخوان ثالث را در تهران دیدم. در منزل محمد زهری. استاد ما خانم دکتر پاوندی همسر آقای محمد زهری بود. ما را یک روز بردند خانه‌شان. در آنجا آقای اخوان ثالث هم بودند که به من گفتند عموی شما معلم قرآن من بودند. عموی دومم قرآن درس می‌دادند. از شاگردهای استاد محمدعلی عرب بود و در صدر القران آستان قدس در دارالحفاظ بودند. ایشان و پدرم با تجوید و قرائت قرآن می‌خواندند و یک سبک خاصی داشتند که از مشهدی‌های قدیمی بپرسید می‌دانند. داییم تعریف می‌کرد که در دبیرستانی که درس می‌خوانده، عمویم معلم قرآن بوده است. می‌گفتند روزهایی که عمویم قرآن می‌خواندند تمام معلم‌ها در کلاس‌ها را باز می‌گذاشتند و کلاس‌هایشان را تعطیل می‌کردند و ساکت می‌نشستند که صدای آقای حافظیان را بشنوند، این قدر که زیبا می‌خواندند. عموی من کتابی دارند تحت عنوان فروغ حافظیان که درباره تجوید قرآن است. در آن کتاب دیدم که در رابطه با گوشه‌های موسیقی و ردیف در تلاوت قرآن، مطالبی نوشته بودند.

یک چیز جالب اینکه پدر من دعای کمیل را با یک سبک خاصی می‌خواندند و هیچ‌وقت اجازه نمی‌دادند بین دعا از اول تا آخر هیچ کلمه‌ای اضافه شود و یکسره می‌خواندند. خاطرات خانواده‌ام در کتاب که آقای مهدوی دامغانی که الآن در هاروارد تشریف دارند آمده است.

زره ساز- در کدام کتاب منتشر شده است؟

در کتاب حافظ اسرار.

زره ساز- البته عموهای شما انسان‌های بزرگی بوده‌اند. به ویژه سید ابوالحسن حافظیان رضوی که ناظر و مجری ساخت ضریح چهارم امام رضا (ع) (معروف به شیر و شکر) بودند. آنها حتماً مجموعه‌های جالبی از کتاب‌های آن دوران داشتند بالخصوص عموی شما سیدابوالحسن که به هند رفت و آمد داشتند.

عمویم سید ابوالحسن نسخه شناس خیلی خوبی بودند و کتاب‌ها را خیلی خوب می‌شناختند. عموهای دیگرم هم همین طور بودند. عمو حسین من کتابخانه بسیار نفیسی داشتند که 600 جلد کتاب خوب و ویژه داشت. دختر ایشان -لیلی حافظیان- تا جایی که من اطلاع دارم از نویسندگان مشهد هستند. این عمویم کتابخانه‌اش را به کتابخانه مسجد گوهرشاد اهدا کرد. یعنی وصیت کرده بودند که کتاب‌ها را به کتابخانه مسجد گوهرشاد اهدا کنید. عموی بزرگم، سید ابوالحسن حافظیان بانی ضریح چهارم امام رضا (ع) هم کتابخانه خیلی باارزشی و خوبی داشتند که این کتابخانه به نوعی در اختیار من است. ایشان از هند نسخ خطی را می‌آوردند. پدرم هم کلاً کتاب هایشان رابه من دادند. کتاب خطی هم داشتند. یکی از کتابهای مجموعه ایشان، یک کتاب خطی نفیس بود. کتاب مناجات دعا از سید ابن طاووس که به شهادت استاد عبدالحسین حائری نسخه منحصر به‌فردی بود. کتاب را بردم و به کتابخانه آیت‌الله مرعشی هدیه کردم چون دیدم بهترین جایی است که این کتاب باید آنجا باشد. وقتی این کتاب را در آنجا دیدند، گفتند که این نفیس‌ترین نسخه کتاب سید ابن طاووس است.

یادم می‌آید که آقای طبسی در مسجد ملاهاشم کلاس‌های حوزه داشتند. من گاهی وقت‌ها می‌رفتم می‌نشستم و یاد می‌گرفتم. علاقه زیادی به یادگرفتن داشتم. چیزی که در جوانان ما کمتر شده است. فکر می‌کنم ما آخرین نسلی هستیم که این گونه پرورش‌ یافته‌ایم. بهرحال باید منتظر ماند. من در یک چیز شک ندارم و آن اینکه تعداد آدم‌های فرهیخته بسیار زیاد شده است. منتها عمقی که در باستانی پاریزی، زرین‌کوب یا افرادی مثل پورداوود بود و نام هر کدام پشتمان را می‌لرزاند، کمتر شده است. اینها صاحب آثار زیادی بودند. آقای دکتر غلام‌حسین یوسفی بیش از 20 اثر داشته است. این آدم‌ها استثنایی بودند. آقای دهباشی با مجله بخارا دین خودشان را به این فرهنگ و این نخبگان به خوبی ادا کرده‌اند و خداحفظشان کند.

زره ساز- از شما برای انجام این مصاحبه بسیار سپاسگزارم .

*با سپاس از سمیه سادات آخشیک (دانشجوی دکترای علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه فردوسی مشهد) به خاطر همفکری در شکل گیری و تدوین مصاحبه و خانم عطیه باغستانی تجلی (دانشجوی کارشناسی علم اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه بین المللی امام رضا (ع)) به خاطر پیادهسازی مصاحبه و با تشکر از «آقای دکتر محسن حاجی زین العابدینی» که زحمت تهیه و ارسال تصاویر این مصاحبه را برعهده داشتند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *