دوچرخه های طلایی
دوچرخه های طلایی صبح اول وقت در حال ورود اطلاعات اعضای کتابخانه بودم که آقای جاافتادهای وارد کتابخانه شد. او را نمیشناختم اما از سلام و علیک گرمی که کرد …
Read Moreدوچرخه های طلایی صبح اول وقت در حال ورود اطلاعات اعضای کتابخانه بودم که آقای جاافتادهای وارد کتابخانه شد. او را نمیشناختم اما از سلام و علیک گرمی که کرد …
Read Moreکتـابدارتِـراپی «در میان اعضاء کتابخانه افرادی پیدا میشوند که روبهرو شدن با آنها برای کتابدار یک فرصت خاص است. باید قدر این فرصتها که خیلی راهگشا و کار راهانداز است …
Read Moreیک جرعه کتاب (خاطره) دقایق پایانی ساعت کار کتابخانه در غروبی سرد و زمستانی است. آسمان به قرمزی می زند و برف سنگینی میبارد. از آن هواها که بیش از …
Read Moreدو خاطره: در جستجوی رسالت گمشده یک کتابدار خاطره اول: از آن دست مراجعهکنندگانی بود كه در هر هفته حداقل يك بار او را میدیدیم میدانستم دانشجوي رشته حقوق است …
Read Moreیادی از آن روزها … (یک قدم پس از نقد) روزهای آخر سال 85 بود، سیزدهم اسفندماه. سرمای زمستان کمکم جای خود را به هوای مطبوع بهاری میداد. ادکا اولین …
Read Moreهرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق به بهشتزهرای تهران که پا میگذاری، قسمت هنرمندان و نامآوران قطعه 88 و 255 حس و حال خاصی دارد. انگار آنجا بوی …
Read Moreسمفونیای که نوازندهاش استاد حری بود طبق معمول ایمیلهای روزانه خود را چک میکردم، ماشاالله تمامی نداشت. بهخصوص پیامهای گروه بحثهای مختلف کتابداری که از وقتی پا به عرصه کتابداری …
Read Moreخاطراتی اندک، اما خوشایند از دکتر عباس حری دارم برش اول: در مقطع فوقلیسانس با خواندن تعداد محدودی از مقالات و کتابهای حوزه، با نام دکتر “عباس حری” آشنا شدم. …
Read Moreاستادی که من میشناختم: آ …ز…ا….د را میگویم ….. بهراستی آزاد بود! قامتی استوار داشت و خم شدنش را یکبار بیشتر ندیدم؛ آنهم روزی که برای بوسیدن دست استادش پوری …
Read More