نشست تخصصی مطالعه در فضای مجازی
«نشست تخصصی مطالعه در فضای مجازی[1]» در روز دوشنبه 15 آذرماه 1395 به همت انجمن دانشجوئی علم اطلاعات و دانششناسی و در محل کافه کتاب دانشگاه خوارزمی برگزار شد. در زیر گزارش از مطالب مطرح شده در این نشست ارائه میشود:
حاضران در نشست:
دکتر داریوش علیمحمدی
دکتر سمیهالسادات آخشیک
دکتر محمد زرهساز
دکتر محمد زرهساز: هدف از برگزاری این جلسه بحث دربارۀ مطالعه در فضای دیجیتال است. اغلب شاهد تبلیغات گسترده هستیم که کتاب بخوانید و مطالعه کنید. با وجود این، در واقعیت، فناوری باعث شده است تا قالبها تغییر کنند. اکنون محتوا اهمیت خود را بیشتر از قالب پیدا کرده است. محتوا ممکن است در قالبهای مختلفی وجود داشته باشد. در شبکههای اجتماعی و اینترنت چهار نوع محتوا داریم: محتوای متنی، محتوای عکسی، محتوای تعاملی و چندرسانهای[2] که قالبهای مختلفی دارند و در این قالبها تلاش میشود، محتواها عرضه شوند. محتوای متنی چیزی است که بهصورت سنتی در کتابهای چاپی با آن آشنا هستیم. در اینترنت نیز با انواع محتواهای متنی سروکار داریم. مقالهها، مطلبها، بروشورها و انواع محتواها دراین محیط تقسیمبندی شده است و معمولاً روزانه درحال مطالعۀ آنها هستیم. در تلفن همراه، کامپیوتر و لپتاپ محتوای تصویری و عکسها به شکل محتوای تصویری ارائه میشوند. محتوای مالتیمدیا کارتونها، کتابهای صوتی، پادکَستها و آهنگها را در بر میگیرد و این محتواها بهصورت صوتی وجود دارد. از طریق فناوری روی محتوای تعاملی کار میشود و خوب هم کار شده است. بهطوریکه، شاهد خلاقیت و نوآوری در این حوزه هستیم. انواع محتواها وجود دارند و درفضای امروزی، مطالعه صرفاً محدود به فضای سنتی نمیشود. تلفن همراه ابزاری است که همیشه ما با آن مانوس هستیم. این طبیعی است که قالبهای مختلفی پدید میآیند. کتاب الکترونیکی که همواره درحال تحول است و حالتهای تعاملی به آن افزوده میشود. در این کتابها حتی از قابلیت حسآمیزی نیز استفاده میشود. در این نوع کتابها، فناوریها تغییر میکند. برخی از انواع خدماتی که در این زمینه آغاز شدهاند، در همان فضای سنتی طراحی شدهاند. ما با کتابخانههای سنتی آشنا هستیم. دیجیتال کردن کتابهای سنتی و طراحی خدمات اطلاعاتی در فضای دیجیتال باعث ایجاد نظامهایی همچون کتابخانه دیجیتال در فضای جدید شده است. این نظامها اغلب به دنبال آن هستند که محتوای سنتی خود را در قالبهای دیجیتال برای کاربرانی عرضه کنند که نمیتوانند بهصورت فیزیکی در فضای کتابخانهها حاضر شوند. بنابراین به نوعی شاهد قفسههای فیزیکی در فضای مجازی نیستیم. در حقیقت این قفسهها بازسازی شدهاند و ما میتوانیم از این قفسهها بدون پرداخت هزینه یا با پرداخت هزینه استفاده کنیم. گروه فعال دیگری نیز در این فضا فعالند که بیشتر به دنبال کارهای ترویجی هستند تا کسب درآمد. نمونهای از این نوع فعالیتها را میتوان در شبکههای اجتماعی که برای ترویج مطالعه تلاش میکنند مشاهده کرد. نمونۀ بارز انگلیسیزبان آن که البته کاربران ایرانی بسیاری نیز دارد، شبکۀ اجتماعی گودریز[3] است. افرادی که درحوزههای مختلف مطالعات بسیاری دارند، میتوانند عضو این شبکههای اجتماعی شوند. در فارسی نمونۀ چنین شبکهای کتابناک است. گاهی فعالیت این شبکهها که فایل تماممتن میدهند، بهدلیل موضوع کپیرایت برای مدتی با محدودیت مواجه شد. این درحالی است که گودریز چون تحت قوانین بینالمللی است، فایل تمام متن را نمیگذارد؛ ولی این شبکه اطلاعات بسیار ارزشمندی دربارۀ کتابها ارائه میکند. همچنین امکان ارتباط مستقیم با نویسندگان و ارائه نظرات را پدید میآورد. چنین امکاناتی باعث شده است که ما بهعنوان نویسنده یا خواننده در فضایی گفتمانی تعمل داشته باشیم و به تداوم یک اثر کمک کنیم. گروه دیگری از فعالیتها هستند که بهصورت تجاری کار میکنند. این فعالیتها کسبوکارهای محتوامحور را پدید میآورند. به این معنا که آنها ضمن اینکه فعالیت دارند، به دنبال کسب سود هم هستند. در خارج و در ایران نمونههای مختلفی از این دست وجود دارد که به دنبال تولید اپلیکیشنهای مختلف هستند. نمونۀ آن نرمافزار طاقچه است که ممکن است بسیاری با آن آشنا باشند. وقتی اپلیکیشن «طاقچه» را دانلود میکنید، میتوانید کتابهای مختلف را ببینید، هزینۀ آن را پرداخت کنید، فایل آن را بهصورت pdf دریافت کنید. همچنین ممکن است فردی بگوید که من نمیتوانم کتاب متنی بخوانم و تمایل دارد کتاب را بشنود. کتابهای صوتی هم تولید میشوند. «شِنوتو» نمونهای از این خدمات است. «شنوتو» و «نوار» اپلیکیشنهایی برای تولید کتابهای صوتی هستند. با پرداخت کمترین هزینه میتوانیم بسیاری از کتابهای صوتیشده را دریافت کنیم. به دلیل رفتوآمدها بهخصوص در دانشگاه خوارزمی که دانشجویان از جاهای مختلفی میآیند، وقت بسیاری صرف چنین رفتوآمدهایی میشود. اغلب ما عادت داریم که آهنگ یا موارد مختلف دیگر را فقط گوش کنیم. بسیاری از کتابهای فاخر وجود دارند که اگر تمایل نداریم یا احساس میکنیم چشمانمان اذیت میشود، میتوانیم فایلهای صوتی آن را با هزینۀ کم تهیه و بشنویم. «شنوتو» نمونهای از همینها است. ضمن اینکه این اپلیکیشن امکان دانلود و آپلود به شما میدهد. افراد میتوانند با صدای خودشان کتابها را بخوانند و فایلهای خود را در آنجا آپلود کنند. حتی از آن فایلهای آپلودشده هزینه دریافت کنند. یعنی درآمدزایی داشته باشند. امکان فعالیت افراد علاقمند را هم فراهم کرده است. نمونه کسبوکارهای محتوا محور، درحال حاضر در ایران در حال رشد است. بنابراین زمانی که از مطالعه و ترویجِ مطالعه صحبت میکنیم، دیگر محدودیت گذاشتن و اینکه ذهن ما سریع به سمت کتابهای چاپی برود بهطوریکه من یک کتاب را در دست بگیرم و آن را باید به پایان برسانم و عذاب وجدان بگیرم که چرا آن کتاب را نتوانستم به پایان برسانم مطرح نیست. محتوا نقش مهمی دارد؛ ولی ذائقه و سلیقهها عوض شده است، عادتهای ما هم عوض شده است و دیگر مثل بیست سال پیش نیست. چون ما با موبایلها و ابزارهای الکترونیکی کار میکنیم و از همینها اطلاعات و محتواها را دریافت میکنیم. ما به عنوان افراد دانشجو و به عنوان افرادی که دریک محیط آکادمیک هستیم باید به این نوع فضاها کمک کنیم. دانشجویان میتوانند با آپلودکردن به این فضاها کمک کنند. به بهبود سایت و پیداکردن نقاط ضعفشان کمک کنند.
دکتر داریوش علیمحمدی: سایتها هم نقاط ضعف و هم نقاط قوت دارند. در واقعیت بازار یا مارکت است که همۀ ما را پوش[4] میکند. هنگامیکه خبری از نمایشگاه آیتی[5] برگزار میشود با خودمان میگوییم اینها چقدر بیکار هستند و چرا هیچ فعالیتی در این نمایشگاه نیست. صاحب بیزینس یا آن غرفه، در طول آن نمایشگاه پنجروزه یا دهروزه، اگر بتواند 50 نفر را هم پرزنت[6] کند برایش کافی است. این 50 نفر یا مدیر شرکت هستند یا در دانشگاه عضو هیئت علمی هستند و بههرحال، به اعتبار پوزیشن اداری با افراد بسیاری در ارتباط هستند. یعنی اگر آن بیزینس بتواند حتی یک نفر را متقاعد کند که آن تکنولوژی که استفاده میکند، چیز مناسبی است، برای آن بیزنس همین کافی است. چون اگر من (به عنوان عضو هیئت علمی) متقاعد شوم، وقتی بیایم سر کلاس میتوانم 30 نفر دیگر را متقاعد کنم تا از آن تکنولوژی استفاده کنند، پس آن بیزینس با واسطه به هدفش میرسد. در این مورد، بازار، استاد دانشگاه را پوش میکند، استاد دانشگاه دانشجو را پوش میکند و دانشجو هم آن گجت یا اپلیکیشن را میخرد و بازار هم به فعالیتش ادامه میدهد. پس درکنار تمام مزیتهایی که آقای دکتر زرهساز دربارۀ آن صحبت کرد، انتفاع مادی صاحب آن بیزینس را هم تضمین میکند.
چه خوب چه بد، همۀ ما عادت کردهایم که همواره گوشی یا تبلت و… دستمان بگیریم. چنین عادتی مقداری دشواری تولید میکند. دشواری اول این است که تجربۀ درک مطلب یا درک متن به اندازۀ سابق مثل ده یا بیستسال پیش اتفاق نمیافتد. به دو دلیل مشخص. اولاً اینکه ما از لحاظ جسمی طاقت نداریم همان مقدار زمان یا دقیقهای که صرف کتابخواندن میکنیم، صرف متن الکترونیکی کنیم. ابتدا در یک حالت و سپس در حالت دیگری هستیم و تغییر پوزیشن میدهیم. تمام این تغییر پوزیشنها به این دلیل است که جسم به ما اجازه نمیدهد تا ما با این ابزار ارتباط برقرار کنیم. پس این ابزارها جسم ما را خسته میکند. خستگی جسمانی باعث میشود که تجربۀ فراگیری و یادگیری ما دچار افت شود. دربارۀ همه این اتفاق میافتد. بیشتر بزرگسالان به این معضل دچار هستند. حتی پژوهش نشان داده است، زمانیکه بچهها با ابزارهای الکترونیکی کار میکنند، ارزش کمتری میتوان برای آن یادگیری قائل شد. پژوهشی انجام شده است که بچههای 5/3 تا 5/6 ساله، زمانیکه با والدینشان به خواندن کتابهای چاپی مشغول هستند، 20درصد تجربۀ آنها بیشتر از زمانی است که همراه والدینشان به خواندن کتابهای الکترونیکی مشغول هستند. هنگامیکه کتاب قصهای را برای بچه ورق بزنیم، تجربۀ یادگیری آن 20درصد بیشتر از زمانی است که همان کتاب قصه را در تبلت بخواهیم برایش بگوییم.
نکتۀ دوم اینکه رفتار اطلاعجویی ما تغییر کرده است. رفتار ما از حالت ورتیکال[7] به هوریزنتال[8] تغییر کرده است. رفتار ما دیگر عمودی نیست. ما در عمق حرکت نمیکنیم. ما نمیرویم که تَهِ چیزی را در بیاوریم. در عرض حرکت میکنیم. به هر چیزی یک نوکی میزنیم، وِلَش میکنیم میرویم به سراغ یک چیز دیگر. به این دلیل که دسترسی ما به اطلاعات نسبت به گذشته خیلی خیلی خیلی بیشتر شده است. قبلاً من باید از کرج میرفتم تهران، دانشگاه تا بتوانم یک کتاب امانت بگیرم و برگردم. دو، سه ساعت صرف رفتن و دو سه ساعت صرف برگشتنم میشد. میتوانستم از این زمان استفاده بکنم و در اتوبوس یا مترو کتاب بخوانم. به هر حال، تمام این افعال انجام میشد تا من یک کار انجام دهم، یک کتاب هم امانت بگیرم. الان لازم نیست این مقدار جابهجایی را انجام دهم و هر جابهجایی من منتهی به دریافت یک مدرک نمیشود. تعداد مدارکی که دریافت میکنم زیاد است. چون میزم پُر میشود، بنابراین وقت نمیکنم همۀ آنها را بخوانم. وقت نمیکنم ورتیکال حرکت کنم. وقت نمیکنم تمام وقتم را روی تمام آنها بگذارم. این اشکال دوم است. این عادت بدی است که در ما در حال ایجاد است.
سوم اینکه پلتفرمی که با آن کار میکنیم، در حقیقت مانند پلتفرم تلویزیون است. این پلتفرم لذتِ خواندن را به اندازۀ لذت شنیدن به ما منتقل نمیکند. با اینکه پلتفرم تلویزیونی بسیار لذتبخش است و وقت آدم را با شنیدن و دیدن چیزهای مختلف پُر میکند، اما لذت خواندن و تجسمکردن را در اختیار ما قرار نمیدهد. مزیت خواندن این است که ما مجبوریم در ذهن خود تصویر بسازیم و چون ناخواسته درگیر ساختن آن تصویر میشویم، لذت بیشتری را تجربه میکنیم.
نکتۀ دیگر اینکه تمامی ما در محیط آنلاین مالتیتسک شدیم. همزمان که با گوشی کار میکنیم، کارهای دیگری نیز انجام میدهیم. محیط آنلاین همۀ ما را مالتیتسک کرده است. در حقیقت بیزینس ما بیزینس شلوغی مثل بیزنس بازار نفت نیست. در این بیزینس بسیاری از افراد نشستهاند که جلوی تمامی آنها دهتا مانیتور است و روی تمامی مانتیتورها چندتا جدول مختلف حرکت میکند. وضعیت افراد در این محیط مانند بازار نفت شده است، با این تفاوت که ما آن بیزینس یا آن درآمد را نداریم؛ ولی رفتار همان است. تمام این رفتارها باعث میشود که در لذت خواندن دچار افت شویم.
مدل دریافت اطلاعات ما فستفودی شده است، سطحیخوان شدیم. گرفتاریِ دیگر ما این است که وقتی به محیط دیجیتال وارد میشویم، هنگام مطالعه، آنجا هم بازار دست از سرِ ما برنمیدارد. بعضی سایتها امکان بستن تبلیغ را دارند و در برخی دیگر این امکان وجود ندارد. پس بازار باز هم ما را بهطور مرتب، محدود و محدودتر میکند و ممکن است منِ خواننده بهسرعت خسته و از خواندن زده شوم و آن صفحه را کنار بزنم.
نکتۀ آخری که به نظرم میرسد این است که متونی که در محیط دیجیتال سراغ آنها میرویم، متون کاملی نیستند. چون قانون کپی رایت روی آنها حاکم است و نمیتوانیم متن کامل را بخونیم یا دست کم نمیتوانیم متن کامل را دریافت کنیم. یعنی بعضی از بخشها را میبینیم و بعضی از بخشها را نمیبینیم. مانند پروژۀ گوگل بوکس[9]. دست کم مطالعه علمی در محیط دیجیتال ممکن است با این محدودیت هم بهطور مشخص مواجه شود. نمونههای حضور این قانون و دردسرهایی که برای شرکتهایی که با این قانون سروکار دارند هم روی متن، صوت و ویدئو بسیار است. پس ما گرفتار گرفتار محدودیت کپیرایت نیز هستیم.
دکتر سمیهالسادات آخشیک: من با برخی از صحبتهای همکارانم موافقم و با برخی دیگر خیر. اگر سبک من را هم نگاه کنید میبینید که کتاب و کاغذ زیاد دارم و موبایل خیلی ذائقۀ من را جواب نمیدهد. بگذارید با یک مثال شروع کنم. آقای دکتر به یکسری تسک و کارها اشاره کردند و گفتند اگر ما بخواهیم بخوانیم، چه متن سنتی، چه انواع متنهای دیگر. به هر حال مهم است که محتوا را بگیریم و فرقی نمیکند این محتوا کجاست. کانالها و راههای رسیدن به این درک متن به مدد فناوری بسیار است. البته مشکلاتی هم هست که آقای علیمحمدی به مهمترینهای آن اشاره کردند. در حال حاضر، سؤال احتمالاً این است که حالا چه کار کنم؟ این همه محتوا، این همه کتاب چاپی که نخواندم و در آرزوی خواندنشان هستم. این همه شبکههای اجتماعی، متنهای الکترونیکی، صوتی و تصویری. حالا چه کار کنم؟ یک مثال میزنم. تصور کنید وان حمامی را میخواهیم با یک انگشت دونه پر از آب کنیم. به هر حال این کاری ممکن است. ما یک انگشت دونه را زیر شیر آبی میگیریم که مدام مقدار آب مشخصی از آن بیرون میآید. آرام آرام پرکردن این وان را شروع میکنیم. وقتی کتاب را دستم میگیرم، یک انگشت دونه دارم و یک شیر آب که میزان مشخصی آب از آن میآید. اما وقتی وارد فضایی میشوم که مغز من را درگیر چندین وظیفه میکند، همان چیزی که آقای دکتر [علیمحمدی] اشاره کردند، مرا مالتیتسک میکند، چند تا شیر آب با شدت باز میشوند. حال تصور کنید که ما این انگشت دانهها را از این شیر آب به آن شیر آب دیگر میگیریم و شدت آمدن آب از این شیرها آنقدر زیاد است و میدانید که هیچ آبی در انگشت دانهها نمیماند. یعنی عملاً نگاه میکنیم که انگشت دانهها زیر شیرهای پُر فشار گرفته شده است؛ اما هیچ آبی در آنها جای نگرفته و هیچچیزی حاصل ما نشده است. این اتفاقی است که ما وقتی با حالت خیلی سردرگمی وارد محیطهای مختلف بدون شناخت از آنها میشویم. خود کتاب سنتی هم حتی خواندن آن قاعده دارد. خیلیها فکر میکنند، کتابی که گرفتند باز میکنند و مجبورند از اول تا آخرش بخوانند تا هنگامیکه به نقطه پایانی رسیدند. نه، این سنتش نیست، روشش نیست. همانطور که استفاده از دنیای مجازی هم یک قاعده و اصولی دارد. اولین کاری که باید بکنیم، گزیدهخوان باشیم، انتخاب کنیم. هر چیزی واقعاً ارزش خواندن ندارد. به چه دلیل؟ به این دلیل که من یک مغزِ انسانیام. مغز انسان قدرت درک و پردازش محدودی دارد. بهصورت همزمان نمیتواند همهچیز را بگیرد. ما که الان در این جلسه نشستهایم، یک بخشی از مغزمان میتواند شنیدهها را ثبت کند، یک قسمتی میبیند، یک قسمتی پردازش میکند. اما توجه ما فقط روی یک تکه از یافتههایمان از محیط میرود. احساسهای ما بسیارند؛ ولی دریافت مغزمان محدود است. پس ما باید یک کاری بکنیم که این مغزِ محدود، بتواند بیشترین استفاده را از ادراک و پردازشش از متن داشته باشد. چه متن چاپی، چه متن الکترونیکی به هر فرمتی که هست. پس قدم اول، انتخاب کنیم. از بین همۀ مطالبی که به ما وارد میشود یا دور و اطرافمان است، گزیدهخوانی کنیم، انتخابهای مناسب. حالا چه طوری انتخاب کنیم؟ قدم اول، به شکل و ظاهر خیلی توجه کنیم. قبل از اینکه برای محتوا و نوع محتوایمان ارزش قائل شویم، به شکل توجه کنیم. بهدلیل همان کارکردهای محدودی که من گفتم ممکن است در مغز وجود داشته باشد و ادراک و پردازش ما محدود شود. بیایید سادهترین شکلها را انتخاب کنیم. یعنی چی؟ یعنی آنهایی که پردازش را برای من ساده میکند، چه به شکل سنتی و چه بهصورت الکترونیکی. متنهایی را انتخاب کنم که حواس پرتیِ مغز من را باعث نشود. یعنی اگر متنی هست که چند تا کار را به من میدهد، همزمان صوت میدهد، هایپرلینک میدهد، من را ترغیب میکند به صفحۀ دیگری بروم که کاملاٌ بیربط است، تبلیغات چشمکزن دارد، تصاویر آن من را سر در گم میکند، پس چنین متنی انتخاب مناسبی نمیتواند باشد، هر چند ممکن است محتوای خوبی داشته باشد. چرا؟ چون همۀ آن کارهای اضافی باعث میشود مغز من از دریافت و درک آن محتوا باز بماند. پس قدم دوم، سادهترین شکلها را انتخاب کنیم، بهدلیل اینکه به کارکرد بهتر مغزمان کمک کنیم. خوب عملاً حذف کردن این عوامل تمرکززا کار سختی است. البته یک بخشی از آن دست خودمان است. یک مقداریش به ما بستگی دارد. به محلی که مطالعه میکنم، قالبی که انتخاب میکنم، فضا و شرایط روحی و جسمی من. اینها چیزهایی است که تحت کنترل فردی است که میخواهد مطالعه کند، میخواهد بخواند. یک قسمتش به متنی بستگی دارد که انتخاب میشود. گاه ناگزیریم به خاطر محتوا، خیلی از این حواشی را بپذیریم. اما گاهی فارغ از حواشی باید توانایی حذفشان را هم داشته باشیم. توانایی حذف عوامل تمرکززا. یعنی چی؟ یعنی اگر هایپرلینکها[10]ی در متن زیاد است، من تا یک جایی تصمیم بگیرم، سراغ هایپرلینکها نروم، تا یک جایی تصمیم بگیرم، لینکهای اضافه را باز نکنم. تصاویر چشمک زن را ببندم، تبلیغات را ببندم. خیلی راحت میتوانم این کار را بکنم. این دو تا کار، اصلیترین کارهایی است که میتوانم انجام بدهم. باز هم بر میگردم سر صحبت اولم. چه سنتی بخوانیم، چه الکترونیکی بخوانیم. مهم این است که بخوانیم؛ اما بدانیم که خواندن کتاب چاپی با خواندن کتاب الکترونیکی یا محملهای الکترونیکی، دو بخش از مغز را درگیر میکند. وقتی از طریق محملهای الکترونیکی مشغول مطالعه هستم، مهارتهایی از مغز تقویت میشود که مربوط به حل مسئله است، مربوط به تصمیمگیری است. به همین دلیل، بچههایی که خیلی بازیهای رایانهای میکنند، مخصوصاٌ بازیهای استراتژیک، توانایی حل مسئلهشان افزایش مییابد؛ اما تواناییهای بصری، حافظه و پردازش زبانیشان کاهش مییابد. این قسمتی است که آقای دکتر زرهساز اشاره کردند، با خواندن کتاب چاپی تقویت میشود. پس این دو محمل، هیچکدام ناقض یکدیگر نیستند، من هستم که باید بدانم، برای اینکه از همۀ پتانسیلهای مغزم استفاده کنم، یعنی هم توانایی حل مسئله و پردازش و تصمیمگیری خودم را افزایش دهم و هم حافظه، دریافتهای بصری و کارکردهای دیگر مغز را بیایم متن سنتی را انتخاب کنم. پس یک انتخاب هوشمند، انتخابی است که دو رگه است. هم انتخابهای متن چاپی و سنتی را دارد، هم انتخاب متنهای الکترونیکی و محتواهایی که بهغیر از فرمت چاپی ارائه میشود. این یعنی انتخاب هوشمند و دورگه. پس نتیجه میگیریم، برای زمانهاییکه نیاز به مطالعۀ عمیق ورتیکال[11] دارم، از متنهای چاپی استفاده کنم. چون میدانم اولین کار تمرکز من را بالا میبرد، عوامل حواسپرتی را کم میکند، پس مغزم کارایی بیشتری دارد. برای زمانهایی که نیاز دارم، سطحی بخوانم، سرسری بخوانم، تفنّنی،تفریحی، برای دل خودم و خیلی زمانهای نزدیک به این، انتخابهای الکترونیکی، محتواهایی که در سطح وب هستند و بهراحتی در دسترس است مناسب میباشند. پس مهم این است که ما بدانیم، محمل و قالبی که انتخاب میکنیم بر نوع تفکر ما تأثیرگذار است. پس اگر میخواهیم خوب فکر کنیم و بهترین استفاده را از نوع تفکرمان ببریم، بهتر است نسبت به محملی که انتخاب میکنیم، بیتوجه نباشیم. همچنین خوب است که از هر دو محمل به تناوب و به تناسب کارکردی که از آن مطالعه انتظار داریم، استفاده کنیم. در هر دو حالت، چه مطالعۀ سطحی، چه مطالعۀ عمیق باید یکسری کار را انجام دهیم. من فقط به آنها اشاره میکنم. متن را انتخاب کردیم، یک تورق کلی روی متن داریم، یک مطالعۀ کلی. آیا این متن ذائقۀ من را تأمین میکند یا خیر. نگاهی به عنوان، نویسنده، جستوجوی سابقۀ نویسنده، فهرست مندرجات، انتها، کتابهای مشابه، تیکههای تصادفی از متن. اینها میتواند به من کمک کند تا تصمیم بگیرم، آیا این متن را چه به صورت الکترونیکی یا چاپی بخوانم یا نه. اگر نه که هیچی؛ اما اگر قرار است بخوانم، شروع میکنم به خواندن بخشهایی که نظر من را جلب میکند. نه همۀ کتاب، شاید هم همۀ کتاب یک زمانی اتفاق بیافتد. مهم اینکه ما در فرایند خواندنمان وقفه بگذاریم. پاراگرافی را بخوانیم، سه خط، چهار خط، چند ثانیه به آن فکر کنیم. بگذاریم این دریافتِ من، تهنشین شود در مغزم. این فرایند را ادامه دهیم. بعضیها فکر میکنند یک نفس بخوانند، تا آخر بخوانند، سریع بخوانند، به موفقیت رسیدهاند. مدامی که کتابی یا فایلی را تمام میکنند، میگذارند آن را کنار، از آنها میپرسیم چی دریافتی داشتید؟ میگوید، من هیچی متوجه نشدم، هیچی یادم نیست. بهدلیل اینکه، وقفههای کوتاهِ تفکری، بین خواندههایشان نیست. وقتی کتاب را خواندم، متن را خواندم، محتوا را گرفتم، بیایم فکر کنم، خب، حالا این چیزی که من دریافت کردم، چقدر با چیزهایی که قبلاً خواندم، مرتبط است. یک پیوندی با دانش پیشینم برقرار کنم. مطمئن باشید، اگر این کار را همۀ ما انجام دهیم، خیلی محتواهایی که دریافت میکنیم، بهتر در ذهنمان جانشین دانستههای نادرستمان میشود یا به دانش جدیدمان کمک میکند و قدم آخر اینکه، وقتی خواندیم مطلبی را یا محتوایی را شنیدیم به هر حالت، بیاییم نقدها، نظرها، فکرهای دیگر را هم دربارهاش بپرسیم، بخوانیم، جستوجو کنیم. اگر همۀ اینکارها را انجام دهیم میتوانیم ادعا کنیم که یک خواندن موفق داشتیم. بیتوجه به نوع محملی که آن محتوای مناسب را به من و به مغز انسانی من رسانده است. امیدوارم که این اتفاق برای همۀ ما به هر شکلی و حالتی که هست، یک روزی بیافتد که اتفاق خوشایندی است.
دکتر علیمحمدی: صحبتهایی که خانم دکتر آخشیک کردند من را یاد متنی انداخت که دوسه سال پیش خواندم. نویسندۀ آن فکر کنم متخصص علوم سیاسی یا جامعهشناسی بود. تقریباً در پنجشش صفحه، استدلال کرده بود که لازم نیست ما خودمان را در معرض همۀ پیامها قرار بدهیم. چندبار برای من و شما پیش آمده است که ما خبرهای تلویزیون را دیدیم، تمام ما این حس را تجربه کردیم که اَه چه دنیای بدی، چقدر جنگ، چقدر قتل و غارت. نویسندۀ آن متن استدلال کرده بود که اگر بخواهی اینجوری پیش بروی، خودت را در معرض همۀ پیامها قرار بدهی، بعد از یک مدت، افسرده میشوی و میافتی و میمیری. لذتی از زندگیات نمیبری. گزیدهخوانیای که ایشان [دکتر آخشیک] به آن اشاره کرد، در حقیقت من را یاد آن نوشته انداخت. یک تصوری هم من دارم، نمیدانم چقدر درست است، آن هم این است که سرنوشت محتوم بشریت، ورود به فضای دیجیتال است. ما چارهای نداریم. ببین یک روزی خواهد رسید که این تصویر از جلوی ذهن ما دیگر کنار میرود. واقعاً چارهای نداریم. اصلاً حفظ محیط زیست این الزام را برای ما ایجاد میکند. ما تا کی میتوانیم درخت ببریم، کاغذ تولید کنیم. هرچهقدر هم که جایگزین کنیم، باز هم حجم جنگلها کم و کمتر و کمتر و کمتر میشود. در تمام سالهایی که بشر روی کرۀ زمین زندگی کرده است، بشر فقط زیادتر شده است. هیچوقت نبوده است که جمعیت بشر کمتر بشود. پس آدمها هر روز بیشتر میشوند. فکر کنید به روزی که آدمها هی بیشتر و بیشتر و بیشتر میشوند و اصلاً همه هم اهل فضل هستند. آفرین همه کتاب دستشان است. چقدر مگر ما میتوانیم متن چاپی تولید کنیم. به نظرم راهی وجود ندارد جز اینکه به این سمت برویم. راهحلهایی که خانم دکتر ارائه دادند، اگر خواستی عمیق بخوانی بهتر است از متن جاپی استفاده کن و اگر خواستی چیزی را گذرا بخوانی الکترونیکی بخوان، در نهایت روزی خواهد رسید که نیاز داریم یک چیزی را عمیق بخوانیم و باید هم الکترونیکی بخوانیم. به نظرم همین ساینسی که بشر از آن استفاده میکند، باید بتواند مشکل را حل کرده باشد. چه چیزی؟ مثلاً مهندسی ژنتیک. یک دستکاری باید در ما بشود تا ما آداپته شویم.
دکتر آخشیک: الان کتابهایی تولید میکنند که از پودر سنگ است. یعنی دیگر به درختها کار ندارند. الان فکر میکنم یکیدو نمونه مجله هم در ایران چاپ میشود و کاملاً قابل بازیافت هم هست و نیاز نیست هیچ درختی هم قطع شود. ویژگیهای جالبی دارد. دیگر خیس نمیشود، دیگر از بین نمیرود، دیگه نمیپوسد، شما زیر باران هم میتوانید این کتابها را بخوانید. این کتاب به همان سبک سنتی است، فقط یک خرده سختتر پاره میشود.
دکتر زرهساز: سنتیها تلاش خودشان را میکنند، فناوریها هم. فناوری هم کتابهایی تولید میکند که بوی کاغذ را برای خواننده تداعی کند. بعضیها کتاب را فقط برای بوی کاغذ آن دوست دارند. الان خاصیت ورقزدن هم در کتابهای دیجیتال آمده است و صدای ورقزدن را هم شما میتوانید بشنوید. بعد بوی کاغذ را هم بتوانید با حس بویایی خود درک کنید. سنتیها برای حفظ کاغذ تلاش میکنند و دیجیتالیها هم برآن هستند که فضای دیجیتالی را تقویت کنند. اما من نیز با آقای علیمحمدی موافق هستم. ما چارهای نداریم. ما نسل قدیم هستیم. شما نسل جدید هستید و نسل پس از شما نیز نسل جدیدتر است. عادتها مدام متفاوت میشود. خیلی از کارهایی که دبیرستانیها انجام میدهند برای ما بسیار عجیب است. تفاوت بین نسلها را فناوری رقم میزند که آنها را تغییر میدهد. من هم معتقدم که در آینده ما چارهای نداریم و باید این محتواها را واقعاً تبلیغ کنیم. باید بگذاریم هر کس هرآنگونه دوست دارد در این زمینه رفتار کند. ضمن اینکه الان میبینیم که تیراژ کتابهای چاپی ما به صد یا دویست رسیده است. الان ناشران روی آوردهاند به طاقچه که کتابهایشان را به شکل پیدیاف بفروشند چون نیازی نیست هزینهای برای نشر دهند.
دکتر آخشیک: اگر میخواهیم ببینیم چه اتفاقی داخل مغز ما میافتد، نیکلاس کار کتاب خوبی نوشته است. البته نقد هم شده است. خب نقدهای ارزندهای هم هست. کتاب «خشکمغزها» یا «اینترنت با مغز ما چه میکند؟». نتیجۀ چندین و چند دهه پژوهش دربارۀ اینکه کسانی که الکترونیکی میخوانند چه اتفاقهایی در مغز آنها میافتد و بعضی موقعها اتفاقات متأسفانه ناخوشایندی رخ داده است. خواندن این کتاب را به شما توصیه میکنم!