کتابخانه بهعنوان مکان سوم:بازنگری در فضا، نقش و خدمات کتابخانهای
یکی از راهکارهایی که برای بازنگری در فضا، نقش و خدمات کتابخانهای در متون مطرح شده است، کتابخانه بهعنوان یک فضا یا مکان (سوم) است. مکانِ سوم، پس از خانه، محل کار یا محل تدریس، به مکانی اختصاص دارد که انسانها برای اجتماعی شدن به آنجا میروند. اینکه چطور میتوان کتابخانهها را به گونهای آماده کرد که برای اینگونه فعالیتها آماده باشد، نکته مهمی است که بهنوعی به به بازنگری جدی نیازمند است. به همین مناسبت، نشستی در تاریخ 20 آذرماه 1395) در پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران (ایرانداک) برگزار شد. در ادامه، آنچه در این نشست مطرح شده است را میخوانید.
دکتر بگلو: لنکستر پیشبینی دِ پِیپِرلِس سوسایتی را ده سال بعد در اواخر سال 1980 کمی تعدیل کرد و در اواخر سال 1990 این موضوع را منتفی دانست. دیدگاه ایشان لایبرِری ایندکس بود. او حتی بحث کتابخانه های پژمرده یا ویدِد لایبرِری را نیز بسیار مطرح میکرد. سروصدایی که با پیشگویی لنکستر به پا شد، بعدها با یک مفهوم دیگری با عنوان تغییر فضا یا ریدیزاینکردن فضای کتابخانهها ادامه پیدا کرد تا با این بحران (که ما فعلاً اسم آن را بحران میگذاریم) مواجه شود. در اواخر سال 1990 اُلدنبرگ، مفهوم مکان سوم مطرح کرد. کتابخانه به عنوان مکان یا مکان سوم، در واقع فضا و مکانی محسوب میشود، برای گرد هم جمعشدن افراد، آشنایی، دوستیابی، جامعهپذیری ، تفریح و سرگرمی، گپوگفت و حتی بحثهای منطقی یا همان گردهماییهای غیررسمی است.
با تغییر این فضا و رویکرد، از سال 2000 به بعد، کتابخانه به عنوان یه مکان مطرح شد. بحث کتابخانه به عنوان یک مکان یعنی جایی برای نقشهای آموزشی، دانشی، تغییر و تحولهای اجتماعی، اقتصادی، تکنولوژیکی که به بازطراحی فضای کتابخانهها نیز منجر میشود. در ایرانداک نیز با همین رویکرد، نمایشگاه نقاشیِ یکی از هنرمندان را در محل کتابخانه برگزار خواهیم کرد. به دنبال همپایی با این تغییرات، شاهد تغییر فضای کتابخانهها به سمت مکانهایی برای به اشتراکگذاری دانش، اجتماعیشدن، بازتوانی، بازیابی فردی، نوآوری و رشد دانش خواهیم بود. این موضوع نشستی که امروز در خدمت شما خواهیم بود. چهارنفر از متخصصان حوزه علم اطلاعات حضور دارند که از آنان دعوت میکنم، دیدگاه خود را بیان بفرمایند.
دکتر مهدی شقاقی
قلمروی عمومی از مجموعه نظریههای مهم یورگن هابرماس است که آن را بین دهۀ 1950 تا 1970 میلادی ارائه کرد. فتوای کلی این نظریه، رسیدن به اجماع دربارۀ تمام مسائل و سیاستها و تصمیمهایی است که در دولت مدرن اتفاق میافتد. یعنی گفتوگوی عقلانی و استدلالی، رها از قید و بند، در جهت نقد ایدئولوژیهای مستتر در ابزارهای تکنولوژی، بروکراسی تکنولوژی و تصمیمهای دولت مدرن که مبتنی است بر بروکروسی یا دیوانسالاری تکنولوژی و ابزارهای تکنولوژی. هابرماس، بعد از جنگ جهانی دوم، نظریههای خود را آغاز کرد. ظهور و تکامل و رشد ابزارهای صنعتی و تکنولوژیک را دیده بود، و قائل به مکتب انتقادی مارکس و انقلابی که او مد نظر داشت نبود و خود را از آن جدا کرده بود. مکتب مارکس از تضاد میان بورژواها و نیروهای سرمایه و نیروهای کار نشأت میگرفت. بر این پایه، او به نقش زبان، مفاهمه، ابزارهای زبانی، کنش متقابل، گفتوگوی متقابل اعتقاد داشت و معتقد بود این ویژگیها میتوانند در آگاهی تودهها نقش ایفا کنند. در واقع او اعتقادی به بازآفرینی کار، آنطوری که مارکس میگفت که کار باید از تحریف نجات پیدا کند تا جامعه به آگاهی برگردد، نداشت. به همین خاطر، قبل از اینکه بحث را شروع کنم، به زمینۀ ظهور نظریۀ قلمروی عمومی اشارۀ کوتاهی میکنم تا بدانیم این نظریه در چه فضایی رشد کرده است تا فهم بهتری از نظریۀ قلمروی عمومی هابرماس و کنش ارتباطی دست پیدا کنیم.
در سال 1962 که هابرماس کتاب «کامیونیکِیتیو اکشن » را نوشت، در اروپا و آمریکا، فضای دولتهای رفاه بود. دولتهای رفاه از دل بحرانهای اقتصادی 1930 بهوجود آمدند. هنگامیکه تقاضای مؤثر به شدت کاهش پیدا کرد و عرضۀ تولیدات صنعتی به شدت افزایش یافت. دولتهای رفاه که به دولتهای رفاه کینزی معروف هستند، اعتقاد به مداخلۀ اقتصادی دولت برای متعادلکردن عرضه و تقاضا داشتند. آنها برای اینکار راهکارهایی ارائه دادند مانند بیمۀ همگانی، حداقل بهرهمندی از حقوق و دستمزد، خدمات سلامت عمومی بهمنظور اینکه جامعه از حداقل رفاه برخوردار باشد و امکان مصرف کالاهای تولیدی فراهم شود. به بیان دیگر، ساعتهای کار را کم کردند، نهادهای فراغتی مانند کتابخانههای عمومی را افزایش دادند و سطحی از خدمات پایه که برای زیستن آبرومندانه و زیستن حداقلی نیاز بود را فراهم کردند. مانند بیمه بازنشستگی، تأمین اجتماعی و سلامت عمومی و حداقل حقوقی که فرد اگر بیکار باشد دریافت کند. در این اوضاع، عقلانیت ابزاری و عقلانیت تکنولوژی بهدلیل دخالت دولت در بازار به حیطههای مختلف زندگی مردم تسری پیدا کرد و مردم به قول مارکوزی تبدیل به انسان تک ساحتی شدند. این دولتها از فعالیت، کار بسیار، تحول و… فرو نشستند و همچنین قدرت و تسری دولت در همۀ امور زندگی مردم بیشتر شد. در این وضعیت، یعنی در سال 1960، ایالتهای جنوبی آمریکا و سیاهپوستان آمریکا که از حداقلها بهرهمند نبودند، شورش کردند و درگیری اجتماعی ایجاد شد. از سوی دیگر، نفوذ دولت در تمامی ساحتهای زندگی مردم و توسعۀ بروکراسی بیحدومرز و جنبشهای اجتماعی افزایش یافت. در این نقطه، هابرماس برای برونرفت از وضعیت موجود، بهجای تجویز انقلاب، برای نظریۀ «قلمروی عمومی» را توصیه میکند که به همین دلیل از سوی مارکسیهای تندرو «فیلسوف ناوفادار» نامیده میشود. پس نظریۀ قلمروی عمومی هاون ماوس در این فضا رشد کرد.
قلمروی عمومی در اروپای قرن 17 و 18 چگونه رشد پیدا کرد؟ مفهوم قلمروی عمومی که هابرماس در قرن 20 دربارهاش صحبت میکند از دیدگاه او یک مفهوم تحریف شده از این مفهوم است. از دیدگاه او این مفهوم تحت سلطۀ دولت در آمده و از طریق تبلیغات و تزریق علائق تجاری به آن هجوم شده است. او بازنمود چنین سلطهای را حجم تبلیغات در روزنامهها و رسانههای گروهی میداند که نسبت به گفتوگوی عقلانی و نقد دولت و حکومت غلبه پیدا کرده است. به بیان دیگر، انباشت و غلبۀ کنترل دولت روی رسانهها و غلبۀ بنگاههای تجاری بر فضای محتوای رسانهای رسانهها و همچنین بهعنوان بخشی از قلمروی عمومی در کتابخانههای عمومی. هاون ماوس این قلمروی عمومی را تحریف شده که از کارکرد اصلی خود جدا افتاده است بیان میکند. او تاریخ قلمروی عمومی را بهصورت کوتاه بررسی میکند. از دیدگاه او این مفهوم در اروپا از تضاد منافعی که بین گروه اشرافی به واسطهگری تمایل پیدا کرده بود، آغاز شد. در این دوران، محصولات کشاورزی روزبهروز در نظام فئودالی توسعه پیدا میکرد. از سوی دیگر، ابزارهای تکنولوژی هم توسعه یافتند. در این دوران، اولین ابزارهای تکنولوژی مانند ماشین بخار، حملونقل ریلی و کشتیها نیز به توسعۀ واسطهگری کمک کردند. تولید انبوه کالاهای کشاورزی، گروههای بیشماری از مردم را با استفاده از ابزارهای تکنولوژی بهسوی واسطهگری سوق داد. تجار کلانتر از تجار خردهپای تازه رشدیافته در فرانسه و ایتالیا، برای رسیدن به اهداف کلانتر استفاده میکردند. این وضعیت باعث ایجاد تضاد منابع بین آنها شد. همچنین باعث شد تا سیاستهایی شکل گیرد که حکومت ملوکانه وضع میکرد تا آنها را تحت کنترل در بیاورد. اینها سیاستها، سیاستهای مخفی بودند. در این میان، درخواست همگانی مبنی بر شفافبودن سیاستهایی که پادشاه اتخاذ میکند، شکل گرفت تا منافع بورژواها به خطر نیفتد. تودۀ اشراف هم از این حمایت کردند. بنابراین در آن زمان، بهصورت خودجوش از دل نیروهای واسطهگری، از دل خرده بورژواها، از دل خود افرادی که به واسطهگری مشغول بودند، رسانههای عمومی و روزنامهها شکل گرفتند. این رسانهها نه از سوی دولت بلکه از دل تضاد شکل گرفتند تا منافع خود را حفظ کنند. مدتها بعد که ابزارهای تکنولوژی رشد کردند، قلمروی عمومی به سمت تحریف رفت و با علائق تجاری آمیخته شد.
قلمروی عمومی هابرماس و رسیدن به اجماع از سه یا چهار مدخل وارد میشود. زیستجهان در برابر سیستم، زیستجهان از فرهنگ و جامعه و شخصیت افراد تشکیل شده است. زیستجهان الگوهای تصویری را برای آنکه پدیدهها را ببیند به آنها میدهد. سیستم نیز از پول و قدرت تشکیل شده است. این نظریه به وضعیت سال 1960 گریز میزند. دولتهای رفاه که در این دوران جایگیر شده بودند، توصیهای دیوانسالاری داده بودند تا زیستجهان مردم را تحت تسلط خود در آورند. زندگیهای روزمره، ساعتهای کاری سفت و سخت، قوانین بسته که تحرک اجتماعی را از آنها میگرفت، افرادی که در زیستجهان زندگی میکردند؛ اما گویی همۀ جهان را قوانین بروکراسی قالببندی میکرد. در چنین شرایطی، برای آنکه زیستجهان احیا شود باید دریچههایی را در حوزۀ عمومی قبلی ایجاد کرد تا اثرهای سیستم را روی زیستجهان کم کند. هابرماس برای برونرفت از این موقعیت، روش مارکس را قبول نداشت. او زبان را در برابر کار قرار داد. همچنین او برای اینکه جامعۀ مدنی تحقق پیدا کند، به زیربناها توجه داشت. او معتقد بود، کار تعریفشده و کار از خودبیگانه شده، باید به کار آرمانی بازگردد. در فیلم چارلیچاپلین نیز ایدۀ مارکس نمایش داده شد. برای نمونه چارلیچاپلین در فیلمی پیچهایی را سفت میکرد، بیآنکه معنای کار خود را بداند. کارخانۀ کفاشی را در نظر بگیرید که افراد بخش کوچکی از کار را انجام دهند، بیآنکه از کل فرایند کار آگاه باشند.
چنین فردی هنگامیکه بازنشست شود، نمیتواند خودش کفش درست کند. چرا که این فرد، بهعنوان قطعۀ فازبندیشده از یک فرایند عمل میکرده است. او میگوید، دوباره باید کار را از استثمار و از حالت تعریفشده نجات داد. او در این شرایط، انقلابکردن و ایجاد جامعۀ بیطبقهای که کارکردن در آن صرفاً به دلیل ماهیت زیباییشناسی آن اتفاق بیفتد را قبول ندارد. او میگوید، انسان افزون بر کار، از زبان نیز تشکیل شده است. فابرماوس این دیدگاه یعنی واردکردن عنصر زبان را مدیون دوستش رابرت کلومر است که نظریۀ کنش متقابل نمادین را ارائه داد. فابرماوس برای اثبات نظریهاش علم را مثال میزند. از دیدگاه او، پایههای علم بسیاری اوقات، اجماعی است تا استدلالی. در این زمینه، او پاستور و بیشاپ را مثال میزند. پاستور ادعا میکرد، چیزهایی از بیرون هستند که باعث تخمیر مواد میشوند و نام آن را میکروب گذاشت. در مقابل، بیشاپ معتقد بود، چیزهایی داخل خودِ مواد هستند که تخمیر مواد را موجب میشوند. فابر ماوس این تفاوت دید را جنبۀ بیرونی و درونی معرفی کرد. از دیدگاه او، یک اتفاق اجتماعی و وابستگی هر یک از افراد به یک گروه سیاسیِ خاص است که باعث میشود یک نظریه رد یا پذیرفته شود. بر اینپایه، او استدلال میکند، علم نیز ماهیت اجماعی دارد و زبان در آن دخالت دارد. او همچنین نتیجه میگیرد که با زبان، اجماعِ زبانی و استدلالِ عقلانی نیز میتوانیم عقلانیت را دوباره به جامعۀ مدنی باز گردانیم.
کشش شناختی در برابر کشش شناختیتجربی. برای صرفهجویی در زمان، در آخر بگویم، برقراری کنشهای ارتباطی از دیدگاه هابرماس چه پیششرطهایی دارد. این پیششرطها از دیدگاه او این است: خودِ علم، پیشفرضهایی دارد که ما را اسیر خود میکند. او معتقد است این پیششرطها باید نقد شوند؛ همچنین او بیان میکند، تمامی سخنانی که رسیدن به اجماع و عقلانیت را منع میکنند نیز باید نقد شوند؛ تمام تصمیماتی در دولت که ایدئولوژیهای پنهان در خود دارند، باید در حوزۀ عمومی نقد شود تا جامعه به عقلانیت بازگردد.
من بر اجماع عمومی تأکید میکنم. آیا این نظریه را میتوان به به فضای کنونی که ما در ایران هستیم میتوان اطلاق کرد؟ اگر اطلاقپذیر هست چگونه است؟
در جامعهای که نظریۀ قلمروی عمومی شکل گرفت، قدرت سیاسی از دل قدرت اقتصادی بیرون آمده است. نه اینکه قدرت سیاسی از دل قدرت اقتصادی بیرون آمده باشد. ما همانطور که کاتوزیان گفته است، جامعهای بیثبات هستیم. نخست اینکه، حکومتهای ایران تا 40 سال پیش، برپایۀ کوچنشینی و یکجانشینی جابهجا میشدند. دوم اینکه، در جامعهای که این نظریه شکل گرفت، یعنی اروپا و آمریکا، طبقۀ متوسط بهصورت خودجوش در تقابل جامعۀ بورژوایی و خردهبورژواها با نظام فئودالی رشد کردند؛ اما در ایران خودِ دولت، طبقۀ متوسط را شکل داده است و میدهد. در ایران، دولت با وامدادن به چاپشدن روزنامه یا ایجاد کتابخانۀ عمومی کمک میکند. در اروپا و آمریکا، خود افراد از دل تضاد منافعی که بهوجودآمده بود، بهسوی این نظریۀ قلمروی عمومی پیش رفتند. بنابراین بستر شکلگیری این نظریه در اروپا و آمریکا با ایران متفاوت است. پرسش این است که آیا با توجه به این داستان، چگونه میتوان حوزۀ عمومی را با توجه به آنچه هاون ماوس گفته با توجه به شرایط ایران بازسازی کرد.
پیشنهاد آخر من این است که کتابخانهها باید با بهعنوان محلهایی باشد که در آن گفتوگو و رسیدن به اجماع دربارۀ تمام پیشفرضهای ایدئولوژیکی که در سیاستها و تصمیمات وجود دارد، شکل بگیرد. اما این پیشنهاد با عقلانیت عامی که امروز بر فضای اجتماعی ما حاکم است، عملی نیست. برای دستیابی به این هدف، ابتدا گفتوگو را باید با نخبگان شروع کرد.
دکتر بگلو: کارکرد تغییر فضا و ماهیت برای کتابخانهها بسیار جدی و الزامی است. در این زمینه، کتابخانهها میتوانند نقشهای جدیدی را ایفا کنند. این نقشها تا بهحال از بعد تکنولوژیکی تحت تأثیر محاصرۀ فناورانه قرار گرفته است، در این زمینه، بحثهایی مثل اجتماعیشدن، انتقال و بهاشتراکگذاری دانش، مباحثی بسیار ضروری هستند.
دکتر فریبرز درودی
از دیرباز، کتابخانهها مکانی بودند برای گردآوری منابع اطلاعاتی کتابها و دیگر منابع اطلاعاتی، سازماندهی برای ذخیرۀ این منابع تا بهراحتی دسترسپذیر باشند. در ابتدا کتابخانهها برای استفادۀ عموم مردم نبودند؛ بلکه به اقشار خاصی اختصاص داشتند. بهدلیل تحولاتی که بهویژه پس از انقلاب کبیر فرانسه رخ داد، کتابخانهها بیشتر در اختیار مردم قرار گرفتند. فعالیتهایی که در کتابخانه وجود داشته است، شامل این مراحل بوده است: گردآوری، سازماندهی، ذخیره و دسترسپذیرکردن منابع. معمولاً در کتابخانههایی که میشناسیم، برای آنکه کاربران بتوانند از منابع استفاده کنند، چندین فضا وجود داشته است. بعد از اینکه کتابخانهها نظاممندتر میشوند و توسعه و پیشرفت حرفهای بیشتر می شود، فضاهای اداری به شکل خاص در ارتباط با حوزۀ روابط عمومی، مدیریت، ارتباطات برون سازمانی و نظایر آن در کتابخانهها ایجاد میشود. همچنین بخشی از فضاها به فضاهای خدماتی اختصاص مییابد: انواع خدمات ابتدایی چون امانت تا خدمات پیشرفته چون خدمات پایگاههای داده و آگاهیرسانیِ جاری و اشاعۀ اطلاعات گزینشی و نظایر آن. همچنین فضاهایی به ارتباطات بین کتابخانه و سایر مراکز اختصاص پیدا میکند تا تعاملات را در سطح کتابخانه با سازمانهای بیرونی مدیریت کند. به اینترتیب، انواع خدمات کتابداری و اطلاعرسانی در کتابخانه بهوجود آمد: خدماتی در سطح پایه، خدمات توسعه یافته، خدمات اولیه مانند خدمات امانت تا خدماتی چون آگاهیرسانی جاری. تمامی این خدمات و فعالیتها بهنوعی بر مکان کتابخانه متکی بوده است. این بدان معنا است که فضایی در کتابخانه وجود داشته است که مراجعان در آن فضا حضور پیدا میکردند، به بخشهای مختلف مراجعه میکنند و خدمات متفاوت را در محیط کتابخانه دریافت میکنند.
علاوه بر این، فعالیتها خدمات دیگری نیز در فضاهای کتابخانه وجود دارد مانند شبِ شعر، کنگرهها و نشستهای کوچک در محیط کتابخانه و نیز فعالیتهایی که با فعالیتهای حرفهای مرتبط است، تعاملاتی که میان کتابداران و دیگر حرفهمندان در محیطهای کتابخانهای انجام میشود. استفاده از تجهیزات، امکانات و خدمات کتابخانه و ارائه این خدمات بر مبنای چنین فضایی بوده است. ویژگی خاص این خدمات، چهرهبهچهرهبودن آن بوده است. بنابراین ارتباطات در فضای مشخصی و معینی ارتباطات صورت میگرفته و پرسش یا ارتباط با حضور در فضای کتابخانه اتفاق میافتاد. بنابراین، فضا، تجهیزات و امکانات کتابخانه بر نوع خدمت، تعامل و ارتباط میان کتابدار و جامعۀ مخاطب تأثیر میگذارد. این خدمات در فضای مشخص و معین کتابخانه مشاهده میشود. ویژگی آن محیط سرشار از سکوت و آرامش است که در آن اجازۀ استفاده از منابع وجود دارد. درک و لمس این امکانات، از نزدیک و با توجه به حضوری صورت میگیرد که در فضای کتابخانه انجام میشود. تحول دهههای اخیر این است که بخشی از امکانات و خدمات کتابخانهها به محیط مجازی انتقال یافته است. تمام آنچه گفته شد، در یک فضای کاملاً غیرواقعی اتفاق میافتد. در این محیط، دیگر حضور در کتابخانه وجود ندارد و صرفاً به منابع اطلاعاتی از نوع رقمی یا دیجیتال دسترسی صورت میگیرد. این ساختار، ساختاری غیرواقعی است. به این معنا که مبتنی بر محیط و فضای فیزیکی نیست. در این فضا، تجهیزاتی مشاهده نمیشود، بوی کاغذ احساس نمیشود، با کتابدارانی که در کتابخانه حضور مستقیم دارند، چهرهبهچهره ارتباطی برقرار نمیشود. در این فضا، تمامی ارتباطات در فضای یک کتابخانۀ دیجیتال، مجازی است. با اینکه تعریفهای متعددی از کتابخانۀ دیجیتال ارائه شده است، اشتراک نظر بسیاری دربارۀ آن وجود ندارند. به این دلیل که برخی از متخصصان بین کتابخانۀ رقمی یعنی دیجیتال لایبرِری ، کتابخانۀ الکترونیکی یا الکترونیک لایبرِری با کتابخانه مجازی یا ویرچوال لایبرِری اختلاف قائل میشوند. برخی نیز معتقدند آنها یکی هستند که البته من به این مسائل توجه نمیکنم.
آنچه در این میان مهم است، فضایی است که برای بهرهگیری فضای مناسبی است. برای اینکه در این فضا سرعت و دقت بیشتر و حجم بیشتری از مطالب را در اختیار میگیریم و استفاده میکنیم. در کنار این ویژگیها بازیابی بسیار راحت است، در روش بهرهگیری از منابع یکپارچگی وجود دارد، انواع منابع اطلاعاتی را در کنار هم میتوانیم مشاهده کنیم چون فورمت دیجیتالی و رقمی است. به این معنا که عکس، فایل دیداری و شنیداری، متن و انواع و اقسام فایلهای اجرایی و… در کنار هم دسترسپذیر است. این مزایا باعث شده است به استفاده از اینگونه کتابخانهها تا حد بسیاری توجه شود. در این میان نکتهای وجود دارد. اینکه در این روش تغییری در شیوۀ استفاده از منابع کتابخانه یا شیوۀ استفاده از مجموعۀ کتابخانه بهوجود آمده است. الگوی مطالعه تاحدی تغییر کرده است. یعنی اگر پیشتر از فضای فیزیکی استفادۀ بیشتری میشد، شاهد هستیم که انواع منابع بهطور مستقل و جداگانه استفاده میشوند. هر یک از اینها در نوع و کاربرد خودش با توجه به محمل و فرمتی که در کتابخانه پیدا کرده است به ارائۀ خدمت میپرداخت. مثلاً برای مشاهدۀ یک فیلم از تجهیزات خاصی استفاده میشد تا بتوان آن فیلم را مشاهده کنیم. اگر قرار بود به فایلی شنیداری گوش داده شود، به همین شکل، از تجهیزات دیگری و به شیوۀ دیگری از آن منابع یا فایلی متنی استفاده میشد. الان مشاهده میکنیم که الگوی مطالعه تغییر کرده است. به گونهای که تمامی این فرمتها بهشکل یکپارچه در اختیار قرار گرفته است. به این معنا که از تمام اینها یکجا و یکپارچه استفاده میشود. چونکه چندرسانهایها بهخوبی از این مسئله حمایت میکنند.
نکتۀ دیگر این است که در کتابخانه تغییر نگرش بهوجود آمده است. یعنی برپایۀ استفادهای که از فضای مجازی میشود، نگرش به ساختار فیزیکی کتابخانه تغییر کرده است. به هر حال، کتابخانه با آن امکانات، تجهیزات و ویژگیهای فضا و مکانش شناخته میشود؛ ولی الان اساساً قرار بر این است که هیچ نگرش خاصی نسبت به کتابخانه از منظر فیزیکال وجود نداشته باشد. ملاک در این محیط و فضا صرفاً استفاده از منبع است. ما هستیم، کامپیوتر، شبکه و کلی از منابع با فرمت های پیدیاف ، جِیپیجی و تیف و انواع و اقسام فرمتهایی که وجود دارد. پس آن بحث فضا کاملاً تغییر کرده است و هیچ تصور ویژهای از فضا وجود ندارد. با این پیشفرض که در نظر بگیرید، نسل جدید، اصلاً کتابخانه را ندیدند. درحالیکه میخواهند از این منابع استفاده کنند. در این شرایط، نوع نگرش حرفهای هم حتی تا حدی تغییر پیدا میکند. در آنجا، رفتن به کتابخانه، جستوجو، پیداکردن منابع از دل متون چاپی و انواع منابع دیداری و شنیداری دیگر به آن شکل انجام نمیگیرد و روش دیگری در بازیابی اطلاعات بهکار گرفته میشود.
یک تغییر کلان دیگر که اتفاق افتاده است، نگرش به اطلاعات است. چون ما فراتر از اینکه اطلاعات را استفاده می کنیم، تعاملی هم با محمل اطلاعاتی داریم. بر اینپایه، محمل اطلاعاتی بر نوع نگرش و نوع استفاده تأثیر دارد. این درحالی است که این موضوع در کتابخانۀ دیجیتال تقریباً با نگرش ما به اطلاعات تحت تأثیر قرار می گیرد و حتی فراتر از نوع محمل است. بنابراین قالب اطلاعاتی تا حد بسیاری در این محیط جای خودش را از دست می دهد و صرفاً خود اطلاعات است که شاخص میشود.
جناب آقای دکتر بگلو در ابتدای بحث به درستی ضمن توضیح تاریخ پیشبینی در حوزۀ مسائل فناورانه اشاره فرمودند که مثلاً لانکستر میگفت تا سال 2000 کتابخانهها و جامعه پیپرلِس میشوند. اگر اشتباه نکنم، در پیشبینیهای ایشان دیدم که تا سال 2020 او پیشبینی کرده بود، روزنامۀ کاغذی برچیده خواهد شد. الان که در سال 2016 و در آستانۀ ورود به سال 2017 هستیم، نه تنها روزنامۀ کاغذی جمعآوری نشده است، بلکه روزبهروز تیراژ روزنامههای چاپی بیشتر نیز شده است. تقریباً بیش از پنج سده از ابداع صنعت چاپ میگذرد. چون چاپ پیشینۀ بسیار قدیمی دارد. در چین باستان، دروۀ هخامنشیان و یونان باستان چاپ وجود داشت. آن مهرهایی که پای نامهها میکوبیدند، یا پارچههایی که تولید میکردند،آن قطعاتی که درست میکردند، رنگآمیزی میکردند و بهروی چاپ میکوبیدند و هنوز هم در اصفهان از این طریق تولید پارچههای رنگی میکنند، چاپ بوده است. کاری که گوتنبرگ انجام داد، ابداع صنعت چاپ بود و بیش از پنج سده که از این اختراع عظیم که دنیا را متحول کرده است گذشته است. نکتۀ جالب این است که در طول این سالها نهتنها چاپ جایگاه خود را از دست نداده، بلکه بر ارزش و قدرت او افزوده شده است. یعنی همین امروز در کشورهایی که فوقالعاده صنعتی هستند، مانند کشور آلمان، بهعنوان یکی از کشورهای بسیار توسعهیافتۀ صنعتی در حوزۀ فناوری، مشاهده میکنیم که نمایشگاههای عظیمی مانند نمایشگاه کتاب فرانکفورت برگزار میشود و هنوز پایۀ اصلی منابع این نمایشگاه، کتاب چاپی است. همچنین در بسیاری دیگر از کشورها. در واقع، کتابخانهها هنوز رو به توسعه و استفادۀ از منابع هستند.
اکنون که در سال 2016 و در آستانۀ ورود به سال 2017 هستیم، چاپ هنوز جایگاه خود را حفظ کرده است. به عنوان نتیجهگیری باید عرض کنم، وضعیتی که ما در دنیای جدید شاهد هستیم این است که کتابخانهها همچنان جایگاه خود را بهعنوان فضای فیزیکی حفظ کردند. جایگاه کتابخانههای کلاسیک، نه تنها تضعیف نشده، بلکه تقویت هم شده است. اکنون تأسیس کتابخانههای بزرگ و مجهز به تجهیزات برای ارائۀ خدمت حضوری را شاهد هستیم. این مکانهای فیزیکی بهعنوان جایگاه تبادل دانش و اطلاعات همچنان از قوت و استحکام برخوردارند و سیستمهای مجازی، دیجیتال و رقمی به رغم تمامی امکانات مثبت و توانمندی بسیاری که برای جامعۀ استفادهکننده دارند، در واقع مکمل خدمات کتابخانهها و تقویتکنندۀ آن خدمات محسوب میشوند. تا امروز که صحبت میکنیم، تجهیزات و امکانات کتابخانههای مجازی جای خدمات کتابخانههای کلاسیک و کتابخانههایی که مبتنی بر مکان هستند را نگرفتند؛ بلکه در راستای خدمات کتابخانهها حرکت کردند و آن فعالیتها را در کتابخانهها تقویت کردند.
فرامرز مسعودی
تحقیقات آقای دکتر درودی نشان داد که فضای فیزیکی همچنان حضور دارد. صرف نظر از اینکه این را دوست داشته باشیم و آن را به عنوان پدیدهای مثبت یا منفی ارزیابی کنیم. آنچه یک واقعیت فرمودند این است که فضای فیزیکی کتابخانهها همچنان پابرجا است. بنابراین نقطۀ شروع کار خود را روی همین بحث میگذارم. در ضمن نکتهای را یادآوری میکنم: بحث فضا ابعاد مختلف دارد. معماری فضای کتابخانه و تجهیزاتی که بهکار میگیریم چگونه باشد، به نظر بحثهای مفصلی هستند. به این موضوعها دیگران نیز پرداختند و نقش یا تأثیر این مؤلفهها و خدمات برکسی پوشیده نیست. برای مثال شما وقتی وارد یک بیمارستان یا یک رستوران یا یک کتابخانه میشوید، بدیهی است که معماری آن فضا، چیدمان، رنگ و تزئیناتش بیشک روی مراجعهکننده تأثیر میگذارد. به اینها من نمیخواهم بپردازم چون کارهای بسیاری در این زمینه انجام شده است. یادی هم میکنم از آقای دکتر افشار که در این زمینه بسیار کار کردند، سمینار برگزار کردند، دربارۀ معماری کتابخانهها و با نشاطسازی فضای کتابخانهها، کتاب نوشتند. اما بحث من این نیز نیست. بحث من این است که فیزیک کتابخانه بهاندازهای مهم است که بهعنوان یک مؤلفۀ کیفیت به آن نگاه شده است. تمرکز من درواقع روی این بحث است. با اینحال، باید به این بحث نکتهای را اضافه کنم و آن تفاوت است که بین کالا و خدمات وجود دارد. من خودم سالها روی بحث کالا و خدمات، ارزیابی و استانداردسازی و… کار کردم. همچنین این نکته را همه اذعان دارند که کالا چون ملموستر است، ابعاد و ویژگیهایش را راحتتر میتوان سنجش و استاندارد آن را مشخص کرد. اینکه آیا دربارۀ این کالا استاندارد وجود دارد یا ندارد.
دربارۀ خدمات کار مقداری مشکلتر هست. چون بخشهایی از خدمات ملموس نیست؛ بلکه حسی یا یعنی برداشتی است. میخواهم بگویم، شاخصهای برداشتی در ارزیابی خدمات بسیار قویتر است تا شاخصهای عملکردی یا عینی که برای کالا وجود دارد. تفاوتی که میان کالا و خدمات وجود دارد و در بحث من مرکز توجه است، فاصلۀ زمانی و مکانی بین تولید و استفاده است. این بحث دربارۀ کالا امکانپذیر است؛ یعنی اینکه نقطۀ تولید یعنی فاصلۀ زمانی و مکانی تولید کالا با محل و زمان استفاده متفاوت باشد. فرض کنید یک ماشینلباسشویی را در جادۀ کرج میسازیم؛ ولی در خیابان شریعتی به فروش میرسانیم و بعد آن را در منزل نصب میکنیم. همینطور دربارۀ خودرو، مثلا باز هم آن کالا در جادۀ کرج ساخته میشود؛ اما در یک نمایشگاه اتومبیل مثلا در میرداماد خریداری میشود، برای خدمات پس از فروش آن ممکن است به خیابان ستارخان بروید و آنجا گارانتی آن را انجام دهید. پس مکانهای مختلفی برای تولید و خدمات وجود دارد و بین آنها فاصله است. مثلاً شما ممکن است مکانی که آن ماشینلباسشویی یا ماکارونی تولید میشود را هیچوقت نبینید یا ندیده باشید. در حالیکه سوپری که آن ماکارانی را از آن میخرید برای شما مهم است.
در خدمات اینگونه نیست. در خدمات فاصله زمانی و مکانی بین تولید و استفاده وجود ندارد. در واقع خدمت زمانی تولید می شود که استفاده میشود. مثلاً فرض بفرمایید وقتی در کتابخانهای میروم تا جستوجویی انجام دهم، آن خدمت جستوجو تا زمانی که من نروم و آن جستوجو را انجام ندهم، تحقق پیدا نمیکند. بنابراین تحقق تولید در خدمات بههنگام استفاده است. جدا از استفاده شما نمیتوانید راجع به اینکه آن تولید وجود دارد، تصور کنید.
نکتۀ این بحث این است که شما در کتابخانۀ دیجیتال هم با فیزیک سروکار دارید. صفحۀ رابطی که با آن کار میکنید، فیزیکی است، بصری است. هم بصری است و هم اینکه شما باید لمس کنید و سرچ کنید. آنچه میخواهم به آن برسم این است که غیر از نکاتی که آقای دکتر دورانی فرمودند، ما هیچوقت از بحث تجهیزات و فضای فیزیکی خارج نخواهیم شد، حتی در کتابخانۀ دیجیتال.
اما چگونه مشخصات فیزیکی یا فضای فیزیکی بهعنوان مؤلفۀ کیفیت شناخته شده است. مدلی داریم به اسم سروکوال. این مدل را پاراسوراما و همکاران آن زیدان و بِدی، سال 1988 تدوین کردند. از این مدل برای اندازهگیری و سنجش خدمات استفاده میشود نه کالا. در واقع سروکوال که سرویسی کوالیتی است، به همین دلیل آمده است. این مدل که به رَتِر هم معروف است، بر مبنای تحلیل شکاف بین انتظارات یا اکسپیتیشن و برداشتها یا اکسپرینس ، شکاف بین این دو را اندازهگیری میکند و سعی میکند تا حد امکان آن را به صفر برساند یا حتی پیشی بگیرد. یعنی اکسپرینس شما یا برداشت کاربر از آن چیزی که در حد انتظارش است فراتر رود. مثلاً شما اگر در کتابخانهای خدمات امانتی به صورت معمول تعریف کردید و افرادی هستند که این خدمات را ادامه می دهند و سیستمی وجود دارد. حالا فرض بفرمایید این نوع خدمتی که ارائه میشود فراتر از انتظار کاربری باشد که از این خدمات استفاده میکند. در اینصورت، اکسپرینس یا پرسِپشن از انتظارات پیشی میگیرد و ممکن است مافوق انتظار یا اعجابانگیز باشد که اصطلاحاً به آن دیلایتکردن یا مشعوفشدن کاربر میگویند. با اینحال، در بیشتر اوقات، اکسپرینس یا تجربه یا برداشت معمولاً از حد انتظار کمتر است. چنین شرایطی معمول است و به ندرت اتفاق میافتد،اکسپرینس فراتر از حد انتظار باشد. بنابراین وقتی در تبلیغ میگویند، فراتر از حدانتظار یا اعجابانگیز، شما باید انتظار داشته باشید که از آن نُرمی که برای آن خدمت انتظار دارید، بسیار فراتر باشد. در مدیریت این کار را برای بالاتربردن کیفیت شروع کردند. به بیان دیگر، سعی میکنند، برداشت کاربر یا اکسپرینس آن را اضافه کنند. فرض کنید جایی که منتظر هستید، چای و نسکافه و… ببینید تا بتوانید در حین انتظار، چای هم میل بفرمایید.
گپ در واقع پِرسِپشِنز، منهای اکسپِکتِیشن است. آن رَتِری که خدمتتان عرض کردم ، اینها است. یعنی مدل سروکوال پنج بخش کرده است. یک بُعد اعتماد یا ریلایَبیلیتی ، یک بُعد تضمین، اطمینان یا اَشورنس که فیزیکی یا ملموس و تَنجِبل هست و مد نظر من است. بعد همدلی یا ایمپتی است و بعد پاسخگویی که رِسپانسیبیلیتی است. در این مجموعه، چون بحث ما تشریح سرکوال نیست، نمیخواهم به آن بپردازم. بحث ما این است که در مدل رایج سروکوال، یکی از مؤلفههای اصلیاش تنجیبل یا ابزارهای فیزیکی یا فضا است. بهطور کلی، کل مدل را میتوان در سه بخش تحلیل کرد. به این معنا که همین پنج بعد، خود بر سه بخش بنیان نهاده شده است. یک بخش، بحث فیزیکی است که مد نظر ما است، بحث دیگر بحث نیروی انسانی است و بحث سوم که خیلی هم مهم است، ارزشهای حاکم بر آن سازمان است. در بحث پاسخگویی و همدلی عمدتاً بحثهای ارزشی و سیاستهایی مطرح میشود که در آن سازمان حاکم است. یک نمونۀ آن اتنشنداشتن به مشتری خود است. من یک مثال میزنم. بارها برای ما پیشآمده است که داروخانه، کتابخانه یا بانک رفتیم. هنگامیکه جلوی پیشخوان هستیم، طرف مسئول با تلفن صحبت میکند. این رفتار او یعنی عدم توجه به مشتری. این شرایط را سروکوال بهعنوان نکتۀ منفی در نظر میگیرد. برپایۀ این مدل، رفتار صحیح آن، حداقل این میتواند باشد که فرد مسئول به فرد پشت خط بگوید: گوشی. سپس به مشتری بگوید که الان خدمت شما میرسم، بعد ادامه بدهد. زمانیکه آن به شما اصلا نگاه نکند و فقط صحبت کند، این یعنی توجهنکردن. در اینصورت، مشتری احساس میکند که وجودش دیده نشده است. چنین بحثهایی، ارزشی هستند. در بحث فیزیکی یا ملموسها. در واقع به فضا و تجهیزات و حتی به لباس کارکنان بهعنوان یک بحث فیزیکی توجه میشود. به این معنا که کارکنان خدمتکننده، حتی باید به لحاظ ظاهر و قیافۀ ظاهری شیکپوش و تمیز باشند. این مدل 22 آیتم دارد که وارد آن نمیشوم. در این 22 آیتم، چهار آیتم آن به مسائل فیزیکی و درسینگ پرسنل میپردازد. تمام 18 آیتم دیگر آن بر نیروی انسانی و ارزشهای حاکم بر سازمان تمرکز دارد.
دکتر بگلو: از ابتدای نشست صحبت شد، از بحثهای جامعهشناختی و فلسفی به فضای عمومی و فضای فیزیکی رسیدیم. سپس، بهطور مشخص، بُعد فیزیکی از بعد خدماتی و سپس بُعد کیفی آن که جناب آقای مسعودی صحبت کردند جدا شد. در ادامه، سرکار خانم خراسانچی از کتابخانه بهعنوان مکان سوم و تفکر پلتفرمی صحبت خواهند کرد.
مهرناز خراسانچی
تأکید بحث من بیشتر بر کتابخانه است. در زمینۀ مکان سوم دوستان صحبتهایی داشتند. جناب آقای دکتر بگلو نیز در ابتدای جلسه فرمایشات بسیار خوبی داشتند که استفاده کردیم. اکنون میخواهم به واژۀ مکان سوم و ربطش به مکان سوم بپردازم. واژۀ مکان سوم از چه زمانی اتفاق افتاد؟ زمانی ما منزل کسی میرویم، یا زمانی در منزل خود مهمانی داریم، زمانی هست که در جلسۀ رسمی، در مکانی غیر از مکان منزلِ خود قرار میگیریم. مکان سوم که اصطلاحاً بهعنوان مکان واقعا خوب هم به آن اشاره شده است، در همین استایلی است که شما میبینید. مکانی است غیررسمی که شما میتوانید تبادلات و تفاهمات خود را در آن داشته باشید. درواقع مکانی برای خانه و مکانهای رسمیمون تلقی میشود. اولدنبرگ، در سال 1989 این موضوع را مطرح میکند و هشت مؤلفه را بهعنوان یک مکان خوب و موفق برای ما میشمارد. در یک مکان سوم، ملاقات در محیطی بیطرف رخ میدهد. در آنجا احساس برابری وجود دارد. یعنی شما نه احساس میکنید میزبان هستید و نه احساس میکنید مهمان هستید. گفتوگو در آنجا بهسادگی شکل میگیرد. دسترسپذیر است، یکی از مؤلفههایش این است که هرکسی خودش بتواند بهراحتی آنجا برود و بیاید. درواقع معمولاً مکانهای سوم یکسری مخاطبان مشخص و معین دارد. از نظر فیزیکی کاملاً آشکار هستند و معمولاً سرزندگی دارند، چون اگر نداشته باشند، کسی بهسراغشان نمیرود. در واقع مکان سوم خانهای است که خانه نیست. اگر شما نظریههای اولدنبرگ را مطالعه بفرمایید، او حتی به کافیشاپ هم بهعنوان مکان سوم پرداخته است. منتها بهطور خاص در حوزۀ کتابداری و حوزۀ اطلاعرسانی. آگوست سه مؤلفه را بهعنوان مکان برای کتابخانۀ نو بر شمرده است. کتابخانهها مؤسسات اجتماعی، بخشی از زیرساخت فیزیکی و عمومی و محلی برای حافظۀ جمعی هستند. چپمن جهان کوچکی را متصور شده است که آن را از طریق قومنگاری به انجام رسانده است، بیشتر به اطلاعات توجه میکند. او ارتباطی را در کتابخانه بهعنوان مکان سوم دیده است. اگر جلوتر برویم میبینیم، فیشر نیز اینکار را کرده است. او بهطور خاص به کتابخانهها و به محیطهای اطلاعاتی اشاره میکند. او به این میپردازد، کتابخانهها به جهت فضایی که در اصل محیطهای اطلاعاتی هستند، قابلیت مکان سوم بودن را دارند. این مکان سومبودن در ادامۀ فرمایشات آقای مسعودی که سرکوال را مطرح کردند، میدانیم که بحث لیبکوال هم مطرح هست. در آخرین ویرایشی که از لیبکوال دیدم، سه مشخصۀ اصلی برای ارزیابی کیفی کتابخانهها دارد. سومین مشخصۀ آن، کتابخانه بهعنوان یک مکان است. نخستین مشخصه، تأثیرگذاریِ خدمات؛ دومین آن، کنترل اطلاعات و سومین آن، کتابخانه بهعنوان یک مکان است. او میگوید این بُعد با محیط فیزیکی کتابخانه بهعنوان مکانی برای مطالعۀ فردی، کار گروهی و ایجاد روحیۀ مطالعه و پژوهش مرتبط است. از 27 سؤالی که دارد، یکسوم آن سؤالها به بعد مکانی میپردازد. یعنی از نظر مکانی کتابخانه فضایی باید داشته باشد که افراد بتوانند در آنجا به شکل گروهی یا انفرادی از فضا بهره ببرند و در کنار هم قرار بگیرند.
این نظریات از حدود سال 2000 شروع شده است. بحث مکان سوم را از حدود سال 2002- 2003 و اینکه کتابخانه بهعنوان مکانی سوم شمرده شود را میبینیم. در این نظریه و مدل، بحثهایی میبینیم مانند کتابخانه باید فضایی داشته باشد که آدمها، محققین، پژوهشگرها، انجمنها و افراد مختلف بتوانند آنجا بنشینند، گپوگفت داشته باشند، با هم آشنا شوند. در اینجا من بیشتر به بحث پلتفرمشدن کتابخانهها میخواهم بپردازم. اساساً پلتفرمشدن به چه منظور هست؟ اگر این پیشفرض را بپذیریم که در حال حاضر کتابخانههای کشور ما بهعنوان مکان سوم پذیرفتهشده هستند و میبایست خدماتی ارائه دهند که مکان سوم شمرده شوند. آیا این اقدام انجام شده است؟ربا این تغییرات و اتفاقاتی که در فضای مجازی صورت گرفته است و بزرگواران قبل از من اشاره فرمودند، اگر بپذیریم کتابخانه یک مکان است، تأثیر این تغییرات روی کتابخانه چه خواهد بود؟
ما میتوانیم کتابخانه را از دو منظر مورد سنجه قرار بدهیم. یک کتابخانهای که خدمات آن پایپی یا لولهای است. یعنی کتابخانه اینجا حلقهای است بین جامعۀ تولیدکننده و جامعۀ مصرفکننده. چیزهایی تولید میشود که کتابخانه آن را به دست مصرفکنندهاش میرساند. در این نگاه که نگاه پایپی یا لولهای است، کتابخانه فضایی برای امانتدادن و خدماتدادن به مخاطبین خود است. چه کتابخانۀ دانشگاهی یا عمومی باشند، نقش کتابخانه فقط حلقۀ رابط خواهد بود. حال اگر این را به تفکر پلتفرمی تبدیل کنیم و بگوییم منطق یا تفکر پلتفرمی چیست، یا چه اتفاقی باید در کتابخانه بیافتد تا ما بگوییم این کتابخانه، کتابخانۀ پلتفرم هست، نکاتی است که خدمت شما عرض میکنم.
اگر ما تفکر پلتفرمی را در کتابخانهها به اجرا بگذاریم، میپذیریم کتابخانهها خودشان خالق ارزش خواهندبود. به این معنا که کتابخانهها خودشان تولیدِ محتوا میکنند، وقتی در جایگاه خلق ارزش قرار دارند. خودشان تولید خدمات و تولید خدمات فرهنگی میکنند. در کنار این، کتابخانهها به تبادل این ارزشها و خدمات کتابخانهای خواهند پرداخت. به این مفهوم که کتابخانهها محتواهایشان را تبادل میکنند و همکاریهای فرهنگی و اجتماعی ایجاد میکنند. وقتی کتابخانه به مثابۀ یک پلتفرم عمل کند، تمام این اتفاقات چه در فضای فیزیکی و چه در فضای مجازی رخ خواهد داد. طبق نظر الدینبرگ که از سال 2012 بهطور جدی به آن توجه شده است، مجموعاً سه کتابخانه در دنیا بحث پلتفرم را پیاده کردند که اولینش کتابخانۀ عمومی نیویورک است. یک کتابخانه دسترسی را باید به همه جا و به همه چیز ایجاد کند تا دانش آن مکان از طریق اشتراکگذاری، دانشی رو به گسترش و رو به افزایش باشد. در این نظریه گفته نمیشود که کتابخانه حتما خودش باید مجموعهسازی کند، بلکه میگوید ما باید اطلاعات را به اشتراک بگذاریم که همان بحث تبادل اطلاعات است. بحث اصلی و کلیدی در اینجا بحث مشارکت سازنده است. یعنی وقتی در فضایی قرار بگیریم که تفکر پلتفرمی در کتابخانهها وجود داشته باشد، سه دسته ذینفعان خواهیم داشت. ذینفعان بالا دستی، ذینفعان پایین دستی و ذینفعان کتابخانهای. ذینفعان پاییندستی آنهایی هستند که به نوعی ممکن است الان هم باشند؛ اما به این شکل تبادل اطلاعاتی نیستند. مانند مترجمین، نویسندگان، شاغلین، ناشران، مخاطبین، انجمنها و افراد مختلف. ذینفعان بالادستی، سازمانها و نهادهایی هستند که بهشکلی تصمیمات آنها بر خدماتی که کتابخانه میدهد، تأثیر میگذارد؛ ولی بهنوعی مشتری عمدۀ کتابخانهها هستند.
وقتی شکل پلتفرم داشته باشیم، با تمام این گروهها و با تمام این افراد در تعامل خواهیم بود. چه در تولید محتوا، چه در بهاشتراکگذاری و چه در تبادل محتوا. تمام بحث من روی همین خلاصه شده است. وقتی ما منطق پایپی یا لولهای داشته باشیم، خدمات مرجع، خدمات تأمین منابع و مجموعهسازی و خدمات عمومی را خواهیم داشت. خدمات عمومی، به مفهوم بسیار گستردهاش یعنی نمایشگاه برگزار کنیم، نشست بگذاریم، با انجمنها ارتباط نزدیک بگیریم. در واقع کتابخانه میتواند محلی باشد برای در اختیارگذاشتن فضایی برای محققان و پژوهشگرانی که باهم آنجا میآیند. کارهایی را انجام میدهند یا از محیط کتابخانه استفاده میکنند. خدمات گروههای ویژه را داشته باشند و دیگر خدماتی که خود شما بهتر میدانید. اما وقتی مکان کتابخانه به این به پلتفرم تبدیل میشود، مانند این است که ما کتابداران در کتابخانهها روی نفت نشسته باشیم. چون ارزشمندترین کالا درحال حاضر اطلاعات است. ما روی نفت نشستیم و ما کتابداران، بهعنوان پالایشگاه نفت محسوب میشویم. تفاوت فضای پلتفرمی با فضای سنتی در این است که گروهها، افراد، سازمانها در کتابخانه میآیند، چه در فضای فیزیکی و چه در فضای مجازی. با استفاده از مجموعۀ مدون موجود و با استفاده از اطلاعات کتابدارانی که در کتابخانهها هستند، اینها همافزایی را ایجاد خواهد کرد که این همافزایی نتیجهاش ایدههای خلاقانه و نوآورانه است. در اینصورت، بهنوعی شبکهسازی میشود. در این شبکهسازی، کتابخانهای که بهشکل مکانی برای دیگران دیده میشد، خودش بهعنوان یک پا و یک عضو مؤثر در تولید محتوا دیده و شناخته میشود. طبیعتاً چنین تبدیلی به زیرساختهای خاص خودش نیاز دارد. از جمله نرمافزارهای خاص، سختافزارهای خاص، کتابداران آگاه که اگر این اتفاق نیفتند، قطعا دسترسی ما به کتابخانهای با تفکر پلتفرمی میسر نخواهد بود.
دکتر بگلو: برپایۀ آنچه گفته شد، مقدمهای که دربارۀ آیندۀ کتابخانهها گفتم، با توجه به مباحثی که آقای دکتر شقاقی دربارۀ فضای عمومی و سپهر عمومی از هابرماس مطرح کردند، بحثهایی که از بعد فضای مجازی در برابر فضای فیزیکی جناب آقای دکتر درودی مطرح کردند، بحث تمرکز بر فضا بهعنوان یکی از مؤلفههای کیفی خدمت که از سوی آقای مسعودی مطرح شد و همچنین در پایان، تفکر پلتفرمی و تفکر پایپی یا لولهای که سرکار خانم خراسانچی مطرح کردند، رشته مباحثی را میتوان دنبال کرد. در این رشته مباحث از ابعاد اجتماعی به ابعاد فیزیکی و فنی، سپس به بُعد کیفی خدمات و خدمترسانی و در نهایت به ایجاد یا ارزشآفرینی، ارزشآفرینیِ همافزا یا ولیو کوآپریشن میرسیم. در اینصورت، کتابدارن، تمام افراد در درون جامعه، نهادها و سازمانها بهنوعی کتابخانه را بهعنوان مکان تبدیل به پلهای برای رسیدن به تفکر پلفرمی مطرح میشود.
خانم خراسانچی: آقای دکتر درودی در خصوص فضای مجازی اشاره داشتند، در این فضا وقت بیشتر و بازیابی راحتتر داریم و در هزینه صرفهجویی میشود. میخواستم خواهش کنم اگر ممکن است دربارۀ این سه مقوله بهخصوص صرفهجویی در هزینه بفرمایند که آیا در فضای مجازی از نظر هزینه صرفهجویی خواهیم داشت؟
دکتر درودی: آنچه از مطرحکردن این مباحث مدنظرم بود این است که صرفهجویی در هزینه، بیشتر به تهیۀ فضا، تجهیزات، امکانات و منابع آنالوگ در کتابخانهها بر میگردد. تهیۀ منابع مجازی یا منابع رقمی با عنایت به اینکه در محیطهای شبکهای این کار اتفاق میافتد و دیگر بحث مکان، تجهیزات، امکانات و منابع بهکنار می رود، معمولاً از این منظر هزینههای پایینتری خواهد داشت. البته این نکته را نیز باید توجه داشت، خود تولید منابع دیجیتالی ممکنه در بخش مربوط به زیرساختها، یعنی شبکهها، تجهیزات، سرورها، کلاینتها و اینگونه ابزارها خود هزینۀ درخور ملاحظهای داشته باشند. با وجود این، معمولاً در مقایسه با امکاناتی که یک کتابخانۀ کلاسیک دارد و بهویژه بحثی که مربوط به ساختمان و تجهیزات میشود، هزینۀ بسیار بالایی را پوشش میدهد، از این منظر من بیشتر صرفهجویی در هزینه را عرض کردم.
در حوزۀ بازیابی نیز که سرکارخانم علیه اشاره فرمودید، بازیابی به این دلیل سرعت بیشتری دارد که ما از طریق امکانات اپکها و کاتالوگها و فهرستهای رایانهای این کار را انجام میدهیم. بهدلیل نوع جستوجویی که انجام میدهیم و استفاده از انواع عملگرها، منطق بولیَن، تِرانکِیشِن ، همجواری، نزدیکیابی و نظایر آن، مجموعۀ این امکانات شرایطی را بهوجود میآورد که بتوانیم بازیابی مناسبتری داشته باشیم.
خانم عندلیب : از آقای مسعودی سؤالی داشتم. ایشان گفتند در یک کتابخانه اولین چیزی که مهم است، مکان و ظاهر یک کتابخانه است. نمیدانم درست فهمیدم یا خیر.
آقای مسعودی: نه، اولین نگفتم. گفتم پنج تا بُعد را باید در نظر گرفت که به رَتِر معروف است. یکی از آن ابعاد بحث فیزیکی است.
خانم عندلیب: هفتۀ پیش بهترین کتابخانۀ دانشگاهی را کتابخانۀ جغرافیا اعلام کردند. معیار این انتخاب را نمیدانم که از از نظر خدمات آن کتابخانه است که من از آن آگاهی ندارم یا خیر. با اینکه چندبار داخل این کتابخانه رفتم، از نظر ظاهری، آن را نسبت به کتابخانۀ مدیریت که اکنون در آنجا هستم جالب و جذاب نیافتم. فضای کتابخانۀ مدیریت، فضایی است که اگر فردی رشتهای غیرکتابداری باشد، آنجا برود، به حدی آن فضا برایش دلپسب است که دوست ندارد از آنجا خارج شود. این در حالی است که رئیس کتابخانۀ مدیریت، شخصی غیر کتابدار است. این برای من خیلی جای سوال است. من نمیدانم هیئت ناظر بر چه اساسی کتابخانۀ جغرافیا را نخست اعلام کردند. پیشتر گفتم شاید اساس و معیار آنها خدمات یا خدمت به مراجعهکننده بوده است. نکتهای که میخواهم بگویم، این است که خوب است ما خود ببینیم، آیا برپایۀ اصولی که دربارۀ آن صحبت میکنیم، آن اصول واقعا از نظر عملیاتی در جامعه اجرا میشود یا خیر؟
آقای مسعودی: مجموعهشاخصهایی برای ارزیابی اشاره کردم. معیارهای لیبکوال هم که خانم خراسانچی فرمودند، هست اما آن معیارها بیشتر برای کتابخانههای دانشگاهی است. برپایۀ معیارهای سروکوال انواع کتابخانه را میتوان با آن ارزیابی کرد. این مجموعه شاخصها که من بهطور خلاصه در پنج بخش عرض کردم، از ابعاد مختلفی یک کتابخانه را بررسی میکند. ما نمیدانیم افرادی که آن کتابخانه را بهعنوان کتابخانۀ برتر و خوب معرفی کردند، چه مدل ارزیابی آنها به کر گرفتند. با وجود این، مدل سروکوال که از سال 1988 کار میکند، مدلی جامع است، همۀ جنبهها را در بر میگیرد و بر اساس پاسخهای خود کاربران است. توجه به این نکته ضروری است که برخی ارزیابیها از دید خود ارزیاب انجام میشود؛ اما سروکوال از آن مدلهای ارزیابی است که مبنای آن، برداشت مراجعان و کاربران است نه برداشت مدیریت و کارمندان آن.
دکتر بگلو: ما هیچ سازمان یا نهادی برای ارزیابی کتابخانهها نداریم. این خود بزرگترین معضل ما است. شاید نهاد کتابخانههای عمومی، ارزیابی درونکتابخانهای انجام بدهد، اما بهسمت کیفی شدن، کمتر حرکت کرده است. از این جهت معضلی که وجود دارد این است که رتبهبندی چطور و بر چه اساسی بوده است. این مسئلهای است که باید بیشتر دربارۀ آن صحبت کنیم.
آقای مسعودی: انجمن کتابداری و اطلاعرسانی ایران، ارزیابی کتابخانهها برپایۀ معیارهایی مشخص را در دستور کار خود قرار داده است. خوشبختانه سال گذشته، با همکاری یکی از دانشجویان فوق لیسانسِ دانشگاه خوارزمی، کاری مشترک انجام و مدل ارزیابی برای ارزیابی انواع کتابخانههای ایران تدوین شد. اکنون مراحل نهایی آن نیز به انجام رسیده است. روی این مبنا یا مدل کار بسیاری انجام شده است. بهطوریکه، 24 تا از استادان تراز اول کشور در تهیۀ آن همکاری داشتند. این معیارها میتواند بهعنوان یک مدل ارزیابی برای کتابخانهها مطرح شود. هر کتابخانهای که ابراز تمایل کند میتواند خود را برپایۀ آن مدل ارزیابی کند تا معلوم شود در بحث کیفیت کجا قرار دارد.
دکتر دوران: من از صحبتهای آقای دکتر درودی اینگونه متوجه شدم: به جایی میرسیم که کتابخانه بهعنوان یک مکان موضوعیت ندارد. البته ایشان خلاف این نکته را گفتند. به بیان دیگر، ایشان گفتند به جایی رسیدیم که با وجود تغییرات تکنولوژیکی، کتابخانه بهعنوان یک مکان موضوعیت خود را حفظ کرده است و دارد. با وجود این، فرض کنیم کتابخانه بهعنوان یک مکان موضوعیت ندارد و به به جایی برسیم که پیشبینیها درست از آب دربیاید. یعنی تمامی منابع بهصورت الکترونیک و بهصورت آنلاین قابل دسترسی باشد، کاربر هرچه منبع اطلاعاتی میخواهد، بتواند بگیرد. در چنین فرض و در چنین شرایطی، چه چیزی باعث ضرورت وجود کتابخانه به مثابۀ یک مکان میشود. ممکن است، این پاسخ آقای دکتر شقاقی باشد که میخواست بدهد، اما بهنوعی شهید شد. بهعبارتی، بهنظر میرسد، چیزی که در مکان وجود دارد، از شبکهها و اینترفیسهایی که وجود دارد و ما را به بانکهای اطلاعاتی وصل میکند، دستیافتنی نیست. این ممکن است منطق گفتوگو و شکلگیری قلمروی عمومیِ مد نظر آقای دکتر شقاقی باشد که بهجای حضور آنلاین و غیرفیزیکی، حضور فیزیکی در اینجا و اکنون را میطلبد. مکانیزمهای عملی آن سخنرانی خانم خراسانچی یا منطق پلتفرمی میشود. در این شرایط، دیالوگ شکل میگیرد. غایت علوم انسانی فهم است تا دانش. یعنی دانش را میتوان انتقال داد؛ ولی فهم نیاز به حضور دیالوگ و شکلگیری آن بهصورت حضور فیزیکی دارد. طبق آنچه گفتم، آخرین نفر برای پاسخگویی آقای مسعودی میشوند. اگر بخواهیم به همچین کانسپتی فکر کنیم چرخشی وجود دارد. با فرض شرایط خیالی که من طرح کردم، یعنی تمام مفاد کتابخانهای ما بهصورت آنلاین و الکترونیکی در دسترس باشد. در این شرایط، وقتی داخل چنین کتابخانهای بیایم که لزوماً جز شکلگیریِ پلتفرمی برای ایجاد دیالوگ چیزی برای ارائه ندارد، ارزیابیِ کیفیت این کتابخانه که مسلماً چیزی جدید با یکسری شاخصهای جدید با یکسری انگارههای جدید است، چیست؟ آیا انگارهها یا چیزی اکنون هست که باید به آن فکر کنیم؟
آقای مسعودی: تا جایی که من میدانم، بهجز بحث فیزیک، تجهیزات، فضا و معماری، وقتی این را به فضای مجازی که آقای دکتر توضیح دادند، منتقل میکنیم، شاخصهای کیفیت نیز باید در آن فضای مجازی مستتر باشد. فرض کنید در بحث معیار همدلی یا ریپانسیونس در سروکوال، باید ببینیم در آن کتابخانۀ مجازی، این بحث و شاخصهای آن را چگونه میتوان در آنجا اعمال کرد. بنابراین، اینکه شاخص کیفیت، البته طبیعی است که ممکن است تغییراتی در شاخصها ایجاد شود. با وجود این، وقتی فضای مجازی بررسی و ارزیابی میشود، یکسری سختافزاری و نرمافزاری به آن فضا اضافه میشود و چه بسا قویتر. بحث این است که شاخصهای خدمات در فضای فیزیکی را میتوان در فضای مجازی نیز استفاده کرد؟
یک نمونه میآورم دربارۀ ثبت شرکتها که انجمن ما با آن ماهها است درگیر آن است. سیستم ثبت شرکتها مکانیزه و اینترنتی شده است و چند مرحله دارد. شما این اطلاعات را به ترتیب مراحل وارد میکنید تا آخرین مرحله که در پایان به شما کد رهگیری میدهد و اعلام موفقیت ورود اطلاعات را میدهد. این سیستم، اگر در استپِ سوم ارور بدهد، بههیچ طریقی نمیتوانید ادامه دهید. بهطوریکه، نه سیستم به شما جواب دهد، نه کسی در ثبت شرکتها است که پاسخگوی شما باشد. این نمونه برای ما اتفاق افتاده است و هنوز هم درگیر آن هستیم. در این سیستم و سازمان یک شماره تلفن به کاربر یا مشتری خود نمیدهد که از حضور فیزیکی در ساختمان ثبت شرکتها در میرداماد بینیاز باشید. وقتی به بعد ریسپانسیونس اشاره میکنیم، موضوعیت آن در فضای مجازی نیز از بین نمیرود. با اینحال، در فضای مجازی باید ببینیم چگونه آن را میتوانیم اعمال کنیم. البته یکسری کسبوکارهای مجازی هستند که اگر شما ساعت سۀ صبح هم تماس بگیرید، پاسخگوی شما در تمام طول شبانهروز هستند. تماسی انسانی. یعنی با تماس تلفنی کسی بر میدارد و به شما میگویید مشکل خود را چگونه حل کنید. بر این پایه، شاخصهای ما در فضای مجازی باید منطبق با آن باشد.
دکتر دوران: سوال من بخش فیزیک و فضای فیزیکی و مکانی آن بود. یک مثال میزنم. الان آقای دکتر اشاره کردند که در این کتابخانه نمایشگاه نقاشی برگزار میشود و میخواهیم یکساعت دیگر آن نمایشگاه را ببینیم. نمایشگاه نقاشی، یعنی آثار نقاشی در محل فیزیکی یک کتابخانه یا کلاسهای یوگا و آمادگی جسمانی در محل فیزیکی کتابخانه. آیا همچین چیزهایی، نمایشگاه عکس، یا چیزهایی از این دست، در منطق پلتفرم خانم خراسانچی قرار میگیرد؟ ممکن است من درست متوجه نشده باشم. توضیحات آقای مسعودی دربارۀ خدمات آنلاین است. این مکانی که ما به اسم کتابخانه داریم، اگر قرار شود تمام منابع و خدمات آن آنلاین باشد، چیزی باید وجود داشته باشد تا من را به آنجا بکشاند. اینکه آقای دکتر بگلو میگوید، نمایشگاه زدم. خوب من میروم آن نمایشگاه را میبینم. فضای مکانیِ فیزیکی کتابخانه بهنوعی به چیز دیگری تبدیل میشود. در این فضا ارزیابی خدمات کتابخانه یعنی اینکه پرسشنامهای میدهم و در آن میپرسم آیا تابلوها یا مربی یوگا خوب بود. سوال من از این دست است؟
خانم خراسانچی: چون من با پیشفرض شما مخالفم، نمیدانم چقدر میتوانم جواب شما را درست بدهم. از نظر من امکان ندارد که تمام منابع دیجیتال شود. بلکه همیشه باید تصورمان دیجیتالکردن بخشی از منابع باشد. اگر شما همین الان تشریف ببرید کتابخانۀ ملی که در واقع محمل اصلی نگهداری و حفاظت از منابع تولیدشدۀ مرتبط با کشورمان چه در داخل چه خارج از کشور است؛ میبینید در آنجا اعتقادی به دیجیتالکردن تمام منابع وجود ندارد. من به عمد از آقای دکتر درودی دربارۀ صرف هزینه سؤال کردم. چون در تولید محتوای دیجیتال متوجه میشوید، نگهداشت منابع دیجیتال چقدر هزینهبر است. این هزینه اصلاً مقرون به صرفه نیست که شما تمام منابع خود را دیجیتال کنید. فرض کنیم شما آنقدر بودجه داشته باشید که تمام منابع خود را دیجیتال کنید، سرور سن نیز بخرید، از فضاهای ابری استفاده کنید. از بحث مسائل امنیتی نیز بگذریم. اگر تمام این مشکلات را کنار بگذاریم، مشکل تغییر در نرم افزارهایی مطرح میشود که از محتوای دیجیتال میتوانند استفاده کنند. فرض بفرمایید چندوقت دیگر، جیپیجی استفادهپذیر نباشد. در اینشرایط، باید تمام منابع را تغییر فرمت داد تا در نرم افزار جدیدی بتواند تصویر تولیدشدۀ شما را نشان دهند. بنابراین من با پیشفرض اولیۀ شما مشکل دارم. امکان ندارد تمام منابع دیجیتال شود. نه مقرونبهصرفه است و نه امکانپذیر. حال اگر فرض کنیم با فرمتهای ارزیابی، 50 درصد منابع کتابخانه را دیجیتال کردیم. آیا در فضای فیزیکیِ کتابخانه ما نمیتوانیم با همان منابع دیجیتالی که داریم، خدمات پلتفرمی که بحث ارزش و تولید و خلق آثار ارزشمند است را داشته باشیم؟ قطعا میتوانیم بهعنوان یک کتابخانه داشته باشیم. فرض کنید که ما کتابخانهای داریم که اصلاً قفسۀ کتاب ندارد، ولی در این فرم پلتفرمی که خدمت شما عرض کردم، کتابخانه خودش منبع اصلی تولید محتوای فاخر است.
دکتر دوران: ببخشید خانم خراسانچی لطفا یک مثال بزنید. من دقیقاً منظور شما را متوجه نمیشوم؟
خانم خراسانچی: شما وقتی وارد یک فضای مجازی میشوید، یک سرچ میکنید، چقدر زمان میبرد برای اینکه منبعی را پیدا کنید؟
دکتر دوران: خیلی کم.
خانم خراسانچی: من با زمان خیلی کم در یابِش اطلاعات موافق نیستم. فرض کنید، به کتابخانۀ ما وارد شوید که حدود 150 هزار جلد کتاب دارد. حال اگر همین 150 هزار جلد را کاملاً دیجیتال کردیم. بازیابی اطلاعات با توجه به مسائل و مصائبی که در بازیابی اطلاعات وجود دارد چقدر است؟ در اینجا ان نقش کتابدار در کمک بهعنوان یک مشاور اطلاعاتی برای محقق و پژوهشگر پر رنگ میشود. این خود یک دلیل مهم برای وجود فیزیکی به نام کتابخانه است. ممکن است بگویید من سراغ میز مرجع مجازی میروم. من میگویم آن کتابدار مرجعی که در فضای مجازی به شما خدمات میدهد، کجا این کار را میکند؟ جایی فیزیکی هست که این کار را انجام میدهد، در حوزۀ تولید محتوای فاخر که عرض کردم. منِ کتابدار، در محلِ کتابخانهام یکسری منابع مکتوب تأییدشدۀ قابل دفاع دارم. خودم هم بهعنوان یک کتابدار، دانشی دارم که میتوانم هم بازیابی را تسهیل کنم و هم با دانشم بهعنوان مشاور اطلاعاتی به مخاطبم کمک بدهم. در نتیجۀ جوینشدنِ من، آن مخاطب تولید محتوای بهتری خواهد کرد در مقایسه با زمانیکه آن محقق به تنهایی این کار را انجام دهد. در محیط پلتفرمی هم همین اتفاق میافتد. یعنی شما در محیط پلتفرمی نقشهای کتابدار و کتابخانه، نقشهای کلیدی و اساسی در تولید محتوا هستند. نمیدانم جواب شما را دادم یا نه.
دکتر بگلو: من فکر میکنم بتوانم توضیحی تکمیلی دربارۀ موضوع جناب آقای دکتر دوران بگویم و مسئلهای مطرح کنیم. ما در ایران زندگی میکنیم. در اینجا بسیاری از افراد نمیدانند کتابخانه اصلاً یعنی چه. همینکه ما بتوانیم یکسری افراد را به کتابخانه بکشانیم، فکر میکنم یک مرحله جلوتر رفتیم. البته من اینطور فکر می کنم. درباره بعضی از مکانهایی که ما به اسم کتابخانه میشناسیم، به آن دید که افراد به آنجا مراجعه میکنند و ما بهعنوان کتابدار به آنها خدمت ارئه میکنیم. این عنصر واسط بهعنوان رابط بین منبع و فرد یا نیاز اطلاعاتی او است. آیا ما باید به این فکر کنیم که میتوانی این عنصر واسط را همیشه برداریم؟ نمیتوانیم بگوییم که ما هیچوقت به همچین واسطی نیاز نخواهیم داشت. اگر ما به این بگوییم نه و این پیشفرض را داشته باشیم، پس میتوانیم بگوییم، افراد چنان به سطح دانش مناسبی رسیدهاند که میتوانند بدون نیاز به یک نفر منابع خود را بازیابی کنند. افزون بر این پیشفرض، این پیشفرض را نیز داشته باشیم که همۀ منابع الکترونیکی است. آنموقع میتوانیم با داشتن دو پیشفرض بگیم کتابخانه بهعنوان یک مکان حضورش الزامی نیست؟ یعنی اینترمدییت یا واسط را برداریم و تمام منابع را به صورت الکترونیکی در نظر بگیریم. تازه من دو تا پیشفرض را گفتم شاید پیشفرض سوم و چهارم را هم بشود مطرح کرد. از جمله اینکه منابع اطلاعاتی باهم در حال خلق هستند. یک واسط سومی نیز در این میان وجود دارد، بهطور مداوم خلق محتوا میکند و منابع را به یکدیگر تبدیل میکند. من فکر میکنم اگر همۀ این پیشفرضها را در نظر بگیریم که وجود ندارد، بله.
دکتر شقاقی: از پرسش خوبِ آقای دکتر دوران تشکر میکنم و میدانم ایشان دقت نظر بسیار خوبی دارند. من به بُعد مسحورکنندگیِ تکنولوژی اعتقاد دارم و این را میبینم روزی اتفاق میافتد که کتابخانهها بهسمت کاملاً دیجیتالشدن پیش میروند. حرکت به حذف فضای فیزیکی، با توجه به ردپایی که ما آن را در کتابخانههای دانشگاهی و ادغامشدن کتابخانهها میبینیم. نمونۀ آن بحثهایی است که برخی از استادان مطرح میکنند. ما میشنویم که استادی میگوید: در شورای دانشگاه بحث بر این بود تا چند دانشکده ادغام شود. من که استاد دانشگاه یا رئیس کتابخانه هستم مقامت کردم؛ اما نمیدانم تا کِی این مقاومتها ادامه پیدا کند. چیزی که میخواستم در ادامۀ صحبتهایم بگویم؛ اما به جمعبندی دقیقی نرسیدم، این بود: اگر تئوریک تعریف کنیم، در کتابخانه بهعنوان بخشی از قلمروی عمومی شاید فضای فیزیکی کتابخانه را بتوانیم نجات دهیم. چون کتابخانه صرفاً محل انتقال محتواهای اطلاعاتی نیست. بلکه هم خودش بهعنوان بخشی از قلمروی عمومی است و هم خودش محل ظهور و بروز قلمروی عمومی است. یعنی کتابخانه جایی است که گفتوگو در آن اتفاق میافتد و علاوهبر این، جایی است که سایر اجزای قلمروی عمومی چون نشریات، روزنامهها و… باید آنجا حضور داشته باشند. بنابراین بخش مهمی از کتابخانهها برای نجات از بحران و برای اینکه مردم از پیشفرضهای ایدئولوژیک تصمیمات دولت، تصمیمات سیاستگزاران شرکتهای دولتی، بهویژه آنهایی که حیات اجتماعی آنها را تحت تأثیر قرار میدهند، آگاهی پیدا کنند، لازم است تا به آگاهیهای روز مسلط شوند. بنابراین بخش مهمی از کتابخانهها، بهخصوص کتابخانههای عمومی، باید به نشریات و منابع اطلاعاتی روز اختصاص پیدا کنند. این درحالی است که اکنون دقیقاً عکس آن اتفاق افتاده است. یعنی روزنامهها همۀ روزنامهها، مجلهها همۀ مجلهها و خبرگزاریها و همۀ آگاهیهای روز. اگر شکاف ایجادشده از بروکراسی عریض و طویلی که دسترسی ما را به حکومت و دولت سختتر کرده است، با میانبُر روزنامهها و کتابخانۀ عمومی پُر شود، اگر کتابخانه به مفهوم مکانی که افراد در آن دربارۀ مسائل روز و با توجه به محتواهای روز گفتوگو کنند، جایگاه خود را پیدا کند و به اینترتیب عمل کند، آنگاه میتوانیم نقش کتابخانه را احیا کنیم.
دکتر بگلو: منظور شما در ایران است یا کل جهان؟
دکتر شقاقی: در ایران ممکن است باشد. با اینحال، شرایط ظهور حوزۀ عمومی در ایران در مقایسه با کشورهای اروپای غربی چالشی است و چند و چون دقیق آن باید بهطور دقیق تأمل و بررسی شود. ولی این کارکرد، بهعنوان کارکرد پایه که خود کتابخانه قلمروی عمومی است و این مکان خود محل ظهور و بروز قلمروی عمومی است، میتواند بهعنوان یک پایه مطرح شود.
آقای عمرانی: در رابطه با بحثهایی که شد چند نکته به ذهنم رسید. نکتۀ نخست صحبتی است که آقای دکتر دوران داشتند. اینکه کیفیت خدمات جدید کتابخانهها به کدام سمت پیش میرود؟ این کیفیت، چه استانداردهای جدیدی دارد تا در حوزۀ ما بروز کند. دقیقاً میبینیم وقتیکه به بحث کیفیت خدمات میرسیم، دیگر به هیچوجه سؤالهای قبلی و اینکه کتابخانه چند کتاب دارد، چند کتاب امانت داده است، معنا ندارد. اکنون کیفیت خدمات به این سمت رفته است که دانشجوی درحال فارغالتحصیلشدن چقدر رشدِ کیفی کرده است. در واقع سنجش رشدِ کیفی برای کسی که در این قلمرو قرار گرفته است به عنوان کیفیت خدمات در نظر گرفته میشود. مانند نمونههایی که در استاندارد کتابخانههای دانشگاهی جدید داریم و چندسالی است از ارزیابی مسائل به شکلی که قبلاً آنها را بررسی میکردیم خارج شده است. در این زمینه بیشتر میتوان توضیح داد. دربارۀ موضوع بحث امروز، من با آقای دکتر شقاقی خیلی موافقم. اینکه کتابخانه قلمروی عمومی یا محل بروز این اتفاق است. نمونۀ آن را در جاهای مختلف میبینیم. این دو را اگر بخواهم کنار هم قرار دهم، نمونۀ کاربردی آن ایجاد فضاهایی در کتابخانه است که به مجلات عمومی یا صحبتهای عمومی منجر شود. با اینحال، من بیشتر به آن مسائل روز میگویم. نمونۀ آن ایجاد فضاهایی برای رشد مسائل محیط زیست. این کاری است که در فضای کتابخانه، تجربه و تمرین کوچک آن را در سال 1391 داشتیم. اکنون نیز تلاش میکنیم تا به سمت آن دوباره برگردیم. منظور من این است که مسائل روز را به سمت کتابخانه آوردن و کاربر کتابخانه را درگیر مسائل روز کردند، بسیار مهم است. پیوند کتابخانه بهعنوان مکان را اگر با بحث کیفیت خدمات کنار هم بگذاریم، به همین بحث کیفیت خدمات میرسد که در استانداردهای جدید درحال بررسی است. نکتۀ اصلی در این میان هدف است. فراتر از هدف آن کتابخانه، هدف مؤسسۀ مادر مطرح است. به بیان دیگر، من معتقدم دانشجویی که از این در کتابخانه داخل آمده است، وقتی نمایشگاه نقاشی را میبیند و از کتابخانه میرود نیز رشدی داشته است. در اینجا بحث این است، چنین رشدی در جهت اهداف مؤسسۀ مادر هست یا خیر، این در در استاندارد خدمات بررسی میشود.
خانم خراسانچی: سؤالی از آقای دکتر دوران داشتم و آن اینکه جامعۀ مخاطبی که شما رد سؤال خود مطرح کردید چه کسانی هستند؟ همۀ این منابعی که دیجیتال میشوند و در فضای مجازی قرار میگیرند، نیاز به متادیتا دارند. این متادیتا کجا باید تولید شود؟ آیا قرار است فقط انبارهای از اطلاعات داشته باشیم؟ این نگاه درست مثل این است که بگوییم اگر فقط یک ساختمان کتابخانه داشته باشیم و بحث خدمات و دسترسپذیری کافی است. اگر بزرگواری بفرمایید شما جامعۀ مخاطبتان را چه کسانی تشکیل میدهند؟
دکتر دوران: مخاطب خاصی مد نظرم نبود. مخاطب عمومی یا تخصصی را در ذهنم تفکیک نکردم؛ چون فقط یک مدل و مثالی در ذهنم شکل گرفت. اگر فرض کنیم روزی کتابخانۀ کاملا دیجیتال اتفاق بیافتد، آن وقت یک فضای فیزیکی یا مکان را برای آن در نظر بگیریم. به بخشهای دیگر و برای خدمات آن فکر کنیم. به اینصورتکه نویسنده، تولیدکننده یا فرستنده خود منابع خودش را ایندکس بزند و متادیتاها بیافریند. فرقی نمیکند. چه بر سر آن فضا خواهد آمد. در پاسخی که آقای دکتر شقاقی و توضیحاتی که آقای عمرانی دادند، در مثال فهمیدم، این فضای مکانیکی، هم رشددهنده و هم ضروری است. این فضایی است که به آن نیاز داریم و به لحاظ کیفی فقط دیده شده و به آن فکر شده است. من مخاطبم را مخاطب عام میدیدم.
خانم خراسانچی: اگر مخاطب شما عموم جامعه باشند، باز این مسئله بیشتر تقویت میشود که آیا استفاده و دسترسپذیری عموم جامعه، پاسخ به نیازهای اطلاعاتیشان به اندازۀ یک محقق و پژوهشگر در فضای مجازی هست؟ شما کودکی، نوجوانی یا فردی عامی و کمسواد را در نظر بگیرید. آیا در این مواقع نیز ما میتوانیم بگوییم وقتی فضای مجازی هست، فضای فیزیکی را میخواهیم چه کنیم؟ اصلاً فقط در فضای فیزیکی است که این گروهها میآیند و ارتقا پیدا میکنند. چه از نظر نگرشی و چه از نظر علمی.
یکی از حاضران: از جناب آقای دکتر شقاقی پرسشی دارم دربارۀ این نکته که حوزۀ عمومی ممکن است در ایران اجرایی نباشد و لازم است نخبگان ابتدا در آن وارد شوند. با توجه به اینکه بیشتر پژوهشهایی که در کتابداری و در نظریۀ حوزۀ عمومی هابرماس انجام شده، مرتبط با کتابخانههای عمومی است و بیشتر بر اتمسفر و فضای کتابخانه هم متمرکز نیست. مجموعهسازی، سازماندهی، خدمات مرجع و کلیه خدماتی که در کتابخانۀ عمومی انجام میشود میتواند در شکلگیری خرد جمعی نقش داشته باشد. خود شما هم مقالهای داشتید که گفته بودید کتابخانۀ عمومی میتواند بهعنوان مکانی در نظر گرفته شود که در آن باورهای دینی و خیلی چیزهای دیگر در آن شکل گیرد و تقویت شود. با توجه به اینکه شما معتقدید کتابخانههای عمومیِ امروزِ ما، شبیه تعریفی است که خانم خراسانچی ارائه کردند، آیا در وضعیت کنونی با توجه به شرایطی که ما در جامعۀ امروز داریم، حوزۀ عمومی در کتابخانههای ما شکل میگیرد؟ آیا در کل جامعۀ ایران مقطع زمانی وجود داشته است که این حوزۀ عمومی و خرد جمعی شکل گرفته باشد؟ مانند قبل از انقلاب، نقشی که کتابفروشیها و کتابخانهها در شکلگیری تفکر جمعی و خرد جمعی داشتند؟
دکتر شقاقی: قبل از انقلاب، کتابخانهها را عموماً بهعنوان جایی که قلمروی عمومی درون آن اتفاق میافتاد خیلی نداشتیم. چیزی که قبل از انقلاب، تاریخِ معاصر ما میگوید بهعنوان قلمروی عمومی وجود داشته است، کافهها بودند. بهطوریکه اندیشمندان و روشنفکرانی چون صادق هدایت آنجا جمع میشدند. مکاتب ادبی آنجا رشد و نمو پیدا کردند. سبک داستاننویسی مدرن آنجا ریشه گرفت. ما این مکانها را بهعنوان بخشی از قلمرو عمومی داشتیم؛ اما کتابخانه را هیچوقت نداشتیم. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چون مخاطب آن کودک است و کودک کنش سیاسی و اجتماعی نداشت، نمیتوانیم آنجا را قلمروی عمومی خطاب کنیم. قلمروی عمومی تعریفهای خاصی دارد و بهقول معروف محل انجام یکسری کنشهای سیاسی است که با کنشهای علمی و ادبی در هم آمیخته است. ولی اصل حرکت آن، یکسری حرکتهای سیاسی است. آن هم در راستای اصلاح جامعه. شرایطی دارد. چهار شرط من عرض کردم. فهمپذیری، صادقانهبودن، صدق و حقیقت، اختیار ابراز. اینها جز شرایط ظهور انجام گفتوگو یا مکالمه در قلمروی عمومی است. فکر میکنم پیش از انقلاب، این اتفاق در کافهها اتفاق میافتاد؛ اما کتابخانهها اصلاً اینگونه نبود. چون کتابخانهها را حکومت و دولت، خود، بهوجود آوردند. این نشانههای قلمروی عمومی تزریقی بود و بهعنوان بخشی از طبقۀ متوسطی محسوب میشد که در همان زمان از سال 1342-1343 با رشد اقتصاد نفتی افزایش یافت. به بیان دیگر، بخشی از سرریز درآمدهای آن موقعِ دولت، در بخش فرهنگ آورده شد و اولین کتابخانۀ عمومی در سال 1344 توسط بنیاد فرح تأسیس شد. اینها همگی بخشی از سرریز درآمدهای نفتی بودند و میخواستند به بخش فرهنگ بچسبانند. اکنون هم تقریبا همان روند را داریم. طبقۀ متوسط توسط حکومت و دولت بهوجود آمده است و بنابراین قلمروی عمومی را نیز دولت و حکومت بهوجود میآورد. بنابراین اینکه ما بتوانیم قلمرویی که خودجوش نبوده است را احیا کنیم، محل بحث است و در چندوچون آن دقت بسیاری نیاز است. در شبکههای مجازی میبینید که نحوۀ گفتوگوها تا چه اندازه عقلانی، استدلالی و مبتنی بر مطالعه و مبتنی بر آگاهی تاریخی است. با دیدن فیلم «یتیمخانۀ ایران»، متوجه شدم، حتی خود من، چقدر درک پایینی از همین صدسال گذشتۀ ایران دارم. با چنین درکی، جامعۀ ما هماکنون در تلگرام و فضای مجازی درحال گفتوگو است. اگر فضا را باز کنیم تا چنین جامعهای با درک پایین، به قلمروی عمومی وارد شود، مطمئنم که آن چهار شرط لازم در قلمروی عمومی اتفاق نخواهد افتاد. به همین دلیل است که پیشنهاد دادم حضور و بروز بخش حوزۀ عمومی مثل نشریات و روزنامهها قویاً باید اتفاق بیفتند. بهویژه اینکه قسمت گفتوگوها در ایران ابتدا باید توسط نخبگان اتفاق بیفتد تا فضاسازی لازم ایجاد شود، تحمل و درک وجود داشته باشد. اگر این اتفاق از جامعۀ نخبگان شروع شود، شاید به آن چهار شرط اول هابرماس نزدیکتر شویم.