وضعیت مدیریتی انواع کتابخانهها در کشور در گپوگفت با دکتر ابراهیم افشار
مصاحبهکنندگان: دکتر محمد زرهساز- دکتر رضا رجبعلی بگلو
پیادهساز: اسراء زرهساز
تاریخ انجام مصاحبه: 3 دیماه 1396
بگلو: آقای دکتر ممنون که پذیرفتید با شما مصاحبهای داشته باشیم. به عنوان پرسش اول دوست داریم نظرتان را در رابطه با وضعیت مدیریت انواع کتابخانهها در ایران بدانیم؟
افشار: خوب من در مورد همه کتابخانهها نمیتوانم نظر بدهم. من در مورد مواردی که میشناسم، میتوانم نظر بدهم. در مورد کتابخانه ملی نظرم این است که ضرورتی ندارد حتماً مدیرش کتابدار باشد. اما چیزی که اهمیت دارد، دوام مدیریت کتابخانه ملی است. یعنی از ابتدای تأسیس کتابخانه ملی تعداد زیادی رئیس کتابخانه ملی داشتیم که در همین دوره جمهوری اسلامی متوسط دوران کاری مدیرها فکر نمیکنم بیشتر از دو الی سه سال باشد و این اشکال دارد. در سازمانهایی مثل کتابخانه ملی مدیریت باید ثبات داشته باشد و پست سیاسی منظور نشود. متأسفانه در کشورمان همانطور که میدانید با رفتوآمد هر رئیس جمهوری، ردههای مدیریتی درجه سه و چهار هم تغییر میکند و این در مورد کتابخانه ملی هم مصداق دارد. به نظر من یکی از مشکلات کتابخانه ملی تغییر سریع رؤسایش است، که مناسب نیست.
زرهساز: به نظرتان این تغییر مدیریت تابع چه شرایطی است؟
افشار: شرایط سیاسی! هر رئیس جمهوری که میآید، به دلایل مختلف مدیر را عوض میکند.
زرهساز: یعنی به جنبه تخصصی اصلاً توجه نمیکنند؟
افشار: نه حتی به عنوان رئیس کتابخانه ملی! مثلاً کتابخانههای ملی بزرگ دنیا هم الزاماً رئیسشان کتابدار و متخصص نیست. معاونهایشان همه کارها را انجام میدهند. رؤسا در واقع یک پرزیدنت هستند، مثل رئیس جمهور! کلیات قضایا و ارتباطات بیرونی را برقرار میکنند. ولی آنهایی که در این نوع از سازمانها متخصصند، معاونهای کتابخانه هستند که در بخشها یا در ردههای مختلف تخصص دارند.
زرهساز: به نظر میرسد به جز در یکی، دو دوره کتابخانه ملی در اختیار اصلاحطلبها بوده است. یعنی به نظر میرسد یک نوع سهمخواهی سیاسی هم وجود دارد. چه میزان این نگرش سیاسی، این سهمخواهی سیاسی در بحث مدیریت کتابخانه ملی تأثیر داشته است؟
بگلو: اگر به رؤسا هم نگاه بکنید به غیر از دو، سه مورد از نظر سیاسی بیشتر به چپ گرایش داشتهاند.
افشار: البته من در این زمینه اطلاعات زیادی ندارم ولی باید توجه داشت که پست کتابخانه ملی پست درجه یکی به حساب نمیآید. نه حساسیت امنیتی دارد، نه حساسیت اقتصادی!
بگلو: حساسیت فرهنگی که خیلی دارد…
افشار: نه آن مهم نیست. البته ممکن است داشته باشد ولی آن چیزی که اهمیت دارد حساسیت امنیتی و حساسیت اقتصادی است. مثلاً وزارت آموزش عالی، صدا و سیما و حتی وزارت فرهنگ و ارشاد حساسیت امنیتی دارند ولی کتابخانه ملی حساسیت امنیتی به آن معنا ندارد.
زرهساز: درست است! خوب این در مورد کتابخانه ملی صدق میکند. اما کتابخانههای عمومی چطور؟
افشار: والا، اتفاقاً نهاد کتابخانه عمومی جزو نهادهایی است که حساسیت امنیتی دارد. چون سه، چهار هزار واحد است و در سراسر کشور پخش است و به خاطر همین حساسیتهای امنیتی بسیار متمرکز است. من حتی یادم میآید در آن مناظرهای که با آن آقا در تلویزیون داشتم پرسیدم که آقا چرا باید این قدر تمرکز وجود داشته باشد؟ چرا تصمیمگیری را نمیسپارید مثلاً به دست بخشهای پایینتر یا شهرداریها مثل همه جای دنیا کتابخانه عمومی را اداره کنند؟ به نظر میرسد از منظر امنیتی بر روی این مسئله حساسیت وجود دارد و ما میبینیم که در دوره احمدینژاد رئیس وقت نهاد کتابخانههای عمومی، کتابخانههای نهاد را رسماً تبدیل کرد به یک مرکز پروپاگاندا برای خودشان. و یا برنامهها و طرحهای مطالعه مفید و وجین کتابهایی که در دوران خاتمی وارد شده بود. این مشخص بود که چنین جهتگیری خاصی وجود دارد که هیچ قرابتی با ارزشها و رسالتهای حرفهای کتابداران کتابخانه عمومی ندارد. الان هم همین حالت است. هنوز همان خط فکر دنبال میشود.
زرهساز: بیشترین صحبتی که شما تا به حال داشته اید، در مورد کتابخانههای دانشگاهی بوده است. طبیعتاً انتظار میرود که در کتابخانههای دانشگاهی انعطافپذیری بیشتری در بحث مدیریت وجود داشته باشد. ولی عملاً آن جا هم در گیر و بند ساختارهای اداری و مدیریتی پیچیده است.
افشار: نمیتوانم بگویم من دغدغه کتابخانههای دانشگاهی را بیشتر از کتابخانههای عمومی دارم! فکر میکنم مساوی باشند.
زرهساز: منظورم در این مدت اخیر که شما …
بگلو: به خصوص در کنگره امسال…
افشار: بله خوب در کنگره من را فرستادند در پنل کتابخانههای دانشگاهی گفتند در آنجا صحبت کن (خنده)…
زرهساز: خوشبختانه در این کنگره یک بیانیه هم برای کتابخانههای دانشگاهی تهیه شد…
افشار: بله نوشتم …
افشار: برای من هردو نوع کتابخانه اهمیت دارند ولی در مورد کتابخانههای دانشگاهی به نظر من مدیریت این کتابخانهها دارای اشکال ساختاری است. در کتابخانه دانشگاهی ملاحظات سیاسی تا آنجا که من میدانم ، وجود ندارد. چرا خوب وقتی مثلاً رئیس دانشگاه عوض میشود، معاونهایش هم عوض میشوند، معاونها هم زیردستهایشان را عوض میکنند. حالا کاری به این مبحث ندارم…
بگلو: یعنی این تغییر تحت تأثیر نظام سیاسی اتفاق نمیافتد؟
افشار: نه
بگلو: به نظر میرسد در کتابخانههای دانشگاهی هم همین اتفاق میافتد…
افشار: نه به طور غیر مستقیم، رده به رده این اتفاق میافتد. البته عرض میکنم هر دو شکل از این نوع مدیریتها اینقدر بیخاصیت است که مهم نیست کدامشان حاکم است. چون من هم معاونهای پژوهشی دوران آقای خاتمی را دیدهام، هم معاونهای پژوهشی دوره آقای احمدینژاد و هم الان که آقای روحانی هستند. عملاً فرقی برای کتابخانهها ندارند جز این که فرد عوض میشود. چند ایراد به نظر من وجود دارد. یعنی همانطور که در بیانیه نوشته شده هم ایراد ساختاری وجود دارد و هم ایراد سیاستی. ایراد ساختاری که در کتابخانههای دانشگاهی که دارای کتابخانههای دانشکدهای هستند وجود دارد عبارت از این است که دوگانگی فرماندهی در موضوع مدیریت آنها وجود دارد. یعنی رئیس کتابخانه دانشکدهای را رئیس دانشکده انتخاب میکند. محیط دانشکده متعلق به دانشکده است. کتابخانه، اموال و فضا متعلق به دانشکده است. همه امور مربوط به محیط تابع دانشکده است. از طرف دیگر مسائل مربوط به تأمین منابع و سازماندهی و کارهای فنی زیرنظر کتابخانه مرکزی انجام میشود. این وضعیت چند اشکال دارد: نخستین اشکال آن است که مدیران کتابخانههای دانشکدهای درمانده میشوند! چون از دو طرف دستور میگیرند. همچنین رئیس کتابخانه مرکزی نمیتواند از نیروی انسانی این کتابخانهها به صورت متمرکز استفاده کند، یعنی نیروی انسانیش به صورت پراکنده است. رؤسای دانشکدهها در مدیریتها دخالت میکنند و در واقع با این دوگانگی، مدیر کتابخانه دانشکدهای قدرت و اقتدارش را از دست میدهد. رئیس کتابخانه مرکزی همینطور. این دوگانگی حاکمیتی اگر از بین برود و کتابخانههای دانشکدهای بروند زیر چتر کتابخانه مرکزی، آنوقت این تضاد حل میشود، مشکل حل میشود. بالاخره رئیس کتابخانه مرکزی میشود رئیس کتابخانههای دانشگاه. مدیران کتابخانههای دانشکدهای تابعش میشوند و در واقع رابطه کتابخانهها با دانشکدهها، رابطه سرویسدهنده و سرویسگیرنده میگردد. این چندین فایده دارد: 1- در مجموعهسازی 2- در از استفاده نیروی انسانی و 3- زمینه را آماده میکند که کتابخانههای دانشگاهی کم کم از این حالت پراکندگی خارج شوند و بروند به طرف تجمیع که امروزه الگوی برتر مدیریت کتابخانههای دانشگاهی است. خوب یک سری مشکلات دیگری هم در این جا وجود دارد. اینکه وقتی هر دانشکدهای یک کتابخانه دانشکدهای دارد، مجموعه کتابخانه مرکزی چه کاره است؟ کدام خلاء را پر میکند؟ ما این مشکل را داریم دکتر دیانی هم در مقاله دایرهالمعارفش اشاره کرده است که دانشگاه یا باید کتابخانه مرکزی داشته باشد و یا کتابخانه دانشکدهای.
بگلو: حالا اگر از بعد مکانی فاصله داشته باشیم، باز توجیه دارد.
افشار: اگر از نظر مکانی آنقدر فاصله باشد که دسترسی غیرممکن و یا خیلی سخت بشود بله ولی نه در یک پردیس. معمولاً در یک پردیس چنین چیزی رخ نمیدهد. مثلاً شما در دانشگاه تربیت مدرس هم کتابخانه مرکزی وجود دارد، هم کتابخانه دانشکدهای آن هم به فاصله بیست متر! یا در همین دانشگاه علامه طباطبایی و یا الزهرا هم همینطور. اینها غلط است! باعث پراکندگی، دوبارهکاری در مجموعهسازی، پراکندگی در نیروی انسانی، اشغال فضاهای اضافی و بعد هم همان اشکال مدیریتی میشود که معلوم نیست رئیس چه کسی است؟ احتمالاً در کشور ما براساس یک بیفکری، همه دانشگاهها آمدهاند کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران را در این زمینه به عنوان الگو گرفته اند. ولی کتابخانه مرکزی دانشگاه به یک منظور خاص ایجاد شده است. به این منظور حالا من نمیدانم آیا مورد نظر آنها بود بقیه رو هم ادغام کنند یا نه ولی مجموعههای خاص داشت، که به جایی تعلق نمیگرفت. نسخههای خطی داشت و بعد اینها آمدند، گفتند یک جایی درست کنیم که اینها را…
زرهساز: هویت آرشیوی داشت.
افشار: آفرین هویت آرشیوی داشت ولی بقیه دانشگاهها آمدند گفتند پس ما هم حتماً باید داشته باشیم. یعنی واقعاً گاهی وقتها براساس این بیفکری، یعنی بدون کمترین تحلیل، بدون کمترین محاسبه این کارها صورت گرفته است. در نتیجه امروز الگوی برتری که وجود دارد این است که یک دانشگاه یک کتابخانه به خصوص در این زمان که شاهد پیشرفت فناوریها هستیم. رئیس این کتابخانه در واقع مدیر کتابخانههای دانشگاهی میبایست مستقیماً به رئیس دانشگاه و نه معاون پژوهشی یا آموزشی و یا هرکدام گزارش ارائه کند.
بگلو: خوب الان احساس نمیکنید در دانشگاههای ما کتابخانه معمولا زیرمجموعه معاونت پژوهشی است و این باعث میشود که رئیس دانشگاه، کتابخانه مرکزی یا دانشکدهای را عملا نادیده بگیرد و اصلاً نمیداند چه مشکلاتی دارند، درست میگویم؟
افشار: ببینید یک معاون پژوهشی چندین دغدغه دارد که یکی از آنها کتابخانه است. حالا آن به جهنم! من این را میدانم که آنجا هم تمرکزی وجود دارد که استقلال عمل رئیس کتابخانه مرکزی را میگیرد. هزینه میخواهد بکند برو از فلانی بپرس، کارهای مختلف میخواهد انجام بدهد باید مدام به افراد مختلف مراجعه کند. مدیر باید استقلال عمل داشته باشد. بودجهاش را بدهند، قدرت استخدام داشته باشد، قدرت سیاستگذاری را به وی بدهند. ما این را نداریم هم در کتابخانههای دانشگاهی و هم در کتابخانههای عمومی و هم کلاً در ساختار سیاسی ما! همه چیز دچار یک تمرکز وحشتناک است! و این سؤال را پیش میآورد که آیا اگر بالادستی به زیردستی اعتماد ندارد که به وی اختیاراتی واگذار کند چرا نصبش میکند؟ اگر نصبش میکنی به او اعتماد داشته باش. من خودم مدیر کتابخانههای دانشگاهی نبودهام، ولی میدانم دوستانی که آنجا کار میکنند، آدمهای علاقمندی هستند ولی دست و پایشان بسته است. هرچیزی را باید معاون پژوهشی تأیید کند. باید به مدیر استقلال عمل بدهند. بگویند آقا این بودجه تو، این نیروی تو، و این اختیارات تو راه بنداز برو ببینیم چه میکنی. یکی دیگر از اشکالات شدید که در همان بیانیه هم آوردهایم، این است که اعضای هیئت علمی را به عنوان مدیر کتابخانه دانشگاهی منصوب میکنند. پژوهشی هم در این زمینه در مجله دکتر فتاحی انجام شده است. یک عضو هیئت علمی وقتی رئیس کتابخانه دانشگاهی یا دانشکدهای میشود، تنها یک سوم توجه آخرش صرف این کار میشود. چون دغدغه اولش به عنوان عضو هیئت علمی آموزش است. دغدغه دومش پژوهش و مقاله چاپ کردن و سومیش این میشود. عملاً کتابخانهها چه مرکزی چه دانشکدهای توسط یک شخص اداری که معاون مدیر است ادارهمیشود. خیلی از این مدیران شاید برای بار اول وارد کتابخانه میشوند. حتی من معتقدم عضو هیئت علمی متخصص کتابداری هم نباید رئیس کتابخانه بشود …
بگلو: الان مدیرهای متخصص موفقی داریم آقای دکتر…
افشار: چند نفر بودهاند؟ آیا شما قبول دارید که مدیریت کتابخانه دانشگاهی یک کار تمام وقت است؟
بگلو: بله
افشار: تمام شد! حالا یکی، دو مورد موفق داشتهایم! آن یک بحث دیگری است. او ممکن است یک آدم خیلی توانمندی باشد. خیلی از خود گذشته باشد و این کار را بکند ولی اگر قبول دارید که یک کار تمام وقت است همه از پس آن برنمیآیند. به اعتقاد من مدیریت کتابخانه یک کار تمام وقت است چه مرکزی و چه دانشکدهای. حالا کتابخانه دانشکدهای را میتوانیم بدهیم به یکی از نظر اداری در سطح پایینتر. یعنی باید دانشگاهها یک مدیر کتابخانهها یا یک کتابدار ارشد دانشگاهی داشته باشند که کار تمام وقتش مدیریت کتابخانه باشد. به هیچ کار دیگری نپردازد. ممکن است به وی جایگاه هیئت علمی هم بدهند، کمااینکه در خیلی از دانشگاههای خارجی این جایگاه را دادهاند. طبیعتاً آن چیزی که در مدیریت یک کتابخانه اهمیت دارد توان و شخصیت مدیریتی است. الزاماً آنکه درس کتابداری خونده نمیتواند مدیر کتابخانه بشود. حالا اگر طرف کتابداری هم نخوانده و قدرت مدیریت هم نداشته باشد، آنگاه دیگر چه میشود؟! در ایران الان اغلب این جوری در میآید. من دیدهام مثلاً یک آدمی را که تازه دکتری گرفته، مثلاً شده استادیار دانشگاه تو رشته علومتربیتی، آوردهاند و بعد به وی میگویند برو رئیس کتابخانه باش به خاطر این که پستت ستارهدار محسوب میشود و برای ارتقائت خوب است! این نهایت خیانت به خدمات کتابخانهای است!
بگلو: اگر اشتباه نکنم برای جایگاه مدیریت کتابخانهها، اطلاعیه استخدامی زده میشود و افرادی که واجد شرایط هستند جذب میشوند.
افشار: کجا؟
بگلو: در خارج از ایران
افشار: برای نه تنها ریاست کتابخانهها، برای خیلی از پستهای بالاتر و خیلی از پستهای پایینتر! یک قانونی وجود دارد تحت عنوان قانون شایستهسالاری یا فرصت مساوی استخدام برای مشاغل بخش دولتی و بخش عمومی. اگر کسی این قانون را زیر پا بگذارد مساوی است با اختلاس. اختلاس یعنی شما یک نفر رو آوردهای گذاشتهای در پستی که همه ملت حق تصدیش را داشتهاند و این رو آمدی دادی به یک نفر و سی سال هم حقوق مردم و بیت المال را میخورد!
بگلو: یعنی میتوانیم بگوییم این وضعیت مدیریت کتابخانهها، به خصوص در مدیریت کتابخانههای دانشگاهی تحت تأثیر ساختار مدیریتی کل کشور است؟
افشار: مسلم است. ما در ایران به مدیران بالادستی اجازه میدهیم که مدیران زیرمجموعه خودش را خود انتخاب کند. آنها اجازه نمیدهند. الان شما مثلاً فرض بفرمایید رئیس کتابخانه دانشگاهی بازنشسته شد و رفت. رئیس دانشگاه نمیتواند یکی را انتخاب کند بگوید برو بنشین آنجا. باید یک آگهی در روزنامه بدهد که چنین پستی وجود دارد، چنین وظایفی دارد، و فرد متقاضی چنین صلاحیتهایی را باید داشته باشد و چنین حقوق و مزایایی هم دارد. این را در روزنامههای کثیرالانتشار منتشر میکنند. آنهایی که خودشان را شایسته میدانند، نامه کتبی مینویسند و اعلام میکنند که ما این شرایط را داریم. یک کمیتهای پاسخها را بررسی میکند و امتیاز میدهد. از میان تقاضاهایی که آمده چند نفر متقاضی با بالاترین نمرهها را به مصاحبه دعوت میکنند. یک مصاحبه متحدالشکل! فرد متقاضی ممکن است از داخل سازمان و یا خارج از آن و یا حتی از یک قاره دیگر باشد!
زرهساز: اگر اینطور شود همه نخبگان به سمت پستهای هیئت علمی هجمه نمیآورند و خیلیها سراغ پستهای مدیریتی میروند.
افشار: میروند سراغ پستهای مدیریتی، حقوقشان هم کمتر نیست، خیلی هم بیشتر، مسئولیتهایشان هم قطعاً بیشتر است. این عیب ساختاری که عرض کردم و این رویهها و سیاستهاست که انواع کتابخانههای ما را به اصطلاح فلج کرده است.
زرهساز: در همین ساختار ناکارآمد به نظر میرسد بیشترین بار به خصوص در کتابخانههای مرکزی و کتابخانههای دانشکدهای بر روی دوش مدیران داخلی متخصص است. اینها مدام شاهد آمدن و رفتن مدیران مختلف هستند و تعهد دارند که وضعیت کتابخانهها را در یک سطح قابل قبولی نگه دارند. به خاطر همین هم واقعاً خیلی کم دیده میشوند. یعنی خیلی نقش فداکارانهای دارند.
افشار: بسیار به اینها ستم میشود. به خاطر این که به قول شما اصلاً دیده نمیشوند. یک آقا یا خانمی را به عنوان هیئت علمی میگذارند رئیس و اینها فقط باید دنبالش بدوند یک نامه ببرند برایش تا امضاء کند. چه روحیهای برایش میماند؟ باید دنبال رئیس بگردد برای گرفتن امضاء که مثلاً دو جارو که میخواهد بخرد. خوب این شیوه مسخره است، این شیوه میدانید مال کی بوده؟ شصت، هفتاد سال پیش که دانشگاه تهران را افتتاح کردند و کتابخانه داشتند و کتابدار وجود نداشته که بگذارند. یک هیئت علمی با چهار تا کارمند گذاشتند. الان شرایط عوض شده اما هنوز این رویه عوض نشده است.
بگلو: حالا آقای دکتر بحث کتابخانه تخصصی یک مقدار متفاوت میشود. ساختاری که ما درکتابخانه دانشگاهی داریم، متفاوت با کتابخانه تخصصی و پژوهشی است. مثلاً فرض میکنیم همین ایرانداک کتابخانه تخصصیش خیلی متفاوت است از سازمانهای دانشگاهی و آموزشی. درست که این جا هم پژوهشگاه است و زیرنظر وزارت علوم و حتی معاونت پژوهشی ولی کارکرد کتابخانه تخصصی برای سازمانها خیلی متفاوت است. چرا آنها نتوانستند به نحو شایستهای رشد کنند؟
افشار: نمیدانم! این یک مسئله است! ببینید شما میآئید سرمایهگذاری میکنید و کتابخانهای را پدید میآورید. خیلی هم خوب انجام میدهید. اینجا باید از آن استفاده بشود! خوب این عامل مهم است. رابطه بین این و این رابطه مستقیم نیست. یعنی به این معنا نیست که شما اگر هر چهقدر این را بهتر درست کنی به همان میزان استفاده از آن بیشتر بشود. چرا؟ چون استفاده فقط تابع کیفیت مجموعهای که تو ساختی نیست. استفاده تابع خیلی از فاکتورهای بیرونی است که شما هیچ تأثیری روی آن ندارید. نه خیلیهایش را میشناسید که چی هستند و نه میتوانید بر آنهایی که میشناسید تأثیر بگذارید. برای نمونه از کتابخانه تخصصی فولاد مبارکه بازدیدی داشتم. فکر میکنید بیش از نیمی از مجموعه کتابخانه شامل چه منابعی بود؟
بگلو: گزارشهای خود سازمان؟
افشار: خیر! رمان و کتابهای عامهخوان، عین همین وضعیت در کتابخانه مخابرات هم بود.
بگلو: خوب دلیلش چیه؟
افشار: دلیلش این است که در همان فولاد مبارکه گزارشهای فنی و موارد مشابه در یک جای دیگری غیر از کتابخانه نگهداری میشوند.
زرهساز: غیر از کتابخانه؟!…
افشار: اصلاً کتابخانه خبر نداشته از اینها، یک جایی که اسمش را آرشیو و یا یک همچین چیزی گذاشتهاند که همه اینها آنجاست. چون کتابخانه یا در واقع کتابخانه تخصصی سازمان، شده کتابخانه عمومی کارکنان کتابخانه که برای خانواده خود کتاب به امانت ببرند. این که اصلاً اسمش کتابخانه تخصصی نیست!
بگلو: البته نمونههایی داریم که این نمونهها موفق بودهاند. مثلاً کتابخانه آب و برق خوزستان و یا کتابخانه بانک مرکزی که میدانیم اینها خیلی خوب فعالیت کردند.
افشار: بله
زرهساز: من فکر میکنم هرجا تعریف درستی از جایگاه کتابخانه و وظایفش شده باشد تکلیف مشخص است. به نظر میرسد در برخی سازمانها یک نوع سردرگمی و ابهام در رابطه با کتابخانه و جایگاه آن وجود دارد…
افشار: بله معلوم نیست برای چه به وجود آمدهاند. بعضی از سازمانها فقط کتابخانه درست کردهاند. به قول شما کتابخانه شرکت نفت یا کتابخانه بانک مرکزی، اینها از اول تعریف داشتند. بخشهای مطالعاتی داشتند. ولی مثلاً فرض بفرمایید فولاد مبارکه که بخش مطالعاتی ندارد، همان اسنادش هست که آن هم جای دیگری است!
زرهساز: اتفاقاً این هم نوعی اشکال مدیریتی است! یعنی مدیران نتوانستهاند جایگاه کتابخانه را به درستی تعریف کنند…
بگلو: این معضل از نظر شما به تخصص و مهارت خود کتابداران برنمیگردد؟
افشار: نه
بگلو: یعنی کتابدارها هر چه قدر هم مهارتهای فردی و حرفهای خود را توسعه بدهند باز هم امکان ندارد از پس این هجمهها و معضلات مدیریتی بربیایند؟
افشار: ببینید من معتقدم به عنوان مدیر کتابخانه بیش از هرچیز شما نیاز دارید که توان و مهارتهای مدیریتی داشته باشید. واقعیت این است که تخصص بدون توان مدیریتی به درد نمیخورد! کار نمیکند. شما نگاه کنید یک نمونهای مثال میزنم که متخصص موفق بود در کار خودش. آقای علی میرزایی را که میشناسید؟ هم دورهای ما بود. علی میرزایی ابتدا کانون پرورش فکری کودکان بود بعد فوق لیسانس کتابداری گرفت و بعد یک مدیر شد. یک مدیر موفق به ویژه در کتابخانههای سازمان برنامه و بودجه. ولی علی میرزایی را بیش از آنکه یک کتابدار بدانم، یک مدیر میدانم. علی میرزایی اگر کتابداری هم نمیخواند، چه بسا همین کارنامه را ارائه میداد، چون مدیر است.
بگلو: یعنی با این توصیف میتوانیم بگوییم که وضعیت کنونی کتابخانهها چه تخصصی و چه دانشگاهی و چه سایر انواع کتابخانهها واقعاً تحت تأثیر مدیریت آنها است.
افشار: خوب معلوم است! تحت تأثیر نه تنها لایه اولیه مدیریتی بلکه ردههای بالاتر هم هست. شما الان این مسئله را در کتابخانههای عمومی نهاد یا شهرداری هم میبینید. مسئلهای که مدام دادش را میزنند که آقا در نهاد تمرکز فوقالعاده بالایی وجود دارد. یعنی چه؟ یعنی آنکه در آنجا مدیر است، هیچ کاره است. آن کسی که در آنجا کار میکند هیچ کاره است. فقط باید یک کارهای مکانیکی انجام بدهد و همه چیز هم باید برایش تعریف بشود. خوب اینها را چه کسی کنترل میکند؟ اینها توسط مدیریتهای بالا انجام میشود. نمونه موفق کتابخانه عمومی که بارها گفتهام کتابخانه حسینیه ارشاد است. در آنجا به مدیر میگویند این فضا، این بودجه و این پرسنل و دیگر دخالتی در همه کارهای تخصصی ندارند و مدیر تا حدود زیادی آزادی عمل دارد. مدیر آنجا هم آدم لایق، علاقهمند و شایستهای است گه خودش را وقف کرده است. شهادت میدهم که فعالیتهایی که کتابخانه حسینیه ارشاد به عنوان یک کتابخانه عمومی انجام میدهد بسیاری از کتابخانههای جهان غرب انجام نمیدهند.
زرهساز: بله، بسیار عالی.
افشار: اصلاً عقلشان نمیرسد که انجام بدهند…
بگلو: باز هم یک سری تلاشها توسط نهاد انجام شده، حالا به خصوص از این جهت که تلاش شده زیرساختهای مناسبی تعریف شود؟
افشار: ببین من معتقد نیستم. تا زمانی که نهاد کتابخانه عمومی مبنای استخدامش را بر مبنای شایستهسالاری قرار ندهد و تا زمانی که به مدیران کتابخانه لااقل در سطح شهرستان اختیارات و آزادی عمل داده نشود کارآمدی حاصل نمیگردد. کتابخانههای عمومی در دنیا ببینید چگونه اداره میشوند؟ طبق قانون شهرداریها یا همان دولتهای محلی مسئولیت دارند. بعد دولت ایالتی یا مرکزی میآید و به تعداد جمعیت آن منطقه سرمایه یا بودجه و دیگر دخالتی ندارد که داری چه میکنی. ما مثلاً سیستم ارزشیابی که در نهاد کتابخانه عمومی داریم، فوقالعاده روششان پیچیده است. بیخودی پیچیده است. من بارها گفتهام خدمت کتابخانههای عمومی یک خدمت محلی است. باید در محل طراحی شود منتهی باید نگاه کنید از آن بالا، نظارت کنید، حمایت کنید نه این که همه چیز در دست خودتان باشد!
زرهساز: من حالا برای این که خیلی هم وقت شما را نگیریم، یک جمعبندی داشته باشم و نظر شما را هم بپرسیم. آن چیزی که من از صحبت شما متوجه شدم این است که ما وقتی بحث مدیریت در کتابخانهها را مطرح میکنیم باید به چند لایه توجه کنیم. اولین لایه که یک لایه متعالی هم هست، لایهای است که به سیاستگزاریها و تعیین خطمشیها و رویهها اختصاص دارد. باید تلاش شود در این لایه بیشترین انعطافپذیری در ساختارها و در حقیقت تفویض اختیارها پدید آید. لایه دوم، لایه سازمانی است که مدیریت کلان سازمانهایی مثل دانشگاهها یا کتابخانههای عمومی در این لایه هستند. و لایه سوم، لایه عملیاتی است که کتابداران و متخصصان در این لایه حضور دارند. یعنی دو لایه فوق باید درست بشود و بیشتر چالشها و مشکلات ما زمانی است که این دو لایه بالا تعریف نشده و اختیارات درست در اختیار لایه سوم قرار داده نشده است. بنابراین من حتی به آقای عمرانی هم یک بار عرض کردم چون ایشون مطلبی نوشته بودند که یک سوزن به خودمان بزنیم. از یک منظر میتواند درست باشد ولی از یک منظر دیگر واقعاً نمیتواند درست باشد. یعنی کتابدار نمیتواند در این ساختار ناقص خودش را نشان دهد!
افشار: نمیتواند مانور بدهد! باید بتواند مانور دهد. شما ببیند هرکس که اختیار بیشتر دارد، مسئولیتش بیشتر است. این یک مسئله طبیعی است دیگر. آن کسی که به عنوان رئیس میآید با یک چرخش قلم میتواند مقرراتی را وضع کند یا مقرراتی را بردارد. این فرد خیلی قدرتش بیشتر از کسی است که نشسته پشت میز و دارد با مردم کار میکند. نمیتوانیم بگوییم یک سوزن به خودمان بزنیم یک جوال دوز به آنها. او مسئولیت بزرگتری دارد و باید جوابگو باشد. باید بتواند مسائل را حل کند. والا بیجا میکند میآید مسئولیت میپذیرد. و بعد هم همه اینها را ببینید نه کتابخانه عمومی را ما اختراع کردهایم، نه کتابخانه دانشگاهی و نه سایر انواع کتابخانهها را. خوب لازم نیست چرخ را از نو اختراع کرد. باید تجربههای کشورهای دیگر را مطالعه کرد. این همان کاری است که همسایههای ما به کار میگیرند. ما ایرانیها فکر میکنیم همه چیز را خودمان میدانیم و همه چیز را هم باید خودمان از نو اختراع کنیم. چرا باید وضعیت ساختار مدیریتی کتابخانه دانشگاهی ما در قرن بیست و یکم این باشد؟ چرا ما باید چند نوع کتابخانه عمومی در کشور داشته باشیم؟
زرهساز: این مسئله هم یک چیز عجیبی است! (خنده)
افشار: چرا؟
بگلو: اصلاً یک همچین چیزی در دنیا نمونهای دارد؟
افشار: نه، هیج جا ندارد.
بگلو: آخه این اولین بودن هم خیلی جاها خوب نیست مثل این که ما اولین کشوری هستیم که این ساختار را داریم…
زرهساز: آقای دکتر این خطر وجود دارد که این ساختار به تضعیف و حتی محو آنها منجر بشود.
افشار: مسلماً میشود. آقا شما نگاه بکن ببین بقیه دنیا چهکار میکنند، آنها هم شعور دارند.
زرهساز: از اینکه فرصت انجام این مصاحبه را به ما دادید بسیار سپاسگزارم …