سمفونیای که نوازندهاش استاد حری بود
طبق معمول ایمیلهای روزانه خود را چک میکردم، ماشاالله تمامی نداشت. بهخصوص پیامهای گروه بحثهای مختلف کتابداری که از وقتی پا به عرصه کتابداری گذاشتهام مثل سایه دنبالم میآیند!. البته دنبال که چه عرض کنم ایمیلهای گروهی جایشان بالای سر ما بچههای کتابداری است. البته اگر منصفانه بگویم، این پیامها نقش مهمی در جریان سازیهای اصلی حرفهی ما اجرا میکنند. ولی چهبهتر میشد، بحثهای رایج در این گروهها در قالبی مشخص و رویهی از پیش تعیینشده، میبود تا نگوییم ما کتابدارها که چندین واحد سازماندهی میگذرانیم، چرا در فعالیتهای گروهیمان، نظم و سازماندهی دیده نمیشود؟!. البته ناگفته نماند گاهی اوقات برای توجیه خودم در قبال این پرسش، میگویم شاید در برخی مواقع بینظمی بهتر جواب دهد!. خب، شاید من بیشاز اندازه در سازماندهی و نظم کارها ذوبشده باشم.
بههرحال، اینها را گفتم تا به قول معروف از تریبون استفاده کرده باشم و حرف دل خودم را بزنم که البته بیربط با موضوع نیست و مقدمهای بر موضوع اصلی یعنی بزرگداشت استاد حری بزرگوار نیز است. بههرحال امیدوارم با تیری که در تاریکی رها کردهام بتوانم دو نشان بزنم. هم خاطرهگویی کنم و هم از دغدغهها و شاید معضل در حوزه کتابداری سخن بگویم.
انگار افسار سخن از دستم خارج شد. خب کجا بودیم؟؟ آنجا که روزی داشتم پیامهای خود را چک میکردم و به پیامی برخوردم که توجه مرا به متن مصاحبه یکی از اساتید در رابطه با انجمن و فعالیتهای آن جلب کرد. به علت جذابیت، لینک مصاحبه را دنبال کردم وآنرا کامل خواندم. در پایان مصاحبه این استاد بزرگوار، این جمله به چشمم خورد که متأسفانه حضور دهه هفتادیها در فعالیتهای انجمن بسیار کمرنگ است. این جمله من را بهعنوان یک دهه هفتادی بسیار در فکر فرو برد و مرا به یاد اردیبهشت سال 1390 انداخت. مراسمی که در کتابخانه ملی برگزارشده بود.
زمانی که من هنوز دانشجویترم دوم کارشناسی بودم. من و چند تن از دوستان شنیده بودیم که قرار است استاد حری هم در این جشنواره حاضر باشند. از قبل، از اساتید خود نام ایشان را شنیده بودیم و بسیار مشتاق به دیدارشان بودیم. به هر نحوه ممکن خود را به مراسم رساندیم. توصیف ولولهای که تا رسیدن به کتابخانه ملی و دیدن این مرد بزرگ (در طی مدت کوتاهی که از ورودم به کتابداری نمیگذشت، نام ایشان را بسیار به نیکی شنیده بودم) داشتم برایم سخت است. من و همه دوستانم حس عجیبی داشتیم. بر سر اینکه چه کسی اول با ایشان سخن بگوید دعوا بود!
بههرحال لحظهای که منتظرش بودیم فرا رسید و استاد حری در جایگاه سخنرانی قرار گرفت و ما چهره ماندگار ایشان را برای اولین بار از نزدیک دیدیم. چهره ساده و بیآلایشی که هیچوقت تصورش را نمیکردم در جلوی چشمانم بسیار درخشید. محو چهرهاش شده و کلامش را به فراموشی سپردم. انگار کلام در نگاهش بود و با نگاهش معنا را برایت تفسیر میکرد. شاید نتوانید تصور کنید ولی دیدن استادی که با افزایش میوه و شاخ و برگش مثل یک درخت تنومند سر به پایین آورده و چنین متواضعانه سخن میگوید برای یک دانشجوی ترم دوم نقطه عطفی است. نقطه عطف برای اینکه تصمیم کبرایی بگیرد برای رسیدن به اهداف بالا، و هر وقت که اندکی نسبت به اهداف خود سست شد با به یادآوردن این مرد بزرگ دوباره راه را ادامه دهد و خستگیها را فراموش کند.
در همین خیالها بودیم که سخنرانی ایشان هم تمام شد. مجری هم اختتامیه را بعد از چندی اعلام کرد و همه را برای گرفتن عکس یادگاری به سن دعوت کرد. در همین میان، من و دوستانم از محیط فارغ بودیم و از برنامههای آینده خود برای یکدیگر میگفتیم، طوری که عکس یادگاری را فراموش کردیم. انرژیای که از دیدن این استاد در آن زمان گرفتیم هنوز هم نیروی محرکه من در انجام کارهاست. آن سمفونی که با دیدن چهرهی این بزرگمرد در آن روز برایم نواخته شد تا به امروز در گوشم پژواک میدهد. تأثیری که چندین دهه هفتادی از دیدن استادی که شاید پنج دهه تفاوت در اندیشه و تفکر و … با ما داشتند. شور و اشتیاقی که در ابتدا برای صحبت با ایشان داشتیم و شرایطی که فقط مات و مبهوتمان کرد و اجازه همکلام شدن با این مرد بزرگ را به ما نداد.
همه اینها امروز برایم درسهای بزرگی شده است. امروز به این میاندیشم که نقش برنامههای غیررسمی و داشتن جلسات گپوگفت صمیمانه با اساتید رشته تأثیر بسزایی در انگیزش دانشجویان دارد. دانشجویانی که بعدازاین، در دانشگاهها هستند، دهه هفتادیهایی هستند که ارتباطشان در شبکههای اجتماعی و در وایبر و واتس آپ خلاصه میشود. تمام دنیایشان یک گوشی تلفن همراه است و بس. این خطری است که در اول راه آن هستیم.
این مسئله حتی تا دو سال پیش به این شدت نبود و امروز از آن بهعنوان معضلی یاد میشود که تبعات آن بسیار بیشتر از فواید آن برای نسل امروزی جامعه خواهد بود. بااینوجود باید دستاندرکاران برنامهها و همایشهای حوزه به ایجاد محیطهای صمیمانه دانشجویان کارشناسی و اساتید توجه ویژهای کنند تا این نسلی که دنیایشان بسیار کوچکشده است را با واقعیت و دوستیهای واقعی آشنا کنند و از این طریق در ارتقای انگیزش دانشجویان و مهارتهای ارتباطی و کلامی رودررو آنها را کمک کنند و از دامن زدن بر انزوای دهه هفتادیها جلوگیری کنند. البته ناگفته هم نماند که الگوی ارتباطی دانشجویان امروز فرق میکند، به نظر میرسد اساتید هم باید به این نکته توجه کنند و از روزنهای متفاوتتر از قبل به این دانشجویان بنگرند. در این صورت به تعادل و تعاملی سازنده خواهیم رسید که انشاءالله رضایت دوجانبه اساتید با دانشجویان دهه هفتادی را در پی خواهد داشت. شاید دلیل شکایت اساتید از حضور کمرنگ دهه هفتادیها در انجمنها و تشکلهای دانشجویی همین باشد.