حری روزنامهنگار
دکتر عباس حرّی دانشمند علوم کتابداری و اطلاعرسانی و استاد دانشگاه تهران بود که در 7 اردیبهشت 1392 درگذشت. وی از اولین دانشآموختگان کتابداری نوین در ایران بود و در پیشبرد آموزش و پژوهش در این رشته در کشور تلاش زیاد نمود. نامبرده بهعنوان سردبیر، مدیرمسئول و هیئت تحریریه چندین مجله علمی از جمله اطلاعشناسی فعالیت کردهاست و نیز طراح نظریه اطلاعشناسی است.
دکتر عباس حری در 15 اسفند سال 1315 در خانوادهای روحانی در مشهد متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همان شهر گذراند. پس از گذراندن سهساله اول دبیرستان – که آن زمانن «سیکل اول» میگفتند – وارد دانشسرایی مقدماتی شد. در سال 1335 پس از اتمامم دوره دوساله دانشسرای در روستای کوه سرخ کاشمر مشغول خدمت شد. دکتر حری در سال 1337 پس از دو سال خدمت، از روستا به شهر کاشمر منتقل گردید و به مدت هفت سال (1337-1344) در آنجا به آموزگاری پرداخت.
عباس حری علاوه بر مطالعه کتابهای مختلف، عشق عجیبی به درست کردن روزنامه دیواری داشت و از نوشتن یادداشت و مقاله تا پیدا کردن شعر و مَثَل در این زمینه فعالیت میکرد بهطوریکه در تابستان سال 1339 زمانی کمتر از 24 سال سن داشته و سابقه معلمی کوتاهی را گذرانده بوده با روزنامه خراسان همکاری نموده است.
روزنامه خراسان تنها روزنامه شهرستانی ایران است که از اول تیرماه 1328 تاکنون منتشر میشود. این نشریه از ابتدا همواره سیاست بهبود کیفیت محتوایی را دنبال نموده است.
روزنامه خراسان مانند سالهای گذشته عمر مطبوعاتی خود با ورود به دوازدهمین سال خدمتش (تیرماه 1339)، در جهت توسعه و پیشرفت روزنامه اقدام تازهای انجام میدهد. این روزنامه برای بالا بردن سطح مطالب روزنامه و درج مقالات مفید اجتماعی، ادبی، فرهنگی، ورزشی و هنری تصمیم میگیرد هرروز یک صفحه از روزنامه را به مقالات و مطالب جالبی درباره یک موضوع اختصاص دهد.
صفحه مخصوص خراسان فرهنگی یکی از تغییرات محتوایی روزنامه خراسان بود که از 23 تیر مرداد 1339 را برای کلیه فرهنگیان و دوستداران فرهنگ افتتاح گردید تا نظرات و انتقادات مربیان و معلمین در این صفحه انعکاس یابد تا شاید گرهای از مشکلات این زحمتکشترین و خدمتگزارترین طبقات کشور باز شود.
دکتر حری از اولین شماره صفحه مخصوص خراسان فرهنگی با روزنامه خراسان همکاری نمود و درمجموع چهارمقاله برای این روزنامه نگاشته است. وی در این مقالات به بازنمون مشکلات معلمان و راهحل آنها اشاره میکند. اگرچه دکتر حری نخستین مطالب خود را برای روزنامه ارسال نموده است اما شیوه و سبک منحصر فرد استاد در این چند نوشته، بارها در سایر مقالات، کتابها و سخنرانیهایش تکرار میشود.
مقاله حاضر برای نخستین بار، با ارائه متن کامل اولین مقالات دکتر حری که در روزنامه خراسان منتشرشده است، سعی مینماید تا دغدغههای فکری و سبک نوشتاری منحصر فرد دکتر حری را زمانی را در ابتدای مسیر مقدس معلمی بوده و اصلاً شناختهشده نبوده، بازگو نماید.
*مقاله «معلم و وجدان»
این مقاله اولین نوشتار دکتر حری در روزنامه خراسان است که در تاریخ 23 تیر 1339 خورشیدی منتشر شد. استاد در این مقاله به مسئولیت اجتماعی معلمان و وجدان کاری آنها میپردازد. متن مقاله به شرح زیر است:
«معلم و وجدان»
در عنوان فوق بین معلم و وجدان یک «واو» گذاشتهشده که آن دو را به هم تلفیق داده و از حق نگذریم همینطور هم هست.
ابتدا ذهنتان را روشن کنم که فکر نکنید چون معلمم میخواهم از حق خودم دفاع کنم، نه اینطور نیست؛ من به گفتههای خود ایماندارم و شما هم برای احترام به ایمان یک فرد از اجتماع، این مطلب را بپذیرید و اگر به دنباله مطلبم نیز توجه کنید حقخواهید داد که یکطرفه قضاوت نکردهام.
اما راجع به معلم و وجدان میگفتم. میگفتم «واوی» که علامت ائتلاف کلمات است دو کلمه معلم و وجدان را به هم چسبانده است.
شما که مخاطب من هستید یا معلمید و یا شغلی غیر از معلمی دارید در صورت اول کاملاً به عمق مطلب پی میبرید و نیازی به توضیح و اشاره نیست و اما اگر از دسته دوم هستید، بد نیست بدانید که سرنوشت و زندگی آینده اطفال شما در دست این افراد است.
افرادی که با مزد کم بزرگترین مسئولیتهای اجتماعی را عهدهدار شدهاند. افرادی که کلیه بزرگان و حکام مملکت ریزهخوار دانش و تعلیم آنها بودهاند و اکنون نیز فرزندان همان رجال شاگرد مکتب تربیت همین افرادند. با تبختر و غرور یکیک از داخل این سرا گذشتند و از پلکان ترقی بالا رفتند ولی لحظهای به عقب برنگشتند و حاضر نشدند اندکی به مغز خویش فشار آورند و فکر کنند که اگر آن سرا نمیبود، امکان رسیدن به پلکان وجود نداشت؛ همان سرائی که معلم سرای داران است.
فقط به خاطر وجدان است که اینهمه مشکلات را بر خود هموار میسازد و لب از لب نمیگشاید.
به خدا قسم اگر معلمی بخواهد وجدان را زیرپا بگذارد میتواند با یک تعلیم و تربیت غلط نسل آینده اجتماعی را منحط و فاسد بار بیاورد و انتقام اینهمه تحقیر و بیاعتنائی امروز را از نسل فردا بگیرد. ولی خیلی کماند، خیلی کم. توجه کنید، نمیگویم: «وجود ندارد.»
ممکن است درباره بعضی از همین تربیتکنندگان نسلهای آینده، بین کلمه معلم و وجدان- اگر فرسنگها هم فاصله بگذارند- هنوز به هم نزدیک باشند.»
*مقاله «به بلبل اگر بهجای مغز پسته، تخم خربوزه بدهید برایتان کرکری نمیخواند؟!»
این مقاله استاد حری، حدود یک ماه بعد از مقاله «معلم و وجدان» در روزنامه خراسان به تاریخ 20 مرداد 1339 چاپ گردید. استاد این مطلب را به دنبال خبری ناگوار درباره نظام آموزشی کشور در آن سالها نگاشته است. مطلب یادشده با زبان طنز و گزندهای که دارد به مسئولان وقت آموزشوپرورش توصیه میکند تا بهجای حرف زدن، مشکلات معلمان برطرف کنند. متن مقاله به شرح زیر است:
«به بلبل اگر بهجای مغز پسته، تخم خربوزه بدهید برایتان کرکری نمیخواند؟!»
چندی پیش تقریباً کمی بعد از پایان سال تحصیلی گذشته بود در یکی از نشریات خواندم که تعداد تجدیدی دبیرستانها در این سال در تمام کشور از سالهای گذشته بیشتر بوده است.
اگر یکطرفه قضاوت کنیم و بهزعم عدهای معلمین و دبیران را مقصر بدانیم، باکمی باریکبینی میشود قبول کرد که یک عامل خارجی در این رکورد و سهلانگاری مؤثر بوده است.
اگر فراموش نکرده باشید؛ در همین سال 38 و 39 بود که جنجال ترمیم و خوابار و دوری از مرکز و نظایر آنها برپاشده بود و جیبهای کتوشلوار و جلیقهی ما را پر از لوایح مصوبه کرده بودند.
توی بالش و لحاف و تشک هم بهجای پر و پنبه، پر از لوایح مصوبه بود.
سر سفره بهجای نان و گوشت و میوه تا دلتان میخواست لایحه یافت میشد.
واقعاً چه غذای خوشمزهای است، خصوصاً اگر دسر آن هندوانه سبزوار باشد.
هماکنون نیز غذا و لباس ما را همانها تشکیل میدهد.
فکر بسیار کوتاه و کودکانهای است اگر بادکنکی را پر از هوا کنیم و بعد مثلاً یک هفته که آن را تخلیه کردیم انتظار داشته باشیم بهجای هوا داخلش پر از لعل و مروارید باشد.
ما حکم همان بادکنک راداریم که مغزمان را از حرف و وعده و وعید پرکردهاند و انتظار دارند خوشبینی و امید از آن تراوش کند.
تازه زیاد که دلسوزی میکنند و یادشان میافتد که راستی معلمی هم در این کشور وجود دارد؛ شروع میکنند به آستین باد کردن و میگویند:
«معلم است که فقط به خاطر وجدان مسئولیت سنگینش را بر دوش میکشد،
معلم است که از تمام مزایای مادی اجتماع محروم است،
معلم است که میسوزد و دم برنمیآورد
و معلم است که چه میکند و فلان میکند و از این قبیل مداحیها.»
حالا من به نمایندگی کلیه معلمین از شما دعوت میکنم که یک روز برای صرف ناهار تشریف بیاورید منزل و کمی نان و وجدان بخورید و زیر سایه وجدان استراحت کنید و روی وجدان هم بخوابید و خلاصه وجدان هم بشنوید.
اگر غذای لذیذی بود و اگر استراحت خوبی کردید ما هم حاضریم تا آخر عمر از همین غذا بخوریم و در همان مکان استراحت کنیم؛ولی بیایید کمی هم به حقایق بپردازید.
آنقدر دم از وجدان نزنید که معلم از کلیه آنها نفرت داشته باشد، اینقدر محرومیت او را ذکر نکنید و بدبختش نخوانید. ذکر مصیبت که درد را دوا نمیکند، بازگو کردن مطالبی که جزئیات آن برای هر فرد معلم خیلی روشنتر از شماست چه گرهای میگشاید؛ باید به فکر چاره بود.
شما که میدانید معلم محروم است، پس چرا رفع محرومیت از او نمیکنید، چرا او را از این رنج روحی و جسمی نجات نمیدهید. چرا خواستههای او را اجابت نمیکنید و صدها چرای دیگر.
حالا فهمیدید چرا در سال گذشته تعداد تجدیدیها بیشتر از سالهای پیش بوده است؛ ولی این واقعه را بهحساب انتقام معلم نگذارید؛ زیرا معلم واقعی هیچوقت به فکر انتقام از دانشآموز نمیافتد و محرومیت خود را با شاگرد تلافی نخواهد کرد.
لکن یک اثر و انگیزه طبیعی در این میان وجود دارد که باعث میشود قدمهایش بهطرف مدرسه و دبیرستان سستتر شود و زیانش یارای صحیح حرکت کردن را نداشته باشد.
میدانید آن انگیزه چیست؟
همین وعدههای صد تا یک غاز و بدون پشتوانه و همین چشمانتظاریهای بینتیجه که یک دلسردی همگانی و عمومی بهوجود میآورد و به انتظار وجوه احتمالی که البته حق اوست چاله میکند ولی بعد بهجای پول باید آن چاله را با جیب استخوانی خویش پر کند.»
*مقاله «بر چشمشور لعنت؟!»
این مقاله سومین مطلب نگارشی استاد حری است که یک هفته بعد از مقاله «به بلبل اگر …» در روزنامه خراسان منتشر گردید. این مقاله با بهرهگیری از داستان و زبان طنزآلود به بررسی تفاوت محل خدمت فرهنگیان و افزایش حقوق و مزایای آن میپردازد. متن مقاله به شرح زیر است:
«بر چشمشور لعنت! »
آخر جان من، این هم کار بود. سیب سرخ در دست طفل یتیم حرام است؟ نتوانستید ببینید که ما چند تومانی از شما زیادتر میگیریم. شما همکاران از بس فریاد زدید و دوری از مرکزتان را طلب کردید، دوری از مرکز را هم قطع کردند».
این گفته یکی از همکاران شهرستانی ما بود که تا چندی پیش از «دوری از مرکز» استفاده میکرده و سپس در حدود یک ماه قبل این اضافه، قطع گردیده است.
لابد میدانید که بعضی از شهرستانیها تا همین مدت مذکور «دوری از مرکز» شان را دریافت میداشتهاند.
وقتی دوستم این مطالب را گفت بیاختیار به یاد داستان آن پیشخدمت افتادم که اربابش، دو نفر میهمان داشت و او را فرستاد تا از آبدارخانه دو گیلاس شربت بیاورد.
پیشخدمت نیز طبق دستور ارباب گیلاسها را پر از شربت کرد و روی سینی تمیزی گذاشت ولی ناگاه متوجه شد که شربت یک لیوان کمتر از دیگری است. برای اینکه هر دو مساوی شوند، چند جرعه از لیوان دومی مینوشید و باز دریافت این لیوان محتویاتش کمتر از اولی شد. ناچار از اولی کمی نوشید و خلاصه این تساوی حاصل نشد تا اینکه متوجه گردید در هر لیوان چند قطرهای بیشتر نمانده است.
سیستم تساوی اقتصادی با کاهش حق دیگران، سیستم پوسیده و مبتذلی است که شخص اول مملکت در وهله نخست و ملت ایران در مرحله دوم، مدتهاست با آن مبارزه میکنند و الحق مبارزه مقدسی است و برای ما بس محترم و قابلستایش است.
برای بهوجود آوردن این تساوی لازم است، مزد کسانی را که کمتر میگیرند افزایش دهید بدون اینکه حقی از دیگران کسر و یا ضایع شود.
اگر گروهی کارمند داد میزنند حق ما را بدهید، «دوری از مرکز» را که اینهمه دربارهاش سخن گفتند، پرداخت نمایید؛ معنیاش این نیست که چون حق ما از بین رفته است حق آنکسانی را هم که تاکنون استفاده میکردهاند، قطع کنید تا هر دو مساوی شویم؛ نه، این اشتباه است آنهم اشتباهی بسیار بزرگ.
آنچه آنان میگرفتهاند حقشان بوده است و ما نیز جز حق خود چیز دیگری نمیخواهیم و نمیگوییم از دیگران بگیرید و به ما بدهید….
میگویند عاشقی در هجران معشوق خود میگریست و لابه میکرد و برای رسیدن به او کوششی نداشت وقتی از او سؤال کردند چرا به وصال معشوق نائل نمیشوی؟
جواب داد:
«اگر به وصال برسم، به آرزویم رسیدهام و دیگر امیدی برای من وجود نخواهد داشت. لیکن من دوست دارم که در هجران بسوزم، زیرا به امید وصال دلخوشم و با این فکر عالمی دارم.»
حال دوست عزیز؛ بر این فرض که «دوری از مرکز» ی میگرفتید، دیگر امیدی نداشتند. ولی اکنون با این امید چند صباحی سرگرم هستید و به قول آن عاشق امید به وصال دلخوش کنندهتر است. زیرا این فکر هم در نوع خود عالمی دارد!»
*مقاله «یک بام و دو هوا»
این مقاله چهارمین و آخرین مطلب نوشتاری دکتر حری در روزنامه خراسان است که به تاریخ 3 شهریور 1339 منتشرشده است. وی در این مقاله، بحث تبعیض میان کارمندان آموزشوپرورش را مطرح مینماید. متن مقاله به شرح زیر است:
«یک بام و دو هوا»
در هفته گذشته دوست و همکار ارجمندم مقالهای تحت عنوان «ماجرای چهارصد تومان حقوق» نگاشته بودند که انصافاً نمودار خواسته فرهنگیان محروم از «اضافه بهصورت خواربار» بود و لازم میدانم به سهم خویش از ایشان تشکر کنم.
زیرا نویسنده مطالب فوق، در حقیقت باید سنگ حق لیسانس و سایر مزایایی را که متعلق به آنهاست به سینه بزند. ولی ایشان از حق طبقه معلم دفاع میکند و این برای ما بسیار ارزنده است.
باری که عاملی باعث تکدر خاطر کارمندان میشود این است که بین گروهی از آنان تبعیضاتی به وجود آید که هیچگونه داعی و علتی نتواند پشتوانه آن گردد.
بهخصوص اگر شاغلین مستثنی، محرومیتی بیشتر و باری گرانتر را تحمل کنند و مانند طفلی یتیم که در دستزن پدری بیرحم گرفتار باشد، قوت کمتری بخورد و بار بیشتری بکشد.
این طفل یتیم همین کارمندان فرهنگ بعضی از شهرستانها هستند که با دیدگان خود میبینند مراکز استانها و اغلب شهرستانهای مجاور آنها خواروبار ترمیمی خود را دریافت میکنند ولی آنها باید فقط با همان حقوق سابق بسازند. این مطلب واقعاً معما نیست.
مگر یک معلم در فلان شهرستان کمتر از معلمی نظیر او در مرکز استان یا پایتخت کشور زحمت میکشد.
مگر نه این است که هر دو در هفته بیستوهشت ساعت جان میکنند؟
مگر تمام قوانین اداری برای هردوی آنها یکسان نیست.
با توجه به اینکه کارمند شهرستانی اگر بومی نباشد ناچار است از فرسنگها راه رنج سفر را بر خود هموار سازد و به محل مأموریت خود بشتابد و اگر هم بومی باشد همان محرومیت از وسایل زندگی برای او کافی است. اگر طبق هر منطق و دلیلی بسنجید باز کارمند شهرستانی محقتر بوده و خدمتش ارزندهتر است.
اگر مایلید فرهنگ کشور توسعه یابد و در هر شهرستان و بخش و دهی اثری از فرهنگ به معنی حقیقی وجود داشته باشد و اطفال پشت کوهها و دامن تپهها و کودکان چادرنشینان بیابانهای خشک، طعم تحصیل و دانش را بچشند، باید معلمین آن نقاط را راضی نگهدارید و باعث نشوید که همگی به استمساک و توسل و یا التماس و زاری، درخواست انتقال به مراکز نمایند و از خدمت در آن مناطق سرباز زنند.
حتماً خواهید گفت با انتقال آنها مخالفت خواهیم کرد. اگر راه چارهای که در نظر گرفتهاید همین باشد، باید بدانید که آنچه عامل مؤثر تخریب فرهنگ میباشد همین است. زیرا از معلمی که با نارضایتی قدم به داخل کلاس گذارد نمیتوان انتظار خدمت و دلسوزی داشت.
اگر به مفهوم «الناس علی دین ملوکهم» ایماندارید نظر وزیر فرهنگ با راهی که شما در پیشگرفتهاید کاملاً مغایرت دارد.
ملت را روشی است مشابه روش بزرگان و شما زعمای قوم هم که از ملت جدا نیستید وظیفهدارید چون وزیر به فرهنگ توجه کنید و همانطور که نظر شخص ایشان است و مصاحبات مطبوعاتی خودشان که قسمت اعظم آنها را پشتیبانی از فرهنگ تشکیل میدهد، حاکی است: علاقهای وافر و دلبستگی فراوان به طبقه فرهنگی و معلم دارد.
شما هم که وظیفهدارید منویات ایشان را جامه عمل بپوشید جنبشی از خود نشان دهید و قدمی در این راه فراتر گذارید و دردی از هزاران درد این متقاضیان بکاهید و اینگونه استثنائات عجیب و بیدلیل را از میان بردارید.
شکی نیست که در این جریانات تعمدی در بین نیست و فقط ناشی از عدم توجه و سهلانگاری است که امیدواریم آنهم جبران گردیده و تمام سطح بام را یک نوع هوا باشد.»
سخن پایانی
نویسندگان معمولاً از نوشتههای خود بهعنوان فرزندانشان یاد میکنند و آنها را بهاندازه آنها دوست دارند. دکتر حری نیز همه آنچه را نگاشته بود مانند فرزندانش دوست داشت و مقاله و کتاب برایش تفاوتی نداشت. البته ایشان داوری آثار خود را به مخاطبان و استفادهکنندگان واگذاشت اما همواره تأکید مینمود هر مقاله یا کتابی از حال و هوای زمان تدوینش تأثیر گرفته و از طریق تحلیل آنها میتوان نگاه هر فرد را در حال و هوای پیرامونی آن اثر دریافت.
منابع
زندگينامه و خدمات علمي و فرهنگي دکتر عباس حري/ انجمن آثار و مفاخر فرهنگي؛ ويراستار اميد قنبري.- تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، ۱۳۸۵.
تحول جدید: روزنامه خراسان مطالب متنوع و تازهای درج میکند. روزنامه خراسان، س 12، ش 3172، ص 1. 1 تیر 1339.
خراسان فرهنگی. روزنامه خراسان، س 12، ش 3190، ص 7. 23 تیر 1339.
معلم و وجدان از عباس حری. روزنامه خراسان، س 12، ش 3190، ص 7. 23 تیر 1339.
به بلبل اگر بهجای مغز پسته، تخم خربوزه بدهید برایتان کرکری نمیخواند؟! از عباس حری. روزنامه خراسان، س 12، ش 3124، ص 7. 20 مرداد 1339.
بر چشمشور لعنت از عباس حری؟!. روزنامه خراسان، س 12، ش 3219، ص 7. 27 مرداد 1339.
یک بام و دوهوا از عباس حری. روزنامه خراسان، س 12، ش 3223، ص 7. 3 شهریور 1339.
معلم دورترین روزها. روزنامه ایران، سال دهم، شماره 2973. چهارشنبه 27 آبان 1383.
پای صحبت دکتر عباس حری: هر عالمی معلم نمیشود. روزنامه قدس، سال بیستم، شماره 5689. سهشنبه 1 آبان 1386.