انجمن علمی و جامعۀ علمی: سیاستها، راهبردها، و شاخصهای ارزیابی و تعامل (با تاکید بر انجمن علم اطلاعات و دانششناسی ایران)
پیشنهاد نگارش این یادداشت انتقادی زمانی مطرح شد که نقدها و دیدگاههای تعدادی از متخصصان این حوزه در اجتماع مجازی “کتابداران ایران” منتشر شد. بههمین دلیل، تلاش میشود تا ساختار این مقاله کموبیش الگویی از همان فضای بحث و دیدگاهها باشد. نویسنده معتقد است که انجمنهای علمی و جامعۀ علمی و حرفهای مرتبط با آن (مثل نهادهای آموزشی و پژوهشی، کتابخانهها و مراکز اطلاعرسانی، متخصصان، محققان، منتقدان، و سایر اعضای جامعه و حتا سایر انجمنها) یک پیکرۀ واحد است: یعنی انجمن چیزی جدا از جامعۀ حرفهای و حتا کل جامعه نیست یا نباید باشد و حیات و پویایی آن نیز بیش از هر چیز به تلاش و کارایی کل جامعه بهویژه جامعۀ حرفهای مرتبط با آن وابسته است، و برعکس. بر همین اساس، لبۀ تیز انتقادات و پیشنهادات احتمالی هم به سوی انجمن است و هم نهادهای آموزشی و پژوهشی، کتابخانهها و سایر نهادهای ملی مرتبط با آن، اعضا و متخصصان این حوزه و حتا برخی از نهادهای فراحوزهای. دیگر آن که بهجای نقد و ارزیابی برخی از اقدامات و برنامههای خاص، بیشتر به سیاستها، راهبردها و برنامههای کلان مرتبط با انجمن، نهادهای حوزه و جامعۀ حرفهای توجه شد تا مقدمهای فراهم شود برای نقد و ارزیابی برخی از اقدامات و برنامههای خاصتر انجمن و سایر نهادهای حوزه در آینده.
جاذبه و دافعه، شاخص یا چارچوبی برای ارزیابی رفتار و روابط
لیمونادفروشی را میشناسم که آماده کردن لیموناد را به رقصی کامل مبدل ساخته و نوشابه را همراه با رقص به شما میدهد! همۀ آنچه میفروشد چیزی شبیه دیگران است اما دیدم که در پایان بازی، دسته اسکناسی حجیمتر از دیگران دارد! علت آن این است که وی شغل ساده و معمولی خود را با افزودن یک اثر شخصی به آن – چون سس شکلات، خامه یا گیلاس روی بستنی – به شغلی شخصی و متعلق به خود مبدل ساخته است. او میداند که بهجای لیموناد میتوان کوکاکولا یا آب نوشید. اما من و دیگران غالبا سهونیم دلار (بهعلاوه انعام) از جیب مبارک برای شربت لیموی او خرج میکنیم که هم تشنگی را رفع میکند و هم خنده بر لب میآورد! اثر فوقالعادهای که او بر محصول خود میافزاید، برای من نیز اثری فوقالعاده دارد. (ص. 319-320) شغل او دستنیافتنی و محلی شده است و از عهدۀ هیچ فردی در چین و هند ساخته نیست. او با افزودن یک بُعد شخصی و غیرمادی به فعالیت ساده و پیشپاافتادهاش، خود را تا جایگاه یک میانۀ جدید، با درآمد بالاتر، ارتقا داده است. (فریدمن، ص. 320)
در همۀ حوزهها میتوان جاذبههایی ایجاد کرد که یک کار ساده بهنظر منحصربفرد، محلی، و شادیبخش جلوه کند. مردم نیز برای همین جاذبههای خاص بیشتر خرج میکنند و یا به آن محل سر میزنند! بگردید و پیدا کنید یا در خود ایجاد کنید. شاید این محل کتابخانه و آن فرد کتابدار باشد!
همین معرفی و توصیف مختصر اثر فریدمن در کانال “کتابداران ایران” بهانه شد تا تعدادی از خوانندگان، دیدگاهها و نقدشان را دربارۀ برخی از مسائل کتابخانه، کتابداری، رفتارهای فردی و نهادی و بخصوص انجمن علمی کتابداری ابراز کنند. شاید به این دلیل ساده که ایجاد جذابیت در رفتارهای فردی (کتابدار، رئیس کتابخانه، عضو هیئت مدیرۀ انجمن، نویسنده، مترجم، محقق، استاد، دانشجو) و رفتارهای نهادی (کتابخانه، انجمنهای علمی، مدرسه، دانشگاه، و ….) تفاوت معناداری را در ارتباط ما با خود و دیگری و کموکیف زندگی فردی و اجتماعی ایجاد خواهد کرد. در واقع، جاذبه همۀ آن چیزی است که یک فرد یا نهاد یا عوامل محیطی مرتبط با انسان یا هر جاندار دیگر باید داشته باشد. شاخصهای دیگر رفتاری، حسی و محیطی را میتوان بر اساس این شاخص نیز ارزیابی کرد: مثل جاذبۀ علمی، جاذبۀ رفتاری، جاذبۀ محیطی، جاذبۀ صوری و شکلی، جاذبۀ آموزشی/ مالی/ شغلی/ و انواع جاذبههای دیگر. هر کدام اینها میتواند زیرمجموعۀ فراوان دیگری هم داشته باشد. مثلا جاذبههای محیطی را از نظر رنگ، سهولت استفاده، زیبایی، دسترسپذیری، و غیره میتوان دستهبندی کرد و همینطور ادامۀ دستهبندیها. گرچه جاذبه و دافعه یک شاخص ایجابی و سلبی برای ارزیابی رفتارها و احساسات انسانی یا رابطۀ وی با سایر عوامل محیطی از جمله انسانهاست اما بهعنوان چارچوبی آشنا و ملموس برای دستهبندی شاخصها و نیز نقد و ارزیابی افراد و نهادها توسط هر فرد نیز اهمیت دارد. بر این اساس هر فردی، چه منتقدان و محققان یک حوزه و چه جامعۀ حرفهای و حتا افرادی در سطوح پایین یک جامعه میتوانند افراد و نهادها را نقد و ارزیابی کنند و یا دلایل مشارکت یا فاصلۀ خود از آنها را توصیف کنند. بدینترتیب، افراد و نهادها میتوانند با دریافت بازخوردهای عمومی و حتا تخصصی و تحلیل و ارزیابی آنها، برنامهها یا بخصوص فرایند انجام کارهای خود را اصلاح کنند.
تلاش برای ایجاد تفاوت و جذابیت سبب میشود تا افراد و نهادهای اجتماعی در مسیری قرار گیرند که نتیجۀ آن ارتقای مهارتهای فردی و اجتماعی و نیز افزایش رضایت اجتماعی است؛ جاذبههای مثبت سبب میشود تا یک فرد یا نهاد اجتماعی در مرکز توجه قرار گیرد و مشارکت و استقبال اعضای جامعه در نهادها را افزایش میدهد؛ …. چیزی که کتاب و کتابدار و کتابخانه و سایر نهادهای مرتبط با اطلاعات از جمله انجمنهای علمی حوزه اطلاعات و دانششناسی به آن نیاز اساسی دارند و ضعفهای اساسی در این زمینه وجود دارد.
تفاوت و جذابیت اغلب متناسب با نقشهای گوناگون افراد و نهادها در جامعه، کیفیت آموزشهای فردی و اجتماعی، و حتا انگیزه و میزان رضایت درونی و حسی افراد است و آن را باید بخشی از رفتار دائمی یا زندگی یک فرد یا نهاد تلقی کرد. به عبارت دیگر، جاذبۀ فردی و نهادی شامل مجموعۀ عوامل محیطی و رفتاری و مانند آن میشود که مخاطبان یک فرد یا نهاد را جذب میکند. بالطبع کم وکیف آن باید بهگونهای باشد که تمام یا بخشی از نیازهای متنوع مخاطبان را تامین کند. جاذبههای فردی یا نهادی همان نیرویی است که بین فرد یا نهاد جذبکننده و جذبشونده ارتباط برقرار میکند و آنها را به هم وصل میکند. در واقع، آنچه که بین همۀ اجزای جهان ارتباط معناداری ایجاد کرده است و جهان را همانی ساخت که میبینیم نیروی جاذبه است: هم جاذبۀ عظیم بین جهان فیزیکی و نیز جاذبهای که بین انسانها و نهادهای اجتماعی روابط استواری ایجاد میکند.
بنیان زیستیِ آموزههای فرهنگی و رفتارهای فردی و اجتماعی
جاذبههای رفتاری و محیطی یکی از انواع جاذبهها در روابط بین فردی و نهادی و حتا افزایش کارایی روابط حرفهای و تخصصی است که بهخوبی در این شعر انعکاس یافت: درس معلم ار بود زمزمۀ محبتی/ جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را. تحلیل بسیاری از نقدهای معمول و شفاهی، حکایت از تکرار این آسیب رفتاری و محیطی در روابط اجتماعی دارد.
با وجود این که نهادهای اجتماعی چون کتابخانه و انجمنهای علمی، وظایف نهادی و حرفهای نسبتا مشخصی دارند اما چندوچون ارائۀ خدمات، روابط حرفهای، و بستر ارائه و دریافت خدمات باید بهگونهای باشد که نسبت به نیازهای روحی، جسمی، فردی و اجتماعی آدمها بیتوجهی نشود و تا حد ممکن محیطی بانشاط، ایمن، زیبا، دوستانه و کاملا حرفهای فراهم گردد. کوچکترین بیتوجهی به احساسات انسانی نهتنها رابطۀ فرد با درون خود را مختل میکند بلکه کموکیف رابطۀ وی با افراد و نهادها را نیز تحت تاثیر قرار خواهد داد؛ چه احساساتی که با نام حواس پنجگانه از آن یاد میکنیم و چه انواع هیجانات روحی و فرایندهای ذهنی مرتبط با آن. دانشمندان زیستشناسی و عصبزیستشناسیِ ذهن و مغز، ذهن و فرایندهای ذهنی را متعلق به جسم میدانند و قائل به دوگانگی بین ذهن و جسم نیستند. به همین دلیل، کوچکترین اختلال در ورودی حسی انسان و نیز عملکرد درونی وی بر فعالیتهای ذهنی و عملکرد فیزیکی انسان تاثیر دارد. بسیاری از رابطههای بینفردی و نیز رابطۀ افراد با نهادهای اجتماعی تحت تاثیر چنین فضاهای منفی است که لازم است انجمنهای علمی و صنفی و سایر نهادهای اجتماعی به آنها توجه جدی کنند.
برای مثال شاید حضور واژههایی چون رقص، شیرینی، بستنی، سس شکلات، پول، جذابیت، و نیز ارائۀ تصویری ساده و ملموس از یک مشکل فردی و اجتماعی در دیدگاههای فریدمن (نقل قول آغاز همین یادداشت) بیتاثیر نبود تا یخ گروه تلگرامی کتابداران در حد سهچهارساعت آب شود، و کمی بیشتر با هم دربارۀ برخی از مسائل محوری و اساسیشان صمیمانه و البته با شور و حرارت بحث و گفتگو کنند و بر روی برخی از موانع حرفهای دست بگذارند که هر بار با احساسی تازه و متفاوت تکرار و تکرار میشود. در هر حال، جاذبه و دافعۀ رفتاری و نیز جاذبه و دافعۀ علمی (چه فردی و چه نهادی/ انجمن و سایر نهادها)، و بخصوص ترکیبی از این دو، در حضور و غیاب موثر افراد در فعالیتهای اجتماعی نقش مهمی دارد. گاهی جاذبهها و دافعهها درون افراد یا نهادهایی است که قرار است جذب یا دفع کنند و گاهی درون آنهایی است که میخواهند جذب یا دفع شوند: شاید این به واقعیت نزدیکتر باشد که در ارتباطهایی از نوع ارتباط بین انجمنهای علمی و جامعۀ مخاطباش، نیرویی بین این دو و حتا بین هر کدام از اجزا جریان مییابد که موجب جذب یا دفع همدیگر میشوند.
نکتۀ راهبردی دیگر این است که به هر دو نیرو (جاذبه و دافعه) نیاز است. بقای انسان و نهادهای انسانی هم وابسته به جذب همفکران و همراهان و داشتههای دیگر است و نیز دفع چیزها و کسانی است که نباید باشند! شاید هر دو به یک اندازه اهمیت دارند و محدوده و مرز روابط انسانی و نهادی را تعیین میکند. همۀ انسانها و حتا همۀ انجمنهای تخصصی و عمومی حد و مرزی با دیگران دارند که تعیین میکند این جذب شود و آن دیگری نه. هر انسان چنین حد و مرزی را با غیرخودش دارد؛ حتا بین نیروهای درونی هر فرد نیز همین رابطۀ ناگزیر وجود دارد که نمونۀ بارز آن دوگانههایی چون خیر و شر، نیکی و بدی، دانایی و نادانی، ضعف و قوت، سیری و گرسنگی، حرکت و سکون و مانند آن است. بخش زیادی از اینها به زیست انسان و نیاز به بقای وی مربوط است و بخش مهم دیگر به آموزههای فرهنگی او. نیازهای اجتماعی انسان از جمله تشکیل انجمنها هم تحت تاثیر جنبههای زیستی انسان است و هم فرهنگی: یعنی زندگی اجتماعی در کدهای ژنتیک انسان تعبیه شده است اما همین نیاز ژنتیکی یا زیستی تحت تاثیر آموزههای فرهنگی است؛ تا حدی که آموزههای فردی و اجتماعی میتواند ژن مردمگریزی، اجتماعستیزی، و منافع فردی را بر ژن دوستی و عشق و همکاری آنها غالب کند. به عبارت دیگر، کد ژنتیکی تمام این جنبههای ظاهرا متضاد در سلولهای انسان وجود دارد اما میزان حضور هر کدام به آموزههای فرهنگی و زیست فردی هر موجود انسانی وابسته است. تلفیق یافتههای برخی از حوزهها از جمله زیستشناسی، علوم شناختی، زیستعصبی، زیستشناسی مولکولی، جامعهشناسی علم/ معرفت علمی/ آموزش و پرورش، و مانند آن میتواند آموزش و یادگیری رفتارهای فردی و اجتماعی را متناسب با رشد حیات فردی و اجتماعی متحول سازد. اما متاسفانه نظام آموزشی ایران نهتنها از این داشتهها و تجربههای علمی و زیستی استفاده نمیکند بلکه انگار سر ستیز با آنها را دارد.
دانش و تجربۀ ملی و جهانی نشان میدهد که آموزههای فرهنگی میتواند انجمنها و گروههای انسانی را در جهت کیفیت بقای فردی و گونۀ انسانی تقویت و مدیریت کند. این آموزههای فرهنگی همان داشتههای علمی، فنی و تجربی ما دربارۀ ویژگیهای انسان و اجتماعات انسانی است. بیتوجهی به هر خواسته و نیاز انسانی و آموزههای آگاهانه و ناآگاهانه (حتا بهنظر ساده و بیاهمیت) میتواند موجب ناکامی انسانها در دسترسی به اهداف فردی و اجتماعی شود حتا اگر برای مثال گرمی یا سردی هوا و سایر شرایط فیزیکی نامناسب باشد. نقل شده است که مهدی اخوانثالث در پاسخ به این سوال که “غم عشق دردناکتر است یا درد گرسنگی” پاسخ داد: وسط خیابان، شاش تا بیخ ریشت نچسبیده تا هر دو را فراموش کنی. این نقل قول، درست یا نادرست حاکی از اهمیت نسبی همۀ نیازهای زیستی انسان است.
دانش و تجربههای ارزشمندی در همۀ این زمینهها وجود دارد اما داستان غمانگیز این است که حتا برای انجام دادن یا ندادن کارهایی که بیشتر ما نسبت به جنبههای مثبت و منفی آن آگاهی کامل داریم نیز کوتاهی میکنیم! دسترسی یا کسب آگاهی دربارۀ بسیاری از آموزههای ملی یا جهانی کار چندان دشواری نیست اما انگار نیروی عجیبی ملت را در جهتی سوق میدهد که بهجای جذب همدیگر، از هم دور میشوند. به نظر میرسد این نیروی عجیب بیشتر از جنبههای زیستی یا ژنتیکی انسان تغذیه میکند که بیشتر آن را با حیوانات مشترکیم تا جنبههای فرهنگی. (توضیح آن که آموزهها یا جنبههای فرهنگی همۀ آن چیزهایی است که انسان در روابط اجتماعی خود با دیگران آموخته است و از آنها برای ارتقای کیفیت زیست یا بقا استفاده میکند. همین بخش از آموزههاست که بسیاری از جنبههای زیستی انسان را در جهت بقای بهتر و زندگی گروهی، هدایت میکند. آموزههای فرهنگی برخلاف زیستی (که از طریق وراثت منتقل میشوند) صرفا از طریق آموزش یا تجربه به نسلهای بعد منتقل میشود. چیزی که سبب شد ملت ایران (که هزاران سال پیش دانشگاههایی چون جندیشاپور و تمدنی جهانی چون ساسانی، هخامنشی، اسلامی و غیره و غیره داشت) به این روز بیفتد همین بخش از آموزهها و تجربههاست که منتقل نشده است. استدلال نگارنده در زمینۀ غلبۀ جنبههای زیستی بر فرهنگی ناظر بر همین واقعیت تلخ است. آموزههای فرهنگی خود از آموزههای زیستی تغذیه میکند. به همین دلیل است که باید به گونهای آموزش ببینیم و یاد بگیریم که از حداکثر توان زیستی خود برای توسعۀ فردی و اجتماعی بهره بگیریم. خواندن، مطالعه، نوشتن، نقد، کیفیت همکاری و انجمن، آموزش، پژوهش و همۀ چیزهایی که عمدتا فرهنگی است و از طریق آموزش به انسان منتقل میشود نیز بنیان زیستی دارد. تاکید بر تمرین و تکرار در یادگیری و آموزش انواع مهارتها و رفتارها و خودکارسازی یا ایجاد عادتی مثبت یا منفی در واقع تاکید بر جنبههای زیستی یادگیری بخصوص زیست عصبی است. آموزش همۀ مهارتهای فردی و اجتماعی از سطوح عالی تا خرد نیازمند چنین راهبردی است: تلفیق جنبههای فرهنگی و زیستی. به همین دلیل است که مدارس برخی از کشورهای پیشرفته کمتر درگیر آموزشهای سخت و مکانیکی و حساب و کتابهایی هستند که در ایران مرسوم است. در واقع آنها آموزشها را تا حد ممکن و بخصوص در سالهای مقدماتی بر پایه پرورش ذوق و سلیقه و هنر و لذت و سرگرمی و همۀ آن جنبههایی قرار دادند که به زیست ژنتیکی، فیزیکی و ذهنی انسان مربوط است (در نظر داشته باشید که ذهن هم بخشی از جسم است). بر این نکته از این جهت تاکید میشود که در بیشتر نهادهای آموزشی و غیرآموزشی ایران از سطوح پایین تا بالا به این جنبه از وجود انسانها در آموزش و پژوهش و یادگیری مهارتهای مورد نیاز کمتر توجه شده است. سیاستگزاریهای آموزشی و پژوهشی، و آموزش رفتارها و مهارتهای انسانی و اجتماعی در بیشتر بخشهای کشور اغلب به انتزاعیترین جنبهها، آن هم در پوستۀ ظاهری توجه دارد و کمتر به جنبههای زیستی و واقعیت زندگی فیزیکی، جسمی، عصبی، و ذهنی انسانها توجه میشود. حتا آموزشهای دینی/ مذهبی/ اخلاقی نیز نباید بیتوجه به زیست انسان و کیفیت بقای وی باشد. شاید به همین دلیل است که در این قسمت نیز با وجود سرمایهگذاری زیاد شاهد آسیبهای جدی هستیم. جذب دانشجو و استاد، طراحی دورههای آموزشی، آموزش و یادگیری مهارتها، فضای عمومی و اختصاصی آموزش، یادگیری و کار، رفتارهای شغلی، روابط بین فردی، روابط اجتماعی، روابط حرفهای و غیره و غیره همگی باید محصول شناخت دقیق و عمیق برنامهریزان، سیاستگزاران، راهبرداندیشان، مجریان و حتا فراگیران از جنبههای گوناگون زیست و رفتار انسانی باشد.
انجمن باید در کنار توجه به اهداف بزرگ حرفهای خود فکری به حال بیداری این نیروهای خاموش و واپسزده اما بنیانی کند که در درون همۀ ما حضور دارد و همۀ وجود زیستی و فرهنگی ما را هدایت میکند. در روابط درونحوزهای و خانوادگی شاید بیشتر به جنبههای عاطفی و زیستی نیاز داریم؛ به عواطف و احساساتی نیاز داریم که بخشی از وجودمان را در اختیار خود خودمان قرار دهد. اگر این اتفاق بیفتد برای منافع خودمان هم که شده رفتار جمعی بهتری خواهیم داشت. پراکندگی اجتماعی و آسیب موجود در رفتارهای فردی و اجتماعی نتیجۀ بیتوجهی به پرورش احساسات و نیازهای انسانی از کودکی تا به امروز، غفلت از سرگرمی، نشاط، بازی، ورزش، ادبیات و هنر، و اهمیت آن در پرورش خلاقیت و رشد شخصیتی سالم، و بیشتر چیزهای ضروری و مهمی بوده که ظاهرا برای دسترسی به چیزهای بزرگ و آسمانی فدا شده است! دسترسی به همۀ چیزهای بزرگ، مذهبی، انسانی، ملی، و جهانی نیازمند پرورش همین جسم زمینی است. آموزههای دینی و ملی و علمی نیز همین راهبرد را توصیه کردهاند. همۀ ما خاطرات زیادی داریم که چگونه برخی از چیزهای کوچک و ظاهرا کماهمیت حسی و درونی، ما را در شاهراههای بزرگی قرار داده است (البته این شاهراه میتواند یک عادت، رفتار یا داشتههای مثبت باشد که الان به آنها افتخار میکنیم یا برعکس، موجب سقوط و نابودی بخشی از وجودمان شده است!) نکتۀ مهم این است که از چیزی کوچک و کماهمیت آغاز شد. هنوز هم اهداف و کارهای بزرگ اینگونه به نتیجه میرسند. شناسایی و معرفی کارهای ظاهرا کوچک و نیز جنبههای عاطفی و زیستی آموزش، پژوهش و ارتباطات اجتماعی برای انجمن و محققان این حوزه دشوار نیست فقط باید در مسیر آن قرار گیریم و از جایی تلاشهای فردی و گروهی آغاز شود. نکته آن که هر کدام از این کارها و وظایف ظاهرا کوچک باید عمیقا مطالعه گردد، جنبههای گوناگون آن شناسایی و توصیف شود، با چیزهای دیگر مرتبط گردد تا به یک حوزۀ بزرگ و بااهمیت تبدیل شود. ترکیب آنها با چیزهای دیگر در حوزه و سایر حوزهها نیز خود کاری است مستقل و بااهمیت.
بیشتر ویژگیهای ظاهرا منفی را نمیتوان نیست و نابود کرد چرا که برای بقای انسان لازم و بلکه ضروری است اما نه در حدی که بیماری جلوه کند. بیماری و افراط در این زمینهها نیز اغلب زمینۀ فرهنگی و زیستی دارد که باید نهادهایی مثل انجمن حداقل به آن دسته از ویژگیهایی که موجب اختلال در ایجاد ارتباط اجتماعی موثر میشوند توجه بیشتری کند. فضاهای آموزشی و علمی، و محیط ارتباطی و حرفهای انجمن، هر دو میتواند در جهت کاهش عوامل منفی و افزایش جنبههای انسانی مثبت نقش مهمی داشته باشد. نباید دور اینها را با انگ عدم ارتباط با اهداف، وظایف و ماموریتهای انجمن (یا نهادهای آموزشی و پژوهشی و کتابخانه) خط قرمز کشید بلکه باید ملموس و ناملموس در بسیاری از برنامههای کوچک و بزرگ حرفهای و ارتباطی انجمن و نهادهای آموزشی حضور موثر داشته باشد. برای مثال توجه به انتقادات مثبت و منفی، واکنش به جنبههای فردی و اجتماعی استناد و عدم استناد به متون علمی، واکنش به سرقت محتوا (چه کم و چه زیاد)، توجه به جنبههای فردی و اجتماعی آموزش افراد و نهادها، توجه به معرفت علمی و جنبههای اخلاق حرفهای و حتا فردی، شناسایی و معرفی برنامههای حرفهای کوچک و بزرگ، نقد جدی و بدونملاحظۀ متون و رفتارهای علمی و حرفهای افراد و نهادها، توجه به کموکیف رفتار افراد و نهادها در حوزههای گوناگون و واکنش به آنها، و غیره و غیره و تعیین شاخصها، ابزارها و برنامههایی برای ارزیابی همۀ این جنبهها بیتردید بر رفتار فردی و نهادی موجود در حرفه تاثیر مثبتی خواهد داشت. جنبههای منفی، کمتر و دفع خواهد شد و برعکس، جنبههای مثبت، بیشتر خواهد شد. همۀ ما روزانه تجربههای مثبتی را سراغ داریم که انگیزۀ اجتماعی مثبتی را ایجاد میکند و برعکس. ایجاد سازوکاری توسط انجمن برای واکنش به هر دوی اینها تاثیر مستقیم و مثبتی بر کاهش رفتارهای ناثواب و افزایش رفتارهای درست خواهد داشت. یک نقد حرفهای و اخلاقی دربارۀ رفتار علمی یا آموزشی یک نهاد یا یک اثر پژوهشی سبب خواهد شد تا افراد و نهادهای زیادی غلاف کنند و بهراحتی کار ضعیف و متوسط عرضه نکنند و برعکس، کارهای مثبت تشویق شود. زیرا سازوکار زیستی رفتار انسان حتا در سطح سلولی نیز به تشویق و تنبیه وابسته است چه برسد به رفتارهای اجتماعی ما! برخی از سلولهای انسان تمام کارشان ارزیابی فعالیت انسان در سطح سلولی و خُرد و پیادهسازیِ سازوکار تنبیه و پاداش است. رفتارهای اجتماعی انسان به مراتب به همین سازوکار نیاز دارد تا اصلاح شود. اگر میبینیم امروزه در ایران و یا در سطح حرفهای خودمان کارهای ضعیف، بیشتر و بیشتر میشود و کارهای باکیفیت نیز به همان نسبت کمتر میشوند قطعا یکی از علتهای آن این است که سازوکار تنبیه و پاداشی وجود ندارد. یکی از وظایف بسیار مهم انجمنهای علمی و حرفهای در جهان نظارت و ارزیابی فعالیتهای حرفهای افراد و نهادهای مرتبط با حرفه است که متاسفانه در این زمینه ضعفهای آشکاری وجود دارد.
انجمنهای علمی و کم وکیفیت آموزش، پژوهش و مشارکت
فریدمن، نویسنده، روزنامهنگار، تحلیلگر اقتصادی، متخصص مسائل اوپک و حوزه نفت، گزارشگر ارشد مسائل دیپلماتیک، امور کاخ سفید و اقتصاد بینالملل و برندۀ 3 بار جایزۀ پولیتزر است. مقالههای نیویورکتایمز وی به زبانهای مختلف ترجمه و در بیش 700 نشریه منتشر میشود. وی برای نگارش آثارش به کشورهای زیادی مسافرت کرد و با بسیاری از سیاستمداران و مدیران شرکتهای کوچک و بزرگ جهان دربارۀ راهبردهای توسعه، ویژگیهای جهان در عصر تازه، راهبردهای ملی و جهانی کسب و کار، مشاغل آینده و بخصوص حرفههای محتوامحور بحث و گفتگو نمود. کیفیت آموزش و پژوهش، سیاستها و راهبردهای ملی و جهانی در زمینۀ نوآوری و رقابت، کسب و انتقال دانش و فناوری، کارآفرینی، درآمدزایی، مالکیت فکری و مادی از جمله مواردی است که این دانشمند اقتصاد توجهی خاص به آنها دارد. تاکید وی بیش از هر چیز بر “آموزش”، “نوآوری” و “نقش افراد” در جهانی است که وی آن را “جهان مسطح” مینامد. “جهان مسطح است: تاریخ فشردۀ قرن 21” عنوان یکی از کتابهای پرفروش فریدمن است که نشر هرمس آن را با ترجمۀ بسیار خوب احمد عزیزی منتشر کرده است.
دیدگاههای وی دربارۀ روشها و راهبردهای دسترسی به قدرت فردی و ملی و توسعۀ اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی از این جهت اهمیت دارد که با ادعاهای سیاستمداران ایران در زمینۀ راهبردهای توسعۀ ملی یعنی توسعۀ دانشبنیان همخوان است.
تنها راه توسعۀ ملی و نیز ارتقای جایگاه مشاغل محتوامحور در ایران نیز راه و روشی است که مبتنی بر ارتقای کیفیت آموزش و پژوهش در سطح ملی، تولید دانش بومی و جذب و انتقال آن از ملل مختلف باشد. کسب یا انتقال دانش علمی و فنی یا بومیسازی آن در صورتی ممکن خواهد بود که رفتار افراد و نهادهای اجتماعی بهنحوی مدیریت شود که مهمترین شاخص ارزیابی آنها خلاقیت، تولید و مصرف اطلاعات، پژوهش، نوآوری، ارتقای کارآیی و مهارت فردی و نهادی باشد. بههمین دلیل، انتقال علوم و فنون به کشور و دسترسی به جایگاه مطلوب جهانی نیازمند سرمایهگذاری در حوزۀ آموزش و پژوهش است. درک و فهم جایگاه دانش در توسعۀ فردی و اجتماعی، تدوین راهبردها، سیاستها و برنامههای گوناگون برای ارتقای مهارتهای علمی و فنی، جلب مشارکت گسترده، شفافسازی و گردش آزاد اطلاعات، ارزیابی کموکیف اجرای برنامهها و بروندادها از جمله الزامات زیرساختی در این حوزه است. به یقین و بر اساس تجربۀ جهانی، در چنین جامعهای است که جایگاه حرفهها و مشاغل مرتبط با دانش (یا همان دانشکاران) ارتقا خواهد یافت.
بر همین اساس، مهمترین انتظار از همۀ انجمنهای علمی و حرفهای این است که بیش از هر چیز مشارکت جامعۀ مخاطب خود را بهنحوی جلب کنند که آسیبها، روندها و چشماندازهای ملی و جهانی در حوزۀ کاریشان از جنبههای گوناگون شناسایی و تحلیل شود، اهداف، سیاستها، راهبردها و برنامههای کلان مرتبط با حوزه تدوین گردد، متناسب با آنها برنامههای آموزشی مناسبی برای ارتقای دانش و مهارت اعضای حرفه تدوین گردد، و و چندوچون اجرای آنها کنترل و ارزیابی شود. بر این اساس یکی از مهمترین شاخصها برای ارزیابی میزان موفقیت انجمنهای علمی، جلب مشارکت افراد و نهادهای اجتماعی در فعالیتهای انجمن و نیز دسترسی به اهداف، سیاستها و برنامههای فوق است؛ البته نه از نوع مشارکتی که در واقع انتقال همان سردرگمیها و بیانگیزگیهای موجود در اجتماع باشد. چرا که در این صورت، انجمنها و نهادهای علمی و صنفی بیشتر محلی برای دسترسی به اهداف فردی و شخصی خواهد شد تا اجتماعی. شاخص مشارکت وابسته به اهداف، راهبردها و برنامههایی است که انتظار میرود هر انجمن علمی آنها را تدوین و اجرا کرده باشد. حتا کم وکیف برنامههای مدون انجمنهای علمی بهتنهایی شاخصی مهم در ارزیابی فعالیتهای آنهاست. تا حدی که ناتوانی در تدوین و اعلام اهداف، سیاستها، راهبردها، شاخصها و برنامههای اجرایی مرتبط با هر حوزۀ علمی از جهتهای گوناگون از جمله علتهای ناکامی و حتا انحراف انجمنهای علمی در جلب مشارکت افراد برای دسترسی به اهداف خودشان است. مقایسۀ اهداف، سیاستها، راهبردها، برنامهها و گزارش کار انجمنهای علمی در ایران از طریق رسانههای گوناگون به ویژه اینترنت با انجمنهای موفق ملی و جهانی سایر کشورها از جمله روشها برای ارزیابی انجمنهاست.
موارد فوق را میتوان از نقاط ضعف اصلی و راهبردی همۀ انجمنهای علمی و حتا شاید همۀ نهادهای اجتماعی در ایران تلقی کرد. به عبارت دیگر، انجمنهای علمی در ایران بیش از آن که درگیر مهمترین وظایف ذاتی خود یعنی جذب و سازماندهی و ایجاد مشارکت جدی متخصصان و افکار و اندیشههای نوآورانۀ آنها، کنترل، نظارت و هدایت آموزش علوم و فنون و پژوهشها، و ارتقای جایگاه حرفۀ مورد نظر باشند دچار نوعی سطحینگری و تکرار هستند تا حدی که فلسفۀ وجودی آنها و حتا خود وجودشان در معرض انواع تهدیدهای درونی و بیرونی است. نمونۀ بارز آن برخی از انجمنهای تخصصی مرتبط با کتابخانه و کتابداری و علم اطلاعات است. ضعف موجود در نگاه تخصصی و عمیق به حوزههای گوناگون مرتبط با کتابخانه، کتابداری و علم اطلاعات و ایجاد محیطی رقابتی، دوستانه، جذاب، آموزنده و حداکثری سبب شده تا کمتر “اجتماعی” فراگیر، دائمی، باانگیزه و هدفمند از بسیاری از متخصصان عرصههای مختلف موضوعی شکل بگیرد. قطعا از جمله علتهای اصلی این است که چنین “اجتماع” آموزشی، پژوهشی و حتا تخصصی در بیرون از نهاد انجمن حضور چشمگیری ندارد تا تشکلهای کوچک و بزرگ مرتبط با آن به شکل مستقل یا در دل یک انجمن بزرگتر شکل بگیرد (در اینجا بیشتر مفهوم کار گروهی و جمعی مد نظر است و نه ایجاد نهادی که اعضای آن تعلق خاطر آنچنانی به گروه و کار گروهی بر اساس منافع و برنامههای مدون آن نداشته باشند. چنین آسیبی خطر تبدیل گروه بهعنوان ابزاری برای دسترسی به اهداف شخصی و فردی را افزایش خواهد داد.) برای مثال گروههای چندنفره و شاید حتا فردی زیادی را سراغ نداریم که گروه یا فرد مورد نظر در یک زمینۀ موضوعی خاص آنقدر عمیق شده باشد که زیر و بم آن را به جامعۀ علمی و عمومی معرفی کرده باشد، یکی از نمونههای عینی آن کارهای پژوهشی و مطالعاتی آذرنگ در حوزه نشر است که بهتنهایی آن را بهعنوان یک حوزۀ آموزشی و پژوهشی چندبعدی مطرح کرده است اما متاسفانه هنوز “اجتماع” آموزشی و پژوهشی در خور این حوزه شکل نگرفته است؛ یعنی همان اجتماع دوستانه اما رقابتی و علمی که چند نفر با هم و در کنار همسالهای سال جستجو کنند، همکاری کنند، رقابت کنند، بحث و جدل کنند، نقد کنند و نقد شوند، تا اجتماعی شاداب از دانشمندان این حوزه شکل بگیرد (چیزی شبیه مکتبهای فکری، حلقههای علمی و همکاریهای پژوهشی در غرب). متاسفانه چنیین اجتماع و فضای علمی حتا محدودی نیز در کشور وجود ندارد تا اعضای آن بحثها و منافع مشترک خود را در یک اجتماع ثالث مثل انجمن پیگیری کنند.
نمونۀ بزرگتر یکی از اجتماعات نسبتا موفق کارهایی است که شورای کتاب کودک و برخی از نهادهای مرتبط با آن در حال انجام آن هستند؛ البته بدون ادعای اینکه یک انجمن و یا حتا اجتماع پژوهشی را تاسیس کردهاند. اما واقعیت موضوع چیزی جز این نیست که اجتماعی موفق از متخصصان با اهدافی بسیار خاص است؛ قطعا مهمترین راز موفقیت این گروه، نحوۀ مدیریت آن و تعریف مجموعۀ کارهایی است که هر کدام با ذوق و شوق در حال انجام آن هستند.
داستان انجمن کتابداری پزشکی، رشتۀ کتابداری پزشکی، رشتههای کتابداری با گرایشهای علوم پایه، هنر، علوم انسانی و حتا رشتۀ علم اطلاعات و دانششناسی نیز نمونههایی عینی از این است که انجمنهای رسمی و غیررسمی در ایران کمتر انجمن یا اجتماعی از نوع متخصصان است. اغلب اجتماعی از افرادی است که در رشتهای فعالیت دارند که نه بر روی عنوان و محتوای رشتۀ خود توافق جمعی دارند و نه این اجتماع بر اساس یک علاقه علمی، تخصصی، و موضوعی برای دسترسی به هدفی ثالث و اجتماعی است.
گروهها و رشتههای تخصصی دانشگاهها نمونۀ بارز دیگری از این گروهها و اجتماعات است. در چنین شرایطی بیشتر افراد بر اساس منافع یا احساسی درونی، ذهنی و فردی و یا حداکثر منافع یک گروه محدود در یک چنین جمعی حاضر میشوند و بر همین اساس نیز از آن دور میشوند؛ اغلب فردی جاهطلب یا ناآگاه اما قدرتمند، افرادی را از گروه بزرگتر دور هم جمع، و دیگران را منزوی میکند و بدین ترتیب اهداف کل گروه علمی و آموزشی را در جهتی سوق میدهد که خود میخواهد. کمترین ضرر رواج چنین آسیبهایی در گروهها و انجمنهای علمی این است که همافزایی، همدلی و همکاری گروهی را از گروه یا انجمن علمی/ آموزشی/ صنفی یا هر کارکرد دیگر میگیرد یا آن را ضعیف میکند؛ چیزی که هستی گروه یا انجمن به آن قائم است و نفس تشکیل آن است. در واقع از جمله بزرگترین آسیبهای نهادهای علمی است. زیرا هست و نیست گروهها و انجمنهای علمی را تهدید میکند. البته رواج هر چه بیشتر رویکردهای موضوعی یا هستههای فکری موضوعی و تخصصی از جمله روشها برای استحکام گروههاست که متاسفانه در ایران به دلایل متعدد شکل نمیگیرد. حتا افراد در آموزشها و پژوهشهای فردی خود نیز اغلب در سطح حرکت میکنند و نه در عمق یک موضوع. البته که یکی از دلایل سطحینگری نیز نگاه فردی (و نه گروهی و نهادی و حتا ملی به آموزش، پژوهش و حتا مدیریت نهادهای اجتماعی) است. چرا که در رویکرد گروهی/ نهادی/ ملی هر فرد/ گروه یا نهادی در راستای اهداف، تخصصها و مهارتهای خود در گروه حضور دارد. وی باید با نگاه به گروه و اهداف آن در عمق موضوع تخصص و مهارت خود حرکت کند تا در مجموع به هدف خود برسند.
احساس تنهایی و سردرگمی در گروه از نظر موضوع اندیشه و کار و تلاش جمعی شاید یکی از مهمترین آسیبهای یک انجمن یا گروه علمی باشد. همانگونه که اشاره شد، هماندیشی یا همکاری اعضای یک انجمن میتواند دلایل گوناگون علمی، آموزشی یا حرفهای/ صنفی داشته باشد. اما نکتۀ مهم این است که همکاری علمی، آموزشی یا صنفی افراد اغلب باید حول یک کار علمی، آموزشی و صنفی واحد و مشترکی باشد که قرار است آنها را دور هم جمع کند. چنین همکاری و هماندیشی و تفکر و تحقیق و آموزش عمیقی در خارج از محیط انجمن باید وجود داشته باشد و حتا قبلا شکل گرفته باشد. مستندات بسیاری از همایشها و مجلات علمی نشان میدهد که بیشتر یک نگاه کمی حاکم است تا پژوهشهای عمیق و کیفی و ناظر بر حل مساله (چه از سوی نهادهایی که قرار است از نتایج پژوهشها استفاده کنند و چه خود پژوهشگر).
طبیعتا موفقیت یا آسیبهای اجتماعی در انجمن هم نمود مثبت یا منفی خواهد داشت. متاسفانه در حال حاضر بیشتر شاهد آثار منفی این پدیدۀ اجتماعی هستیم. در چنین شرایطی یکی از اولویتهای راهبردی اعضای هیات مدیره و کمیتههای علمی انجمن میتواند این باشد که با نگاه خلاقانۀ خود ضعفها، خلاها و تواناییهای موجود در جامعۀ حرفهای را شناسایی کنند و با کمک متخصصان حوزه، انگیزه و نشاط کار گروهی را در جامعۀ علمی و صنفی ایجاد کنند و یا حداقل فعالیتهای انفرادی را در جهت اهداف اجتماعی عمق بخشند. تدوین شاخصهایی توسط انجمن برای ارزیابی افراد و نهادهای حرفهای و بخصوص نقد و ارزیابی آنها با توجه به این شاخصها یکی از مهمترین ابزارها برای تاثیرگذاری بر گروهها، انجمنها، نهادها و حتا افراد متخصص، و راهبری آنها در جهت منافع حرفه و اجتماع است که به آن اشارۀ بیشتری خواهد شد.
افزایش مشارکت و راهبرد مدیریت انجمن
راهبرد اخلاقی، رفتاری و حرفهای اعضای هیئت مدیره، روسا و اعضای کمیتههای انجمن باید این باشد که تا حد ممکن دیگران را وارد بازی کنند و خود به وظایف برنامهریزی، رهبری، کنترل و ارزیابی بپردازند، برای آن برنامۀ مدون داشته باشند و پاسخگو باشند. درگیری مدیران در کارهای غیرمدیریتی و فعالیتهایی که میتوان (به قصد جذب مشارکت حداکثری، ایجاد ذوق و شوق و تحرک اجتماعی، آموزش انجام کارهای گروهی و مانند آن) به دیگران سپرد چیزی جز ضعف مدیریت نیست و نتیجۀ آن کاهش مشارکت و با نگاه بدبینانهتر ایجاد انحصار است. تصور این که بهجای تمرکز بر کار موظف، وظایف دیگران را بر دوش خود حمل کنیم، کار فیسبیلالله ما بیشتر شود، فداکاری و ازخودگذشتگی بیشتری داشته باشیم، ثواب و اعمال صالحۀ ما بیشتر گردد بهنظرم چیزی جز دور شدن از وظایف خاص یک مدیر نیست. عدهای تصور میکنند کار داوطلبانه چه منافع شخصی دارد که عدهای انجمن را محل و محملی برای کسب و کار شخصی خود قرار دهند! به نظر میرسد اختلاف نظر در این زمینه بیش از هر چیز به تعریف “منافع” وابسته است. منافع همیشه به معنای منافع مادی و درآمد مالی مستقیم نیست گرچه یکی از پرتکرارترین آنهاست. زنجیرۀ وسیع ارتباط و اعتبار از جمله این منافع است که میتوان از آن برای دسترسی به بسیاری از منافع دیگر هزینه شود. اهداف اجتماعی و خیرخواهانه از جملۀ این منافع است. ارتقای کل حرفه، و نیز آموزش خود و دیگران یکی دیگر از منافع است. احساس خوب همکاری و همدلی منفعت بزرگ دیگر است. ارضای احساسات فردی و اجتماعی نیز منفعتی دیگر است. در میان احساسات پاک و نوعدوستانه ممکن است ارضای آگاهانه یا ناآگاهانۀ احساسات و عواطفی چون خودبرتربینی، برتریجویی، جاهطلبی، حسادت، خودبینی، خودخواهی و مانند آن دخیل باشد که آزارش عمدتا متوجه خود و دیگران است و نیز عاملی برای کاهش مشارکت در نهادهای اجتماعی و همکاریهای گروهی. منشا بسیاری از رفتارهای ناپسند موجود در نهادهای اجتماعی و حتا در روابط حرفهای اغلب همین نوع احساسات است. حتا احساسات پاکی چون مهربانی، گذشت یا نوعدوستی افراطی و مانند آن ممکن است موجب آلودگی محیطهای حرفهای با انواع ملاحظات غیرحرفهای شود که آسیب بزرگی در نهادهای اجتماعی از جمله انجمن است. نقد و ارزیابی از هر دو نوع آن لطمه میخورد. امنیت خاطر مدیران ناکارا و بدون خلاقیت، و احساس امن مدرسان، محققان، مترجمان، و نویسندگان بدون دانش و مهارت کافی از همین محل تغذیه میکند. پس مشاهده میکنیم که منافع شامل طیف گستردهای از مالی تا ارضای نیازهای فردی/ شخصی/ و اجتماعی است. هر کدام اینها میتواند در جای خود چالش و آسیبی جدی باشد و فردی را از انجمن دور سازد و یا کارایی آنها را کاهش دهد. با وجود همۀ اینها اگر برخی از ویژگیها یا منافع ظاهرا منفی و فردی موجب تقویت نهاد اجتماعی انجمن شود نباید چندان نگران آنها بود. مثل بلندپروازی و حتا جاهطلبیهای کنترلشدهای که عاملی برای تلاش مضاعف برخی از افراد است. انجمن اگر بتواند سکوی پرش جوانان جویای کار و مهارت و آموزش باشد از بهترین نوع منافع است که باید به استقبالش رفت!
مدیران انجمن باید به بهانههای گوناگون اعضا و حتا غیراعضا را در کارهای کوچک و بزرگ سهیم کنند و تا حد ممکن کارها را به دیگران واگذار کنند. بهنظرم هر چه در یک کمیته یا فعالیتی خاص نام اعضای هیئت مدیره، رئیس کمیتهها و اعضای آنها و نیز سایر مدیران انجمن کمتر حضور داشته باشد آن حوزۀ خاص بیشتر توانسته افرادی را جذب اهداف و وظایف انجمن کند و کادرسازی میشود. چنین راهبردی سبب میشود تا مدیران انجمن بیشتر به وظیفۀ مدیریتی خود بپردازند تا کارهای حاشیهای. تعریف و تدوین اهداف، سیاستها، راهبردها، برنامههای درازمدت و کوتاهمدت، هماهنگی، نظارت، ارزیابی، کنترل، ایجاد انگیزه و همۀ آنچه که در متون پایۀ مدیریت بر آنها تاکید شده است از هر چیز دیگری مهمتر است و به خلاقیت و دانش و کار و تلاش زیادی نیاز دارد. درگیری زیاد در کارهای اجرایی و غیرموظف اغلب پوشش یا بهانهای است برای سرپوش گذاشتن بر ناتوانی در کارهای مدیریتی و وظایف اصلی. تحلیل فعالیتهای مدیران انجمن در تمامی سطوح و مقایسۀ آن با کارهای انجام شده و دلایل احتمالی ضعف و قوت در حوزههای گوناگون کار مهمی است که به نظرم باید همواره در دستور کار انجمن باشد. سپردن مطالعۀ نحوۀ مدیریت انجمن و ارزیابی فعالیتهای کوچک و بزرگ به محققانی شاخص، منتقد و بیرون از حلقۀ مدیریتی انجمن نیز سوگیری احتمالی (خواسته و ناخواسته) را کمتر میکند. انتشار برنامههای مدون انجمن در بخشهای گوناگون و نیز انتشار آمار و اطلاعات کارهای انجامشده در سایت نهتنها زمینه را برای تحقیق دربارۀ کموکیف فعالیتهای انجمن برای دسترسی به اهداف مورد نظر فراهم میکند بلکه یکی از شاخصهای مهم ارزیابی انجمن نیز هست.
مشکلات برونحوزهای و درونحوزهای
ایجاد ارتباط با حوزههای اثرگذار و اثرپذیر نیز از جمله وظایف انجمن است که کمتر به آن توجه شده است. در مجموعۀ یادداشتهای منتشر شده در خبرگزاری لیزنا با عنوان “مسائل و چالشهای تولید و مصرف محتوا/ نشر در ایران” به این نکتۀ مهم با مصداقهای متعدد بارها اشاره شد که بیشتر مشکلات مرتبط با نشر و تولید و مصرف محتوا و بیشتر مشاغل محتوامحور به عوامل برونحوزهای مربوط است و به هر کدام آنها اشارۀ نسبتا مفصلی شد.. تاثیر بر عوامل برونحوزهای از جمله وظایف مهم متخصصان یک حرفۀ از جمله کتابداران و متخصصان مرتبط با اطلاعات و اطلاعرسانی است. نظام آموزش و پژوهش کلان، سیاستها و راهبردهای مدیریت رفتارهای فردی و نهادی، قوانین و مقررات مرتبط با تولید و مصرف اطلاعات از جمله عوامل مهم برونحوزهای است. شناسایی و تعامل با این حوزهها و متخصصان و سیاستمداران و برنامهریزان آنها به قصد انتقال دانش به/ از آنها وظیفهای مهم است که اغلب (به این بهانه که مرتبط نیست یا از دسترس آدم خارج است) به آنها کمتوجهی یا حتا بیتوجهی شده است. شاید به این دلیل روشن که ناآگاهی یا ضعفهای درونحوزهای آشکاری در این زمینهها وجود دارد.
برای مثال کتابداران همواره از ضعف مطالعه و کتابخوانی در کشور گلهمندند اما اغلب فراموش میکنند که خود از همین گروه هستند (یعنی اهل مطالعه و پژوهش عمیق نیستند)؛ آنها اگر حداقل خود عادت به مطالعه داشتند (فارغ از پژوهش عمیق و نیز داشتن برخی از مهارتهای فنی دیگر!) شاید حضور آنها در برخی از نهادهای آموزشی و پژوهشی از جمله و بخصوص در مدارس، کتابخانههای عمومی، و حتا سایر کتابخانهها موثرتر بود. کتابداران و کتابخانهها خود در این زمینه، یعنی ایجاد عادت به مطالعه و کتابخوانی دارای وظیفۀ حرفهای و سازمانی هستند. البته اینها یکی از ضعفهای بسیار مهم درونحوزهای است که بخصوص مانع شناخت آسیبها، راهحلها، و کسب مهارتهای ذهنی، رفتاری، کاری و حرفهای میشود. تاثیر بر عوامل برونحوزهای مثل نظام آموزشی و پژوهشی، اصلاح قوانین و مقررات، شناخت عوامل فنی، اجتماعی، سیاسی، روانی، فرهنگی و اقتصادیِ موثر بر تولید و مصرف اطلاعات نیازمند دانش و شناختی چندبعدی و برونحوزهای است که اغلب ضعفهای درونحوزهای مانع شناسایی و برخورد هدفمند و برنامهریزیشده با آنهاست. تجربههای جهانی در حوزههای گوناگون از جمله و بخصوص حوزۀ اطلاعات و ارتباطات نشان داده است که ارتباط مناسب یک حوزه با حوزههای دور و نزدیک آن، موجب انتقال دانش علمی و فنی و ارتقای جایگاه آن در اجتماع میشود. فعلا وارد جزئیات عوامل برونحوزهای نمیشوم و علاقهمندان را به یادداشتهای اشاره شده در لیزنا و منابع دیگر ارجاع میدهم. مختصر آن که معرفی اهمیت یک حوزه به حوزههای دیگر و نیز شناسایی و اصلاح آسیبها و چالشهای برونحوزهای از جمله وظایف بسیار مهم هر حوزه است. طبیعی است که دفاع از حوزه و ارتقای جایگاه آن یکی از وظایف مهم و ذاتی انجمنهای علمی و صنفی است. اما ضعفهای ساختاری و زیرساختیِ درونحوزهای و برونحوزهای مانعی بزرگ در این راه است که به مهمترین آنها در بخشهای گوناگون اشاره کردم: سرجمع آن، ضعفهای درونحوزهای است.
دلایل فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی برونحوزهای و زیرساختی زیادی برای مشارکت پایین افراد در نهادهای مدنی مربوط به خودشان وجود دارد اما هرگز نمیتوان از نقش و تاثیر رفتار فردی و نهادی تکتک اعضای یک جامعۀ حرفهای غفلت کرد. رفتارهای فردی و نهادی مثبت در درجۀ اول شامل تلاشهای خلاقانه و انگیزهها و جاذبههای اعضای هیئت مدیره و کمیتههای خود انجمن میشود؛ سایر نهادهای ملی مرتبط با این حوزه، نویسندگان، استادان، محققان، و منتقدان هم قطعا در رتبۀ بعدی هستند. حتا باید نقش و جایگاه همۀ کسانی را به حساب آورد که توانی دارند و میتوانند در جایگاه رهبری انجمن و کمیتههای آن و یا سایر فعالیتهای خاص مرتبط با انجمن و حرفه باشند اما نیستند، و نیز کسانی که نباید در این جایگاه باشند اما هستند و شاید بههمین دلیل نیز جایگاه و عرصه را برای بسیاری از افراد تنگ کردهاند!
البته متهم کردن یک نهاد اجتماعی مثل انجمن به کمکاری یا هر ضعف دیگر کاری است آسان و شاید گاهی توجیهی برای عدم مشارکت خودمان در نهادهایی که متعلق به همۀ ماست؛ به همان نسبت گله و شکایت از کسانی که نق میزنند، و یا بهنظر بیتفاوتاند، و در مسائل حرفهای و اجتماعی مشارکت ندارند! استاد آذرنگ به نکتۀ ظریفی در این زمینه اشاره کردند که آرمانها به همان نسبتی که میتواند موجب نزدیکی افراد به هم و یا حضور در نهادهای اجتماعی باشد موجب دوری آنها نیز میتواند باشد؛ اشارهای ظریف به رفتار بسیاری از متخصصان است که به دلیل آرمانهای فردی و اجتماعیشان در برخی از نهادها یا گروههای اجتماعی حضوری کمرنگتر دارند و یا اصلا نیستند. یکی از وظایف بسیار مهم مدیران انجمن به نظر میرسد برنامهریزی برای جذب این دسته از افراد و ایجاد اعتماد اجتماعی و حرفهای است. به این نکته راهبردی هم باید توجه کرد که جذب افراد همیشه به معنای عضویت آنها در نهاد انجمن و یا حضور فیزیکی در چنین مجامعی نیست. آنچه موجب قدرت یک انجمن میشود کموکیف مجموع فعالیتهایی است که در حرفۀ مورد نظر انجام میشود؛ شاید یکی از مهمترین آنها میتواند کیفیت پژوهشهای علمی و کاربردی، پایاننامهها و نیز کموکیف آموزشهای حرفهای باشد. انجمن برای هدایت جامعۀ حرفهای و تاثیرگذاری بر اجتماع بیش از هر چیز به فکر و ذهن و ایده و خلاقیت و نوآوری افراد و نهادهایی وابسته است که راه و مسیر و الگوها را ترسیم کرده باشند. ایجاد فضای نقد و بررسی و به دور از تعارف و البته مودبانه و اخلاقی از جمله فعالیتهای مهمی است که انجمن میتواند در آن پیشگام باشد. طبیعتا فضای نقد و بررسی جدی سبب دوری برخی از افراد از انجمن و سایر نهادها میشود که باید از آن استقبال کرد! زیرا حضور و جایگاه پررنگ افراد کمتوان در انجمن یا سایر نهادها و برعکس، یعنی حضور کمرنگ افراد پرتوان و خلاق یکی دیگر از شاخصهای مهم برای ارزیابی شکست یا میزان توفیق انجمنهای علمی است.
انجمن ماهیتا نهادی ترکیبگر است.
فریدمن چند گروه از شغلهای ویژۀ جهان مسطح را نام میبرد که یکی از آنها ترکیبگران است. با توجه به تخصصی شدن دانش، مهارتها و فرایندهای کاری در حوزههای گوناگون، نیازمند مشاغلی هستیم که ماهیتا ترکیبگر هستند. تخصصیشدن علوم تا حدی پیش رفته که گاهی متخصصان یک حوزه، حتا از نتایج پژوهش همکاران خود در همان زمینۀ نزدیک سر در نمیآورند و یا بهسختی آن را درک میکنند. ترکیبگران نتایج حوزههای گوناگون را با هم ترکیب میکنند تا نتیجۀ جدیدی حاصل شود و همافزایی بیشتر گردد. این ترکیبگری نهتنها بین دو یا چند حوزه مثل علوم رایانه و کتابداری بلکه در خود یک حوزه هم لازم است. طراحی یک دوره آموزشی تازه در حوزه کتابداری، ایجاد پیوند بین دو یا چند رشته، ایجاد هماهنگی و طراحی راهبردهای چندبعدی و مانند آن همگی نیازمند چنین مهارتی است. در واقع در کنار تخصصگرایی و عمیق شدن افرادی در یک یا چند حوزۀ بسیار خاص به افرادی نیاز است که تخصصشان ترکیبگری باشد. اگر برنامهای راهبردی و عملیاتی برای مهارتهای مورد نیاز، تعریف مشاغل، تدوین برنامههای آموزشی، نحوۀ آموزش، و ارزیابی و توسعۀ آنها طراحی شود، جامعۀ علمی و حرفهای کار و وظیفۀ اصلی خود را بهدرستی انجام داده است و میتوان انتظار بهبود اوضاع را داشت. البته بهشرطیکه ایجاد مشارکت فعال، باانگیزه و با نشاط جامعۀ حرفهای هم بخشی از آن باشد.
هرقدر ما ترکیبگران شایستهای باشیم و بتوانیم اجزای نامتناجس را به هم بیامیزیم، نیاز ما به مدیران، نویسندگان، معلمان، تهیهکنندگان، روزنامهنگاران و ویراستارانی باصلاحیت که بهشایستگی بتوانند توصیف کنند و شرح دهند، بیشتر خواهد بود، کسانی که بتوانند با درک پیچیدگیها، آنها را به سادگی و وضوح تشریح کنند. (فریدمن، ص. 309) چنانچه با شایستگی قابلیت تشریح کار پیچیدهای را داشته باشید، به فرصتها پی میبرید و اجزای قابل ترکیب را خواهید شناخت؛ و هر قدر بیشتر توان جستجوی مضامین و دستیابی به آن را داشته باشید، فیلترهای غربالگر و تبیین و توصیفکنندگان نیز برایتان اهمیت بیشتری خواهد یافت. ارزش آمازون در فروش کتاب با تخفیف 30 درصد از بهای پشت جلد نیست، بلکه در شیوۀ یاری دادن به شما در انتخاب سریع و آسان از میان اقیانوس کتابهای موجود و دسترسی به کتابهای مورد علاقه است. (ص. 310)
انجمن ماهیتا ترکیبگر است. هم از این نظر که ترکیبی از اعضای یک حرفۀ تخصصی با سلایق، دیدگاهها و تخصصهای گوناگون است و نیز ساختار تصمیمگیری و تصمیمسازی در این نهاد اجتماعی بهگونهای است که لازمۀ موفقیت آن ترکیب دیدگاهها، سلیقهها، تخصصها، مهارتها و نتایج علمی و تخصصی به منظور دسترسی به بهترینهاست. در واقع مهمترین ویژگی اعضای هیئت مدیره نیز باید ترکیبگری باشد.
نمونهای از ترکیب دو یا چند رشته یا مهارت: پیشنهادی آموزشی
در صفحات قبل به این نکته اشاره شد که هنر و موسیقی، سرگرمی و ورزش، کتاب و ادبیات، نقاشی و سایر انواع هنرها، ترکیب رشتههای گوناگون با هم برای ایجاد رشتهای تازه، ارتباط بینرشتهای یا چندرشتهای از عوامل بسیار مهم در رشد خلاقیتهای ذهنی و دسترسی به کارایی و کارکرد بهتر و بیشتر است. نمونههای زیر الگوهای جالب و البته تا حدی آشنایی برای جذب دانشجو، آموزش مهارتها و ایجاد رشتههای تازه است که در همۀ این زمینهها ضعف اساسی وجود دارد. قطعا استقبال از چنین راهبردهایی برای ایجاد رشتههای تازه و نیز آموزش مهارتهای میتواند تحولی اساسی در جایگاه حوزه و تناسب هر چه بیشتر آن با نیازهای اجتماعی ایجاد کند.
جورجیا تِک یکی از دانشگاههای معتبر آمریکا گزارش میدهد تا اوایل سال 1990 تنها 65 درصد ورودی از دانشگاه فارغالتحصیل میشدند و مابقی عمدتا به دلایل برنامۀ درسی و فضای آموزشی سرد و بیروح آنجا را ترک میکردند. کلاف، رئیس انستیتو با مطالعۀ زیاد به این نتیجه رسید که باید راهبرد “آموزش شایسته” را جایگزین “آموزش بیشتر” کند. وی میگوید تعداد زیادی از مهندسانی که طی سالها با آنها همکاری داشت جزو شاگردان ممتاز مهندسی نبودند اما آنها با رسم اندیشۀ خلاق آشنایی داشتند. آنها معادلۀ حسابان را بهتر از بقیه حل نمیکردند اما بهتر از بقیه از عهدۀ تشریح مشکلی که هدف حسابان رفع آن بود بر میآمدند… آنها غالبا انسانهایی با استعداد ذاتی بودند.
کلاف، رئیس انستیتو با مطالعۀ بیشتر متوجه شد که تعداد بسیار زیادی از این دانشجویان مستعد، علافمند به مجاری خلاق، سوای آنچه در کلاس تجربه میکنند، هستند. از جمله فیلمسازی، ساختن آهنگ، یا مشغولیتهای نامتعارف دیگر. به این فکر افتادم تا تعداد این افراد را بیشتر کنم تا دانشجویان تکبعدی در کنار شاگردان متفاوتتر، رشد چندبعدی داشته باشند. وی بر همین اساس نحوۀ پذیرش دانشجو را متحول کرد و برای جذب دانشجویان مهندسی، کسانی را پذیرش کرد که اهل موسیقی، آواز یا بازی در یک تیم نیز باشند. برداشت موجود این بود که کسانی که علائق جنبی دارند، اجتماعیترند، در موارد نیاز راحتتر درخواست کمک میکنند. به کسانی که نیاز به کمک دارند بیشتر کمک میکنند، افقی فکر میکنند …. و توان برقراری پیوند بین عناصر مختلف از رشتهها و زمینههای دیگر را دارند. امروز بیش از 50 درصد دانشجویان جورجیا تِک موسیقی مینوازند یا به نوعی در گروههای موسیقی شرکت دارند. تعداد فارغالتحصیلان وی 11 درصد در سال 2005 بیشتر شد. (فریدمن، ص. 336-337) به گفتۀ کلاف چنین افرادی قابلیت بالاتری در ترکیب یا هماهنگسازی ایدههایی از رشتههای مختلف متعدد خواهند داشت. (ص. 339)
آنها بعدا گرایش علوم رایانه را در 9 رشته بازطراحی کردند: هر رشته ترکیبی از رایانه و رشتهای دیگر و در واقع سنتزی از دانایی – خالق ارزش واقعی – بود…. در واقع اخذ مدرک علوم رایانه جورجیا تِک مستلزم اتمام دو رشته است. برای مثال رایانه و هوش، رایانه و تجسم، کاربری رایانه و اطلاعات، کاربری رایانه و مردم، کاربری رایانه و رسانهها، کاربری رایانه و مدلسازی و غیره. همینطور لازمۀ رشتۀ کاربری رایانه و رسانه این است که دانشجویان دورههای علوم رایانه، ارتباطات، نگارش و هنرهای آزاد را بگذرانند…. این دانشجویان با درسهای از گرافیک رایانهای تا هملت، از ادراک انسانی تا تعاملات داستانی سرو کار دارند. برای اینکه طراح برجستۀ بازیهای رایانهای شوید اینجا همان نقطهای است که باید از آن شروع کنید (ص. 340). برخی از دانشجویان دو یا سه رشته را با هم ترکیب میکنند تا نتیجۀ بهتری کسب کنند. مثلا رایانه و مردم برای تولید و ارزیابی سیستمهایی با رویکرد انسانی تربیت میکند. همین دانشجویان میتوانند برای مطالعۀ تعامل انسان و روبات، رشتۀ خود را با رشتۀ رایانه و تجسم درآمیزند. (ص. 340) هدف این رشتهها پیوند بین اجزا به شیوهای معنادار است. به همین دلیل است که یک دانشگاه به طور کلی باید به این شیوه اداره شود. بخشینگری خلاف عقل است و تحول باید دربرگیرندۀ کل رهیافتها باشد. این کار کوچکی نیست. (ص. 341)
شاید متخصصان کتابداری و کتابخانه، یا دانشمندان علم اطلاعات بیش از بسیاری از حوزههای دیگر به چنین رهیافتی در آموزش و پژوهش و ارتقای مهارتهای شغلی و کاری نیاز دارند. جذب فارغالتحصیلان رشتههای دیگر در مقطع فوقلیسانس از جمله رهیافتهای جهانی (و زمانی نه چندان دور در ایران بود) و اینچنینی بود. البته کیفیت آموزشها از یک طرف و جذب کتابداران متخصص موضوعی در همان جایگاه خاص خود از جمله آسیبهای این رهیافت در ایران بود که بعدها با ایجاد رشتۀ کتابداری در مقطع لیسانس و 4 گرایش موضوعی قرار بود حل شود اما به چیزی ختم شد که گویای شکست رهیافت قبلی (حداقل در اجرا و شاید هم در برنامهریزی) بود. مطالعۀ سیر کلی این دورههای آموزشی نشان میدهد که سیاستها و راهبردهای آموزشیِ رشته، آگاهانه یا بیشتر ناآگاهانه به سمتی رفت که بیش از پیش ارتباطش با حوزههای موضوعی کتابخانه (با فلسفۀ کار با منابع موضوعی) کمتر و کمتر شد: از کتابدار فوقلیسانس با تخصص موضوعی به گرایشهای چهارگانۀ موضوعی، و سپس علم اطلاعات و دانششناسی. ناسپاسی است اگر شکست یا ضعف این دورهها و آموزشها را تماما به طراحی برنامۀ آموزشی رشته نسبت دهیم. زیرا کموکیف اجرای دورهها میتواند حتا بهترین دورههای آموزشی را هم ناکام بگذارد و اتفاقا در این زمینه نیز چیرهدستیم! با این حال به نظر میرسد در طراحی این دورهها نهتنها از تجربههای جهانی بلکه ملی نیز استفادۀ درستی نشده است. شاهد آن فاصلهای است که با برنامهها و دورههای آموزشی و بخصوص راهبردهای متنوع موجود داریم.
انجمن باید به این نکته توجه داشته باشد که مهمترین اتفاق باید در حوزۀ آموزش و پژوهش رخ دهد. شناخت دقیق از برنامهها، دورهها، محتواها و تجربههای آموزشی سایر کشورها، نحوۀ ارزیابی و کنترل آنها و نیز نقش انجمن در تدوین و ارزیابی آنها باید به طور جد و دائمی، پیگیری شود و نحوۀ مشارکت و همکاری اعضا و غیراعضا در آن روشن و شفاف باشد. نظام آموزشی و پژوهشی کشورهای پیشرفته به اقیانوسی شبیه است که رودخانهها و جویهای متعددی به آن سرازیر میشوند: رودخانهها و جویها همان دانشجویان و استادان و محققانی هستند که در داخل این نظام و اقیانوس آرام میگیرند؛ آموزش میبینند، پژوهش میکنند، و از بروندادهای آن نیز جامعه را سیراب میکنند (مانند انواع مهارتها، ابداعات، روشها و راهبردهای تازه و غیره و غیره). برخی از این رودخانهها و جویها اجازه دارند که برای رسیدن به اقیانوس مسیرهای دیگری را انتخاب کنند که گاهی با نام مکتبهای فکری و آموزشی، رشتههای آموزشی و پژوهشی تازه، درسهای تازه، محتواهای تازه، شغلهای تازه و تازههای دیگر است البته تا زمانی که چشمۀ زایایی باشد و برای جامعه کارایی داشته باشد. باید به یک ساختار و نظام آموزشی انعطافپذیری برسیم که راه خلاقیت فردی/ گروهی/ نهادی در تدوین برنامهها و نیز اجرا و آموزش و یادگیری باز باشد و هر فرد یا نهادی بتواند راه خود را بر اساس نیاز جامعه و توانش انتخاب و طی کند (البته تاوان و پاداش آن را نیز باید بپذیرد).
نظام آموزشی و پژوهشی ما سرزمین سوخته و ترکداری است که بهنظر نمیرسد هیچ رود و جوی و حتا سیلابهای ناگهانی نیز بتواند آن را سیراب کند و در آن آرام گیرد. زیرا هر ترک به سرزمینهای دیگری راه دارد. تنها راه، درزگیری ترکهای موجود در نظام آموزشی و پژوهشی و حتا درزگیری سایر نهادهای اجتماعی و مدیریت آنهاست. زمانی میتوانی باور کنی که درزگیری شد که رودها و جویها حداقل در یک دریاچۀ کوچک هم که شده آرام و قرار گیرند. مطمئنا روزی سرریز میکند و اقیانوسی بزرگ خواهد شد: راهی سخت و آسان. برخی از ترکها در محیط آموزشی و پژوهش ایران آنقدر بزرگ است که هر چشم ضعیفی نیز آن را میبیند. از همه مهمتر این که مواد و مصالح بسیار ساده آن و اوساکار آن را پیدا کنیم که خوشبختانه فراوان و کافی است اما ناآگاهی، خودخواهی، تعارف، ترس، بیانگیزگی، بدخواهی، بیاعتمادی، فریب، و بیش از هر چیز کوتولههای فکری موانع بزرگی است. قطعا بیش از هر زمان دیگر و پیش از هر چیزی به نور و روشنایی نیاز داریم: نور آگاهی؛ تا آسیبها و راهحلها حداقل برای خودمان روشن و مدون و آماده باشد. بسیاری از این آسیبها درونحوزهای است و میتوان با همت جمعی و گروهی برای آن چارهجویی کرد. انجمن بیش از هر نهاد دیگر میتواند و باید در این مسیر بیطرفانه و بدور از هرگونه سوگیری حضوری فعال داشته باشد و به ویژه مشارکت و حضور فعال همۀ متخصصان و صاحبنظران و تجربهها را تسهیل کند. بهتر است سازوکاری توسط انجمن ایجاد شود که استفاده از حداکثر دانش و تجربۀ جهانی و بهویژه ملی بر اساس یک رهیافت جمعی و اجماع حرفهای تضمین شود. فلسفۀ وجودی انجمن نیز همین است و جز این نیست.
فکر میکنم باید پیش از هر چیز یک نگاه راهبردی و کلان به آموزش و پژوهش در حوزۀ کتابداری، علم اطلاعات و سایر مشاغل و حوزههای محتوامحور و ارتباط ما با آن، بازار کار، مهارتهای مورد نیاز، نهادهای آموزشی و پژوهشی موجود در حوزه، و حتا نگاهی راهبردی به تمام عوامل مهم اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی ملی و جهانی موثر بر حوزه داشته باشیم تا بتوانیم اهداف، خواستهها، مسیرهای گوناگون، راهبردهای اصلی و ساختارهای درست را پیشبینی و ترسیم کنیم. متاسفانه چنین نگاهی در حوزه موجود نیست و یا ضعف دارد و اغلب عجولانه و بر اساس ارضای یکی از چندین راهبردها و سلیقههای ناپختۀ موجود است. معتقدم این توان و خواست و انگیزه برای ایجاد تغییر موجود است اما مشکل اساسی یک نگاه راهبردی، خلاقانه، کلان، و ملی است که از تجربههای جهانی استفاده کند و در عین حال متکی به یک دستور صرفا بالادستی نباشد.
به نظر میرسد گروهها و نهادهای آموزشی و پژوهشی در عین حال که باید از اهداف و برنامههای کلی تبعیت کنند و ارزیابی شوند اما در اجرا باید تا حد زیادی مستقل باشند. برای مثال آیا ضرورتی دارد که حتما و صرفا یک رشتۀ کلی به نام علم اطلاعات و دانششناسی و یا با هر نامی دیگر با همان محتوای قبلی داشته باشیم؛ با این همه ضعف در برنامه، اهداف، درسها، شرح درسها، آموزشها و غیره و غیره؛ آیا لازم است همه مهارتهای مورد نیاز جامعه در حوزههای مرتبط با علم اطلاعات و کتابخانه و کتابداری را در همین یک سبد قرار دهیم. متاسفانه دوره کارشناسی ارشد و دکترا نیز تا حدی همینگونه است. قطعا جامعه به مهارتهای مختلف در سطوح گوناگون این حوزه نیاز دارد و به همین دلیل باید ساختاری را پیشبینی کرد که نهادهای آموزشی و پژوهشی انعطافپذیری لازم را در زمینه آموزش و پژوهش داشته باشند و در صورت ضعف نیز تاوان آن را پس دهند و ارزیابی شوند. در این صورت است که همۀ توان خود را به کار میگیرند تا متناسب با نیاز جامعه و توان خود برنامهریزی کنند؛ اگر نیاز جامعه در این زمینه به درستی ارضا شود، کارایی رشته افزایش یابد، مهارتهای آموزشی و پژوهشی افراد بیشتر و بیشتر گردد، متنوعتر شود، انگیزهها افزایش یابد، میزان تلاش و رضایت شغلی و فردی نیز افزایش مییابد و در این صورت جایگاه رشته و افراد نیز افزایش خواهد یافت.
برای مثال توجه نظام آموزشی به ایجاد گرایش علمسنجی یکی از تجربههای آموزشی و پژوهشی خوبی بود که البته اجرای نادرست و بیکیفیت آن میتواند همان وضعیت سابق را ایجاد کند. اجرای دورههای آموزشی و پژوهشی تکمیلی با دانشجویان و استادان و گروههای آموزشی و پژوهشی که توان و علاقه و انگیزۀ کافی را ندارند بیش از هر چیز موجب آسیب به رشته خواهد شد. قطعا اجرای یک یا چند دورۀ آموزشی محدود اما باکیفیت، و پرورش تنها چند محقق یا متخصص علاقمند و باانگیزه میتواند نتایج مطلوبتری داشته باشد تا صرفا گسترش کمی که نه نیاز بازار و تقاضا را در نظر دارد و نه به کیفیت محتوا و آموزش (از دانشجو تا مدرس و گروه آموزشی و غیره) میاندیشد.
انجمن باید و میتواند حداقل در مقابل نگاه کمی و بدون کیفیت، موضعگیری فعال، غیرانفعالی و بدون ملاحظهای داشته باشد و با ارزیابی آموزشها و ارائۀ بازخورد و راهبردهای لازم آن را در جهت درست هدایت کند.
انجمن علمی کتابداری/ علم اطلاعات و دانششناسی میتواند و باید اهداف، سیاستها، راهبردها و برنامههای مرتبط با آموزش و پژوهش حوزۀ خود را بهطور اساسی متحول کند و حتا فراتر از آن به مسائل برونحوزهای موثر بر آموزش و پژوهش در سایر حوزهها بهخصوص آموزش کودکان و نوجوانان و آموزشها و پژوهشهای دانشگاهی توجه کند. زیرا ارتقای جایگاه حرفههای مرتبط با محتوا نیازمند ارتقای جایگاه آموزش و پژوهش است به حدی که کتاب و مطالعه و آموزش و پژوهش به سرگرمی، لذت، نشاط، و ارتقای کیفیت مادی و معنوی زندگی تبدیل گردد. انجمن علمی میتواند با ایجاد مشارکت فراگیر متخصصان حوزه بر همۀ ارکان حوزۀ خود تاثیری عمیق و راهبردی ایجاد کند و ظرفیت نهادهای آموزشی، پژوهشی، کتابخانهها، کتابداران، و سایر متخصصان را در جهت همافزایی و همگرایی و ارتقای جایگاه مادی و معنوی حوزه ارتقا دهد. البته اینها بهمعنای دخالت در اهداف، وظایف و برنامههای آموزشی و پژوهشی افراد و نهادها نیست و نباید هم باشد. در یک جامعۀ آزاد و مدنی هر فردی میتواند با نقد و ارزیابی فعالیتهای حرفه در ارتقای کیفیت آن نقشی موثر داشته باشد؛ نهادهای غیرانتفاعی، بهویژه انجمن علیحده میتواند بهعنوان نماینده و روح بیدار جمع چنین نقشی برای خود قائل باشد و با بسیج متخصصان و محققان آنها را به نقد و ارزیابی و ارائۀ راهکار برای توسعۀ کیفی حوزه تشویق کند. این وظیفۀ اصلی انجمن و محققان و منتقدان است؛ اجرا یا عدم اجرای آن به افراد و نهادهایی وابسته است که در چنین وضعیتی گرفتارند و به این نقدها و پیشنهادات نیاز دارند:
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
این شاید یکی دیگر از مهمترین وظیفۀ انجمن نسبت به خود و حرفه است.
خلاصهای از بحثها و پیشنهادات
افراد شرکتکننده در این بحث و گفتگوی انتقادی تعدادی از مدرسان، محققان، دانشآموختگان و علاقمندان پروپا قرص همین حوزه و چند نفر از اعضای هیات مدیرۀ فعلی و سابق انجمن و شاخههای استانی آن بودند. حدود 100 پیام مرتبط با نقد انجمن و سایر مسائل حرفهای مطرح شد (شاید یک میزگرد پر و پیمان 4 ساعته).
برخی از کلیدواژهها و نکتههای مطرح شده برای مسائل کلی حرفه اینها بود:
* اهمیت خلاقیت و ایجاد ارزش افزوده؛ ایجاد جاذبه شغلی و کاری، شادیبخشی، تفکر خلاقانه، همافزایی، ترویج شیوههای خلاقانه کاری، ارائۀ روشی برای ایجاد تاثیر عملی کارهای کتابداران و کتابخانهها بر زندگی مردم و ارزشآفرینی، افزایش دانش فردی و حرفهای و کسب دانش از حوزههای دیگر، تلاش، امید و ابتکار، خوشبینی و اندیشههای نیک، اهداف روشن و درست، ناتوانی در ارائۀ تصویری درست از حوزه و رشته، ناتوانی در ترسیم هدفی واحد، حرکت انفرادی و ناهماهنگی فعالیتها، ناهمخوانی بین گفتار و عمل، جزیرههایی که باید در یک جهت کلی حرکت کنند، نداشتن هدف مشترک، بیانگیزگی بعد از اشتغال، بیعملی، انتظار از بزرگان و صاحبنظران در رفع مشکل، چارهاندیشی، و …. در مواردی این انتظار وجود داشت که انجمن باید در برخی از این زمینهها نقش راهبری داشته باشد.
* نقدناپذیری، موضعگیری در برابر نقد، ترس از اتهام به غرضورزی بهعنوان یکی از دلایل دوری افراد از نقد، مواخذه یا احساس مواخذه، خاموش کردن صدای مخالف، ایجاد مارپیچ سکوت در جامعه علمی، و ایجاد تصویر بهترین و کامل بودن از جمله انتقادات دربارۀ نقد به انجمن بود.
* نیل به اهداف شخصی، سکوی پرش شخصی، آسیب در انجمن و شاخههای آن، و احتمال در نظر داشتن برخی از این آسیبها در انجمن یکی از زمینههای بحث بود.
* طرح برخی از بحثهای آسیبشناختی و کلیگویی بهدلیل اعتقاد به عدم شفافیت، و بهطور خاص طرح نفع شخصي در كارهای داوطلبانه و استفاده از انجمن بهعنوان سكوي پرش از جمله مواردی بود که مخالفانی هم داشت.
* برخی مسائل حرفهای چون کار، چانهزنی برای استخدام کتابداران، آموزش، کاهش انگیزه، رفتار غيرحرفهاي كتابداران در كتابخانهها، تعریف و تمجید به جای نقد، همسو نکردن خود با اهداف سازمان و کل جامعه حرفهای، و عدم اتحاد کتابداران مطرح شد که انجمن باید اقدام کند.
برخی از جملهها:
* اگر انجمن با این همه سابقه عملکرد قابل قبولی داشت، مشکلات ما بسیار کمتر بود! جز کارگاهها و همایشها چه خروجی محسوسی دارد؟
* این همه کمیته، این همه چشمانداز برای فعالیت! اما خروجی؟
* ضعف عملكرد ميتواند عوامل گوناگونی داشته باشد! يكي از مهمترين آنها عدم مشاركت جامعۀ حرفهای است!
* به راحتی میتوان دید و فهمید که برخی برای رسیدن به اهداف شخصی وارد جمعی میشوند. هدف آنها ممکن است علاقه به دیدهشدن و شناختهشدنِ باشد، یا زمینهسازی برای منافع شخصی. هرچند منافع کوچک و اندک. البته دیدهشدن و شناختهشدن بهخودیِخود شاید بد نباشد، اما شایسته نیست کسی با این هدف، به مجامعی پا بگذارد که برای هدفی والا و جمعی برپا شده است.
* به جای انتقاد از کارها بهتر است تمرکز گروه بر مسائل عملی و تخصصی باشد. اعضای انجمن واقعا فیسبیلالله زحمت میکشند. بهتر نیست کمی قوت قلب به آنها دهیم تا خستگی در تنشان نماند؟ از این جرو بحثها متاثر میشوم .
* ریشه همه این مشکلات در فردگرایی و نداشتن روحیۀ کار جمعی است.
* در هر کاری باید منافعی باشد. حتا اگر این منافع ‘سکویی برای پرش’ باشد که به نظرم ایرادی ندارد. چقدر خوب که سکوی پرش ما انجمن ما باشد! … نکتۀ منفی این است که انجمن را برای منافع شخصی خود آگاهانه یا ناآگاهانه قفل کنیم. اغلب هم این منافع قفلکننده، حقیر و کوچک است. قطعا آسیبهایی وجود دارد و به نظرم طرح و نقد آن مثبت است. دوری برخی از افراد از انجمن ممکن است به دلیل احساس بیتوجهی به همان آرمانهایی باشد که دیگران را وارد آن کرد. بزرگترین آسیب همین است که عدۀ زیادی در فعالیتها و اهداف انجمن مشارکت نداشته باشند.
* در گروه کتابداران بهتر است بیشتر تمرکز روی تبادل اطلاعات و نظرات تخصصی باشد.
* تاثُر برای انتقاد از مسائل صنفی نیست بلکه به دلیل لحن صحبتهای رد و بدل شده بود. همه ما باید به یاری انجمن بشتابیم. متاسفانه متحد نیستیم و همه در گوشهای مشغولند. کنگره کتابداران یا همایشهای تخصصی نشان میدهد که چند درصد از کتابداران مشارکت دارند. در صورتی که صنفهای دیگر اینگونه نیست ….
* نارضایتی از لحن انتقاد، و در مقابل، ترس از مواخذه به دلیل نقد دیگران و انجمن از نکتههایی است که اغلب موجب نارضایتی و سوء تفاهم در بحثهاست. نکتۀ جالب توجه این جملۀ یکی از منتقدان است که: اجازه دهیم جوانها در چنین محیطهایی نقد کنند تا یاد بگیرند در مجامع بزرگتر از کیان رشته دفاع کنند.
* نقد انجمن نقد خودمان است. چون انجمن چیزی جز جمع خودمان نیست. اگر به انجمن نقدی وارد است برای این است که همۀ ما ضعف داریم و این ضعف یقینا در انجمن نمود خواهد داشت.
* انتظار دارید از انجمنی استقبال شود که در همایش یک خودکار هدیه نمیدهد و برای حق عضویت پول طلب میکند!
* مسئولیت بزرگان رشته سنگین است. چرا که همسو کردن پتانسیلهای واقعا عالی و زیاد رشته میتواند گره بسیاری از مشکلات مثل جدایی و فاصله زیاد جامعه دانشگاهی و جامعه اجرایی را باز کند.
*تعيين هدف كلي بسيار مهم است!
* کاش افراد بیشتری از این گروه ۳۵۷ نفری درگیر بحث شوند و در پی پاسخ مشکلات باشند.
آخرین نکتۀ مطرحشده در این بحثها این پیام از نگارنده بود که به نظرم تا حدی میتوان آن را نتیجۀ مطلوبی از مجموع بحثها دانست:
فریدمن جهانی شدن را سه مرحله میداند: مرحله اول کشورها بودند که در ایجاد جامعه جهانی نقش اصلی داشتند. در مرحله دوم شرکتهای بزرگ و چندملیتی بودند که به نمایندگی از کشورها نقش اصلی داشتند. اما در جهانی شدن مرحله سه، این افراد هستند که به نمایندگی از شرکتها و انجمنها و کشورها نقش محوری دارند. (ص. 11-13) جهان مسطح همین جهان است: یعنی تکتک افراد با توانمند کردن خودشان انجمنها و شرکتها و کشورشان را قدرتمند میکنند. به نظرم تمام جهتگیریهای فردی و نهادی (مثل انجمنها و شرکتها و غیره) باید در همین مسیر باشد. زیرا اگر افراد توانمند شوند خود توانمندند و برعکس. در جهان مسطح، همۀ افراد چه اعضای انجمن و چه غیراعضا میتوانند در هر جایی حتا در یک کتابخانه روستایی کوچک نیز نقشی موثر یا مخرب ایفا کنند و در کسری از ثانیه جهانی شوند! در جهان مسطح، بزرگان میتوانند با جمع کردن توان کوچکترها (مثل استفاده از ایدهها و ابداعات دانشجویان دورافتاده، بیچیز و نیز واسپاری بسیاری از کارهای خود به کوچکترها) در سطح ملی و جهانی، بزرگی کنند؛ و کوچکترها نیز با اتصال به بزرگتر و یا با استفاده از ابزارهای الکترونیکی میتوانند از توان آنها برای عرضۀ محصولات فکری و سایر کالاهای خود استفاده کنند.
مسیر و راهبرد درستی انتخاب شده است اگر: الگویی طراحی و پیاده شود که هر فردی بتواند در انجمن و سایر نهادهای اجتماعی مشارکت فعال و خلاقانهای داشته باشد، توانمندی خود را در اختیار دیگران قرار دهد و نیز از توان دیگران استفاده کند. شاخص مشارکت در ابعاد گوناگون و کموکیف آن میتواند مهمترین شاخص برای سنجش میزان توفیق هر فرد در فعالیتهای یک حرفه و موفقیت نهاد از جمله انجمنهای علمی و صنفی باشد. انجمن باید بیش از هر نهاد دیگر چنین راهبردی را برای مدیریت رفتارهای نهادی و اجتماعی خود انتخاب کند. وگرنه بههمان میزان، کمتر در اختیار منافع و اهداف جامعۀ خود است!
همۀ رفتارهای متنوع و پیچیدۀ جانداران از جمله انسانها معطوف به بقا یا زیست بهتر است. حتا رفتارهای گروهی انسانها نیز چنین هدفی دارد. یعنی انسانها از این جهت زندگی اجتماعی را انتخاب کردهاند که بقا یا کیفیت زیست آنها وابسته به زندگی اجتماعی است. هر اجتماع کوچک و بزرگی چنین هدف مهمی دارد: از کتابخانه و دانشگاه تا سایر فعالیتهای گروهی مرتبط با یک حرفه. انجمنهای علمی و صنفی نقطۀ اوج فعالیتهای فردی و اجتماعی بشر برای دسترسی به اهداف فردی و در قالب تشکلهای اجتماعی است. در واقع انجمنهای علمی و حرفهای ناظر و راهبر همۀ تشکلهای اجتماعی و حتا رفتارهای فردی اعضای یک حرفه است.
تحلیل کلیدواژهای بحثها نشان از این دارد که دربارۀ بیشتر مشکلات ریز و درشت مرتبط با حوزه و نیز انجمن آگاهی نسبی وجود دارد. شاید مشکل اصلی در ارائۀ راهحلهاست: از ترسیم اهداف و سیاستها و راهبردها تا برنامهها و اقدامات عملیاتی کوتاهمدت و بلندمدت. برخی از مشکلات مطرح شده مستقیما مربوط به خود انجمن و کموکیف مدیریت آن میشود اما بیشتر آنها از این جهت مشکل انجمن تلقی میشود که اغلب انتظار دارند انجمن باید برای آنها راهحلی داشته باشد. درهمپیچیدگی انتظار از انجمن با سایر نهادها مثل بخش آموزش، پژوهش، کتابخانهها، و غیره و حتا انتظار از خود افراد از این جهت خوب و مثبت است که بهنحوی تاکیدی بر نقش راهبری و مرجعیت انجمن است؛ این همان وظیفهای است که کشورهای پیشرفته برعهدۀ نهادهای غیرانتفاعی چون انجمن گذاشتند. موفقیت چنین راهبردی برای کنترل و ارزیابی آموزشها و مهارتهای شغلی، و کیفیت مدیریت نهادهای اجتماعی دولتی و غیردولتی به این وابسته است که هم نهادهای دولتی این وظایف را به انجمنها و در واقع به خود حرفهها و صنفها واگذار کنند و نیز به آنها کمک مالی و حقوقی کنند. بعلاوه، خود انجمن و اعضای آن نیز باید چنین توانی را داشته باشند. یکی از اهداف راهبردی و مهم انجمنهای علمی و صنفی نیز میتواند مطالبۀ همین حقوق باشد تا جایگاه واقعی خود را کسب کنند. بدینترتیب نگاه علمی، تخصصی و حرفهای بر مدیریت نهادهای اجتماعی حاکم خواهد شد و در عین حال، از حجم کار نهادهای دولتی و چالشها و میزان پاسخگویی آنها کاسته خواهد شد. حتا پیشگامی و اقدام انجمن در برخی از حوزهها به نظر نمیرسد منع قانونی داشته باشد. برای مثال انجمن با تعیین شاخصهایی قابل دفاع میتواند اقدام به ارزیابی نهادهای حرفهای مرتبط با حوزه کند. مثل ارزیابی دانشکدهها و آموزشهای کتابداری، ارزیابی کتابخانههای عمومی و تخصصی و دانشگاهی، ارزیابی نویسندگان و مترجمان و محققان و ناشران حوزه، ارزیابی خود انجمن و بخشهای آن، و مانند آن تا فضای نقد و بررسی و توجه به کیفیت به جای نگاه کمی بر کارها ایجاد شود. پیشگامی در این حوزه شاید الگویی برای سایر انجمنها و فراگیرتر شدن این اقدام و بلکه رسمیت بخشیدن به آن باشد. شاید مهمترین مانع در این زمینه مصلحتاندیشی و محافظهکاریهایی باشد که بر فضای نقد و ارزیابی کشور حاکم است. نقطۀ آغاز آن جدی گرفتن نقد خود انجمن به منظور اصلاح ساختار انجمن و کموکیف اجرای وظایف آن و نیز نقد جدی کارکردهای آموزشی و پژوهشی است. زیرا نقد و اصلاح انجمن و نیز ارتقای کیفیت آموزش و پژوهش موجب ارتقای عملکرد متخصصان و نهادهای حوزه از جمله انجمن خواهد بود.
منابع
فریدمن، توماس ال. جهان مسطح است: تاریخ فشردۀ قرن بیست و یکم. ترجمۀ احمد عزیزی. تهران: هرمس، 1393.
حمید محسنی