آیا ساختار رایج کنونی در نوشتارهای منتشرشده در مجلات کتابداری و اطلاعرسانی، کارآمد است؟
درباره مسائل و موضوعاتی که مجلات و نشریات حوزۀ کتابداری و اطلاعرسانی و به عبارت دیگر حوزۀ علم اطلاعات و دانش شناسی با آنها سروکار دارند به موضوعات مختلفی میتوان پرداخت. اين موضوعات،از شکلگیری مقاله آغاز میشود و تا زمانی که مجله منتشر میگردد و به دست خوانندگان میرسد و حتي بعد از آن را، در بر میگیرد.شاید بهتر بود بنا به تجربهای که در ویرایش چند مجلهی اين حوزه و در ویرایش کتابهای تخصصی حوزه کتابداری و اطلاعرسانی دارم به مباحث مرتبط با ويرايش در این حوزه میپرداختم، اما به نظر میرسد که مطلب مهمتری هست که شاید توجه به آن، مشکلگشاتر و راهگشاتر باشد.نکتهای که میخواهم به آن اشارهکنم،محتواي مجلات و ساختار مقالات چاپشده در مجلات تخصصی کتابداری و اطلاعرسانی است. به روشني مشاهده ميشود كه مجلات ما در حوزه کتابداری و اطلاعرسانی، شباهتهای بسیار زیادی به همدیگر دارند و شاید اگر سر صفحهی این مجلات را از آنها حذف کنیم، در تشخیص اینکه کدام مقاله متعلق به کدام مجله است با اشکال مواجه شویم.
دلیل این قضیه چند مطلب است، جالب اين که اين ويژگي را- تصور ميكنم- كه در مجلات دارای امتیاز علمی-پژوهشی بیشتر میبینیم و در مجلاتی که فاقد این امتیاز هستند يا در مجلات علمی-ترويجي(كه البته چاپ مقاله در آنها امتیاز ارتقا برای اعضای هیئتعلمی ندارد) این یکنواختی را کمتر مشاهده میكنیم.شاید دلیل این یکنواختی و دلیل این شباهت در این باشد که این مجلات، آورنده امتیاز علمی پژوهشی و همواره راه ارتقای عمودی اعضای هیئتعلمی دانشگاهها هستند و به تبع این اهمیت، دانشجویان هم سوق دادهشدهاند به این که در این جهت و در همان ساختار و قالبی که مقالات در این مجلات چاپ میشوند به نگارش مقاله اقدام کنند.
اما ساختاری که- به نظر من، متأسفانه- ساختار قالب در این مجلات است چه ویژگیهایی دارد؟
ویژگی اصلی این ساختار، طولانی بودن متن و مقاله است.
کسانی که به نوعی دست اندرکار پذیرش مقاله براي اين دسته از مجلات فارسيزبان رشته ما هستند حتماً تأیید میکنند که مقالات دریافتی، جدای از سطح علمی و جدای از ميزان دقت نظری که در نگارش آنها بهکاررفته است و جدای از حوزه موضوعی و اهمیتی که مقاله در بیان یک یافته جدید در عرصه رشتۀ تخصصی ما بازی میکند، طولانی هستند. به گمان من اگر آمارگیری شود،دستاندرکاران مجلات تأييد خواهند کرد که اکثریت قریب به اتفاق مقالات دريافتي از حدی که توسط مجله برای پذیرش مقاله تعیینشده،طولانيتر هستند- هرچند که حتی حجم تعیینشده توسط مجله هم به خودی خود حجم کمی نیست و البته این مقدار، به عنوان حد بيشينه تعیینشده؛ اما نویسندگان ترجیح میدهند (يا ناچار ميشوند) که از این محدوده مجاز، در بالاترین حد آن استفاده کنند. به تصور من، دلیل حجم بالای مقالات دریافتی این است که عمدتاً مقالات،حاصل پایاننامههایی است که در دانشکدهها، دانشگاهها، و در گروههای کتابداری و اطلاعرسانی دفاع میشوند و به دلایل مختلفی که عمدهترین آنها، كمتجربگي يا بیتجربگی نویسندگان در ايجاز و کوتاه نویسی مقاله و در بیان یافتههای یک تحقیق است، پایاننامه را به صورت ظاهري يك مقاله باز تولید ميكنند. در نتیجه بسیاری از بخشهایی را که در پایاننامه وجود دارد، در بسیاری از موارد، بي اين كه ضرورت و دلیلي براي حضور آنها باشد، در مقاله ارائهشده به مجله میبینیم.
دلیل دیگري که باعث این دراز نویسی میشود، شاید ناتوانی نویسندگان در تفکیک موضوعاتی است که در یک پایاننامه- بنا به ضرورت و بنا بر ماهیت تحقیق- به آن پرداختهشده و در مقاله برگرفته از پاياننامه، الزامی وجود ندارد که همان ساختار و تركيب موضوعي رعایت گردد؛ اتفاقاً در بسیاری از گزارشهاي تحقیقات- داخلي يا خارجی- که ظاهراً نويسندگان مقالات، از مهارت لازم در اين زمينه برخوردارند، مشاهده ميشود كه نويسنده با تفكيك مقولهاي یافتههای یک تحقیق، به شکل مناسبی دادهها را ارائه و بر مبناي آنها استنتاج كرده است.
وقتی اين مهارت در تفکیک موضوعي وجود ندارد، و با توجه به این که آن تحقیق یا پایاننامه نمره قبولی گرفته، نویسنده یا نویسندگان بدون این که اشراف موضوعی داشته باشند (باز به اين دلیل که تحقیق، حاصل تبعی رشد علمی دانشجو نیست و در بسیاری از موارد، مراحل تحقیق به دانشجو دیکته شدهاند)، فقط آن بخشهایی را که به نظر میرسد موجب برگشت خوردن مقاله خواهد شد از متن پایاننامه کنار میگذارند و مانده پایاننامه را برای مجله میفرستند. به همين دليل است كه در بسياري از مقالات میبینیم به سواهایی اشاره میشود که عملاً در مقاله وجود ندارد؛ به جدولهایی اشاره میشود که عملاً در مقاله وجود ندارد؛ شمارهگذاری جدولها در مقاله، اشتباه و در واقع همان شمارههایی است که در پایاننامه بوده؛ یافتههایی در مقاله هست که دادههای مربوط به آنها ارائه نشده؛ پیشنهادهایی در مقاله داده میشود که مبتنی بر دادههای ارائهشده در مقاله نیست؛ و نيز منابعی که در انتهای مقاله آمده (چون عیناً از پایاننامه، کپی و منتقلشده) در بسیاری اوقات، در متن مقاله ارائهشده به مجله، مورد استناد قرار نگرفته.
نتیجه این درازنویسیها این است که اولاً حجم زیادی از مجلات ما اشغال میشود و این حجم زیاد، هزینههایی را به بار میآورد و افرادی باید این هزینهها را پرداخت کنند: در مرحله آمادهسازی این مجله، خواندن مقالات طولانی و وقتگیر، باعث اتلاف انرژی دستاندرکاران اداری و اجرایی مجله و داوران میشود. در هنگام چاپ، اگر مجله، کاغذی باشد هزینههای مخصوص به خود را دارد؛ و اگر مجله الکترونیکی باشد البته این هزینهها کمتر میشود، اما به هر حال تبعات خاص خود را (از نظر ذخيره و بازيابي، و از نظر سختافزاري و نرمافزاري) دارد. و مهمتر از همه، مدت زماني است که خواندن این مقاله از خواننده و كاربر میگیرد.هرچند که کاربرد چکیده این است که سرنخهای موضوعی مورد بحث در مقاله را به خواننده میدهد؛ اما اگر خواننده با خواندن چکیده، مقاله را مناسب تشخيص دهد و به متن كامل مقاله مراجعه کند، در مقالات طولانی با 20-30 صفحه متن مواجه میشود که مدام باید آن را بالا و پایین کند و به دنبال مطلب مورد نظر خود بگردد.
از عارضههای دیگر این دراز نویسی آن كه اعتیادآور و مسري است و جدای از ساختاری که نویسندگان، دانشجویان، اعضای هیئتعلمی، و دستاندرکاران مجله(از مدیر اجرایی و سردبیر تا داوران) با آن روبرو هستند و به آن خو گرفتهاند، اگر مطلبی در خارج از این ساختار ارائه شود نيز با کم اقبالی- و چهبسا مخالفت- مواجه میشود.اين خو گیری با تبديل شدن به يك پارادايم غالب، خوانندگان را نيز در بر ميگيرد و مطالبي كه در قالبي متفاوت منتشر شوند، بخت چنداني براي انتشار در مجله يا جلب توجه فراگير خوانندگان ندارند.
نتیجه؟ نتیجه این که ما اگر حرفی برای گفتن داریم، باید آن را با کلی پیشینه و پسینه بیان کنیم، یا از خير بيان و ارائه آن بگذريم. در نتیجه مجلات ما، حرفهای تازه زیادی برای گفتن ندارند- نه به اين دليل كه اساساً ما حرفهاي تازه براي گفتن نداريم، بلكه به اين دليل كه هر حرف تازه را بايد در قالب 20 تا 30 صفحه متن بيان كنيم.
در بررسي مقالاتي كه براي داوري به من ارجاع دادهشده، مقالات بسیاری را ديدهام كه به نظر من حرفی برای گفتن داشته- در ضعیفترین حالت این بوده که به هر حال،تحقیقی توسط چند نفر دانشآموخته، چند نفر متخصص رشته، در جایی انجامشده و این یافتهها و نتایج میتوانسته به کار استناد و ارجاع توسط محققان دیگری بیاید- هرچند كه ارزش و اهمیت این یافتهها در حدی نبوده که 20صفحه از یک مجله به آن اختصاص داده شود، 20 صفحهای که در آن دوباره به تکرار پیشینه پژوهش، و دوباره به تکرار مباحث مقدماتی، و دوباره به تکرار برخی یافتهها و پیشنهادهای تکراری اجرایی و «برای پژوهشهای آینده» پرداخته خواهد شد. اما این قدر ارزش داشته که این تحقیق در قالب چند (دو يا سه) صفحه، ارائه شود.اما ساختار مجلات ما متأسفانه چنین اجازهای را به نویسندگان و دستاندرکاران مجله نمیدهد.
در سالهای اخیر در معدودي از مجلات رشتۀ ما نيز این زمینه فراهمشده که مطالبی با عنوان «نامه به سردبیر» و «نقد کتاب» و نظایر اینها به چاپ برسد. البته آنچه که در جهت دادن مجلات ما به این سمت بسیار اهمیت دارد،سیاستگذاری مراکز تصمیمگیرنده برای ارتقا است که امتیاز پژوهشی برای ارتقا را به متون چاپشده در مجلات علمي- پژوهشي ميدهند. اما به نظر میرسد که همان طور که متخصصان، اساتید و فعالان حرفۀ ما در ارائه مطالبشان، صرفاً بنا را بر کسب امتیاز نمیگذارند و بسیاری از مطالب توسط این افراد، در مجلات و منابعی منتشر میشوند که امتیاز علمی-پژوهشی به همراه ندارند و با این حال، آنان همچنان با علاقهمندی و در جهت انجام رسالت علمی و حرفهای خود به این کار ادامه میدهند،به نظر میرسد که مجلات تخصصی رشتۀ ما هم باید- حتی اگر امتیاز ارتقا به اینگونه از نوشتهها داده نمیشود،این جا را باز بکنند و ضمن کاستن از میانگین حجمی مقالات پذیرفتهشده، با تغییر در ساختار آنها و با بازنگری در روشها و چارچوبهای ویرایشی مجله، جای کافی برای این نوع مطالب و برای پذیرش تعداد بیشتری از نوشتارها فراهم کنند تا موضوعاتی که بعضاً مورد شکایت نویسندگان مقالات است(ازجمله طولانی شدن روند پذیرش و انتشار مقالات) هم حل شوند.