منضبط و سختگیر، اما انعطاف پذیر و مهربان
سال 1362 از دانشگاه تهران به دانشگاه فردوسی مشهد منتقل شدم. با توجه به علاقهام به فعالیتهای علمی، بهویژه در قلمرو سازماندهی اطلاعات، تلاش میکردم پویا باشم و آثاری را برای استفاده دیگران تولید کنم. در آن سالها، هنوز دانشی تخصصی کسب نکرده بودم که بروندادش را به شکل کتاب یا مقاله تألیف کنم. به همین جهت، به ترجمه روی آوردم.
در میانه دهه 1360 متوجه شدم که یکی از مطرحترین استادان رشته کتابداری در مشهد زندگی میکند و دست توانایی در ترجمه و ویراستاری دارد. او “دکتر آزاد” بود که ناخواسته خانهنشین شده بود و کاری جز ترجمه و ویراستاری کتاب و مقاله نداشت.
اینیک فرصت استثنایی برای من بود که با ایشان آشنا شوم. تصور اولیهام آن بود که از ارتباط من با خودش استقبال نخواهد کرد. این تصور بدان علت بود که دیگران وی را انسانی سختگیر میدانستند. با متن انگلیسی یک مقاله و ترجمهای که از آن انجام داده بودم به خانه دکتر آزاد مراجعه کردم و با اندکی بیم خود را معرفی کردم. خوشبختانه، تصور من درست نبود و او با خوشرویی اما جبروت خاص خودش مرا پذیرفت.
از آن هنگام بود که توانمندی دکتر آزاد را در ترجمه و ویراستاری درک کردم. او متن مرا بهقدری ماهرانه و هنرمندانه ویراستاری کرد که من دچار شعف خاصی شدم و از اینکه توانسته بودم با ایشان آشنا شده و ارتباط علمی داشته باشم بسیار شادمان بودم. فکر میکنم دکتر آزاد هم همین ذهنیت را داشت زیرا در آن هنگام که وی از دانشگاه محل خدمت خود اخراج شده بود، ارتباط با هم حرفهایهای خود را مغتنم میشمرد.
اوج ارتباط علمی من با دکتر آزاد (پس از هفت سال خانهنشینی او و پیش از آنکه در دانشگاه فردوسی جذب شود) در جریان ترجمه متن حجیم قواعد فهرستنویسی انگلوامریکن و در اواخر دهه 1360 برقرار شد. ایشان پذیرفت که این کار حجیم و دشوار را ویراستاری کند. باز هم من از سبک ویراستاری وی و اینکه هنرمندانه همه کاستیهای ترجمه مرا برطرف میکرد شادمان و مشعوف بودم. در سال 1367 و در جریان جلساتی که در دانشگاه علوم پزشکی مشهد برای برگزاری اولین همایش کتابداری و اطلاعرسانی پزشکی برگزار میشد، باز هم فرصت دیگری پیش آمد که من در کمیته علمی این همایش با ایشان و بزرگان دیگری همچون شادروان “دکتر حری”، دکتر دیانی و دکتر مهراد همکاری داشته باشم.
آنجا نیز فرصت خوبی بود که از دانش او بهرهمند شوم. در آن هنگام، دکتر آزاد به درخواست دکتر عبدالله بهرامی ریاست وقت دانشگاه علوم پزشکی مشهد که مدیری توانمند و بسیار علاقهمند به رشته ما بود، توانست ظرف مدت یک هفته یک کتاب 200 صفحهای درباره آئین نگارش و نشر مقالههای پژوهشی در حوزه پزشکی را ترجمه نماید تا بهموقع منتشرشده و به همایش برسد. در دورانی که دکتر آزاد مدیریت گروه کتابداری را در دانشگاه فردوسی بر عهده داشت، نظم ویژهای در گروه و در پروندههای دانشجویان برقرار شد.
بهرهمندی من از دکتر آزاد حتی هنگامیکه در مقطع دکترا در سیدنی استرالیا مشغول به تحصیل بودم ادامه یافت. او ویرایش نخست کتاب “فهرستنویسی: اصول و روشها” را ویراستاری و توسط انتشارات دانشگاه فردوسی منتشر ساخت. حتی نسخهای از آن کتاب تازه نشر یافته را برای من به سیدنی فرستاد. شوربختانه، دکتر آزاد برای دومین بار از خدمات دولتی انفصال یافت و به مدت چند سال نتوانست در دانشگاه حضور یابد. اینیک آسیب جدی برای گروه کتابداری و اطلاعرسانی به شمار میرفت. درعینحال، دکتر آزاد کسی نبود که بیکار بنشیند و پس بکشد. او همچنان به ترجمه آثار علمی در رشته ما و حتی برخی رشتههای دیگر پرداخت که در سیاهه آثار و تألیفات وی قابل ردگیری است[1].
بازگشت من و همسرم (مهری پریرخ) از استرالیا در مرداد 1376 مصادف شد با روی کار آمدن دولت اصلاحات. خوشبختانه، رویکرد مدیران آن دولت و از جمله ریاست وقت دانشگاه نه برمدار دفع، بلکه برجذب اندیشمندان و متخصصان بود. به همین دلیل، من و همسرم خدمت ریاست (دکتر عبدالرضا باقری) و معاون پژوهشی وقت دانشگاه (دکتر علی حائریان اردکانی) رسیدیم و درخواست بازگرداندن دکتر آزاد را مطرح کردیم که موردپذیرش قرار گرفت. با بازگشت دکتر آزاد به گروه و انتقال دکتر محمدحسین دیانی (با رتبه استادی) که دو سه سال پیش از آن از دانشگاه شهید چمران اهواز به دانشگاه فردوسی صورت گرفته بود، گروه دوباره جان گرفت و توانمند شد. اکنون گروه دارای چهار عضو هیئتعلمی با مدرک دکترا، یک دانشجوی بورسیه دکترا شاغل به تحصیل در هند (دکتر محمدرضا داورپناه)، و سه مربی (جواد یغمایی، حسن جاویدی، و مهین اکرمی) بود و یکی از قویترین گروههای آموزشی در رشته ما در ایران به شمار میرفت.
خوشبختانه، من و دکتر آزاد در یک اتاق در دانشکده قرار گرفتیم و من از این بابت خیلی شادمان بودم. باوجود هشدار همکاران مبنی بر اینکه سیگار کشیدن دکتر آزاد میتواند برای من خطرناک باشد اما او بسیار ملاحظه میکرد و کمتر در اتاق سیگار میکشید. خاطرات بسیاری از هماتاق بودن با او دارم. دکتر در ردههای خود بسیار جدی و ازنظر ظاهری خیلی سختگیر بود. همواره آزمونهای دشواری میگرفت و دانشجویان از نمرات خود گله داشتند و پس از اعلام نمرات، همواره به اتاق ما هجوم میبردند. دکتر همواره انعطافپذیر بود و نمرات را بازنگری میکرد و دانشجویان راضی میشدند. به یاد دارم که در برخی جلسات دفاع از پایاننامهها و هنگام ارزیابی (که معمولاً فقط با حضور استادان راهنما و مشاور و داوران برگزار میشد و دانشجو در آنها حضور نداشت)، دکتر آزاد ابتدا سختگیری میکرد و نمرهای در حدود 16 و 17 میداد که میتوانست برای دانشجو یک شوک به شمار آید. درعینحال، با توضیحات من درباره پایاننامه و ارزشمندی آن، او در نمره بازنگری میکرد و آن را به 18 یا 19 تغییر میداد.
با همه سختگیریها و ظاهر خشن، اما بهراستی همه همکاران و دانشجویان او را دوست میداشتند و احترام ویژهای برایش قائل بودند. دکتر آزاد نیز همین رویکرد را نسبت به دیگران داشت. او حتی در بسیاری از جلسات و باهدف تلطیف فضای خشک اداری، به مزاح کردن میپرداخت و همه را شاد میکرد. همه از بودن دکتر در جمع خود شادمان بودیم اما …افسوس که این فضا دوام نداشت و ما همکاران بدشانس بودیم.
بیماری قند و فشارخون یکی از شایعترین مشکلات افراد میانسال و کهنسال است. دکتر آزاد هم سالها گرفتار این بیماری موذی بود. او برای نوشیدن چای از قند مصنوعی استفاده میکرد که همواره به همراه داشت. افزون بر آن، دود سیگار هم مشکل را دوچندان میکرد. به یاد دارم که هر زمان که همکاران و دوستان وی از او خواهش میکردند که از کشیدن سیگار خودداری کند او با مزاح پاسخ میداد که: “چند سال پیش قلبم را عمل کرده و همهچیز اکنون نو شده و میتوانم بیشتر سیگار بکشم!” به یاد دارم که یکی دو بار هم در دانشکده دچار مشکل قلبی شد و اورژانس وی را به بیمارستان برد. یکبار هم مشکل جدی شد و دکتر دچار سکته مغزی گشت که نیمی از چهره و بدنش را فلج نمود. این حالت تا چند ماه ادامه داشت و خوشبختانه اندکاندک بهبودی حاصل شد.
بزرگداشت انسانهای بزرگ و ارزشمند در زمان حیات آنها یکی از وظایف همکاران و انجمنهای علمی و حرفه است. من هم بهعنوان همکار دکتر آزاد و رئیس وقت انجمن کتابداری و اطلاعرسانی ایران ترتیب برگزاری یک بزرگداشت باشکوه را برای دکتر آزاد دادم و این مراسم با حضور جمع بزرگی از استادان، دانشجویان و خانواده دکتر در دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد. فضای بسیار پرشور و بااحساسی بود. سرکار خانم نوشآفرین انصاری، سرکار خانم پوری سلطانی از استادان دکتر و نیز دکتر عباس حری، دوست و همکلاسی دکتر آزاد هم از تهران قدم رنجه کردند و در ستایش ویژگیها و خلقوخوی دکتر سخنرانی نمودند. من و همکاران انجمن شاخه خراسان که از انسانهای علاقهمند و شریف تشکیلشده است، بر این باور بودیم و هستیم که باید از انسانهای بزرگ در زمان حیاتشان تقدیر کرد. خوشبختانه این امر در مورد چندین نفر دیگر نیز رخ داد و ما توانستیم مراسمی باشکوه و جداگانه برای برخی افراد برگزار کنیم (که گزارش آنها در کارنامههای سالانه انجمن موجود است). دکتر حری در مراسم بزرگداشت دکتر آزاد، سخنرانی ارزشمندی نمود و ما نمیدانستیم که او بازهم یکبار دیگر قرار است در همان سالن در مراسمی دیگر برای دکتر سخنرانی کند.
بلی، ما شانس نداشتیم، در واپسین روزهای سال 1390 این رخداد ناگوار اتفاق افتاد. من در سفر دوری بودم و تماس تلفن دکتر دیانی با من حاکی از یک خبر بد بود. دکتر آزاد دوباره سکته کرده بود و پس از چند روز بستری در بیمارستان، به دیار باقی شتافته بود. اینیک مصیبت بزرگ، نهتنها برای خانواده و بهویژه همسر و مادر پیر او بود، بلکه ما هم آن را یک ضایعه برای خود و گروه خود به شمار آوردیم. پس از بازگشت به مشهد، مقدمات برگزاری یک مراسم باشکوه که در خور دکتر باشد را فراهم کردم. مراسم در اردیبهشت 1389 در همان سالن اجتماعات برگزار شد. بلی، دکتر حری بازهم درباره دکتر آزاد سخنرانی کرد. حاضران در مراسم، تقریباً همانهایی بودند که چند سال پیش شنونده حرفهای دکتر حری در بزرگداشت وی بودند. آن زمان همه شاد، این باره همه غمگین و اندوهناک.
دکتر آزاد برای ما شخصیت نازنینی بود و بهراستی او را دوست میداشتیم. دانشجویان هم برای او احترام ویژهای قائل بودند. با توجه به حال نسبتاً نامساعد دکتر در چند سال پایانی زندگی، دانشجویان تلاش میکردند تا بار اندکی بر دوش وی گذارند و خود برنامه کلاس را اجرا کنند. آنها بیشتر مقالههای خود را بهصورت مشترک و با نام دکتر منتشر کردند و از این نظر، دین خود را نسبت به او ادا میکردند.
اکنون ما ماندهایم و “یاد جاودان” دکتر آزاد. برای روح بزرگ وی آرزوی مغفرت و برای خانواده ارجمندش آرزوی تندرستی و شادکامی داریم؛ شادکامی از این نظر که او را به بزرگی و آزادگی یاد میکنیم و از او خاطرههای خوش داریم.