در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد! گفت‌وگو با سید ابراهیم عمرانی

 در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد! گفت‌وگو با سید ابراهیم عمرانی

 

مصاحبه‌کننده: دکتر محمد زره‌ساز

تاریخ انجام مصاحبه: 14 فروردین ماه 1397

زره‌ساز: در آغاز تمایل داریم به عنوان یک صاحب‌نظر، دیدگاه شما را در رابطه با مدیریت در انواع کتابخانه‌ها در ایران بدانیم؟

عمرانی: اگر در یک کلام بخواهید، باید بگویم ضعیف است. ولی توضیح خواهم داد. مشکل اصلی همانطور که در سال 1386 نوشتم و در سال 1392 باز به صورتی دیگر عنوان کردم، چه در کتابخانه‌ها و چه در کل مسایل دیگر مملکت، مدیریتهای کوتاه مدت و اغلب سیاسی در کشور است. بهتر است بگویم، مشکل بزرگ ما، سیاسی بودن همه چیز در کشور است که بارها یادآوری کرده‌ام. ورزش، کشتی و فوتبالمان هم سیاسی و ایدئولوژیک است و فرهنگمان هم همینطور است. در نتیجه همه چیز برمی‌گردد که کدام بیرق در اهتزاز است و این که امروز باد به بیرق کدام گروه می‌خورد؟ جناح الف یا ب و یا سین؟ یا میم؟ این نکته در دنیا بی‌نظیر است. فکر نمی‌کنم در هیچ جا با تغییر در رأس دولت، جز وزیران و احتمالا معاونان ایشان تغییر زیادی در کادرهای پائین‌تر انجام ‌شود. مدیران کل و مدیران ادارات و دوایر، سطوح کارشناسی هستند و باید ثبات داشته باشند تا کارشان را آرام آرام بشناسند و مملکت را روی شانه‌های خودشان حفظ کنند. اینجا مدیری که از راه می‌رسد، تا لایه‌های پائینی را تغییر می‌دهد، مثل ریاست محترم سابق کتابخانه ملی که شنیده‌ام بیش از صد نفر از سفارش‌شدگان را نیز با خود می‌آورد. فکر کنید حالا اگر رئیس بعدی کتابخانه، رئیسی باشد با تحصیلات خوب در حوزه اطلاعات یا مرتبط با آن،‌ تجربه خوب و شم مدیریت قوی در حوزه کاری ما داشته باشد هم که بیاید، از همان ابتدا شکست خورده است، مگر آنکه بداند دست کم برای ده سال می‌ماند و بعد شروع کند به برنامه ریزی و دست کم آموزش مسافران اتوبوس. چون در ایران است و افرادی را که با اتوبوس آمده‌اند را نمی توانی به راحتی از سیستم کنار بگذاری. حالا مدیری آمده و می‌بیند این نیروها کارایی لازم را ندارد، به نیرو نیاز دارد ولی حق ندارد نیرو بگیرد چون ازنظر سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی به درستی اضافه نیرو دارد و از سویی هیچ برنامه‌ای با این نیروها قابل پیاده‌سازی نیست، و این وجه نیروی انسانی داستان است، و مشکل فقط نیروی انسانی نیست و بیش از اینها است.

 


 

در سطح واحد کتابخانه‌های عمومی‌مان چه نهاد و چه شهرداریها و چه مساجد، مدیریت کتابخانه نقش کمی دارد، چون سیستم با درصد بالایی متمرکز است،‌ و اگر بخواهید درباره مدیریت این بخش صحبت کنید، باید کل مجموعه را ارزیابی کنید. چون کتابخانه‌ها از بالای مجموعه دستورالعمل واحد می‌گیرند، و قبلا که عمده منابع هم متمرکز به کتابخانه ها داده می‌شد و گاهی طرحهایی مثلا در نهاد در دوره قبلی می‌گذاشتند که بخشی از کتابها هم از پائین سفارش و تهیه شود که خیلی جدی نبود و در این چهار سال مدیرت جدید نهاد نمی‌دانم ورودی منابع در چه وضعی است. در تهران، کتابخانه های شهرداری هم متمرکز هستند، ولی در برخی کتابخانه های بزرگ شهرداری تهران،‌ دست مدیران اندکی بازتر است و آزادتر هستند و می توانند خلاقیتهایی را بروز بدهند، بدون نگرانی از دستورهای متمرکز.‌ در مورد کتابخانه های دانشگاهی هم مشکل کم نیست. هنوز هیئت علمی‌ها بیشتر از کتابداران در مدیریتها هستند که این، هم مزایای خودش را دارد و هم  معایب خودش را که باز پیش  از این نظر خودم را نوشته‌ام و در ادامه اگر سوالی بود باز دقیقتر خواهم گفت.

زره‌ساز: به نظرتان این تغییر مدیریت تابع چه شرایطی است؟

عمرانی: در عمده موارد وابستگی فردی که به مدیریت انتخاب می شود به جبهه های سیاسی خاص. چه در مجموعه‌های کتابخانه‌های عمومی و چه در کتابخانه‌های تخصصی و دانشگاهی.

 زره‌ساز: یعنی به جنبه تخصصی اصلاً توجه نمی‌کنند؟

عمرانی: در کلان کشور خیر. در کلان مدیریتی کشور مثلا دولت هم می‌بینید که بیشتر افراد مورد اعتماد ریاست جمهور، بر متخصصین ترجیح دارند. شاید در سطح ریاست جمهوری و وزیران و معاونین ایشان صلاح همین باشد. پیش  از این هم گفته ام، ولی در لایه‌های پائین‌تر باید به تجربه و تخصص توجه کرد. همین جا عرض کنم در همه صحبتم تا همین جا و بعد از این اگر از تخصص و تجربه حرف زدم یا می‌زنم منظورم مدرک نیست. به جد باور دارم که مدرک می‌تواند لازم باشد ولی کافی نیست. در مورد مدارکی که در سالهای اخیر داده شده نیز باید بگویم، ‌اعتمادم کمتر از مدارک قدیمی‌تر است و هر چه جلوتر می‌آئیم،‌ این مشکل دارد بیشتر می شود و فقط دعا می‌کنم و از خدا می‌خواهم که ایران را از شر خشکسالی، دروغ و مدرک نجات دهد. از نظر من مدرک، تنها نشانه تخصص افراد نیست. روزی روزگاری با تحریف عنوان ریموند کارور، اگر از عشق حرف می زدیم می دانستیم از چه حرف می زنیم، یعنی اگر می‌گفتیم فلان شخص ارشد دارد یا دکتری و خیلی مهم بود،‌ الآن باید دید اگر دارد به محیط کتابخانه و کار اجرایی و عملیاتی پای می‌گذارد، چقدر کار بلد است، ‌چقدر تجربه کرده و آهن مدرکش را چقدر با کار صیقل داده است.

زره‌ساز: در مورد شرایط مدیریت می گفتید …

عمرانی: بله. خوب برگردم و به سؤال شما پاسخ بدهم. من در سؤالهایی که مجله عتف از من پرسیده بود و در آذر 1392 منتشر شد نظرم را به وضوح نوشتم. برای پستهای مدیریتی عالی نیازی به تخصص در رشته خاصی ندارید،‌ مثلا رئیس کتابخانه ملی، دبیرکل نهاد کتابخانه‌های عمومی، رئیس کتابخانه مرکزی دانشگاه و امثال این لزوما نباید متخصص رشته باشند.‌ اینها بیشتر باید 4 شرطی را که در آن پاسخ و پرسش نوشتم برای این کار داشته باشند. نمونه‌هایی هم داشته‌ایم که کتابدار بوده‌اند و رئیس کتابخانه مرکزی دانشگاه هم شده‌اند و کار خاصی که نکرده‌اند‌ هیچ، معرف خوبی هم برای رشته نشده‌اند چون یا به کل مدیر نبوده‌اند و شم مدیریت نداشته اند، یا ظرفیتش را نداشته و فقط کیش شخصیت خود را تحمیل کرده‌اند. البته نوع دیگری هم هست، و آن مدیرانی که خوب شروع کرده و نشان دادند با یک تجربه یکی دو ساله می توانند مدیر خوبی باشند ولی توسط مدیران دانشگاه بازی داده نمی‌شده‌اند. با اجازه تان نام نمی‌برم ولی شاهد بوده‌ام (بیش از یک مورد به یاد دارم) که رفته‌اند سراغ گروه علم اطلاعات که یکی از کتابداران متخصص و هیئت علمی در رأس کتابخانه مرکزی قرار گیرد ولی شخص در هیئت مدیره و در شورای دانشگاه خیلی به بازی گرفته نشده و بعد از مدتی هم باز یک هیئت علمی از گروههای دیگر را گذاشته‌اند جای ایشان.  ولی از این سو داشته‌ایم از اعضای هیئت علمی رشته های دیگر که بیش از 5 سال در یک کتابخانه مانده‌اند، بیشتر وقت خود را صرف کتابخانه کرده‌‌اند، از معاونین تحصیلکرده و با تجربه کتابدار استفاده نموده و از موقعیت علمی خود و روابط خوب با مدیران دانشگاه به نفع کتابخانه استفاده کرده‌اند و  کتابخانه در دوره آنها بسیار خوب کار کرده است. من هنوز آن چهار شرط را که در سال 92 برای مدیرانی که مسئولیت قبول می کنند قائل بودم، قائل هستم. این مطلب را عینا از نوشته سال 92 برایتان می خوانم:

«اول: تمام وقت بودن، دوم:  بلند مدت بودن، سوم: داشتن شم مدیریت  (نه مدرک مدیریت که هیچ فرقی با مدرک مهندسی کامپیتر و کتابداری ندارد)، چهارم: روابط خوب و معنا دار با بالادستیها و بالا بالا دستیها. در سطوح مدیریتهای بالای کتابداری، تمام وقت بودن و  بلند مدت بودن مدیریت خیلی برایم مهمتر از کتابدار بودن آنهاست.»

ولی در مورد مدیریتهای لایه‌های پائین‌تر حوزه کتابداری و کتابخانه ها، تکرار می‌کنم اینها بدنه کارشناسی کشور هستند و باید کار کارشناسی بکنند. مدیران کتابخانه‌های دانشکده‌ای باید کار تخصصی بلد باشند، برای اینکه روبروی دانشجو می‌نشینند و باید نیازهای او را شناسایی کنند و به آن پاسخ دهند و باید اجازه تصمیم‌گیری داشته باشند و باید بتوانند خلاقیتهای خود و همکارانشان را به تجربه بکشانند. در مورد کتابخانه های عمومی، چه نهاد و چه شهرداری، هم معتقد هستم که میزان تمرکز بالا است و خلاقیتهای افراد رشد نمی‌کند. شاید فکر کنید عده‌ای کارشناس خوب و حتی نخبه و خلاق در ستاد این دو مجموعه حضور دارند که بیشتر آنها را هم می‌شناسم و به خلاقیتشان هم باور دارم، ولی مطمئن هستم که اگر کمی تمرکز کمتر شود، این مجموعه ها از خلاقیتهای بیشتری برخوردار خواهند شد و از خلاقیتهای همه بدنه استفاده خواهند کرد. شاید این دو مجموعه برای این اندازه از تمرکز دلایل متقن و مهمی برای خودشان داشته باشند، که اولویت این دلایل بر استفاده از خلاقیت همه کتابداران سنگینی کند که باید با محافظه کاری هر چه تمام‌تر بگویم، صلاح مملکت خویش خسروان دانند. ولی هنوز باورم این است که همین میزان تمرکز  امکان استفاده از همه ظرفیتها را می‌گیرد.

زره‌ساز: به نظر می‌رسد اما دغدغۀ اصلی شما کتابخانه‌های دانشگاهی بوده است. طبیعتاً انتظار می‌رود که در کتابخانه‌های دانشگاهی انعطاف‌پذیری بیشتری در امر مدیریت وجود داشته باشد.

عمرانی: بله. من کتابدار دانشگاهی بوده‌ام و بیش از سی سال از عمر خدمتم را در این کتابخانه ها کار کرده‌ام ولی شروع کارم به نوعی به کتابخانه عمومی بر‌می‌گردد و فکر می‌کنم معلم اول ما در کتابداری گرایشش کتابخانه‌های عمومی بوده و همان را در ما نهادینه کرده است. این را هم اضافه کنم که از 1362 تا 1371 معلم کتابداران کتابخانه‌های عمومی بودم و در همه آن دوران به استانها و شهرهای مختلف رفتم و درس دادم و کار کتابخانه‌های عمومی آن سالها را از نزدیک دیده‌ام. ولی خودم در کتابخانه دانشگاهی بودم، و در کتابخانه انستیتو و دانشکده تغذیه 6 سال کار کردم و بعد هم 28 سال در کتابخانه دانشکده علوم بودم. من هم مانند شما فکر می‌کنم که درکتابخانه‌های دانشکده‌ای، انعطاف بیشتر باشد. ‌شاید به این دلیل که از مرکز قدرت دورتر است. و با اجازه این را هم بگویم که هر بار می‌خواهم برخی حرفهایم را بگویم احساس می کنم دارم شعار می‌دهم که از شعار دادن بیزارم. با اینهمه این نیمه شعار را از من بپذیرید. شاید بتوانم بگویم که باید با کار زیاد و طراحی خدمات گوناگون و ارائه به آحاد افراد میهن، در مرکز قدرت کتابخانه‌ها هم باید رهی پیدا کرد. منظورم این نیست که مصدر یا مدیر کاری بشوی، نه، در دل دوست به هر حیله رهی پیدا کنی و اطمینان بدهی که قصد نداری جای ایشان یا هیچکس دیگر را بگیری که فقط بگذارند کار کنی. یعنی اینکه در هیچ جناح سیاسی نباشی و هیچ وابستگی سیاسی له و علیه رئیس مجموعه و دولت و حزب و دار و دسته و گروهک هم نداشته باشی، ولی با کار خودت نشان دهی که اگر کار می‌کنی هدفی جز موفقیت فرزندان این آب و خاک نداری، و در این موارد دیده‌ام که برخی مدیران مکتبی که خیرخواه مملکت بوده اند فرصت داده‌اند که تو هم کار کنی. مجموعه را که می‌گویم لطفا ذهنها نرود فقط سراغ نهاد کتابخانه های عمومی. به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران هم که بروید که 50 کتابخانه دانشکده‌ای و پژوهشی در این دانشگاه هست همین است. دانشکده‌ها در طول این سالیان اگر کتابدارانی داشتند که می‌خواستند کار کنند، به علت دور بودن از قدرت بهتر کار کرده‌اند.

زره‌ساز: اینکه در دل دوست راهی پیدا کنیم که بتوانیم کار کنیم،‌ فکر نمی‌کنید که موضع کتابداران را خیلی ضعیف می‌کند؟ آیا این شیوه با اصول مدیریت مغایرت ندارد؟ شما بارها تذکرات خود را به کتابداران و نه مدیریتهای کلان مجموعه ها و رؤسای کتابخانه‌های مرکزی داده‌اید.

DSC05173

عمرانی: ببینید من به تعریف علمی مدیریت باور دارم و می‌دانم که وقتی از مدیریت حرف می‌زنیم،‌ مدیر مهمترین عنصر است و مدیر در واقع در بالا قرار دارد. همه این را به خوبی می‌دانم و می‌دانم که اگر مدیر خوبی داشتیم مانند ایرج افشار، که درکنار تخصص لازم برای مدیریت بر کتابخانه ها و مجموعه‌های فرهنگی انتشاراتی، شم مدیریت هم داشت، که خدایش رحمت کند، بسیار عالی بود. لیکن در کشور ما که یکی از مهمترین ضعفهایش بخش مدیریت است، و مدیران خوب یا بی‌قدرت هستند و یا آنقدر کم که به ندرت در حوزه خودمان مدیر خوب و قابلی دیده‌ام. آیا نباید به دنبال راه‌حلهای جایگزین هم باشیم؟ آیا با وجود مشکلات مدیریت در کشور که به عینه مشهود است باز هم کنار بنشینیم تا روزی یک روئین تنی چیزی بیاید که قلم را در کار اندازد و دستورهایی بدهد که مشکلات از سر راه کنار بروند که ما بتوانیم کار کنیم؟  با وجودی که ممکن است راه حل مرا قبول نکنید و آن را غیر علمی بدانید، بر مدیریت و نهاد سازی از پائین، به عنوان یک راه حل نسبی تأکید می‌کنم. مدیریت در کتابخانه‌های کشور، نمونه ای کوچک از مدیریت کل کشور است و خیلی ضعیف است، و من باور ندارم که باید صبر کرد تا نظام مدیریتی اصلاح شود. همواره به دوستان در یادداشتهایم تأکید می‌کنم که منتظر بهبود اوضاع نباشید، ‌خودتان اوضع را بهبود بخشید و کار کنید. نوشتم برای بی انگیزه شدن در کشور همه چیز مهیا است. نگذارید انگیزه هایتان را بگیرند. به یاد دارم که رکود کاری دانشگاهها در تعطیلیهای انقلاب فرهنگی درسالهای 60 تا 62،‌ همه را تنبل کرده بود و بعد از آنکه دانشگاهها بازگشایی شدند،‌ این رخوت از تن بیرون نمی‌رفت و اگر یک نفر یک ساعت در روز کار می کرد، فکر می کرد اعمال شاقه بوده است. آنجا هم من تأکید می‌کردم که برای روحیه خودتان هم که شده کار کنید. برای تمرین دانسته‌ها و حفظ داشته‌هایتان کار کنید و روابط ایجاد کنید. ما در دانشگاه تهران شورای هماهنگی کتابخانه‌های دانشگاه را با همین روش راه انداختیم. البته با کار خود، خود را در چشم مدیران و مراکز قدرت نگه داشتیم که ببینند کار بلدیم و می‌خواهیم کار کنیم.  

زره‌ساز: یعنی کتابخانه های مرکزی دانشگاهها مرکز قدرت هستند؟

عمرانی: به تعبیری بله، ولی دانشگاه به دانشگاه حتما متفاوت است. به هر حال پستی است که طرفدار زیاد دارد. به هیئت مدیره دانشگاه متصل می‌شود درشورای دانشگاه حضور پیدا می‌کند و خیلیها این چیزها را دوست دارند، و بسیاری از آن به عنوان پلکان ترقی استفاده کرده و می‌کنند، و درست همینها خرابکاریهای اصلی را هم می‌کنند.‌ چون عجله دارند در سه سال مأموریت خود حتما کاری ضربتی بکنند که بعد به پستهای بعدی برسند یا دست کم تمدید شوند. همه کارهایی که نظمی دارد را تحت تأثیر سرعت نابخردانه خود قرار می‌دهند که آمارهایشان برود بالا که در صورت نیاز مثال خواهم زد. این مدیران عاشق نمایش به ویژه از نوع آماری آن هستند ودر دوره ایشان شما فقط باید آمار بدهی و نمایش بگذاری که ایشان بتوانند لیاقت خود رابرای گرفتن پستهای بعدی به مدیرانی که آنها هم علیرغم تخصص در رشته خودشان چیزی از رشته ما نمی دانند، اثبات کنند.

زره‌ساز: شما خودتان در مجموعه دانشگاه تهران در مرکز قدرت نبودید؟ سالها علاوه بر کتابخانه دانشکده علوم در معاونت پژوهشی دانشگاه هم همکاری داشتید.

عمرانی: این صحبت نیاز به مقدمه دارد. این همان مدیریت از پائین یا نهادسازی است که در بالا عرض کردم. من در مورد دانشگاه تهران می توانم بگویم که در اوایل دهه 1360 که به دانشکده علوم رفتم، ‌هنوز رکود و رخوت کاری که از سال 1357 شروع شده بود، وجود داشت. اول انقلاب، ‌همه شاغلین دولت روزها جمع می شدند در اتاق یکی از همکاران یا امثال دوستان ما به جای مکانهایی مانند تاکسی، در کتابخانه دور میزی می نشستند و روزنامه ورق می‌زدند، و همه‌اش به حرف زدن و بحث سیاسی و اجتماعی می‌گذشت و در برابر تحلیلهای سیاسی درجه یک حقوقی هم دریافت می‌شد. البته شما در پرانتز  همیشه استثناءها رادر نظر داشته باشید که در هر حالی حقوقشان را حلال می‌خواستند. ‌انقلاب فرهنگی در دانشگاهها، کلاسهای درس را تعطیل کرده بود و عملا از نیمه 1361 دوباره دانشجویانی که درسشان نیم کاره مانده بود،‌ بصورت محدود می‌آمدند که درسشان را تمام کنند و از مهر 1362 هم که دانشگاه دانشجوی ورودی جدید گرفت، کارکنان در رخوت کامل بودند و هنوز تنبلی دو سه سال کار نکردن از تنشان بیرون نرفته بود.

من در شروع کارم در کتابخانه علوم، و ارتباط یافتن با کتابخانه مرکزی دانشگاه، با نوعی تمرکز منطقی و دلچسب روبرو شدم که یادگار استاد ایرج افشار و معاونش جان هاروی بود، که متأسفانه آن هم به رکود افتاده بود.‌ چیزی که بعدها خیلی تلاش کردیم قسمتهای مثبت آن را بازگردانیم و در چند مورد مثل خرید منابع خارجی، نرم افزار، و ارزیابی و در دوره‌ای برای بازآموزی کارکنان موفق هم شدیم ولی در قالب شورای هماهنگی کتابخانه‌های دانشگاه.

فهرستنویسی در دوره دکتر افشار و زیر نظر پروفسور هاروی متمرکز بود و حتما خوب کار می‌کرده و کتابخانه مرکزی فهرست مشترک دانشکده‌ها را هم داشت، و بخش فهرستنویسی دانشکده ها از خود کتابخانه مرکزی جدا بود. من ‌دیدم که کتابهای لاتین کتابخانه علوم نزدیک دو سال در بخش فهرستنویسی کتابخانه مرکزی مانده و همه کهنه شده و کتابهای مثلا رشته کامپیوتر اصلا فاقد ارزش شده‌اند، و با وجود تلاش 5 فهرستنویس باقیمانده در این بخش، و کتابهای سرازیر شده از کتابخانه‌‌های سایر دانشکده‌ها، اصلا این سال و ماهها  نمی‌توانند به روز  شوند. کتابهای فارسی اصلا فهرستنویسی نشده بودند. من رفتم یکی دو کتابخانه مثل فنی و ادبیات را هم دیدم و دیدم که دقیقا مشکل ما را دارند و بنا براین در سال 1363 ما کارمان را شروع کردیم و آستین بالا زدیم و خودمان فهرستنویسی را شروع کردیم. فهرستنویسی در کتابخانه ما کم‌کم مستقل شد و ما توانستیم خود را تا اندازه زیادی به روز برسانیم و برگه‌هایی اضافی هم تولید می‌کردیم برای برگه‌دان فهرست مشترک در کتابخانه مرکزی که نظام فهرست مشترک کتابخانه‌های دانشگاه از بین نرود، ‌ولی حتی همان برگه ها را هم که تحویل می‌دادیم بعد از دو سال دیدیم که کسی فایل نکرده است. در دانشکده علوم اولین کارهای ماشینی را در سال 1366 و با استفاده از کامپیوترهای نسل قدیم NCR که با اصرار من یکی هم به ما دادند شروع کردیم، کارمان با آن کامپیوتر در واقع سعی و خطا بود و بیشتر در یک سال اول داشتیم یاد می‌‌گرفتیم ولی بعد از آن و با آمدن کامپیوترهای 286 کارمان جدی تر شد و با آمدن دیسکهای کتابخانه کنگره در سال 1369 یا 1370 توانستیم برنامه ریزی جدیدی برای کتابخانه علوم بکنیم، و به فاصله کمی استفاده از دیسکها را به بقیه کتابخانه‌ها آموزش دادیم و استفاده از شیوه جدید را برای آنها هم مهیا کردیم.

 این هم نکته‌ای مدیریتی است که باید بگویم، من خودم عاشق فهرستنویسی بودم و هستم و خیلی کار فهرستنویسی و پروژه داشتم و با این همه از اینکه عده‌ای چون فهرستنویسان خوبی بودند، خود را از سایرین جدا می‌کردند و به پشت صحنه کتابخانه می‌آمدند و باقی را چون کار فهرستنویسی نمی‌دانستند، و اغلب مدرکشان غیر کتابداری بود، می‌فرستادند به مراجعات و میز امانت، ناراحت بودم و همیشه می‌گفتم باید بهترین کتابداران ما در مراجعات باشند، چون باید کار مردم را به خوبی پاسخ بدهند و آبروی کتابخانه و منزلت کتابدار را حفظ کنند. می‌گفتم ما هِی می‌نشینیم در این پشت و همزه ما قبل مکسور را مراقبت می‌کنیم و به اینکه چرا فروست را قابل سرچ کرده‌ای یا نکرده‌ای می‌پردازیم و حاصل همه این ظرافت و دقتها را کتابدار نا‌آگاهی که هیچ از فهرستها و مجموعه نمی‌داند می‌خواهد در اختیار مردم بگذارد، و با رفتارهای غیرحرفه‌ای، مراجعه کننده را از کتابخانه بیزار می‌کند. در این دوره، ‌نه به عنوان کتابدار خوب کتابخانه، ‌بلکه به عنوان کسی که مجموعه را  فهرستنویسی کرده و مجموعه را خوب می‌شناسد، ‌خودم نصف روزم را در میز امانت کار می‌کردم که شاید بهترین تجربه‌های زندگی فهرستنویسی و کتابدارانه من بود. این کار خیلی روی فهرستنویسی بهتر من و بر اساس نیاز مراجعان تاثیر گذاشت. ما با نیمه ماشینی کردن کارهای فهرستنویسی فقط دو نفر را در بخش فهرستنویسی و یک نفر هم نیمه وقت در آماده سازی نگه داشتیم و 6 نفر مجموعا آزاد شدند که باید می‌رفتند تا روبروی مراجعه کننده بنشینند و سرویس بدهند که رفتند. ساعت کار کتابخانه را از ساعت 6 بعد از ظهر به 9 شب افزایش دادیم و در مواقع امتحانات تا ساعت 10 شب، بخش نشریات محزن را باز کردیم و یکی از بچه ها به بخش مخزن برای مراجعه مستقیم منتقل شد. ‌آن هم با همان نیرو و از شروع دهه هفتاد. البته در دوره جنگ هم کتابخانه علوم تا ساعت 7 شب باز بود و در تاریکی و خاموشی ناشی از برق رفتنها و گاهی آژیر قرمزها هم حضور داشتیم. ولی این بار با نیروی بیشتر و  کارآمدتر.

 در این سالها که روز به روز کارمان را به فناوریهای روز مجهز می‌کردیم و کارهای تازه می‌کردیم، رئیس کتابخانه مرکزی اغلب یک استاد مشهور و بیشتر از دانشکده ادبیات و معاون کتابخانه یک شخصیت سیاسی بود و هر دو از فنون کار ما بیگانه و ما در صحبت با آنها به جایی نمی‌رسیدیم ولی مدیران دانشکده‌ها که می‌دیدند ما به شدت کار می‌کنیم و نمود کار و رضایت گویای دانشجویان و استادان را می‌دیدند، ‌دست کم در دانشکده علوم، استقبال می‌کردند و بودجه می‌دادند و حمایت می‌کردند.

خُب ما یعنی من و برخی رؤسای علاقه‌مند کتابخانه‌های دانشکده‌ها تمرکز مورد نیاز خودمان را به شیوه مشارکتی یا مدیریت از پائین شکل دادیم. از سال اول بعد از جنگ مسئله خرید مجله‌های علمی را که خیلی مهم است با تلاش و جدیت فراوان و جلساتی با برخی اعضای هیئت مدیره دانشگاه متمرکز کردیم که مدیران برنامه‌دار و پرکار اواخر دهه 1360 در دانشگاه تهران این مسئله را از ما پذیرفتند و این کار با استقبال دانشکده‌ها و حتی کتابخانه مرکزی روبرو شد. در ادامه و برای کمک به فهرستنویسی کتابخانه‌هایی که فهرستنویس نداشتند، نیز دور هم جمع شدیم و برای نرم افزار که دیگر اولین ویرایشهای نرم افزارها به بازار آمده بودند جلساتی داشتیم که مدیران وقت کتابخانه مرکزی خودشان را اصلا درگیر نکردند تا در سال 1370 که جلسات اولیه شورای کتابخانه‌های دانشگاه بصورت غیر رسمی و با دعوت به کتابخانه علوم در چهارشنبه‌های آخر هر ماه تشکیل شد و کمیته‌های مختلف آن در عمل تشکیل شد تا در دوران یکی از معاونین پژوهشی برجسته و علاقه‌مند دانشگاه در سال 1374 رسمیت یافت و در شورای دانشگاه در سال 1375 تصویب شد. خوب این تمرکز، ‌تمرکزی شورایی بود. همه دانشکده ها شرکت می‌کردند و کتابخانه مرکزی هم، بعد از رسمی شدن شورا به ناچار شرکت می‌کردند. وظایفی را که دکتر ایرج افشار برای کتابخانه مرکزی در نظر گرفته بودند، ‌کمیته‌های اجرایی این شورا انجام می‌داد، هنوز هم فکر می‌کنم شیوه نیمه متمرکزتمرکز برای مجموعه‌ای با وسعت دانشگاه تهران بسیار خوب است. ولی دانشگاههای دیگر باید همه کتابداران جمع شوند و با کمک کتابخانه مرکزی،‌ در مورد نحوه تمرکز خود فکر کنند. در کل با تمرکزی که خلاقیت را از کتابداران بگیرد مخالفم، هر کتابخانه‌ای چه عمومی وچه در دانشگاه و چه در دانشکده، ‌مراجعه خودش را دارد و باید بر اساس آن برنامه ریزی کرد و با تمرکزی که بتواند صرفه جویی در بودجه و نیروی انسانی بکند موافقم. گریز هم بزنم به کتابخانه‌های عمومی،‌ من فکر می‌کنم، کتابخانه خراسان شمالی با کتابخانه خراسان جنوبی، باید برنامه‌های خودشان را بر حسب نیاز مراجعان داشته باشند، که حتما تفاوتهایی، بزرگ یا کوچک با هم دارند،  و در نتیجه  نیاز به خلاقیتهای ویژه برای مراجعان همان کتابخانه دارند. کتابخانه‌های دانشگاهی هم دانشگاه با دانشگاه با هم متفاوت هستند.

زره‌ساز: چند بار گفته‌اید مدیران کوتاه مدت لطمه می زنند. اینجا هم به دوره سه ساله اشاره کردید و گفتید لازم باشد مثال می زنید.

عمرانی: مدیران اغلب به دلایلی که بر ما کتابداران روشن نیست و بیشتر سیاسی است، انتخاب می‌شوند و به کتابخانه فرستاده می‌شوند. اولا نگاهشان به کتابخانه، به هیچوجه کتابدارانه نیست. آنها که از دانشکده ادبیات می‌آمدند، در بهترین حالت، نگاهشان نسخه شناسانه بود و بیشتر کارهایی را که به حوزه تحقیق خوددشان نزدیک بود به عنوان یک استاد محقق علوم انسانی دوست داشتند بکنند. یکی از دانشکده منابع طبیعی می آمد، یک جور دیگر، از عزیزان برق و الکترونیک و فنی می‌آمدند،‌ باز به شکلی دیگر. ولی همه یک دوره سه ساله حکم می‌گرفتند و آنان که آمده بودند تا پلکانی بسازند، عجله داشتند که کارهای آماری بیشتری انجام شود. گاهی مفید و گاهی غیر مفید. اگر نیروی انسانی قابل آن دور و بر بود، ‌آن نیروها  از فرصت به دست آمده از تغییر استفاده می‌کردند و برخی کارهای مانده به روز می‌شد و اگر نیت خیری نبود،‌ فقط می‌خواستند آمار بدهند و آن وقت می‌پیچیدند به کتابداران، مثلا چرا فهرستنویسی کُند است؟ مگر این فهرستنویسی چیست؟ چه کار دارد؟ سال 1365 یادم است که یکی از استادان کتابخانه ملی از من پرسیدند،‌ فلانی چکاره است؟ و دیدم معاون اداری و مالی دانشکده علوم را می‌گویند. پاسخ دادم معاون ما است و رشته‌اش هم آمار است، چه شده؟ گفتند زنگ زده و در مورد فهرستنویسی عدد و رقم می‌خواسته. راستش همان جا خندیدم و هیچ وقت هم به روی مبارکش نیاوردم که من شاگرد مستقیم بزرگترین فهرستنویس این مملکت هستم و خیلی هم به گفته دوستان اطرافم دست تند هستم، و باز از خودم تعریف کنم،‌ می گفتند که چون آدم کتابخوانی هستی می‌توانی با این سرعت کار کنی و باز طرف به کتابخانه ملی زنگ می‌زند که یک فهرستنویس چند کتاب در روز باید  فهرستنویسی یا نمایه سازی کند. اغلب این قبیل رؤسای از مریخ آمده کیفیت را فدای کمیت می‌خواستند. چون برای ارتقاء و ارتفاع خودشان فقط آمار می‌خواستند، و ‌اصلا کار نداشتند که دانشجو و استاد چگونه و چه استفاده‌ای خواهند کرد، مثال دیگر، که بعدها بارها دچارش شدیم، چرا سرویس موبایل راه نمی‌اندازید؟ من دیده‌ام فلان جا دارد و آگاهی ندارد که چگونه و با چه نرم‌افزاری و چه محتوایی باید این خدمت ارائه شود. و بسیار کارهای عجولانه که به نفع مجموعه نیست. و گاهی در کتابخانه‌های کوچکتر و به ویژه پژوهشی این مدیران سه ساله مأمور جمع کردن کتابخانه در کارتن و گذاشتن اسکن کتابها روی هارد شدند و اتاقهای کتابخانه در اختیار دانشکده کم فضا قرار می‌گرفت. بعد از آن هم با افتخار همه جا از این کار ننگین خود یاد می‌کردند، فارغ از قوانین حق مؤلف و حقوق مؤلفان و مصنفان که اسکن کتابهای ناشران چه خارجی و چه داخلی را شرعا و عرفا غلط می‌داند. در جمع باید بگویم، سوابق سی ساله در دانشگاه تهران به من نشان داده که یک عضو گرامی هیئت علمی که برای سه سال به کتابخانه می‌آید مسئولیت جدی احساس نمی‌کند،. پس از سه سال می‌رود و مدیر بعدی باید جواب بدهد. در بهترین دانشگاهها اگر به مدیران هیئت علمی کتابخانه‌های مرکزی نگاه کنید، ‌جز موارد استثنایی که بیش از 6 یا 7 سال درکتابخانه مانده باشند، مشکلات زیادی ایجاد کرده‌اند که آثارش سالها مانده است.

زره‌ساز: و با این همه با مدیران کتابدار مخالف هستید؟

DSC05170

عمرانی: من به هیچوجه مخالف نیستم ولی فکر می‌کنم تحصیلات حتی دکتری کتابداری هم شرط لازمی است که کافی نیست. توضیح دادم. در مورد فارغ التحصیلان مدیریت هم همین را می‌گویم. آنها هم لزوما چون مدرک مدیریت دارند،‌ مدیران خوبی نیستند. این را می‌توانید از مدیرانی که بسیار موفق هستند و رشته دانشگاهیشان هم مدیریت بوده بپرسید. آنجا هم آسمان همین رنگ است و دانش‌آموختگان مهارتهای لازم را ندارند. ما مدیر نیاز داریم و کسی بدون داشتن شم مدیریت و تجربه کافی مدیریتی در یک حوزه خاص که بهتر است تخصص آن را داشته باشد، مدیر خوبی برای آن حوزه نخواهد بود. البته این را هم بگویم در دو سه سال اخیر که تعداد فارغ‌التحصیلان دکتری رشته خودمان زیاد شده،‌ امکان سعی و خطا بیشتر شده و این امکان هست که از بین آنها کسانی که شرایط بهتر دارند انتخاب شوند. در حال حاضر هم یکی دو مدیر خوب از بین کتابداران درکتابخانه‌های مرکزی دانشگاهها داریم که به نظرم با دو یا سه سال تجربه می‌توانند کارهای خوبی انجام دهند، ‌به شرطی که دانشگاه آنها را تغییر ندهند و فرصت دهند تا این بزرگواران بیاموزند و تجربه کنند. اینها برای دانشگاهها می‌مانند،‌ چون رشته‌شان همین است. اینها دیگر کتابدار هستند و مشکل اول که نداشتن تخصص است را ندارند. به شرطی که آئین نامه ارتقاء آنها را مجبور نکند که فقط مقاله بدهند. این مشکل را بر اساس استانداردهای کتابخانه‌های دانشگاهی ACRL می‌گویم، که کشورهایی که این استاندارد را رعایت می‌کنند حل کرده اند.

 اگر مدیران ارشد و کتابداران با مدرک دکتری در کتابخانه‌های دانشگاهها با پست هیئت علمی شاغل و با قانونی تمام وقت شوند،‌ خیلی کمک می‌کند که کتابخانه‌ها خود را بازسازی کنند.‌ در کنار تخصصشان در علوم اطلاعات، تداوم مدیران خیلی مهم است و‌ تمام وقت بودنشان خیلی مهمتر است. ارتباطشان با مدیران دانشگاه هم که همیشه خیلی خیلی مهم  بوده و هست. بعد از گردآوری این چهار شرط، باورشان به خدمت، ‌خدمت به استادان و دانشجویان و اینکه اگر حقوق می‌گیرند برای خدمت به این افراد به عنوان مراجعه کننده نهایی و ذینفع اصلی است و این از همه چهارتای بالا مهمتر است. یعنی بدانند و باور داشته باششند که آمده‌اند امورات مردم را انجام دهند نه فقط امورات خودشان را .

مطلبی را دوست دارم در اینجا یادآوری کنم، همانطور که اشاره کردم، در ویرایشهای مختلف استاندارد کتابخانه‌های دانشگاهی انجمن کتابداران دانشگاهی و پژوهشی امریکا ACRL  پست «کتابدار هیئت علمی» وجود دارد، چه آن زمان که شاخصهای استاندارد همه کمی‌تر بودند و چه الآن که شاخصها برآیندی شده‌اند، پستی با این نام وجود دارد. ایرج افشار و حتما پروفسور هاروی کاملا علمی و مبتنی بر تجربه‌های کتابداری روز دنیا و همین استاندارد عمل می‌کرده‌اند. یکی از کارهای خوب ایرج افشار در آن سالها ایجاد این پست در کتابخانه‌های دانشگاه تهران بود. خوب، تحصیلکرده‌های مقاطع بالا را (آن زمان کارشناسی ارشد) که می‌توانستند هیئت علمی شوند (در پست مربی هیئت علمی) با ایجاد پست هیئت علمی جذب کرده بود که هیئت علمی بودند و همه مزایای هیئت علمی را داشتند ولی نه هیئت علمی پژوهشی بودند و نه هیئت علمی آموزشی. اینها هیئت علمی-کتابدار بودند. عنوان پست در دانشگاه تهران مربی فنی بود و تا دهه 1370 هنوز این عزیزان حضور داشتند ولی کارگزینی دانشگاه تهران بعد از بازنشستگی هر یک از این عزیزان پستشان را به هیئت علمی‌های غیر کتابدار داد تا آخرین نفر هم بازنشست شدند. اینها نه می‌بایست کلاس بروند و آموزشی نبودند ولی در گروه کتابداری از برخی از آنها در ساعات غیر اداری استفاده می‌شد،‌ نه وظیفه داشتند پژوهش تحویل دهند ولی برخی از آنها پژوهش می‌کردند و منتشر هم می‌شد. این عزیزان مدیران کتابخانه مرکزی و برخی مانند کتابخانه دانشکده کشاورزی کرج و دانشکده اقتصاد و بعدها علوم، رئیس کتابخانه دانشکده‌ای بودند. این را به این علت می‌گویم که برخی از اعضای هیئت علمی گروههای کتابداری و علم اطلاعات و دانش‌شناسی که در 15 سال اخیر به کتابخانه‌های مرکزی آمدند، ‌در عمل موفق نبودند. بلکه مانند دیگر هیئت علمی‌ها که این مسئولیت را قبول می‌کنند، دغدغه اولشان درس و دانشجو و پایان‌نامه و مقاله‌شان بوده و وقت زیادی نداشته‌اند که صرف کتابخانه مرکزی کنند. من فکر می‌کنم باید روی ایجاد این پست دوباره تلاش کنیم. در استانداردهایی برای کتابخانه‌ها در آموزش عالی ایران هم که بنده مسئولیت تدوین آن را داشتم، این مورد آمده است.

زره‌ساز: من سوال را پرسیدم ولی وارد صحبت دیگری شدید. در مورد همکاری شما با معاونت پژوهشی دانشگاه در آن سالها پرسیدم.

عمرانی: بله عذرخواهی می‌کنم. وارد مقدمه ای شدم که بگویم چه فرایندی طی شد. رئیس کتابخانه مرکزی به ویژه باید با مسئولین دانشگاه درارتباط نزدیک باشد. کار خوب نیاز به ارتباط خوب و قوی دارد. ببینید من هیچوقت در مرکز قدرت نبوده‌ام و نیستم و نخواهم بود. من همیشه کار اجرایی خودم را در انجمن و در دانشگاه و بعدها درجاهای دیگر با جدیت انجام می‌دادم و می‌دهم،‌ ولی هرگز حکم رسمی برای ریاست یا چیزی که روی کاغذ و بطور رسمی به من قدرت اجرایی بدهد نداشته‌ام. به دلایلی کاملا شخصی خودم حوصله این عناوین را نداشته‌ام و گریزان بوده‌ام، و دولت هم که می‌خواست من قبل از اجرایی بودن حتما ظواهر و شرایط پست را رعایت کنم، تمایلی به دادن این پستها به امثال من نداشتند و این یک بازی برنده – برنده با شرایط من و از  نظر من بود. من پست مدیریتی درجه پنج یا شش داشتم، یعنی مدیر کتابخانه دانشکده‌ای، و مدیران مستقیم من یعنی مدیران دانشکده هم همکاری نزدیکی با من می‌کردند و امکانات لازم را در دانشکده به من می‌دادند. در نتیجه مدیران بالاتر که شاهد بودند کارهایی که به من سپرده شده پیش می‌رود و من تقاضای پست یا اضافه حقوق هم ندارم به دادن همان حکم مشاوره (مشاوری که کار اجرایی می‌کرد) رضایت داشتند. من هم نگران این نبودم که با تغییرمدیران در سطح کلان پست مرا می‌گیرند و کار من هم نیمه کاره می‌ماند یا تعطیل می‌شود. شاید بسیاری از کارهایی که آن سالها توانستیم در سطح دانشگاه تهران به مرحله اجرا برسانیم به علت تمام وقت بودن من و تغییر ندادن پست من بود. بله من مستقیم با معاونین پژوهشی دانشگاه سر و کار داشتم و برای کارهای کتابخانه های دانشگاه در نبود یک کتابخانه مرکزی قوی کمک می‌کردم ولی پست من مسئولیت کتابخانه دانشکده علوم بود. با همین پست توانستیم با مسئولین سایر کتابخانه ها دست کم مجموعه کتابخانه‌های دانشکده‌ای را حمایت کنیم. همان شورایی که در پائین شکل گرفت، ‌نه از بالا.

زره‌ساز: منظورتان از اینکه نهادی مدیریتی از پائین شکل گرفت چیست؟

عمرانی: ساختن نهادها از پائین، مؤثرتر و واقعی تر از ساختن نهادهای دستوری است و ماندگارتر است، ولی در کشور ما تقریبا هیچ چیزی آن قدر که فکر می کنید ماندگار نیست، ‌و آنقدر تلاطم زیاد است که ممکن است یک روزی آن نهاد از هم بگسلد، یا تبدیل به شیری بی یال و دم و اشکم شود. قبلا گفتم در یک نظام مدیریتی خوب اگر مدیر با ابزارهای مدیریتی تصمیم درست را اتخاذ کند،‌ همه کارها بهبود پیدا می‌کند ولی اگر در مدیریت مشکل داشتیم،‌ نمی‌نشینیم و دست روی دست نمی‌گذاریم تا روزی که مدیری از آسمان نازل شود، خودمان هم بنا به وظیفه وجدانی باید کار کنیم و مشکلات مراجعانمان را حل کنیم.

ما در دانشگاه تهران،‌ نهادی ساختیم به نام شورای هماهنگی کتابخانه های دانشگاه که هنوز هم وجود دارد،‌ گرچه وظایف اجرائیش امروز اندکی کم ‌رنگ‌تر است . این شورا در آن دوره در عمل داشت کار اجرایی می‌کرد. کاری که اگر ایرج افشار در راس کار بود،‌ حتما کار کتابخانه مرکزی بود و آئین نامه کتابخانه که نمی دانم در این سی سال تغییری کرده یا نه همه اینکارها را در خود داشته است. ساختار کتابخانه‌های دانشگاه تهران متفاوت با همه دانشگاهها است. کتابخانه‌های دانشکده‌ای دانشگاه بیشتر قدیمی‌تر از کتابخانه مرکزی بودند و یکی دو بار که صحبت ادغام اینها در یک کتابخانه مرکزی بزرگ شد، مقاومت از سوی دانشکده‌ها داشتیم. از سویی این همه کتابخانه در نزدیکی هم و هر یک با شیوه‌ای متفاوت و با رئیسی که از مدیریت کتابخانه دانش و تجربه‌ای ندارد، ناهماهنگیهای بسیار به وجود می‌آورد. در نتیجه وقتی در قدرت رئیس دانشگاه تهران نباشد،‌ در تخیل من هم نخواهد بود که بخواهم اینها را ادغام بکنم، ‌هر چند که استاندارد خلاف این را می‌گوید و کتابخانه‌های شعبه‌ای در دانشگاهها معنای دیگری دارد که در کتاب استانداردهایی برای کتابخانه ها در آموزش عالی ایران توضیح داده شده است.  همانطور که گفتم در نبود مدیریتی که مفهوم تمرکز خوب را بشناسد و بداند تا کجا این کار به صرفه است و از کجا نیست، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران دست کم در مورد وظایف مرکزیش منفعل شده بود. کتابخانه در دهه شصت عملا به ساختمانی در مرکز دانشگاه تبدیل شده بود و مرکزیتی ارگانیک نداشت و مدیریت وقت آن هیچ تخصصی و هیچ تجربه و نیز انگیزه‌ای برای کار نداشت و فقط چراغها روشن بود و کتابی امانت داده می‌شد و باز‌ می‌گشت و در بهترین حالت ایران‌شناس یا اسلام شناسی نسخه‌ای را می‌خواست که به آن دست پیدا می‌کرد و گاهی هم نمی‌کرد، چون در آن بخش هم مثل همه کارها مشکل کم نبود. کتاب فارسی را که در طرح واسپاری می‌خرید و کتاب لاتین هم مانند کتابخانه‌های دانشکده‌ها، عمدتا وابسته بود به خریدهای نمایشگاههای بین المللی کتاب در اردیبهشت هر سال بود.

شورای هماهنگی کتابخانه‌های دانشگاه تهران، زمانی جدی شد که ما روی خرید منابع اعتراضهای زیادی به مدیریت دانشگاه نوشتیم. شروعش یعنی اولین نامه سال 1367 بود، در نهایت کمیته ای در سال 1368 تشکیل شد که دو نفر آن که انسانهای بسیار شریفی بودند و هستند،‌ تازه فارغ التحصیلان دانشکده فنی، یکی از رشته مهندس شیمی نفت و دیگری از مهندسی معدن بودند. این هر دو از معتمدین معاون اداری و مالی وقت دانشگاه که انسان بسیار پر کار و پرجسارت و خلاقی بود، بودند و نفر سوم هم من بودم که در آن تاریخ با کارهای جدی در دانشکده علوم نشان داده بود که دست دارم کاری انجام شود،‌ دنبال هیچ پستی و ارتقاء درجه‌ای هم نیستم و هیچ اضافه حقوق و اضافه کاری هم نمی‌خواهم و می‌خواهم که کار نظمی بگیرد. 

 این اولین کار ما در دانشگاه بود که شرح آن را در مقاله از باشگاه خرید تا کنسرسیوم نوشته‌ام. این کمیته که بعد از یکی دو سال با آمدن یک استاد علاقه‌مند دیگر از گروه برق به شورای کتابخانه‌های دانشگاه جدی‌تر شد. این  استاد پرانرژی و خوش فکر بعد از آن رئیس مرکز انفورماتیک، رئیس دانشکده فنی، رئیس دانشگاه و وزیر علوم شد. برخی از اعضای هیئت علمی هم که به عنوان رئیس کتابخانه دانشکده‌ها به شورا آمدند، ‌باعث قدرت شورا شدند. چندین کمیته در شورا تشکیل و کارهای مختلفی آغاز شد.

  پیشنهاد کنسرسیوم از دل آن بیرون آمد و خودمان ایستادیم و آن را اجرایی کردیم. ابتدا در داخل دانشگاه، ‌بعد از دانشگاه‌های دیگر دعوت کردیم و سپس کار را به وزارت علوم کشاندیم برای کمک مالی و هماهنگیهای ارزی. تا زمانی که در وزارت علوم برای آن آئین نامه نوشتیم و همین الآن هم با گذشت 27سال از آن تاریخ این کمیته که با دعوت از سایر دانشگاهها تبدیل به کنسرسیوم شده، زیر نظر معاون پژوهشی وزیر علوم، تحقیقات و فناوری کار خودش را ادامه می دهد.

 کمیته دیگر مادر رابطه با فناوریهای کتابخانه‌ای کارش را شروع کرد که با پیوستن همان استاد بزرگ به جمع شورا، بودجه نوشتن نرم افزار را از دانشگاه گرفتیم و با کمک تیمهای نرم‌افزاری، نرم‌افزار را شروع کردیم که در سالهای اول نسبتا خوب پیش رفت و وقتی این استاد به ریاست مرکز انفورماتیک و بعدها به ریاست دانشگاه رفت کار آن سرعت گرفت و در حال گسترش بود که در دوره ریاست جمهوری قبلی و با کنار گذاشتن این فرد مؤثر و کارآمد، نرم افزار از بُعد توسعه‌ای به حال خود گذاشته و رها شد و تا سالهای بعد فقط از آن پشتیبانی می‌شد.

کمیته ارزیابی شورا کاری جدی را با ارزیابی سالانه کتابخانه‌های دانشگاه شروع کرد که 11 سال تمام این ارزیابیها انجام می‌شد و در مقدمه کتاب استانداردهایی برای کتابخانه ها در آموزش عالی ایران نوشتم که بومی کردن این استادندارد بر اساس تجربه 11 ساله ارزیابی کتابخانه‌های دانشگاه تهران (و انتخاب کتابخانه نمونه دانشگاه) بوده که از سال 1386، راهی دیگر برای انتخاب کتابخانه نمونه در دستور کار قرار گرفت. این دوره، دوره رقابتی مثبت بین دانشکده‌ها و واحدها و دوره شکوفایی بیشتر کتابخانه‌های دانشگاه بود.

منظورم از این شرح، این بود که بله با کار زیاد و برای پیشبرد کارهای کتابخانه‌ها که در آن زمان تعدادشان به سی و چند کتابخانه رسیده بود و الآن 50 کتابخانه شده، مستقیم با معاون پژوهشی دانشگاه مرتبط شدم و کارها سرعت و نظم بهتری گرفت،‌ لیکن نهادها را با کمک رؤسای کتابخانه‌های دانشکده‌ها ساختیم و حمایت جلب کردیم و جای خالی یک کتابخانه مرکزی قوی را به این ترتیب پر کردیم. ولی همه اینها هنوز یک چیز کم داشت،‌ داشتن مرکزیتی در ستاد وزارت علوم برای کتابخانه‌های دانشگاهی.

 

زره‌ساز: چنین مرکزی هرگز وجود داشته؟ منظورتان از چنین مرکزی چیست؟ در مصاحبه با دکتر طاهری هم این بحث مطرح و بر ضرورت وجود چنین مرکزی در وزارت علوم تأکید شد.

عمرانی: بله. برای اطلاع رسانی علمی دانشگاهی ایرانداک در همان زمان پروفسور هاروی طراحی شده بود و چقدر زیبا و با طراحی خوب و مناسب. در مقطعی که صحبت می‌کنم یعنی اوایل دهه 1370 که تازه از زیر فشارهای جنگ خلاص می‌شدیم، هنوز در همه وجوه مشکل وجود داشت که یکی از آنها مرکزی برای سیاستگزاری اطلاع‌رسانی دانشگاهی بود. فقط کنسرسیوم برای خرید منابع کافی نبود، ‌اشتراک منابع از آن هم مهمتر بود. ایرانداک هم در همان سالها کارهایی را شروع کرد ولی آنها هم در ابتدا تأکیدشان بر پایان نامه‌ها بود و به علت مشکلات ارزی،‌ کار تامین مدرکشان به طرح استینفو و تمبرهای بریتیش لایبرری محدود بود، حال آنکه دانشگاهها و به ویژه دانشگاههای بزرگ که خودشان بودجه داشتند، تمبر کتابخانه انگلستان را که داشتند، به علاوه مجلات مهم خود را هم مشترک بودند. برای نمونه در دانشگاه تهران که بیش از 3500 عنوان مجله و با رقم آن سالها نزدیک دو میلیون دلار در سال  مجله خرید می‌کردند. ما برای اینکه این مجله ها را همه استفاده کنند، نیاز به نظامی قوی و یکپارچه در وزارت علوم داشتیم. و برای این کارها نیاز به متولی سیاستگزاری امور مشترک بین کتابخانه‌های دانشگاههای مختلف داشتیم.

نزدیکی ما نماینده‌های کتابخانه‌های دانشگاهی به وزارت علوم از طریق شورای مرکزی کنسرسیوم،‌ باعث شد که با معاونت پژوهشی وزیر در ارتباط قرار بگیریم و علاوه بر کنسرسیوم، شورایی مرکزی در وزارت علوم برای کارهای کتابخانه‌ها داشته باشیم. من به عنوان نماینده دانشگاه تهران در جلسات کنسرسیوم و به تبع آن در شورای اجرایی آن حضور داشتم و خلاء نهادی برای ساماندهی کتابخانه های دانشگاهی را یادآوری می‌کردم. در همان جلسه که در ساختمان جدید سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی در سالهای پایانی دهه 1370با حضور آقای دکتر فرهودی معاون پژوهشی وقت وزیر برگزار شد،‌ رئیس ایرانداک هم حضور داشتند و بحثی جدی برای تشکیل چنین نهادی در گرفت ولی تا سال 1384 پیگیری نشد، ‌و تازه در آن زمان و به کمک رئیس کنسرسیوم و با حضور زنده یاد دکتر حری و آقای دکتر خسروی و تنی چند از بزرگان، و مدیران پژوهشی وزارت علوم، کمیته نظام اطلاع رسانی علم و فناوری تأسیس شد که بعد از دو سال تبدیل به کمیسیون شد و ناظر بر وظایف اطلاع رسانی بین دانشگاهی بود و هنوز هم وجود دارد،‌ ولی مدتها است در انتظار آئین‌نامه جدید خود است.

زره‌ساز: بسیار سپاسگزارم به خاطر وقتی که در اختیار ما قرار دادید.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *